دخترک کوچولو از وحشت درجایش خشکش زده بود و پاهایش قدرت حرکت نداشتند. یک سگ پشمالو و بامزه در عرض چند ثانیه پسرکی هم سن و سال او را دریده بود و پدر پسرک توسط صاحب مغازه ی جدید کشته شده بود ! آن هم با برخورد یک اشعه ی سبز رنگ !
صاحب مغازه نگاه دختر را دنبال کرد و دید نمی تواند بگذارد وقتی او همچنین صحنه هایی را دیده برود . به همین دلیل از طلسم فرمان برای حرکت دادن دختر و وارد کردنش به داخل مغازه استفاده کرد.او دخترک را برای نمایشی که برای قانع کردن لرد سیاه بود نیاز داشت.به همین دلیل به او دستور داد که به گوشه ای برود و تکون نخورد و دخترک هم دستور را اجرا کرد.
سپس دراکو به کنار شیشه ی مغازه رفت. نباید می گذاشت مشنگ ها قبل از این که وارد مغازه شوند متوجه شوند و او مجبور شود هر دفعه مشتری های مغازه اش را به زور به داخل مغازه بیاورد.در ضمن اگر یک جادوگر این ماجرا را می فهمید و این خبر به گوش جامعه ی کادوگری می رسید، صورت خوبی برایش نداشت و ممکن بود خیلی از راز ها فقط با یک بی احتیاطی در مقابل دید مشنگ ها (و یا جادوگری که از آن جا عبور می کند )فاش گردد ! باید فکری به حال شیشه و ویترین می کرد.
پاق! دراکو در جا برگشت و به حالت آماده باشت چوبدستی اش را به طرف فرد گرفت و وقتی فهمید او اسنیپ است با بی میلی چوبدستی را پایین گرفت.
_چرا لرد سیاه خودشان نیومدند؟!
_چون لرد سیاه مشغول تر از اونی هستن که وقتشون رو برای تو و مشکلات بچگانت بگذارند.
_تو حق نداری این جوری با من حرف بزنی.
_می خوای مشکلت رو بگی یا من برم تا خودت مشکلت رو حل کنی؟
دراکو بعد از چند لحظه کلنجار با خودش گفت:می خوام به هوکی بگین دیگه ماموراش رو به مغازه ی من نفرسته.
_فکر می کردم تو مغازه ی ....
_دراکو نگذاشت اسنیپ حرفش را تمام کند و گفت:این جا دیگه مغازه ی من هستش .و من حیواناتم رو که نتیجه ی چند سال آزمایشم هست رو می فروشم.
_تا به حال کاراگاهی هم آمده؟
_آره.
_و تو کشتیش؟
_البته.
_و این یعنی دردسر دراکو می فهمی؟ تا اون جایی که من می دونم لرد سیاه این مغازرو برای اهداف دیگه ای در نظر داشت و تو بی اطلاع از این مکان استفاده کردی و همین طور یکی از مامور های وزارت خونرو کشتی ! وزارت خونه مشکلی نیست ولی با خبر شدن محفلی ها از وجود این مغازه و کشتار مردم مشنگ برای اون مشنگ دوستا چیزی نیست که به راحتی ازش بگذرن !
دراکو بی توجه به حرف های اسنیپ گفت:مامورت وزارت خونه تا فردا صبح تبدیل به یک سگ می شه.
اسنیپ کمی مکث کرد و بعد از این که از قیافه ی دراکو در یافت که او جدی است گفت:یعنی تو فکر می کنی راهی پیدا کردی که انسان های مرده رو تبدیل به حیوون کنی؟!
_و خیلی بیشتر از اون !ولی دلیلی نمی بینم که به تو توضیح بدم.من فقط به ارباب در باره ی این موضوع توضیح می دم.
_بهت گفتم دراکو ارباب...
_نمی خواد حرف های بیخودت رو دوباره برام تکرار کنی به ارباب بگو این موضوع خیلی مهمه و از آمدنش پشیمون نمی شه.
اسنیپ بعد از نگاهی خالی از هر گونه احساس با صدای پاقی غیب شد.دراکو سگ رو به داخل قفس هایش برگرداند. و با یک ورد بی کلام دیگر کف زمین را تمیز کرد. و بعد از قفل کردن در مغازه دو صندلی و یک میز از غیب ظاهر کرد .در همین هنگام لرد سیاه با صدای پاقی ظاهر شد.
_امیدوارم بتونی از یک مرده یک سگ بسازی وگرنه می دونی که چه مجازاتی در انتظار داری؟
دراکو به صندلی اشاره کرد و گفت : ارباب لطفا بنشینید . اول یک چیز بهتر براتون دارم.(و بعد بلافاصله چای و شیرینی آورد)
_ به نفعته زود تر تمومش کنی دراکو!
_از این نمایش لذت خواهید برد.
دراکو به دخترک دستور داد که جلو بیاید و سپس گفت:
چند وقت پیش فکری به ذهن من رسید : چگونه گرگینه ها تبدیل به گرگینه شدن؟و این سوال باعث شد من تحقیقم رو در این باره شروع کنم. بعد از چند مدت فهمیدم حدسم درست بوده. اون ها از نمونه های پیشرفته ی شان که دارای مخلوطی از ژن انسان بوده به وجود آمدن. و درست در همون لحظه سوال دیگه ای برام پیش آمد.آیا می شه از بقیه ی حیوانات هم همچنین موجودات پیشرفته ای داشته باشیم؟بعد از چند سال تحقیق به نتیجه ی مثبت رسیدم. در این میان چیز های دیگری رو هم کشف کردم.ولی می خوام جواب سوال دومم رو به طور عملی به شما بدم.
با وردی بیکلام در قفس لاک پشت باز شد و او ازش خارج گردید. لاک پشت به طرف دخترک حمله ور شد و بعد از گاز گرفتن او به دستور دراکو به درون قفس برگشت.دخترک بدون هیچ عکس العملی همان جا ایستاده بود.و از گردنش خون می ریخت و فقط چهره اش به رنگ سبز روشن در می آمد.بعد از چند لحظه مو ها و رنگ پوست دخترک یک دست سبز شدند، دندان هایش تیز تر و بلند تر شدند و پوست پشتش مانند لاک لاک پشت شد.( سفت ، محکم و هم رنگش)
دراکو ادامه داد:موجوداتی که من در قفس دارم موجوداتی هستن که من طی چهار سال تحقیق و آزمایش بر رویشان مانند گرگ های اولیه به تکامل کامل رساندمشان به طوری که با گاز گرفتن خیلی راحت می تونن یک فرد رو به موجودی مابین خودشان و انسان در بیاورند مانند گرگینه هاو یا این دختر، با این تفاوت که بعضی از این تغییرات محدوده ی زمانی ندارن و یا اگر دارد متفاوتن و فقط در آخر ماه تغییر شکل صورت نمی گیره ، ممکنه برای صبح ها باشه و یا صورتی دیگه.و این فقط نتیجه ی یکی از کارای من بود.
_گوش می دم، ادامه بده.
_همون طور که گفتم من می تونم انسان های کشته شده توسط جادو رو دوباره به شکل حیوون دربیارم و در این کار از جادوی عبور کرده توسط فرد در آخرین لحظه ی عمرش کمک می گیرم.
_می خوام اون رو هم به صورت عملی ببینم دراکو.
دراکو لبخندی زد و گفت:....
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اگه نقد بشه ممنون می شم.
این شناسه رو دوست داشتم . امیدوارم همه از این شناسه خاطره خوبی به یاد داشته باشن.
فعلا بای