هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
یک ساعتی از آخر ِ پست قبل گذشته بود و دوربین فضای محوطه ی خالی و خزی را نمایش میداد که گروه محفلی ها با چمدان و کوله پشتی در میان آن ایستاده و به پیشوایشان دامبلدور، چشم غره می رفتند.

دامبلدور چهره ای مظلوم و حق به جانب به خود گرفت:
- چیه؟ مگه نمیگفتین تنوع میخوایم؟ خو اینم تنوع دیگه!

ملت محفلی:

دامبلدور نگاهی نگران به آن ها انداخت و سپس در حالیکه ریش و چمدانش را پشت سرش روی زمین میکشید به سمت ساختمان ویرانه و سیاه رنگی که فاصله ی چندانی با آن ها نداشت حرکت کرد. محفلی ها ناچار به تقلید از او راهشان را به سمت خانه ای کج کردند که تابلوی خاک گرفته و کج مقابلش واژه های "خانه ی ریدل" را نمایش میداد...

دقایقی بعد، هنگامی که دامبلدور بر روی تخت چرک و سیاه و کثیف و چندش ولدک () دراز کشیده و به سقف خیره شده بود به آسانی میتوانست صدای غرغر پیروانش را بشنود که با صدای بلند خانه ی جدیدشان را "کریه و مزخرف و سیاه سوخته و ایش!" میخواندند.

لبخندی بر لبان آلبوس نقش بست، شاید بهتر بود محفلی ها برای مقاومتر شدن این اردوی سیاه را میگذراندند!


فلش بک - یک ساعت پیش :


دامبلدور ابرویی بالا انداخت و با چشم های نفوذی اش ذهن ولدک را جستجو کرد:

اه چرا این باز این شکلی نیگام میکنه...خونه اش راحته خب، باید درک کنه مرگخوارای منم آدمن...نگاش کن! یاد تسو میندازه منو... راستی یادم باشه به بلا بگم سانسور نشده ی جومونگ رو برام گیر بیاره... اه اه چشاشو نیگا پیرمرد خرفت...آها بهتر شد!


آلبوس که از بی غرضی قصد ولدک مطمئن شده بود و حال و حوصله دوئل هم نداشت، موقرانه نگاهش را از چشم های سرخ لرد دزدیده و شروع به صحبت کرد:

- باشه، من پیشنهاد تو رو قبول میکنم تام، بلاخره لازمه بچه ها چیزای دیگه رو هم تجربه کنن. فقط یادت باشه این پیمان موقتیه و ضمنا من خونه مو طوری تحویل میگیرم که بهت دادمش!
- تو هم همینطور دامبل، اصلا دوست ندارم وقتی برمیگردم از در و دیوار اتاقم بادکنکای قلبی و روبان های صورتی آویزون باشه!
- باشه. معامله انجام شد!
- مرلین بده برکت!معامله انجام شد!


ممنون از همه، پایان ماموریت!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۲۱:۱۴:۲۹


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
نویسنده که از عظمت سوزه عاجز شده با یک حرکت انتحاری و به کمک چهار پنج اسنیپ،دست به کوتاه کردن سوژه می زنه. یکی از اسنیپ ها سارا، دامبل و چهار پنج تا سیاه لشکر محفلی و مرگخوار رو قورت میده، یه اسنیپ دیگه بلاتریکس رو قورت میده و همین جور ادامه پیدا می کنه تا بالاخره لرد میمونه و کریچ!

لرد: چه باحال!

نویسنده: آخیش راحت شدم!

[i]ویرایش ناظر:مرتیکه این چه بلایی بود سر سوژه آوردی؟!
[/i]
- اوکی باب!

دکمه ی برگشت به عقب زده میشه و همه ی ملت دوباره برمیگردن!

- این جانب لردولدمورت شروع جلسه رو اعلام می کنم. شما محفلی ها ، اصلا مهمان نواز های خوبی نیستید و ما رو که برای کمک بهتون اومده بودیم مورد حمله و ... قرار دادید! ما یه نفر هم داریم که حاضره اعتراف گنه که همه ی اینها توطئه بر ضد رای وزارت بوده... بلا، بیارش!( نخوانید bala ، بخوانید bela! )

بلا اطاعت میکنه و میره سریعا گودریک رو از کمد بغلی میاره! محفلی ها هم تازه متوجه میشن که گودریک گم شده بوده ! گودریک هم که از ظاهرش مشخصه که 10 12 کیلو وزن کم کرده و چند ساعتی زیر شکنجه بوده ، شهادت میده که محفل می خواسته بر علیه وزارت توطئه کنه!

- آقا این چه وضعشه ، این که زیر شکنجه بوده،اعترافش باطله باو!
- ااااااه! زرنگین!؟ گودریک اعتراف کرده که کاملا سرحاله و خودش هم انتخاب کرده و کلی چیزای دیگه!
- پس چرا تو کمد بود!؟
- ببین تو داری زیاد می پرسی، حتما رفته بوده توی کمد تا بیشتر به راه راست و هدایت فکر کنه!! در کل اینا دیگه مهم نیست، مهم اینه که شما محکومید به اعدام، که همین الان هم اجرا میشه!

ظرف مدت چند ثانیه همه مرگخوارا چوبدستی هاشون رو در میارن ( البته به استثنای مورگانا که احتمالا در حال طرح ریزی یه سری نقشه های گولاخ فی البداهه است! ) محفلی هایی هم که چوبدستی دارن، بیکار نمیشینن و حمله رو شروع می کنن، بقیه هم شیرجه میزنن اطراف و پناه می گیرن! درکل صحنه ای پر از فضاسازی و هیجان شکل می گیره و همه جا پر از دود و طلسم های رنگارنگ میشه ، به طوری که هیچ کس چیزی نمی بینه!

- می کشمت!
- می کشمت!
.
.
.
- نه! جیــــــــــــــــــــغ!!

بالاخره بعد از مدتی سر و صدا ها می خوابه و همه چیز واضح میشه :تعداد زیادی مرگخوار و محفلی بیهوش در گوشه کنار اتاق افتادن و فقط لرد و دامبل سرپا هستن( صحنه از این هری پاتری تر و حماسی تر نمیشه!)

- خیلی نامردی! من هر چی میخوام با روش های صلح آمیز جلو برم، نمیذاری! تام!
- یه بار دیگه بگی تام...
- تام!تام!تام!تام...
- دامبل! مثل اینکه باید برای حل این مسئله به روش من عمل کنیم!
- مثلا چی؟
- دوئل و اینا دیگه!
- واو! یعنی تیریپ دو به دو و اینا!؟


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۷:۵۱:۱۷
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۷:۵۵:۳۴
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۷:۵۶:۴۸
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۷:۵۷:۵۲
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۷:۵۸:۴۳

تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین
خانه ی گریمولد

ملت سیاه و سفید با همکاری یکدیگر بساط محاکمه را می چینند ولی این همکاری مدت زیادی طول نمی کشد.آن ها بر سر این که کدام گروه باید روی صندلی محکوم بنشیند درگیری پیدا می کنند.

لرد سیاه با تحکم چوبدستیش را به طرف ملت محفلی می گرد و با صدای بلند می گوید:
-زود باشید برید رو صندلی های محاکمه وگرنه همتون رو کروشیو می کنم!

ملت محفلی:
ملت مرگخوار:

در این میان دامبلدور با آرامش مخصوص به خودش (که معلوم نیست از کجا آورده)جلو می آید و سعی می کند اوضاع را درست کند.
-پسرم,تام!تو نباید سر افراد من جیغ بکشی.این اصلا صحیح نیست!

لرد سیاه:
-اگه یه بار دیگه به من بگی تام, اول از همه خودت رو کروشیو می کنم!
-نه فرزندم!تو این کار رو نمی کنی.تو به من مدیونی.من همونیم که تو رو از پرورشگاه نجات دادم و تو هنوزم همون تامی کوچولوی خودم هستی!
- یه بار دیگه به من بگی تام کلم رو می کوبم به دیوار.

