هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸

برتا جورکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ جمعه ۵ تیر ۱۳۹۴
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 145
آفلاین
مقش من:



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۵۱ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
استاد که ترکیده ، ایشالا استاد ِ جدید !

خدمت ِ شوما :



But Life has a happy end. :)


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین
از سیسی به ریشو





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
هو121



seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۸ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۸ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸
از شیرموز فروشی اصغر آقا!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
جلسه دوم

بادراد ریشو روی صندلیش نشسته و ورود دانش آموزان رو زیر نظر داره.
- یکم سریعتر! من عجله دارم!

دانش آموزان سر میز هاشون مینشینن و بادراد ریشو بدون اینکه از جاش بلند بشه شروع به صحبت میکنه.
- خب گابریل بیا تکالیف رو پخش کن!
گابریل پا میشه و تکالیف دانش آموزان رو به سرعت پخش میکنه.

[spoiler=تکالیف]گریفیندور :
آبرفورث دامبلدور : 21 + 5 = 26 امتیاز
من نفهمیدم معجون جاودانگی مو برای کسی که مو نداره به چه دردی میخوره؟ خیلی بچگانه گورمونوس کشته شد! بچه هفت ساله هم اینطوری خر نمی شد دیگه! غلط املایی هم داشتی.

دیدالوس دیگل : 22 + 5 = 27 امتیاز
حالا واسه ما احمد شاملو شدی هان؟:دی
ببین پستت رو جدی نوشته بودی ولی بعضی از افعالش خودمونی و طنز مانند بود. ضمن اینکه غلط املایی زیاد داشتی و همچنین سیر داستانی پستت زیاد عاقلانه نبود. " توی کوهستان و توی چادر دوش میگیرن؟ " ما نشنیدیم والا!

برتا جورکینز : 24 + 4 = 28 امتیاز
بابا من نمی دونم شما جادوگرین دیگه فوگرین دیگه فکر کردین چی هستین؟! باو تخت از تو کوله پشتی در میاد!؟ همچنین گورمونوس داشته میدویده طرفت تو چطوری پشتشو نشونه گرفتی؟ به جز یک دونه غلط و این مورد و یک مورد مشکل فعل مورد دیگه ای نداشت و پست خوبی بود. تو سوال دومت باید بگم که همچین طلسم وحشتناکی که موجود جهنمی رو نابود میکنه به آدم بخوره یبوست میگیره؟ بی خیال باو!

پروفسور گرابلی پلنک : 25 + 5 = 30 امتیاز
عالی بود پروفسور. البته یک غلط داشتی که قابل چشم پوشی بود!



راونکلاو :
زنوفیلوس لاوگود : 25 + 5 = 30 امتیاز
عالی بود! برعکس بعضیا که بیشتر حاشیه رو مینوشتن تو بیشتر سعی کردی جنگ با گورمونوس رو بنویسی. مفصل و کامل بود.آفرین! یکی دو غلط هم داشتی که چون واسه بقیه حساب نکردم واسه تو هم حساب نکردم.

بیدل : 22 + 5 = 27 امتیاز
پست بدی نبود. غلط املایی هات اونقدر زیاد بودکه قابل چشم پوشی نبود. البته طنزی که به کار بردی جالب و خوب بود. سوال آخرت هم مشکلی نداشت.

لینی وارنر : 24 + 5 = 29 امتیاز


گابریا دلاکور : 25 + 5 = 30 امتیاز
فوق العاده بود! البته دفعه آخرت باشه که میخوای ریشای منو مش صورتی بکنی!

روونا راونکلاو : 24 + 5 = 29 امتیاز
اولین پستی بود که گورمونوس رو بدون خر کردن کشتی! یاد بگیرین! این از نیروی هاگرید استفاده کرد! آفرین! البته یک مقدار توی دیالوگ بندی هات مشکل داشتی.


هافلپاف :
کینگزلی شکلبوت : 22 +5 = 27 امتیاز
اول فکر کردم اومدم نجاری! باو چه خبره اینقدر چکش؟ عوامل حاشیه ای داستان از نابود کردن گورمونوس بیشتر بود! خیلی زیاد! از شکایت نامه آلبوس سوروس پاتر گرفته تا تورم و رکود در وزارت خونه! غلط املایی یک دونه داشتی که محسوب نشد. در ضمن خیلی گنگ بود مردن گورمونوس! یعنی همینجوری خود به خود مرد؟!

ریتا اسکیتر : 24 + 5 = 29 امتیاز
من نفهمیدم که چجور شد یهو نشیمن گاه گورمونوس رو پیدا کردی؟! پست خوب و قابل قبول بود.

