[spoiler=آنچه گذشته!]دامبلدور مدتی بسیار غمگین و افسرده است. مدام خودش رو تو اتاقش حبس می کنه و با گیتارش آهنگهای غمگین می خونه.. در میون هذیونهای بسیارش هم چند باری اسم گلرت شنیده شده!
جیمز و تد که اسم گلرت رو از زبون دامبلدور شنیدند، پیش خودشون فکر می کنن که شاید اگه گلرت رو از نورمنگارد به گریمولد بیارن حال پروفسور بهتر بشه. اون دو این ماموریت رو با موفقیت انجام می دن.
در خونه گریمولد، دامبلدور به محض اینکه گلرت رو می بینه... به قولی پس میوفته و راهی سنت مانگو میشه.
ریموس، گرابلی و نیمفا، دامبلدور رو به سنت مانگو می برن و شفا دهنده به اونها می گه که لازمه دامبلدور عمل پیوند قلب داشته باشه.. قلبی که گروه خونش J+ باشه.. گروه خونی گلرت گریندلوالد!!
تام ریدل ملقب به لرد ولدمورت یا همون کسی که نباید اسمشو برد به امید اینکه می تونه اینطوری از شر دامبلدور خلاص بشه گلرت رو می دزده.
خب دامبلدور هم می ره دنبال گلرت دیگه!
.
.
[/spoiler]
-آلبوس! اومدی نجاتم بدی؟!
این صدای گلرت بود که از موقعیت استفاده کرده بود و از اتاقش بیرون اومده بود. دامبلدور از پشت ابر گرد و خاکی که بین دو گروه پدیدار شده بود فریاد زد:
- نخیر.. اومدم یه راست ببرمت سنت مانگو!
- سنت مانگو؟!
.. ولی من که سالمم آل!
دامبلدور از جلوی تیر چوبی که در حال سقوط بود کنار می ره .. یا به عبارت بهتر یک جاخالی ماهرانه می ده و میگه:
- تو سالمی.. ولی من سالم نیستم.. می خوام قلبتو بکنم بزنم جای قلب خودم.. البته حالا شاید بهت رحم کردم و قلب خودمو دادم بهت.. البته آئورتش یه ذره گشاد شده!
با این حرف دامبلدور برق از چشمای گلرت و از کله لرد می پره! تقریبا هردو با هم میگن:
گلرت: ولی آلبوس .. من فکر کردم تو منو دوست داری.. یعنی چیزه.. فکر کردم من دوستتم.. نمی دوستم اون دوتا بچه رو فرستادی دنبالم که بعدش بیای قلبمو بکنی!.. من یه شکست عشقی فجیع خوردم!.. الان می رم معتاد میشم!
ولدمورت: این بود اون همه سفیدی دامبل؟.. برای من محفل خروس راه انداختی این ور اونور هی فرت و فرت حال منو می گیری و علم مرلین بلند می کنی که چی؟.. تو یه آدم خونخواری دامبل.. من اعتراف می کنم تا به حال قلب هیچ کس رو نکندم.. البته چندبار مردم رو با یک طلسم فوق العاده ترکوندم ولی خب هیچ وقت قلبشون رو نکندم.. تو یک سفید تقلبی هستی.. من به آنیتا و کوئی بلیت می زنم و ازت شکایت می کنم!
وقتی جیمز و تد صحبتهای گلرت رو مخصوصا بخش مربوط به اون دوتا رو می شنون به دنبال یک مخفیگاه می گردن که هرچه سریعتر از دسترس دامبلدور دور بشن اما سوراخ موش متری ده هزار گالیون شده بود توی این بحران اقتصادی. البته تدی خودش در کار املاک بود و صاحب یک عدد بنگاه، با استفاده از این قابلیت مخفیگاه امنی پیدا می کنه و به سرعت از جلوی چشمان دامبلدور دور میشه.. صبر کن ببینم.. جیمز رو هم ببر با خودت!
دامبلدور میگه:
- اون دوتا؟!.. کدوم دوتا..!؟ مااووع!
دوربین ک نمای باز از خونه ی نیمه ویران ریدلها رو نشون می ده و بعد فیلمبردار با استفاده از ویبره دوربین رو می لرزونه!
- جیـ...ـ...ـ...ـ..مــز!( تیریپ مامان گفتن شصت چی!
)
چند تن از محفلی ها و مرگخواران از در و پنجره به بیرون پرتاب می شن. بعد از اینکه همگی به سر به زمین یا درخت می خورن ولدمورت در حالی که گلرت رو زده زیر بغلش بندری زنان از خونه ی ریدل دوان دوان دور میشه.. یه چیزی توی مایه های فرار!
کمی بعد هم دامبلدور سوار بر فاوکس به دنبال ولدمورت میره.
- تام.. گلرت رو به من پس بده!
- تو یه سفید دروغی هستی دامبل.. من گلرت رو بهت نمی دم.. مال خودمه!
در این لحظه کوئیرل وارد میشه و به محض اینکه می فهمه سوژه در مورد آلبوس و گلرته؛ نمایشنامه رو برای بررسی بیشتر ضبط می کنه!
و پشت به دوربین دور میشه.
کله ی جیمز و تدی از توی عمامه ی کوئیرل بیرون میاد!
جیمز و تد: :grin: