هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۸۸
#99

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
یویوی صورتی.. بنفش.. سیاه!..یک نهنگ خشمگین.. دو نهنگ.. سه نهنگ.. چهار کوسه ی درنده.. پنج کوسه ی درنده.. گاز اول.. گاز بیستم..! صبر کن ببینم.. نهنگا کجان!؟ یویوم کو؟!

جیمز اینگونه فکر کرد و اینگونه به زبان آورد: عوو ععووهوو!

کمی اونورتر هم دامبلدور و مالی و چارلی و جینی در حال گفتگو بودن. خانم بلک هم توی تابلوش سعی داشت مغزشو از راه دماغش بکشه بیرون!

جینی: ای وای خاک بر سرم.. مامان.. بچه م از دستم رفت ..اون از باباشون که رفت امین آباد اونم از آلسو اینم از جیمز.. لیلی هم که افسرده شده.. ای مرلین فییــن!

دامبلدور: ببینین.. من درباره ی این مرض واگیردار گرگینه شدن محفلی ها خیلی نگرانم.. اول که ریموس، بعد بیل، بعدش تد.. الانم که جیمز.. پس فردا هم ویکتوریا....

مالی در حالی که ملاقه ی مخوفش رو جلوی دماغ دامبلدور تکون می ده کمابیش با فریاد میگه:

بد نبود یه چندتا پست این ور و اونور رو می خوندی آلبوس.. طرف الان یکی دیگه است.. بیچاره ویکی!

دامبلدور: کاش این مرض بره تام رو بگیره.. هرچی می کشیم از دست اونه!

چارلی و جغد پشت پنجره هر دو به سمت هم می دون: "صبر کنید جغد بیل رسید!"... "پشــق!.. دوووم!"؛ و هر دو به پنجره ی بسته اصابت می کنن!

خانم بلک که هم اکنون از یک روزنه در بینی بهره مند بود و صداش کمی تو دماغی شده بود با استفاده از لفظ بی صاحاب و یک فحش رکیک به کارش ادامه داد!

امین آباد

هری به این شکل به دوربین زل زده!

آشپزخونه ی گریمولد

مک داره سعی می کنه برای خودش یه نیمرو درست کنه اما هر بار وقتی از نوشتن اشعار جدیدش که ناگهان سرازیر شدن، فارغ میشه ماهیتابه رو با اونسکو از مواد زغال مانند داخل اون پاک می کنه!

روی میز .. البته نه روی میز بلکه دور میز ریموس، بیل و ویلهمنا در کنار گروه قبلی نشستن. چارلی دماغشو چسب زده!

- نظر من اینه که حداقل برای اینکه داستان کمی جلو بره و به ارزشی بودن متهم نشیم حداقل یک نفر رو بفرستیم معجون گرگ خفه کن بپزه..

- معجون رو که نمی پزن.. مخلوط می کنن!

- فکر می کنید اگه معجون رو سرخ کنن چه جوری میشه؟!

- فکر نمی کنم بدتر از نیمروی مک در بیاد!

صدایی از اندرونی به گوش می رسه:
- بیا بیرون دیگه {!}..!
- یکی برای کوسه های من غذا بیاره!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۰:۴۲ جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۸۸
#98

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
دقایقی بعد - اندرونی گریمالد

عله و نله و آلبوس و جینی و مالی و مک و خلاصه هر کی اون اطراف بود دور هیکل نحیف غرق در خون جیمز حلقه زده و در گوشه ای از اتاق تدی رو با قلاده به کمد بسته بودند!

جینی در حالی که جای زخم پسرش رو با ناراحتی روغن کاری میکرد ( کپی رایت بای شاهزاده دورگه - فلور!) ، با صدای تودماغی گفت:

- فــــــــــیــــــــــــــن، یعنی دوباره فــــــــــیــــــــــــــن مثل قبل میشه فــــــــــیــــــــــــــن؟

هری دستش رو به نشونه ی همدردی روی شونه ی زنش گذاشت و گفت:

- پدر سوخته عجب گازی هم گرفته، نچ... عمرا مثل اولش بشه. دیگه باس تمرین کنه با دست چپ بنویسه.
- ... دستش تو سرش بخوره! آدم بمیره گیر شوهر خنگ نیفته.
- ها؟
- این جای گاز تدیه، خنگول! تدی، پسر ریموس، اونم مثل باباش یه گرگینه است، دیشبم ماه کامل بود و ....

هری برگشت و به تدی که مشغول لیسیدن لکه های خون خشک شده از دور لب و لوچه اش بود، نگاه کرد؛ طوری که انگار تا حالا او را ندیده بود. کم کم همه چیز براش روشن شد.

- یکی هم به این بچه برسه، خون دماغ شده طفلی!

ملت:

دامبلدور: شماره امین آباد چند بود؟!

چندین دقیقه اونور تر - همچنان اندرونی گریمالد

تدی گوشه ی اتاق چمباتمه زده و خوابش برده بود، مک در وصف این شرایط شعر میگفت، چارلی به بیل جغد میزد تا از تجربیاتش در شرایط مشابه استفاده کنه، مالی داشت جیمز رو باند پیچی میکرد و جینی هم مامورای امین آبادو تا دم در بدرقه می نمود

- فکر میکنم بس باشه دیگه مالی، الان یه مومیایی کامله!

دامبلدور اینو گفت و بعد درست رو در روی جیمز که قادر به تکون خوردن نبود، نشست:

- میدونی که هر احساسی داری میتونی بهم بگی، جیمز!

جیمز فقط نگاه میکرد و هیچی نمی گفت.

- من میتونم کمکت کنم جیمز، همونطوری که به تدی کمک کردم، همونطور که به پدرش کم کردم.

سکوت!

- بهر حال هر وقت خواستی حرف بزنی من سراپا گوشم!

سکوت!

مک به جای جیمز جواب داد:

- فکر کنم اگه یه تیکه بانداژ جلو دهنشو شل کنین، بتونه حرف بزنه.. یا حداقل زوزه بکشه!

آلبوس با احتیاط به حرف مک گوش کرد. هنوز کامل بانداژ رو باز نکرده بود که...

- جوعوعوعوعوعوعوغ! ... همه ش زیر سر اوعوعوعوعونه!

و برای اینکه بگه منظورش کیه، لازم نبود به شخص خاصی اشاره کنه... همه ی نگاه ها به طرف توله گرگ ریموس برگشت.

- گرگ توی آستینم پرورش دادم! از اولم به هری گفتم بذار پیش مادر بزرگ خل و چلش بمونه.
- مامان اوعوعوعوعوعون گرگ نیست، ماره!
- خفه شو بچه! روی حرف بزرگترت حرف نزن. میگین باهاش چیکار کنیم؟

چارلی زیرلب، طوری که جیمز نشنوه زمزمه کرد:

- میگین با این "دو تا" چیکار کنیم؟!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲۱ ۱:۵۱:۰۸
ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲۱ ۱:۵۵:۴۴

تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
#97

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
سوژه جدید
حیاط خلوت خانه گریمولد
هری پاتر با یک دستش گوش تد و با دست دیگر گوش جیمز را گرفته بود و آن دو را به سمت حیاط خلوت خانه گریمولد میبرد.
- آخه واسه چی ریش های اون پیرمرد رو کندین؟!از سنش خجالت نمیکشید از شخصیتش خجالت بکشید!کندن ریش آلبوس دامبلدور؟!الان اون پیرمرد با چه رویی سرشو بین همکاراش بلند کنه؟!
جیمز با چشمان پر از اشک رو به پدرش گفت:ولی بابا!ما واقعا نمی خواستیم ...من فقط داشتم تد رو خلع سلاح میکردم...
- با ورد اکسپلیار موس عمو هری.اما من جاخالی دادم و پرتو قرمز خورد تو ریش پروفسور...
- و ریش پروفسور کنده شد!
-
هری آن دو را به سمت انباری کوچکی در حیاط خلوت فرستاد و گفت:تا فردا صبح این جا میمونید!شام و صبحانه هم خبری نیست!چوبدستی هاتون هم بدین من!
تد:ولی..
- گفتم بدین!خوبه!فردا میبینمتون!
خانه گریمولد
آلبوس دامبلدور که دست هایش را روی گونه هایش گذاشته بود با وارد شدن هری آن ها را پایین آورد زمزمه کرد:نباید انقد سخت گیری میکردی!
هری:مـــامـــــان!چرا سه تیغه کردین؟!صورتتون چرا سفید شده؟!
آلبوس آهی کشید و گفت:خوب هری عزیز!تو هم ریشاتو تیکه تیکه میزدن ترجیح میدادی از ته بزنی!ولی زیاد اهمیت نداره.نمیدونم چرا احساس خوبی نسبت به این کارت ندا..
هری با خنده صحبت دامبلدور را قطع کرد:هیچ اتفاقی نمی افته باب!
انباری گوشه حیاط خلوت
جیمز که با تکه زغالی روی دیوار های انباری شعر مینوشت گفت:تدی من گشنمه!
سکوت
- تد!من گشنمه!توچی؟
باز هم سکوت
جیمز نگاهش را از دیوار به تد انداخت.فرزند ریموس کنار در ایستاده بود و به دیوار چنگ می زد و دندان هایش را به هم میفشرد.
جیمز فریاد زد:تد تو چت شده؟!
دکمه های پیراهن تد از هم باز شد،موهای زبر و کوتاهی از تمام تنش می رویید و آب از دهانش سرازیر بود.با این حال دست هایش را رو به جیمز تکان داد و زیر لب گفت:برو..برو...
چشم جیمز به ماه کامل در آسمان افتاد.چند لحظه بعد...
- جــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــغ!
همان لحظه،خانه گریمولد
- هری!صدای چی بود؟
- نگران نباشین!بچه ها دارن با هم بازی میکنن!
فردا صبح انبار گوشه حیاط خلوت
جیمز و تد کف انباری دراز به دراز افتاده صدای خورپوف شان در انبار پیچیده بود.در همین لحظه تد از خواب پرید.نگاهش به ساعد جیمز افتاد.جای دندان های حیوانی روی دست هایش دیده میشد!
- جـــــــــــــــــیـــــــــــــــــغ!
- عهه!چرا جیغ میزنی تد؟!بیاین تنبیه تمومه!
تد:
جیمز:


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۹:۴۲ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
#96

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
در راه ناگهان دامبلدور تصمیم خود را گرفت و مستقیم به سوی سنت مانگو تغییر مسیر داد و گلرت را هم با خود برد !

دامبلدور گلرت را پرت کرد روی تخت جراحی و به شفاهنده گفت : خودشه ، همینه که خونش J+ حالا می تونی کارت رو شروع کنی ، اگه قلب من روی بدنش جواب داد بذار روش !

شفاهنده با چوب دستی تیز خود به سوی گلرت رفت و گلرت قبل از این که طلسم بیهوشی روش اجرا شه خودش از ترس بیهوش شد .

محفل ققنوس

جیمز : پس عمو البوس کجاست ؟ تا الان باید می رسید .
تدی : درسته ، اونا خیلی زودتراز ما به سوی محفل راه افتادن .

همه ی محفلی ها منتظر رهبر خود بودن تا ببینن اون بحث های که توی خانه ریدل شد درسته یا نه ؟

ناگهان یک جغد با مغز به شیشه ی آشپز خانه برخورد کرد و همه ی محفلی ها رو از جا پراند .

ریموس در حالی که داشت نامه داشت با صدای بلند می خواند !

نقل قول:
البوس دامبلدور از مرگ نجات یافته و همراه ان که قلب را به ایشون اهدا کرده بود هم حالش مساعده .
سنت مانگو

محفلی ها :

سنت مانگو

البوس دامبلدور روی تخت راحت دراز کشیده بود و به دوس قدیمی خود بربر نگاه می کرد .

فلش بک ( سه ماه قبل از عمل قلب )

البوس دامبلدور در حالی که نگاهش به روی جواب ازمایش قلبش خیره مانده بود فکری به ذهنش رسید .

در جوانی که دماغ البوس توسط ابروفروث منحدم شده بود تنها کسی که توانست به البوس خون بده کسی نبود جز گلرت .