ریموس هم که خیلی احساس گولاخ بودن می کرد با نیشخند می گوید:
-هه هه,تو که همینجوریش هم می کوبی!

و با این کارش سر سبز می دهد بر باد و یک کروشیو ی حسابی از بلا نوش جان می کند.
در این میان نارسیسا که می خواهد بالاخره به طریقی خودش را به همه معرفی کند و بگوید که یک مرگخوار گولاخ هست. به اربابش پیشنهاد میکند که همه شان را آوادکداورا کند ولی در این موقع ولدیگولاخ بازی ولدی رو می کند و به دیگران فرصت دوباره می دهد.

دامبلدور:
-تام,من یه پیشنهاد دارم.می گم بهتره که دوبار دادگاه تشکیل بدیم.یه بارش رو شما محکوم بشید یه بارش رو هم ما!
-نه دامبل!شما هستید که بدون در زدن وارد خونه شدید من و مرگخوارام هیچ خطایی مرتکب نشدیم!
-تام عزیزم مطمئنا" یادت رفته که چه جوری وارد این خونه شدی و سعی کردی جای من رو بگیری
-ام.خب.ببین دامبل حالا که فکر می کنم می بینم بهتره که یه فرصتم به شماها بدم ولی اول شما باید محکوم بشید.
-باکمال میل و بار دوم نیز نوبت من است.
- (اگه زنده موندید دومیش رو هم تشکیل می دیم)

دادگاه


لرد سیاه با حالتی متکبرانه سر میز قاضی نشسته بود و بلا را هم به عنوان منشی در کنارش نشانده بود.بقیه ی ملت مرگخوار نیز روی مبل های راحتی لم داده بودند و تخمه هایی را می شکستند که نارسیسا با هزار زور و زحمت از انباری زیر پله ها پیدا کرده بود.
در این طرف نیز ملت سفید محفلی با حالت روی صندلی های محاکمه نشسته بودند و منتظر شروع دادگاه بودند.

بلا محکم چکشی را که از انباری پیدا کرده بود روی میز کوبید:
-تق تق
-آخ
-چی شد سرورم؟
-کروشیو بلا!تو هنوز نمی دونی که چکش رو روی میز می کوبند ؟!
-مگه من کجا کوبیدم ارباب؟
-رو سر من
-اوه,من فکر کردم میزه.از بس که سفیده!
لرد سیاه با عصبانیت چکش را از او گرفت و محکم روی میز کوبید.
-تق تق

در این میان میز با صدای مهیبی شکست و باعث شد تا ملت محفلی از حالت به حالت در بیایند.
لرد سیاه هم برای جلوگیری از اغتشاش شروع به صحبت کرد و به خیال خود سعی کرد ملت را آرام کند!
-اینجانب لرد ولدمورت فرزند ام... فرزند...هیچی بابا همون لرد ولدمورت شروع جلسه را اعلام می کنم!....


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۴:۵۷:۲۱
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۴:۵۹:۳۴


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
اندرون خانه ي گريمولد

لرد بر روي كاناپه ي تازه خريداري شده اش نشسته بود . با يك دستش نجيني را نوازش مي كرد و با دست ديگر مشغول خواندن كاغذ هاي پوستيني بود .

بلاتريكس كه سيبي را پوست گرفته بود قاچي از آن را كند و به سمت لرد گرفت :

- بفرماييد ماي لرد

- نمي خورم .

- هر طور راحتيد

بلا مكثي كرد و من مني كرد..سپس پرسيد :

- ماي لرد ..مي شه بپرسم شما تو اين كاغذا دنبال چي مي گرديد؟!

- نه نمي شه .

بليز با خوشحالي گفت :

- ارباب..ارباب..اون پرسيد...بلا سوالش را پرسيد.

لرد به بلا :
بلا به بليز :

بليز به نويسنده :
نويسنده به خودش :

لرد دست از نوازش نجيني برداشت و به سمت بلا برگشت ، اندكي او را نگاه كرد و سپس گفت :

- بايد يه كروشيو بهت مي فرستادم ، ولي چون سوالت درست و به جايي بود اين افتخار رو بهت نمي دم .

