لرد سیاه قبل از این که شروع به صحبت کنه،نامه ی بلا رو دریافت کرد و رو مرگخوارانش گفت:بلا می گه دیدالوس دیگل رفته شیر بخره و خبر مهمی تو گریمولد نیست ولی به نظر من این کاراشون بو داره.
مرگخوارا :
در همین هنگام دیدالوس با حرکات جیمز باندی وارد خونه ی ریدل شد .در همین هنگام مورگانا هم با تکه های بدن مورفین وارد گشت.دیدالوس دوباره قایم شد ( این دفعه پشت مبل)و وقتی مورگانا دور شد دیدالوس از پناهگاهش بیرون آمد و یاد گربه ای افتاد که کشته و عذاب وجدان دوباره به سراغش اومد. (آخه محفلی رو چه به این کارا
)به همین دلیل فردی از پشت سرش به راحتی از این فرصت استفاده کرد و گفت:اکسپلیارموس ! مای لرد این جا من یک مهمون ناخونده پیدا کردم.
مرگخوارا به سالن اصلی اومدن و با دیدن دیدالوسی که بی حرکت روی زمین افتاده بود تعجب کردن
. بتی رو به لرد سیاه کرد و گفت: مای لرد از قرار معلوم از نقشه ی شما بو بردن و می خوان شما رو دور بزنن. این رو هم فرستادن این جا که مثلا جاسوسی بکنه. ولی به همین خیال باشن. (رو به دیدالوس
)
لرد سیاه: کروشیو بتی من می خواستم اینا رو بگم. حالا این محفلی رو ببرین سیاهچال ببینم چطوری بلا رو برگردونم .
نارسیسا: مای لرد چرا نمی ذارین اون جا بمونه و با توجه به این که ما گروگان داریم از اونا اطلاعات بگیره؟یا قبل از اون که اونا بفهمن یکم بیشتر اطلاعات برامون بیاره.
لرد سیاه: ولی من که نمی تونم براش جغد بفرستم . چون دیگه قضیه از پشت پرده به طور کلی میاد بیرون.
ایوان: پس باید یک نفر رو بفرستید.
آنتونین: اونم باید فردی باشه که بتونه سر اونا رو موقعی که بلا اطلاعات رو بر می داره گرم کنه.
بارتی: قضیه رو هم لو نده.
رودولف: یکی باشه بلا ازش بدش زیاد نیاد.همون اول قبل از این که خبر رو بهش بده بکشتش.
مورگانا: مای لرد من برم مغز مورفین رو سر هم کنم.
مورگان: برای یک خانم به تنهایی بده، منم باهات میام.
در همین هنگام بتی دری رو که به سیاهچال راه داشت رو بست و گفت: مای لرد ، اون محفلی رو دست و پا بسته تو سیاهچال انداختم .تکون بخوره دریچه ی زیر پاش باز می شه تو استخر تمساح ها می افته
. ارباب چیزی شده اون جوری نگا می کنین
؟
دقایقی بعد دم در گریمولددینگ دینگ
جیمزوقتی تصویر بتی رو تو آیفون تصویری دید جیغ زد: این کیه دیگه؟
دامبل: این یه مرگخوار جدیده .خودیه جواب بده.
محفلیون:
دامبل: اصلا خودم جواب می دم... (آیفون رو بر داشت و ادامه داد) بله بفرمائید.... شما؟..... البته که می دونم از طرف تامی اومدین برای این که مطمئن شم آقا گرگه نیستید اسمتون رو پرسیدم.
بفرمائید تو.
بتی خیلی راحت تر از اونی که فکر می کرد وارد شد و گفت: من قرصای بلا رو آوردم.یادش رفته بود ببره . برای این که مطمئن شم حتما می خورتش باید خودم برم بهش بدم. مشکلی که نیست؟
دامبل: ا...
- خوبه فقط بهم اتاقشو نشون بدید.
دامبل: طبقه ی بالا اتاق دوم ولی...
بتی:ممنون . می دونید اگه قرصاشو نخوره حالش بد می شه ،چون دچار یک بیماری روانیی شده که اونو به همه چی مشکوک می کنه
.واسه همین مای لرد اونو فرستاده این جا که کمی آروم بشه . ولی از وقتی اومده همش داره به مای لرد جغد می فرسته که وضعیت این جا این جوری ،وضعیت این جا اون جوریه ،حالا کی رفت ،کی اومد و از این جور چیزا. لطفا یکم رعایتش رو بکنی.