پیوز : 25 + 5 = 30 امتیاز
آقا این چه وضعشه؟ تو داری از خوی بی ناموسی من استفاده میکنی کلمات رکیک توی پستت به کار میبری؟ چون این کارو کردی بهت نمره کامل میدم!


اسلایترین : فاقد شرکت کننده

جمع امتیازات:
گریفیندور : 28 امتیاز
راونکلاو : 29 امتیاز
هافلپاف : 29 امتیاز
اسلایترین : [/spoiler]

بادراد : خیلی خب! بحث و تبادل نظر برای نمراتتون رو بزارید برای بعد! موضوع درس امروزمون مقابله با وسایل سیاه و خطرناک هست. این وسایل اغلب به صورت چیز های ساده و معمولی ظاهر می شوند ولی در صورتی که احساس خطر بکنند هیچ چیز جلو دار آنها نخواهد بود. این وسایل جز توسط مسئول خود توسط هیچ کس دیگه ای دستورات رو قبول نمی کنن.

بادراد کلاس رو زیر نظر گرفت و سپس فریاد کشید : خانم گرنجر سر کلاس من کسی زر زر نمی کنه! فهمیدی؟
- بله پروفسور!
بادراد : پروفسور؟! 30 امتیاز از گریفیندور کم میشه!

بادراد بعد از چند لحظه نگاه خشمگینانه به هریمون تدریسش را ادامه داد.
- در هر صورت تنها راه مقابله پیشگیریه. طلسمی که من بهتون آموزش میدم طلسمی هست که اگر مراقباتون سر جلسه امتحان اونو به کار ببرن کارتون کساد میشه!
دانش آموزا :

بادراد : درسته! شما باید طلسم " سیسماریوس " رو اینجوری به کار ببرید...
بادراد چوب دستی اش را به طرف سقف کلاس نشانه گرفت و با صدای ملایمی طلسم رو ادا کرد.
- سیسماریوس!

ناگهان گرد قرمز رنگی سراسر کلاس را در بر گرفت و بعد از چند لحظه آرام آرام شروع به نشستن بر سطح کلاس کرد.
چندی بعد گرد قرمز رنگ تقریبا محو شده بود و فقط روی کوله پشتی های بعضی از دانش آموزان رنگ قرمز دیده میشد.

بادراد لخند موفقیت آمیزی زد و گفت : شما با اجرای این طلسم متوجه میشید که در چه جاهایی وسایل سیاه و خطرناک وجود داره. به عنوان مثال در حال حاضر در کوله پشتی آقای فرد ویزلی طبق معمول یکی از وسایل سیاه و خطرناک وجود داره.
فرد : باو این دیگه چه جور آدمیه؟!

بادراد چشم غره ای به فرد ویزلی رفت و ادامه داد : شما اینجوری می تونید خیلی راحت وسایل سیاه موجود در یک محوطه رو شناسایی بکنید. هرجا گرد قرمز رنگ نشسته باشه مطمئن باشید یک جسم خطرناک قرار داره.

بادراد دوباره با همان نگاه موشکافانه اش کلاس را زیر نظر گرفت و به سرعت از آنجا خارج شد تا دانش آموزان تکالیف را بنویسند.

تکلیف :

1. شما در یک شب تاریک برای کشف وسایل غیرمجاز و خطرناک به مغازه بورگین و بارکز می روید و با اجرای طلسم سیسماریوس وسایل خطرناک را کشف میکنید. توصیفات در این تکلیف باید به شدت قوی باشند. در ضمن مواظب باشید که در گیر وسایل خطرناک و غیرمجاز نیفتید. ( 30 امتیاز - رول )


[b][color=FF0000][url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=883&post_id=219649#


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۲۵ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1. شما با یک گورمونوس مواجه میشید. رولی در همین تاپیک ایراد کنید که در آن شما این موجود را با روش ذکر شده نابود می کنید.( 25 امتیاز - رول )


صدای پیر و محزون مادرانه ای ، از داخل کتاب کهنه ای که کنار پیوز بود برخاست : « خوب پیوز ... »

مثل شش دفعه قبلی صدا را شناخت. این صدای هلگا هافلپاف بود که از داخل کتاب جادویی هلگا بیرون می آمد : « کتاب راهنمای تلاش »

صدای گرم اما محزون هلگا ادامه داد : « بهت تبریک میگم ، تو شش مرحله رو با موفقیت پشت سر گذاشتی ، حالا باید با آخرین و هفتمین مرحله روبرو بشی ، و اگر موفق بشی میتونی راز گنجینه بزرگ هافلپاف رو بشنوی ... »

پیوز لبخندی زد و گفت : « ایول هلی (مخفف هلگا :grin:) ... زودتر این آخری رو هم رو کن تا بریم سر اصل مطلب ... »

- « مغرور نشو پیوز ... شاید این یکی از توانایی های تو خارج باشه ! »

- « زر نزن بینیم باو ... »

هلگا پاسخی نداد ، در عوض زمین به آرامی شروع به لرزیدن کرد و دیوار روبروی پیوز ، آرام آرام شکافته شد ، تا جایی که کم کم راه عبور یک انسان گشوده شد و راهرو تاریکی پشت آن نمایان گشت ...