البوس : یافتم ! خودشه ، باید کاری کنم بچه ها برن سراغ گلرت و اونو بیارن اینجا تا قلب من و اون رو عوض کنند :angel:

پایان فلش بک

اشکی از چشمان دامبلدور سرازیر شد ولی او چاره ی نداشت جز این کار ! محفل در خطر بود .

-------------------------------------------------------------------------------
با اجازه ناظران محترم محفل
پایان سوژه


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸
#95

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
لرد همان طور که گلرت مد هوش را زیر بغل زده و با خود می برد با خود اندیشید:باید خودمو به چوب جاروی لوسیوس تو انباری خونمون برسم...دامبلدور داره نزدیک می شه!

او کاملا درست می گفت.دامبلدور داشت به او نزدیک می شد.دامبلدور که بسیار عصبانی بود به لرد گفت:ببین تام...اگه گلرت رو ندی می سوزونمت!
لرد فریاد زد:اکسیو جاروی لوسیوس!
صدای شترق بلندی آمد و جارویی با سرعت به سمت لرد آمد.لرد جارو را گرفت و سوار شد.گلرت هم سوار کرد و رفت به هوا...
دامبلدور که ناراحت شده بود گفت:برای آخرین بار بهت می گم یا گلرت رو پس می دی و یا...می سوزونمت!
لرد گفت:به همین خیال باش...من گلرت رو نمی دم!

دامبلدور تصمیم خود را گرفت و به فوکس گفت:بسوزونش!

فوکس با نشانه ی سرش موافقت کرد و دهانش را باز کرد و آتشی به بزرگی بدن لرد و گلرت از دهانش زبانه کشید!

درست هنگامی که آتش شلیک شد دامبلدور گفت:وای!نه!یادم نبود گلرت دست تامه!

دامبلدور دیگر نمی توانست کاری کند و فقط دعا کرد:

و سرانجام لرد برگشت تا ببیند با دامبلدور چقدر فاصله دارد که...قیافه اش اینجوری شد:تصویر کوچک شده

لرد ناخوداگاه به سمتی پیچید و رفت پست دیواری!آتش هم به دیوار خورد و هیچ آسیبی به لرد و گلرت نرسید.

دامبلدور نفس راحتی کشید و گفت:وای!از بیخ گوششون گذشت!

آنها به محدوده ی بی درخت و خشکی رسیده بودند که خانه های مشنگی دور تا دور آن را گرفته بودند.خانه های گلی و بدون استحکام...

لرد که از این دنبال بازی خسته شده بود فریاد زد:ببین دامبلدور تو نمیتونی به من برسی...فوکس داره جون میده!

دامبلدور به ققنوسش نگاه کرد.
ققنوس:

آری ققنوس به راستی داشت جون می داد.او دیگز نمیتوانس دامبلدور را حمل کند.ساعت ها بود که دامبلدو ربر روی او نشسته بود.و ققنوس با تمام نیرویش بال می زد.

دامبلدور تصمیمش را گرفت.با خود گفت:گلرت...دوست عزیز...یادته اون قدیما می پریدیم روی هم و بازی می کردیم...؟یادش به خیر!حالا هم می خوام بپرم روت تا مثل قدیما بازی کنیم...البته با لرد!

دامبلدور نعره ای زد و از روی فاکس پرید بر روی جاروی لرد!
فوکس به پایید سقوت کرد ولی خوش بختانه زنده بود.

دامبلدور با شدت بر روی جاروی برد افتاد.با کمی تقلا جارو را تکان داد وجارو سنگین شد و خودش و محتویاتش که شامل لرد و دامبلدور و گلرت می شد را با خود به پایین برد.
فوکس به موقع رسید و دامبلدور و گلرت را گرفت و بر روی زمین گذاشت ولی...
لرد بر روی زمین افتاد و ناله ای را سر داد.هنوز نمرده بود ولی داشت درد می کشید.

دامبلدور به فوکس که تازه نفس شده بود گفت:تو برو خونه.
فوکس رفت.دامبلدور دست گلرت بیهوش را گرفت و گفت:تو هم باید با من بیای به خونه ام تا با تو در باره ی قلبم صحبت کنیم.