سپس دوباره به سمت كاغذ هايش برگشت و همچنين كه كاغذ را زير و رو مي كرد ادامه داد :

- بلا ...من هرچي تو اين دو تا كاغذ مي نگرم نمي فهمم كجاي كار اشتباهه.
كاغذي كه رو ميزه ليست زندانيان محفله و نوشته بيش از نصفي از محفل ولي اين كاغذي كه تو دستمه ليست اسامي محفله و نوشته كل محفل .

من فرق اين دوتا رو نمي فهمم .

در همين موقع يكي از درهاي خانه باز شد و آلبوس وارد خانه شد . به همراه او كل ملت محفل از درو ديوار و پنجره ريختن تو خونه .

مرگ خواران :

لرد جستي زد و از روي كاناپه بلند شد و بر روي دوش آنتونين سوار شد ، سپس رو دامبل و محفلي ها گفت :

- اين نامرديه ..ما مي خواستيم بيام به خونتون زنگ زديم ولي شما ناغافل اومديد ، حالا كه اينطوريه ما بايد گفتگو كنيم .

آلبوس دست بر ريشش برد و كتابي در آورد و اندكي از آن را خواند و سپس گفت :

- بر اساس ايت كتاب توي تاريخ در اينجور مواقع حكم انتخاب مي كنند .

- پس بياد حَكَم انتخاب كنيم .


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
_ اممم من یه چیزی بگم!؟
ملت محفلی : نــــه!
چند لحظه بعد
سارا دوباره :
_ من می خوام یه چیزی بگم!
ملت محفلی : نــــه!

سارا دوباره ساکت می شه و یواش یواش به طرف در زیرزمین نزدیک می شه! چوب دستیشو آروم از زیر رداش در می آره و ...
_ الهمورا!
و خارج می شه و دوباره در رو قفل می کنه!
سارا با خودش :
_ ای چوب دستی اون مورگانای بوقی زیادم بد نیستا! یه کارایی می کنه.
در همین لحظه
_ ااا سارا تو چجوری رفتی بیرون؟
سارا در جواب ریموس یه نگاه اینجوری می کنه و می گه:
_ برای شما چه فرقی می کنه! که من خائنم؟ یکی باید تو جیمز رو بکشم یکی اون نویسنده پست قبلی رو! فقط الان دوست دارم با این چوب دستی تک تکتونو با طلسم فرمان بندازم به جون هم تا بفهمید کی خائنه! البته پدرکشتگی و توطئه علیه من و خراب کردن وجهه بسیار شجاع و سفید واقعی بودنم رو کاملا می تونم از پست قبلی دریافت کنم! ولی خب بهرحال...
آلبوس با مهربانی :
_ نه سارا ما که می دونیم تو دست خودت نبوده و اینا...حالا بگو اون چوب دستی رو از کجا آوردی؟
_ از اشتباه پست قبلی!منم می خواستم همینو بگم دیگه!

و بعد سارا در زیرزمین رو باز می کنه و همه میرن به سمت پس گرفتن خانه پشت قباله دامبل نوشته شده گریمولد!

_______

بازم آخر آدم رو مجبور می کنید کاری که دوست نداره انجام بده! در ضمن مرگ خواران عزیز توجه داشته باشید این دفعه دیگه تقصیر از بنده نبود... به پست قبلی مراجعه شود!!



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
ملت محفلی با شوق و ذوق به طرف دامبل می پرن و جیغ های خوشحالی می کشن که ناگهان با صدایی فراتر از جیغ هاشون، سر جاشون متوقف میشن:
- ساااااااااااااااااکــــــــــــــــیــــــــــــــــــــت! حالم بد شد از این لوس بازیای جیغولانۀ بوقیانۀ ارزشی.

ملت محفلی که خشکشون زده با تعجب به سارا اوانز نگاه می کنن که چوبدستی شو به طرف اونا گرفته و بعد از کمی تردید، وردی رو به سمت تد ریموس خسته و نالان، می فرسته:
- کروشیو!