دامبل: خوب شد که گفتی ما فکر می کردیم اون داره جاسوسی می کنه.یک نقشه هم کشیده بودم که سرکارتون بذارم .منو ببخشید
. حالا راحت برو بهش قرصاشو بده من اینایی که بهش شک کرده بودن رو تنبیه کنم.
بتی لبخندی زد و گفت: زیاد هم بهشون سخت نگیر ولی با این حال ممنونم که متوجه شدید. با اجازه من رفتم.
دامبل صبر کرد که بتی وارد اتاق شود ، بعد گفت: حالا ببینید اشتباه می کردید. گناه نداشت به این طفل معصوم بد گمان شدید؟!
محفلیون: حق با توئه.
جیمز: من نمی دونستم بلا مثل یک نهنگ معصومه.
مالی در افکارش: ولی من هنوزم فکر می کنم پاتیلی زیر نیم پاتیلشونه.
در اتاق بلا بتی ماجرا رو برای بلا توضیح داد و در آخر اضافه کرد:حواست باشه بلا اینا فکر می کنن تو بیماریه روانی داری. خوب نقشتو بازی کن. موفق باشی. من می رم حواسشونو پرت کنم تا تو اطلاعاتو بر می داری.فردا هم میام دنبالت ببرمت.
بلا: حالا حتما باید امشب این جا بمونم؟
- ارباب گفته برای محکم کاری بمونی.
بتی به طبقه ی اول رفت و گفت: خوب من تو روزنامه مطلبی در باره ی محفل می خوام بنویسم . اگه اجازه بدیدمصاحبه باهاتون رو امروز انجام بدم.
دامبل:به شرطی که بعد از این که چاپ شد یک نسخشو برامون بفرستید.
بتی تبسمی کرد و گفت:حتما ! برای این کار نیازدارم همتون چند دقیقه وقتتونو بدید به من بدید و بیاید این جا.
مالی: متاسفم . من باید برم غذا رو درست کنم.
بتی:
حیف شد. چون اگه یکیتون نباشه نمی تونم کاری بکنم.
محفلیون: مالی ما غذا نخوایم کی رو ببینیم.
دامبل : خودتو لوس نکن یک شب همه با هم می ریم تو رژیم و به حرفت گوش می دیم.
مالی خواست چیزی بگه که آرتور اون رو روی صندلیی که از غیب ظاهر کرده بود نشوند. سپس بتی قلم پر تند نویسش رو به همراه کاغذ پوستی روی میز گذاشت و گفت: خب شروع می کنیم . اولین سؤال ، شنیده شده محفلیون باعث به وجود آمدن آلودگی صوتی در این حوالی شدند . دلیلش چیه؟
دامبل: خب دلایل زیادی داره یکیش اینه که، متاسفانه بچه های امروزی دچار انرژیه زیادی هستن و به خاطر همین گاهی این جیمز ما جیغ های بلندی می کشه. می خواید نمونشو بشنوید؟
بتی به طبقه ی بالا نگاه کرد و وقتی بلا رو اون جا ندید گفت: خب اگه لازم می بینید...
تدی یک نیشگون از جیمز گرفت و جیمز یک جیغ بلند نصیب همه کرد. قلم پر خودنویس از شدت جیغ غش کرد و بتی وقتی به خودش اومد، یک قلم پر جدید و جایگزین کرد و گفت: خب من فکر می کنم بتونم بقیه ی دلایل رو حدس بزنم و حالا می ریم سراغ سؤال دوم....
در طی این مدت بلا در زیر شنل نامرئی به اتاق دامبل ، آشپز خونه و هر جایی که فکر می کرد محفلی ها اون جا نقشه هاشون رو نگه می دارن رفت و نقشه های زیادی رو جمع کرد. در آخر به اتاق خودش بازگشت و نقشه ها رو برای اربابش (اربابمون
)پست کرد . سپس بدون شنل نامئی از اتاقش بیرون رفت و گفت: بتی منتظر چی هستی برو دیگه. بهت گفتم که قرصامو سر موقع می خورم.
بتی(در دل: آخیش تموم شد
) باشه به خودت فشار(
) نیار من رفتم.
بتی بعد از خداحافظی از محفلیون از گریمولد خارج شد و به خانه ی ریدل آپارات کرد. با دیدن لرد تعظیمی کرد و گفت: ماموریت به خوبی انجام شد مای لرد.اونا بیش از اندازه ساده لوح اند حتی برای بلا گریه هم کردن.
همه ی مرگخوارا به همراه لرد به این عکس العمل محفلیا خندیدند
. و لرد گفت: می دونستم این طوری عمل می کنن.
این شناسه رو دوست داشتم . امیدوارم همه از این شناسه خاطره خوبی به یاد داشته باشن.
فعلا بای