آنها آپارات کردند.
در این هنگام لرد که به نظر می رسید بدنش خوب شده است گفت:ای باو...دوباره نقشه هام نگرفت!
سپس جاروی شکسته ی لوسیوس را از خشمش آتش زد و غیب شد...

محفل ققنوس_خانه ی گریمولد!

ادامه دارد!...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۸
#94

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
[spoiler=آنچه گذشته!]دامبلدور مدتی بسیار غمگین و افسرده است. مدام خودش رو تو اتاقش حبس می کنه و با گیتارش آهنگهای غمگین می خونه.. در میون هذیونهای بسیارش هم چند باری اسم گلرت شنیده شده!

جیمز و تد که اسم گلرت رو از زبون دامبلدور شنیدند، پیش خودشون فکر می کنن که شاید اگه گلرت رو از نورمنگارد به گریمولد بیارن حال پروفسور بهتر بشه. اون دو این ماموریت رو با موفقیت انجام می دن.

در خونه گریمولد، دامبلدور به محض اینکه گلرت رو می بینه... به قولی پس میوفته و راهی سنت مانگو میشه.

ریموس، گرابلی و نیمفا، دامبلدور رو به سنت مانگو می برن و شفا دهنده به اونها می گه که لازمه دامبلدور عمل پیوند قلب داشته باشه.. قلبی که گروه خونش J+ باشه.. گروه خونی گلرت گریندلوالد!!

تام ریدل ملقب به لرد ولدمورت یا همون کسی که نباید اسمشو برد به امید اینکه می تونه اینطوری از شر دامبلدور خلاص بشه گلرت رو می دزده.

خب دامبلدور هم می ره دنبال گلرت دیگه!
.
.
[/spoiler]

-آلبوس! اومدی نجاتم بدی؟!

این صدای گلرت بود که از موقعیت استفاده کرده بود و از اتاقش بیرون اومده بود. دامبلدور از پشت ابر گرد و خاکی که بین دو گروه پدیدار شده بود فریاد زد:

- نخیر.. اومدم یه راست ببرمت سنت مانگو!
- سنت مانگو؟!.. ولی من که سالمم آل!

دامبلدور از جلوی تیر چوبی که در حال سقوط بود کنار می ره .. یا به عبارت بهتر یک جاخالی ماهرانه می ده و میگه:

- تو سالمی.. ولی من سالم نیستم.. می خوام قلبتو بکنم بزنم جای قلب خودم.. البته حالا شاید بهت رحم کردم و قلب خودمو دادم بهت.. البته آئورتش یه ذره گشاد شده!

با این حرف دامبلدور برق از چشمای گلرت و از کله لرد می پره! تقریبا هردو با هم میگن:

گلرت: ولی آلبوس .. من فکر کردم تو منو دوست داری.. یعنی چیزه.. فکر کردم من دوستتم.. نمی دوستم اون دوتا بچه رو فرستادی دنبالم که بعدش بیای قلبمو بکنی!.. من یه شکست عشقی فجیع خوردم!.. الان می رم معتاد میشم!

ولدمورت: این بود اون همه سفیدی دامبل؟.. برای من محفل خروس راه انداختی این ور اونور هی فرت و فرت حال منو می گیری و علم مرلین بلند می کنی که چی؟.. تو یه آدم خونخواری دامبل.. من اعتراف می کنم تا به حال قلب هیچ کس رو نکندم.. البته چندبار مردم رو با یک طلسم فوق العاده ترکوندم ولی خب هیچ وقت قلبشون رو نکندم.. تو یک سفید تقلبی هستی.. من به آنیتا و کوئی بلیت می زنم و ازت شکایت می کنم!

وقتی جیمز و تد صحبتهای گلرت رو مخصوصا بخش مربوط به اون دوتا رو می شنون به دنبال یک مخفیگاه می گردن که هرچه سریعتر از دسترس دامبلدور دور بشن اما سوراخ موش متری ده هزار گالیون شده بود توی این بحران اقتصادی. البته تدی خودش در کار املاک بود و صاحب یک عدد بنگاه، با استفاده از این قابلیت مخفیگاه امنی پیدا می کنه و به سرعت از جلوی چشمان دامبلدور دور میشه.. صبر کن ببینم.. جیمز رو هم ببر با خودت!