تدی از درد به خودش می پیچه و زوزه می کشه. ریموس به شدت عصبی میشه و می خواد با اکسپلیارموس چوبدستی سارا رو ازش بگیره که یادش می افته چوبدستی هاشون ضبط شده و همین باعث میشه که محفلی ها با تعجب به همدیگه بگن که سارا از کجا چوبدستی پیدا کرده؟ و اینکه چرا به محفلی ها کروشیو می فرسته؟

جیمزی خودشو میندازه بین تدی و سارا و سعی می کنه جهت طلسم رو با چوبدستی خودش که از توی فاضلاب همونجور توی جیب پشتی شلوارش نگه داشته بوده منحرف کنه ولی ایوان که خیلی قبل تر از سینما برگشته بوده، سریعتر عمل می کنه و با اکسپلیارموس چوبدستی های دامبل، عله، جیمز و تدی رو می گیره و بلاتریکس هم در حالیکه با خشونت سارا رو به جلو هل میداده، همۀ محفلی ها رو به سمت زیرزمین محفل می بره و همونجا حبسشون می کنه.

داخل زیرزمین

ملت محفلی همچنان توی شوک ناشی از رفتار سارا به سر می برن و سارا به طرزی غیرعادی که همیشه به نظر غیرممکن می رسیده، ساکته و به یه جا خیره شده. لونا میره و شونه های سارا رو می گیره و محکم تکونش میده ولی چشای اون، هنوزم بی حرکته و بالاخره با شونصد تا کشیده که از لونا دریافت می کنه، یهو به خودش میاد و به محفلیا نگاه می کنه:
- به! استر تو اینجایی؟ سپر مدافع من به دستت رسید پس.

استر:
-

سارا به دامبل نگاه می کنه:
- دهه! تو هم که اینجایی. کی برگشتی من خبردار نشدم؟ اصن تو کجا رفته بودی؟

دامبل:
-

سارا که از رفتار بقیه متعجب شده، به همقطاراش نگاه می کنه و همۀ محفلیا:
-

سارا لبخند می زنه:
- هی بچه ها. ما با هم دوستیم. مگه نه؟

جیمزی با خشم فریاد می زنه و تدی رو که چن تا از دنده هاش شکسته نشون میده:
- ما با خائنی که دوستامونو شکنجه می کنه و ماها رو گیر مرگخوارا میندازه هیچ رفاقتی نداریم.

- خل شدی جیمزی؟ من کی همچین کاری کردم؟

جیمزی نشنیده میگیره حرف سارا رو و می خواد فریاد بزنه: " فرزندان روشنایی، حملــــــــــــــــــــــه." که با صدای ملایم دامبل ساکت میشه. صدایی که گرچه خیلی ملایمه ولی همه به راحتی می شنون و یه کلمۀ اونم از دست نمیدن:
- کافیه جیمزی. می دونم مشکل از کجاست.

ملت به دامبل خیره میشن و منتظر می مونن. دامبل ادامه میده:
- همون بلایی سر سارا اومده، که سر وزارتی ها اومد و گریمولد رو به تام دادن.

ریموس با خستگی می پرسه:
- یعنی چه بلایی آلبوس؟

- طلسم فرمان. ندیدی وقتی وارد شدیم، بلاتریکس درست پشت سر سارا بود و روش متمرکز شده بود؟ و چوبدستی ای که دست سارا بود رو من به خوبی می شناسم. چوبدستی ای بود که یه روز توی ناکترن دیدم ملکه مورگانا داشت از اولیوندر می خرید. این یه نقشۀ فی البداهه از اون دو تا ساحره بود و ما باید حواسمونو بیشتر جمع می کردیم.

محفیا آهی می کشن و از سارا دور میشن. سرشونم میندازن پایین و سعی می کنن دوگوله ها رو به کار بندازن که چطور می تونن از زیرزمین بیرون بیان و خونۀ خودشونم پس بگیرن.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۲ ۱۹:۰۶:۵۶
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۲ ۱۹:۱۰:۰۹


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
لندن_ وزارت سحروجادو _اتاق وزیر

آبر چوب دستی بزنشان خود رو بطرف مگی می گیره و با افسون ساده ای او رو از بند سقف آزاد می کنه !

