مای لرد!
می خواستم یه موجود خبیث، که نمی دونه وقتی یه خون آشام بهش دستوری میده، باید
حتما اجرا کنه رو ادب کنم. خونشو بکشم بیرون و بریزم تو شیشه. شیشه هه رو سه چهار بار بچرخونم و گلبول های قرمزو از پلاسما و گلبول های سفید جدا کنم. گلبولای قرمزو یه جا سر بکشم!
بعد با گلبولای سفیدش خمیر درست کنم و شیرینی بپزم. با پلاسماشم شربت درست کنم و برم زیر درخت بید، با یه نسیم ملایم از طبیعت و شیرینی و شربت لذت ببرم.
اهم... چیزه... زیادی رفتم تو رویا!
می خواستم این
دراکو مالفوی رو که مامان باباش یه مدتیه گذاشتنش سر راه و پیداشون نیس، به دوئل دعوت کنم. دلیلشم همونطور که هممون می دونیم، کاملا خصوصیه. اونقدر خصوصی که گمونم همه تو چت باکس فهمیدنش.
با اجازه.