دامبلدور میگه:
- اون دوتا؟!.. کدوم دوتا..!؟ مااووع!

دوربین ک نمای باز از خونه ی نیمه ویران ریدلها رو نشون می ده و بعد فیلمبردار با استفاده از ویبره دوربین رو می لرزونه!

- جیـ...ـ...ـ...ـ..مــز!( تیریپ مامان گفتن شصت چی! )

چند تن از محفلی ها و مرگخواران از در و پنجره به بیرون پرتاب می شن. بعد از اینکه همگی به سر به زمین یا درخت می خورن ولدمورت در حالی که گلرت رو زده زیر بغلش بندری زنان از خونه ی ریدل دوان دوان دور میشه.. یه چیزی توی مایه های فرار!

کمی بعد هم دامبلدور سوار بر فاوکس به دنبال ولدمورت میره.

- تام.. گلرت رو به من پس بده!

- تو یه سفید دروغی هستی دامبل.. من گلرت رو بهت نمی دم.. مال خودمه!

در این لحظه کوئیرل وارد میشه و به محض اینکه می فهمه سوژه در مورد آلبوس و گلرته؛ نمایشنامه رو برای بررسی بیشتر ضبط می کنه! و پشت به دوربین دور میشه.

کله ی جیمز و تدی از توی عمامه ی کوئیرل بیرون میاد!

جیمز و تد: :grin:


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷
#93

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
دامبلدور در خواب می دید گلرت ان را ترک کرده و رفته با تام دوست شده و اونا دارن دامبلدور رو مسخره می کنن و دامبلدور هم با تعجب اونا رو نگاه می کرد.
گلرت:
-تو خیلی پیر و فرسوده ای...معلوم نیست چه جوری رو پاهات وایسادی!
لرد:
آلبوس با خسم گفت:
-بس کنید دیگه!چرا می خندی گلرت؟
-من دیگه با تو دوست نیستم آلبوس...تو خیلی پیر هستی!
آندو دامبلدور را مسخره میکردند و در همان لحظه دامبلدور گفت:
-یا خنده رو بس کنید یا...
-طلسممون می کنی؟
-آره...شاید بکنم
لرد و گلرت دوباره خندیدند.دامبلدور عصبانی شد و درست وقتی خواست آن دو را طلسم کند از خواب پرید.
همزمان با از خواب پریدن دامبلدور صدای فریادی در بیمارستان به گوش رسید.
-استیو پیفای!
شفا دهنده های بیمارستان سنت مانگو به سمت فریاد رفتند و به در اتاق دامبلدور رسیدند.
دامبلدور وقتی می خواست در خواب لرد و گلرت را طلسم کند در دنیای واقعی فریاد زده بود!
شفادهنده گفت:
-اتفاقی افتاده پروفسـ...
-نه!اتفاقی نیفتاده.فقط یک خواب بد بود.
بعد از رفتن شفادهنده ها دامبلدور با خود اندیشید:
یعنی چه؟این چه خوابی بود؟چرا گلرت و تام باهم دوست شده بودند.شاید فقط یک خواب بود.ولی...ولی اگه خواب نبود چی؟
ناگهان قلب دامبلدور گرفت.دامبلدور قلبش را محکم فشرد ولی درد قلبش آروم نگرفت.درست وقتی که داشت از درد می مرد قلبش شروع به تپیدن کرد.سالم تر از گذشته...دامبلدور احساس شادابی بهش دست داد...با لبخندی بر لبش ملا فه اش را تا چانه بالا کشید...

خانه ی ریدل ها!
دامبلدور درست موقعی به خود آمد که لرد طلسمی را به سمتش فرستاده بود.دامبلدور جا خالی داد.بعد به لرد گفت:
-تام!من دروغ نگفتم ها!خونه رو رو سرت خراب می کنم ها!
-هه هه هه...اصلا می دونی با چه جادویـ...
-رداکتو!
دامبلدور طلسمش را به سقف خانه فرستاد.سقف در برابر طلسم دامبلدور کم آورد و فرو ریخت.لرد و مرگخوار هایش برای در امان موندن پناه گرفتند.در همان هنگام صدایی از دور به گوش رسید:
-دامبلدور!اومدی نجاتم بدی؟

این صدای گلرت بود که از موقعیت استفاده کرده بود و به بیرون از اتاقش آمده بود...