زاتارات !!!(افکت خوردن مگی با فک روی زمین )

مگی با کلی زور بلاخره پیکر نحیف خودرو از روی زمین بلند می کنه و با کلی ادا به آبرفورث حالی میکنه که فک شو درست کنه !

بلاخره بعد از مدتی تیم تشکیل شده از مگی ، آبر و سارا به سوی فاضلاب گریمولد حرکت می کنند !

پاق !

مگی و سارا که سعی دارن دست خودشون از دست آبر بیرون بکشند به دریچه فاضلابی اشاره می کنن که تسط استر منحدم شده !

مجرای فاضلاب

تیم سه نفره محفلی آروم آروم به سوی نور نزدیک میشن و صحنه بسی چندخفناک می بینن !

بله جیمز سیریوس و تدی در بین دوتا مدیر گیر افتاده بودن و جیمز جیغ می زد و می گفت : بابا عله گره یویوی منو باز کن !

اهم اهم

سارا که داشت الکی سرفه می کرد تا نظر دو مدیر کبیر و جیغول و دوست گرگینه اش رو به طرف خودشون جذب کنه !

بلاخره جیمزدست از جیغ زدن برداشت و به طرف مگی رفت و داد زد : بچه ها شما چطوری فرار کردید ؟
آبر : الان وقت این حرفانیست و در چند دقیقه کل نقشه های لرد و داستان صندوقچه رو برای عله و استر هم توضیح داد تا دست جمعی به دنبال صندوقچه بگردند .

بعد از کاوشهای بسیار بلاخره گره نخ یویوی جیمز باز شدو صندوقی که البوس و اعضای ویزنگاموت در اون زندونی شده بود کشف وگردید !

خانه گریمولد

لرد که سرشماری را به پایان رسانده بود و رو به مرگ خواران و محفلی ها کرد و گفت : طبق سرشماری ارباب لرد ولدمورت کبیر اینجا پانزده جادوگر و دوازده تا ساحره هست ،پس طبق این سرشماری باید بیست هفتا طلسم به سوی ریموس پرتاب بشه و گر نه .

لرد به صحبتهای خود ادامه داد : و چون من خودم اند کبیر بودن هستم سه طلسم هم خودم طرفش می فرستم که سر راست بشه سی تا !

لرد : ملت آماده !

ناگهان در باصدای خفنی باز شد و در میان در پیکرهای عله و البوس دامبلدور نمایان گردید !


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
خانه گریمولد، محکمه ریموس

لرد با حالتی که عدالت و صداقت این جادوگر بلند مرتبه رو نشون میده اعلام میکنه که:
-ریموس لوپین، فرزند رالف لوپین، فرزند آلفرد لوپین، فرزند جک لوپین، فرزند...

محفلیا:
-

مرگخوارا:
- ســــــــــــــــــــــــــــوت، جـــــــــــــیـــــــــــــغ، بــــــــــــــــــوق()

لرد صداشو با یه سرفه صاف میکنه و ادامه میده:
-اهم...اهم...حالا فرزند هرکی، تو به جرم آسیب زدن به بنده، لرد ولدمورت، جادوگر قرن، سیاه سیاهان، لرد لردان، در این مکان محاکمه میشوی، حرفی برای دفاع از خود داری؟

و بعد طلسم سایلنسیو را روی ریموس اجرا میکند، ریموس سعی میکند که صحبت کند اما دهانش بیهوده باز و بسته میشود.

لرد در حالی که نیشخندی همانند :دی بر لب داشت ادامه داد:
-گویا حرفی نداری، از اعضای هیئت منصفه درخواست اشد مجازات را برای ایشان دارم.

مورگانا و بلا و رابستن و ایوان با هم مشورتی کوتاه کردند و ایوان ایستاد و گفت:
-ارباب، هیئت منصفه ریموس لوپین را به اشد مجازات محکوم مینمایدولی ایشان باید در حضور همه آوادا باران شود و برای اینکار اول باید سرشماری صورت گیرد.

