جلسه ی دوم :بادراد چشم هایش را بسته بود و تند تند حرف می زد:
- من ابدا" کوتوله نیستم. اگه می بینید قدم کوتاهه، به خاطر اینه که باهوش ترین نواده ی راونا، قد کوتاه بوده! من هم از نسل اون نواده هستم! وای لورا تو هم متوجه ریش های بلند و جذابم شدی که اینطوری داری نگام می کنی نه؟
لورا به بادراد چشم غره ای رفت و قلم پرش را از روی تکلیفش برداشت. در همین لحظه لینی که در گوشه ی کلاس نشسته بود و با لونا پچ پچ می کرد، به بادراد خیره شد و پوزخندی زد:
- لابد دلیل وجود این ریش های بلند که هیچ وقتم کوتاه نمیشن اینه که از طرف خانواده ی مادری به یکی از نواده های راونا که بسیار جذاب بود و ریش های بلندی داشت می رسی. مگه نه بادراد؟
کلاس از خنده منفجر شد! بادراد با عصبانیت به لینی چشم غره ای رفت و دامبلدور معترضانه مشتش را تکان داد:
- هی لینی! تو حق نداری به کسایی که ریش دارن اعتراض کنی!
-
در همین لحظه درب کلاس با صدای ترقی باز شد! بلاتریکس لسترنج در حالی که لبخند سردی بر لب داشت وارد کلاس شد و همه ی دانش آموزان ساکت شدند. بلاتریکس به سردی گفت:
- فکر میکنم یک دفعه توضیح دادم که دوست دارم قبل از ورودم به کلاس، سر جاهاتون نشسته باشید. اینطور نیست؟
سپس با عصبانیت به نویل خیره شد. نویل آب دهانش را قورت داد و سعی کرد بهانه ای بیاورد:
- می خواستم برم مرلینگاه پرفسور!
بلاتریکس با تندی به نویل نگاه کرد. نویل یک بار دیگر آب دهانش را قورت داد و با صدای آرامی زمزمه کرد:
- اما احساس می کنم که دیگه نیازی به مرلینگاه ندارم. چون خشک شد!
- چی خشک شد آقای لانگ باتم؟
نویل که به نظر می رسید جرات یافته است، به چشمان بلا خیره شد و نیشخندی زد:
- اون چیزی که به خاطرش می ریم مرلینگاه پرفسور!
کلاس بار دیگر از خنده منفحر شد! بلاتریکس با عصبانیت به تک تک دانش آموزان نگاهی کرد و نگاه تندش همه راه ساکت نمود. سپس به طرف تخته رفت و چوب دستی اش را بیرون کشید. نوشته های سبز رنگ روی تخته هویدا شد:
- امروز می خوایم درمورد جادوگری صحبت کنیم که در هفده سالگی عاش..عاش..منظورم اینه که..عاش..
دامبلدور آهی کشید:
- عاشق شد پرفسور!
- کروشیو! درسته دامبلدور! اما به خاطر تلفظ این کلمه ی مسخره، 20 امتیاز از گریفندور کم می کنم!
صدای اعتراض دانش آموزان در کلاس طنین انداخت و بلاتریکس بی توجه ادامه داد:
- بله! می خوایم در مورد جادوگری صحبت کنیم که در هفده سالگی عاشق شد! این جادوگر، چهره ی بسیار زیبایی داشت، طوری که تمام ساحره هارا به خود جذب می کرد! اما بسیار مغرور بود طوری که هرکسی که با او صحبت می کرد در انتظار نیش کلامی بود که قلبش را بیازارد! اسم این جادوگر attracproud که مخفف کلمات proud به معنای مغرور و attractive به معنای جذابه بود! attracproud در خانواده ی ثروتمندی متولد شد و این ثروت اورا به مرز خودخواهی رساند! attracproud از سیزده سالگی در یک مجله مقاله ی کوتاهی را در باره ی جادوی سیاه خواند و از همان سن به جادوی سیاه علاقه مند شد و مطالعاتی را در باب جادوی سیاه آغاز کرد!
بلاتریکس ساکت شد و نفسی کشید. سپس ادامه داد:
- اشتباه بزرگ attracproud این بود که در هفده سالگی عاشق شد و این عشق قبل از این که سرانجامی داشته باشد به خیانت آلوده شد! طبق یک حادثه ی کوچک نامزد attracproud متوجه شد که وی به جادوی سیاه گرایش دارد! خانواده ی attracproud که مردم شریفی بودند به هیچ عنوان نتوانستند این واقعه را بپذیرند و اورا طرد کردند! attracproud که از شدت عصبانیت در مرز انفجار بود در شبی که طرد شد به آپارتمان نامزدش که به تنهایی زندگی می کرد هجوم برد و اورا به طرز وحشتناکی به قتل رساند!
عکسی که مشاهده می کنید این واقعه را شرح می دهد!attracproud بعد از کشتن نامزدش، در حالی که از خانواده اش طرد شده بود، به باتلاقی رفت و در آنجا به مطالعه در باره ی جادوی سیاه پرداخت! وی طلسمی سیاهی را کشف کرد که نام بردن از آن طلسم هنوز که هنوزه اندام جادوگران و ساحره هارا می لرزونه! attracproud در یک شب بارانی در حالی که صدای زوزه ی گرگ ها باتلاق را می لرزاند بر اثر آزمایش یک طلسم از دنیا رفت! وی سعی می کرد که طلسم را در آیینه امتحان کند اما آیینه طلسم را به سمت او برگرداند و با اصابت طلسم برای همیشه این دنیا را ترک کرد!
بلاتریکس نفسی کشید و در مقابل چشمان بهت زده ی دانش آموزان ادامه داد:
-متاسفانه به خاطر این که طلسم از طلسم های ممنوعه ای که می شناسید هم وحشتناک تره و حتی اسمش خیلی هارو به وحشت می اندازه، مدرسه بهم اجازه نداد که اسم طلسم رو بهتون بگم چون ممکنه وحشت زده بشید و بعد اولیاتون نگران از این که بچه های کوچولوشون ترسیدن، برای شکایت به مدرسه بیاد!
سپس چوب دستی اش را بالا گرفت. نوشته های روی تخته پاک شد و بلافاصله کلمات سبز دیگری روی تخته نمایان گردید.
- کسی سوالی نداره؟
به جز صدای نفس دانش آموزان، هیچ صدایی شنیده نشد. بلاتریکس با خونسردی شنلش را پوشید، چوب دستی اش را از روی میز برداشت و کلاس را ترک کرد!
___________________________________________________
تکالیف:غیر رول:
1- با بررسی در کتاب های قدیمی جادوگری، بگویید که طلسمی که attracproud کشف کرد چیست و چه کاربردی دارد؟
رول:
1- صحنه ای که attracproud نامزدش را به قتل رساند را توصیف کنید! ( با توجه به عکسی که در متن تدریس گذاشته شده! )
توجه : تکلیف غیر رولتون رو در همین تاپیک و تکلیف رولتون رو در
این تاپیک بفرستید و لینکشو اینجا بذارید!