- « راه برای تو گشوده شد پیوز ... »

- « باو این قرتی بازی ها رو نمیخواست من از توی دیوار هم میرفتم ! »

پیوز به راه افتاد ، از شکاف گذشت و وارد راهرو پشت دیوار شد. دیوار پشت سرش بسته شد و نوری که از خارج میتابید متوقف گشت ، پیوز هم از تاریکی استفاده کرد و یک بیـلاخ(!) رو به دوربین داد

پیوز در تاریکی به سمت جلو حرکت کرد ، هیچ چیز قابل رویت نبود. هرچی جلوتر میرفت بیشتر احساس وحشت میکرد ، تا اینکه از دور نور زرد و سرخ اندکی نمایان شد و مسیر را کمی روشن کرد ، پیوز آرام به سمت نور حرکت کرد. هرچه نزدیکتر میشد بهتر میتوانست حالت شعله های آتش را تشخیص دهد. وقتی حدود چند متری آن رسید ، تازه فهمید این یک آتش ساده نیست. جانور عجیب و غول پیکری بود که روی سرش به جای مو آتش شعله میکشید. چشمان سرخ داشت و بدنش نارنجی رنگ بود ...

پیوز جلو رفت و یک نگاه به موجود کرد ، یه نگاه به دوربین ! دوباره یه نگاه به موجود کرد ، یه نگاه به دوربین !

- توئی ؟ زرشک !!! این همه این هلگا ما رو ترسوند برای تو بود ؟

موجود :

پیوز : واقعا فکر کردی خیلی گولاخی ؟ به نظر من که هیچ بوقی نیستی ! این همه بیخود این بادراد و هلگا شلوغش کردن

موجود :

پیوز : حالا میخوای چیکار کنی ؟ من رو بخوری ؟ نن جون منم میفهمه چقدر کودنی !

موجود :

پیوز یک نگاه به موجود اهریمنی کرد و گفت : برو باو ! من حاضرم سه تا گورمونوس بدم یک خروس قندی بگیرم شبا باهاش بازی کنم ! ول معطلی !

موجود اهریمنی که کلا خیلی دپسرده و بدبخت شده بود ، روی زمین چمباتمه زد و سرش رو بین زانو هاش گرفت و آهی از سر ناامیدی کشید ...

پیوز نگاهی کرد و گفت : خوب حالا برای اینکه خیلی ناراحت نشی پشتت رو بکن تا من نابودت کنم ! اینطوری همه فکر میکنن تو خیلی گولاخ و وحشتناک بودی و من طی یک مبارزه تو رو از میدون به در کردم

گورنوموس که خیلی خوشحال شده بود ، سریع خم شد و قسمت تحتانی بدنش رو به سمت پیوز گرفت. پیوز چوبدستی اش رو یک حرکت سریع داد اما قبل از اینکه ورد را بخواند ، چوبدستی داخل سوراخ ماتحت گورمونوس رفت و گیر کرد ...

پیوز با عصبانیت فریاد زد : ببین چیکار میکنی ... تو به هیچ دردی نمیخوری ...

گورمونوس ، اینبار با احساس شکست ، لعنتی به زندگی فرستاد و از شدت ناامیدی سر به کوه و بیایان گذاشت ...

پیوز به گنج هافلپاف دست پیدا کرد ، اما هیچکس درست نفهمید که اون چطور بدون طلسم ، یک گورمونوس را نابود کرده است ...

استاد امیدوارم بهم نمره بدین ! اون طلسمه رو استفاده نکردم که مثلا خلاقیت به خرج داده باشم

2. بنویسید اگر این طلسم به جای به کار گرفته شدن بر روی گورمونوس بر روی یک انسان استفاده شود شاهد چه صحنه هایی خواهیم بود. ( 5 امتیاز – غیر رول )

خوب ، ببین استاد ... این طلسم از راه اون سوراخ قسمت تهتانی () وارد بدن میشه و بعد بدن رو از همه جهات منفجر میکنه ... یعنی اول قسمت تهتانی رو نابود میکنه بعد بقیه بدن رو از همه جهات مورد عنایت قرار میده ...