9 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۸ ۱۵:۱۵:۳۰



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷
#92

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
تق ( افکت آپارات )

محفلی ها در کنار در خانه ریدل ظاهر شدن و البوس چوب دستی خود را به طرف در خانه ریدل گرفت زیر لب وردی را بیان کرد !

بومب !( افکت ترکیدن در خانه ریدل )

جیمز جیغ گوش خراشی کشید و رو به دامبلدور کرد و گفت :عمووو عمووو البوس چرا درو ترکوندی ؟
البوس : جیغ نزن ، خوب گفتم یه بار هم ما مثل اون کچل وارد جایی بشیم !

جیمز نگاهی به محفلی ها کرد و جیغ کشید !
جیــــــــــــــــــــــــغ !
تدی : عیب نداره جیمز یه بار هم ما مثل اونا می ریم تو خونه اشون !
جیمز : اینو که عمو هم گفت ، جیغ
ریموس : خوب جیمز چرا دوباره داری جیغ می زنی ؟
جیمز : واسه اینکه چرا عمو نذاشت در خونه اونارو من بترکونم
ملت محفلی :

داخل خانه ریدل

لرد داد می زد و مرگخواران را صدا می زد !
مورفین بیا اینجا ، بلا بیا اینجا ، نارسیسا بیا اینجا ، مورگانا بیا اینجا ، و....

چند دقیقه بعد

لرد : اِ دیگه کسی نمونده من صداش نکرده باشم !
مرگخواران : نه ارباب همه اینجایم !
لرد : اهم اهم ( افکت سرفه سخن رانی )
خوب داشتم می گفتم برید جلوی اون سیفیت هارو بگیرید ، اونا امروزدست خالی از اینجا بر می گردن!
مرگ خوارها: بله ارباب

سالن خانه ریدل

دامبلدور : هوی تام کچله اون گلرت منو وردار رو بیار !
لرد : نه .
دامبلدور : یویو جیمز اوردیم گلرت با خودمون بردیم !
لرد : یویو جیمز ماله خودتون گلرت نمی دیم بهتون !
دامبلدور : نهنگ جیمز اوردیم گلرت با خودمون بردیم!
لرد : نهنگ جیمز ماله خودتون گلرت نمی دیم بهتون !
....
دامبلدور ناگهان به خود امد و طلسمی روانه لرد کرد و گفت : مردک خودتو مسخره کن دهه ، یا اون گلرت می دین یا این خونه رو روی سرتون خراب می کنم !

لرد ، مرگخواران و محفلیون :

بیمارستان _ شب قبل از مرخصی دامبلدور !

در حای که رگه های عرق روی صورتش دیده می شد معلوم بود که از خوابی که دیده بود کاملا پریشون بود ! ( دهه دوباره لحنم عوض شد )

خواب دامبلدور

دامبلدور در خواب می دید گلرت ان را ترک کرده و رفته با تام دوست شده و اونا دارن دامبلدور مسخره می کنن و....

10 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۸ ۱۵:۱۲:۲۰

در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷
#91

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
محفلی ها:
ریموس گفت:
-حالت خوبه آلبوس؟
مالی گفت:
-مطمئنی حالت خوبه؟
دامبلدور با خوشحالی گفت:
-بله، بله حالم بسیار خوبه و...مگه من با تو شوخی کردم ریموس؟ گفتم لشکر بکشید.
ریموس به سرعت رفت.شفا دهنده گفت:
-جنابـ...
-بله...من باید دوستم رو نجات بدم.
بدین ترتیب محفلی ها لشکری آماده کرده و منتظر سخنرانی های دامبلدور هستند.
دامبلدور گفت:
-خب...ما اینجا جمع شدیم که به جنگ با لرد و مرگخوار هاش بریم...ما باید دوست من گلرت را نجات داده و لرد را باری دیگر شکست بدیم...من مطمئنم که لرد الان فک می کنه من در حال مرگم...ولی من خوب شدم و می خواهیم به جنگ بریم...
دامبلدور یک ساعت سخنرانی کرد و همه ی محفلی ها:

دامبلدور که متوجه ی محفلی ها شده بود با بیانی ساده آنها را از خواب پراند:
محفلی ها از خواب پریدند و به جیمز چشم دوختند ولی فهمیدند که جیغ کار او نبوده است!
دامبلدور گفت:
-الان به خانه ی ریدل ها می ریم...