بله و اینا ...


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۵ ۱:۳۰:۲۷

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۸

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
- اه، مسخره بازي در نيار ديگه پيوز! ازت مقاله چاپ ميکنما!

پيوز خنديد و شکلکي دراورد، بعد بدون توجه به حرف دوستش به سمت ديگري از جنگل رفت!

- پيوز چوبدستيمو بده! دارم جدي ميگما، اين يک اخطاره! من تورو دوست دارم، اما يک پرونده اي اينجا هست در مورده يه خانمي... بگم؟ بگم؟ بگم؟()

پيوز رو هوا معلق موند و مشکوکانه به ريتا نگاه کرد: من اين حرف هارو قبلا يه جا شنيدم
- نخير اينا حرفاي خودمه!
- نه نه مطمئنم يکي ديگه هم اينا رو ميگفت!
- بهت ميگم نه اينا...
- هيس...

پيوز يهو اينو گفت و با دقت به قسمتي از جنگل خيره شد، صداي خنده ي ضعيف دو دختر از قسمتي که پيوز به آنجا خيره شده بود به گوش ميرسيد، بعد چوبدستي ريتا رو به طرفش پرتاب کرد و خودش به سمتي که از آنجا صدا شنيده بود پرواز کرد!

ريتا با بي حوصلگي به سمت چوبدستيش رفت و اونو از رو زمين برداشت بعد نفسي از روي آسودگي کشيد و شروع به گشت و گذار تو جنگل کرد، رفت و رفت و رفـــــــــــــــــت تا رفت

بعد از اينکه کلي رفت و درختا رو نگاه کرد، چشمش به گوشه اي از جنگل افتاد. بين درختا قسمتي از زمين چال شده بود که پله ميخورد و ميرفت پايين، ريتا با کنجکاوي به آن قسمت از جنگل نزديک تر شد. کمي مکث کرد و با چشماني کنجکاو خم شد تا داخل چاله رو برانداز کند. نگاهي به دور و برش انداخت، انگار منتظر بود کسي تشويقش کنه که از پله ها پايين بره. بعد تصميم خودش رو گرفت و از پله ها پايين رفت

چاله در پايين به دالاني منتهي ميشد که بسيار تاريک بود و چند قسمت ميشد. ريتا ميدانست دقيقا زير سطح جنگل قرار دارد، چوبدستيشو روشن کرد و تصميم گرفت که کمي آن قسمت رو بگرده. اما صداي خش خش ضعيفي از قسمت از دالان توجهش رو جلب کرد. با تردید برگشت و موجود وحشتناک و خیلی گولاخی رو پشت سرش دید که داشت بهش چشم غره میرف.

قد خمیده ای داشت و آب دهانش آویزان بود. چشمانش قرمز شده بود، تمامی بدنش را موهای زبر و لجنی رنگی پوشانده بود و فقط قسمت هایی از بدنش، بدون مو و قرمز بود

ریتا در حالی که همچنان خشک شده بود سعی کرد خونسردی خودش رو به دست بیاره و گفت:
- واااو... چه حیوون گنده ای! اسمت چیه عزیزم؟

جوونور عکس العملی نشون نداد. همچنان داشت به ریتا چشم غره میرفت.

- چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟ ازت مقاله چاپ میکنم آبروت رو میبرما! جون مامانت بزار من برم
وقتی دید جونور باز هم عکس العملی نشان نداد، فکر جالبی به سرش زد. بدون معطلی دوربینش رو از تو کوله اش بیرون کشید تا ازش عکس بگیره و بتونه مقاله چاپ کنه

- خب، بی حرکت باش... آفرین کوچولو ی گنده! یه ذره کلتو خم کن. آها، خوبه. حاضری؟ یک... دو...سه

به محض اینکه دوربین فلاش زد، جونور فریاد وحشتناکی کشید و که باعث شد دوربین از دست ریتا بیفته، بعد به سمتش حمله ور شد. همزمان با فریاد ریتا، که از زیر دست حیوون جا خالی داد و به سمت دیگر دالان دوید، صدای فریاد دیگه ای هم شنیده شد!

- آی ریتا مواظب باش!

جونور وقتی صدای شخص دیگری رو شنید، عصبانی تر از قبل زوزه کشید و خودش رو به دیوار دالان کوبید و دوباره به سمت ریتا رفت.
ریتا در حالی که وحشت کرده بود طلسمی به سمتش فرستاد و داد زد: پیوز اثر نمیکنه!