خانه ی ریدل ها!
لرد گفت:
-الان دامبلدور داره زجر می کشه و من دارم گلرت رو شکنجه می دم... چه دنیایی!
اوری گفت:
-قربان...آخه...اگه زیاد شکنجه بشه ممکنه بمیره...
-ساکت اوری...خودم می دونم چه کار کنم.کروشیو!
گلرت:
لرد:
اوری:
بلا تریکس:
درهمان هنگام صدایی به گوش لرد خورد.لرد شکنجه را قطع کرد.
لرد گفت:
-صدای چی بود؟
-فکر کنم صدای...
-آپارات...صدای آپارات بود!

محفلی ها به در خانه رسیده بودند...
ادامیلیوس!

8 امتیاز
دو پست پشت سر هم زدن کار درستی نیست دیدالوس!!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۲:۱۷:۳۵



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷
#90

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
خانه ی ریدل ها:

اوری با سرعت وارد اتاق لرد شد.لرد را در آن جا نیافت.پیش بلا رفت و پرسید:
-لرد رو ندیدی.
بلا که داشت شخصی ناشناس را شکنجه می داد با صدای خشنی گفت:
-چی کارش داری؟
اوری: اِ...باید به خودش بگم!
بلا گفت:
-خب باشه!حمومه!( )
اوری با سرعت به سمت حمام رفت.لرد از حموم بیرون اومد و گفت:
-چیه اوری؟
-اِ...می خواستم بگم که دامبلدور رو به مرگه!و دریچه ی آئورتش داره از کار می افته!و شفا دهنده اش گفته که باید بهش قلب پیوند زد.و گروه خونی که باید ازش قلب گرفت باید جی+ باشه!و اون شخص کسی نیست جز گلرت گریندلوالد. ما اونو... یعنی گریندلوالد رو دزدیدیم و آوردیم پیش شما!
لرد: کار دامبلدور تمومه...

خانه ی گریمولد:

مالی به اتاق گلرت رفت و در را باز کرد و...
- جـــــــــیغ!گلرت نیست اون فرار کرده.وای حالا چی کار کنیم؟بدبخت شدیم!دامبـــــــلدور...کجایی ببینی که دوستت رفت.تنها امید زنده موندنت رفت...
-مادر بزرگ! چی شده؟
-جیمز گلرت نیست اون فرار کرده!
- چی؟فرار کرده؟اوه...نه!

بیمارستان سنت مانگو:
دامبلدور گفت:
-هــــــــــی!کجایی ای جوونی؟ها؟کجایی؟بگو!بــگو!
شفادهنده به آرتور و ریموس گفت:
-جدیدا با خودش حرف می زنه!این ربطی به قلبش نداره...
-آرتور...آرتور گلرت گم شده...گلرت فرار کرده.نمی دونم شایدم دزدیدنش!
-آروم باش مالی.دامبلدور نباید بفهمه وگرنه...

ولی دیر شده بود.دامبلدور همه چیز را شنیده بود و این ضربه ی روحی که بر بدنش وارد شد او را سرحال کرد.دامبلدور جستی زد و از کنار شفادهنده اش گذشت و به سمت مالی رفت!
ملت بیننده:
دامبلدور با شادابی گفت:
-پس گلرت رو دزدیدن.هان؟خیلی وقت بود که با لرد دعوا نکرده بودم.( )ریموس زود باش لشکری بکش به سمت خونه ی ریدل ها!ما باید گلرت رو نجات بدیم!
محفلی ها و دیگران: (بسیار زیاد)

8 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۱:۵۰:۴۱



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.