- احمق اون یه گورمونوس! از کجا گیرش آوردی؟ الان تیکه پارت میکنه!

ریتا که حالا میفهمید با چی طرفه، با درماندگی جیغ کشید و سعی کرد از بین پاهای گورمونوس فرار کنه
گورمونوس عصبانی تر از قبل پیچ و تابی به خودش داد و در حالی که آب دهانش همچنان سرازیر بود به سمت ریتا برگشت

- ریتا ریتا طلسمش پگریموس! باید بزنی اونجاش!
ریتا با درمانگی: کجاش؟
- اونجاش دیه! عهه... اونجاش!

ریتا دوباره فریادی کشید و به سمت دیگری دوید. گورمونوس همچنان زوزه میکشید و به دنبال ریتا بود

- هی میگه اونجاش، اونجاش! یعنی چی خب؟ مثل آدم بگو
- نمیشه خب بی ادبیه بوقی! اونجا دیه. همون جاش!

ریتا کمی فکر کرد و بعد از زیر پاهاش جونور رد شد و پشت سرش رفت. بعد به نشیمنگاه گورمونوس اشاره کرد و با صدای بلندی پرسید: اینجا؟
- آره آره

ریتا تمام فکرش رو متمرکز کرد و بعد فریاد کشید: پگریموس

پیوز در حالی که به قیافه ی ریتا خیره شده بود گفت: فک کنم باید بری حموم!
ریتا چشم غره ای به دوستش رفت، بعد چیز لجزی که شبیه روده بود، از تو موهاش بیرون کشید، خون روی چشماش رو پاک کرد و از چاله خارج شد!

2-

مطمئنا صحنه های جالبی نیستند! ببینید استاد با این تکلیفاتون آدم رو میزارین لای منگنه! خب نمیشه بگم چه صحنه هایی میبینم دیه! زشته
احتمالا شاهد منهدم شدن قسمت تهتانی بدن انسان هستیم. از طرفی این طلسم روی تمام قسمت های بدن انسان تاثیر میزاره و باعث میشه که کلا از هم پاشیده بشیم!


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
1.

- جیمزی چی به تو بگم آخه؟ تو نمیگی من پیر زن رو نباید بیاری وسط این جنگل که سر و تهش معلوم نیست؟

- چرا پروفسور معلومه که اونا ها اونجا شروع میشه و اونجا هم تموم میشه. البته باید یکم راه بریم.

- میگن عقلتو نباید بدی دست بچه ها، بچه من دامنم بلنده باید هی بگیرمش بالا نمیتونم که اون همه راه بیام. سیزده به درت رو تو خونه میگذروندی.

- حالا که اومدیم پروف، میاید تاب منو ببنیدید؟

-

- خب چیزه... خودم میبندمش.

گرابلی رفت تا برای خودش یک زیر انداز پهن کنه و بشینه. جیمز هم به طرف یه درخت بلند رفت تا تابش رو ببنده. گرابلی گاز پیکنیک رو روشن کرد تا چایی دم کنه.

ناگهان صدای جیغی از طرف جیمز بلند شد. گرابلی سریع از جاش بلند شد و یک بار به دلیل دامن بلندش زمین خورد. دوباره به سختی بلند شد و دوید.
- جیــــمز..کجایی؟

ناگهان او را در کنار درختی یافت:
- چته؟

- (و با دستش به روبه رویش اشاره میکرد)

گرابلی هم نبه روبه روی او نگاه کرد و موجود عجیب و فجیع و وحشتناکی را دید. مانند یک غول غار نشین اما بزرگتر و به نظر فهیم تر می آمد.
- نگران نباش...میدونم باهاش چی کار کنم...یه گورمونوسه.

و سپس رو به آن موجود فجیع کرد و گفت:
- اوووی...گوری، پشتت رو بکن به این ور.

- نمیخوام.

گرابلی با خود اندیشید و ناگهان فکری به ذهنش رسید. با حالت به پشت سر گورمونوس اشاره کرد. موجود به سرعت برگشت و گرابلی فریاد زد:
- پگریموس!

ناگهان طلسم وارد بدن جاندار شد و وی را از درون ترکاند. قطرات و تکه های بدنش به اطراف پاشید اما بالاخره مرد.

2.

در صورتی که طلسم پگریموس به بدن یک انسان برخورد کند، وی را دچار درون ترکیدگی میکند یعنی باعث میشود طلسم از بعضی از جاها وارد بدن وی شود و او را از درون منفجر کند. طبق نظر علما افرادی که با این طلسم کشته شوند شهید به حساب می آیند.


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۹ ۲۱:۴۰:۲۹

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.