لرد با حالتی متفکرانه:
-

مرگخوارا:
-

وزارت سحر و جادو، اتاق مینروا

ابرفورث با حالتی متعجب گفت:
-هااااا؟!توی گاوصندوق تو فاضلاب؟

مینروا با عصبانیت جواب داد:
-آره بوقی، چند بار بگم؟

آبرفورث هم که هنوز از شوک حرفی که شنیده در نیومده میگه:
-اینا یعنی چی؟


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید کم بود دیگه


ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۲ ۱۷:۴۳:۴۲

تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
گریمالد

لرد سیاه بعد از تماشای جومونگ درحالیکه لبخند گل و گشادی برلب داره از اتاق بیرون میاد.
-هی ریموس،این چایی من چی شد پس؟

ریموس زیر لب الفاظ رکیکی رو ردیف میکنه و سینی چای رو بطرف لرد میبره.ولی درست قبل از رسیدن به لرد پاش به میز گیر میکنه و با سینی روی لرد فرود میاد.صدای فریاد لرد همه رو از جا میپرونه.مرگخوارا وحشتزده دور و بر لرد میچرخن.

-ارباب الهی فداتون بشم.سوختین؟
-ارباب باید رداتونو دربیارین.وگرنه بیشتر میسوزین.
-ارباب اجازه بدین فوتتون کنم.
-نه ارباب،این افتخارو به من بدین.خودم شخصا فوتتون میکنم.

لرد بعد از فرستادن مقادیر متعددی کروشیو به سمت ریموس و در و دیوار کمی آرومتر شد.
-چیزی نیست.نگران نباشین.حالم خوبه.فقط اینو بگیرین اعدامش کنین.

ملت محفلی:

اسپراوت ردای لرد رو میگیره و آروم میکشه.
-اهم...چیزه...ببخشیدا...ما اینجا اعدام نداریم.

لرد با عصبانیت اسپراوتو پرت میکنه اونور اتاق.
-از این به بعد دیگه دارین.فکر کردی بی احترامی به لرد سیاه بدون مجازات میمونه؟دستگیرش کنین.

لونا در حالیکه بغض کرده بود کمی جلوتر رفت و گفت:
-پس عشق چی میشه؟بخشش؟اعتماد به دیگران.دامبلدور میگفت همیشه باید به همه یه فرصت دیگه داد.

لرد لبخندی میزنه و به آرومی جواب میده:همونطور که میبینی دامبلدور الان اینجا نیست که به کسی فرصت بده.ولی چون من لرد خیلی مهربون و بخشنده ای هستم اجازه میدم که قبل از اعدام محاکمش کنیم.

مرگخوارا به افتخار لرد هورا میکشن.

وزارت سحروجادو

ابرفورث برای بار سوم میپرسه:
-کی زندانی شده؟کجا زندانی شده؟بابا چرا حرف نمیزنی؟

مینروا به چونه خرد شدش اشاره میکنه و بعد با عصبانیت گاوصندوق گوشه اتاقو نشون میده.ابرفورث تکه کاغذی به مینروا میده.
-من که چیزی نفهمیدم.هر چی میخوای بگی بنویس.

مینروا شروع به نوشتن میکنه:
-ای بوقی،ای آیکیو،ای بزچرون...دوساعته دارم بهت میگم دامبلدور و اعضای ویزانگاموت تو گاو صندوق زندانی شدن.باید نجاتشون بدیم.


ویرایش شده توسط سیبل تریلانی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۲ ۱۴:۳۶:۱۱

آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
[spoiler=سه خلاصه از اول تا به اینجا:]خلاصه اول
دامبلدور به طرز عجیبی ناگهان غیبش می زنه. کمی بعد هم از
طرف وزارت سحر و جادو نامه ای به محفل می رسه و میگه که مجمع ویزنگاموت به زودی جانشین دامبلدور رو اعلام می کنه.

مدت زیادی نمی گذره که یه عدد شخص کچل و سفید با چندتا سیاه سوخته وارد خونه ی گریمولد میشن و نامه ای از ویزنگاموت میارن مبنی بر اینکه جانشین دامبلدور ولدمورته.

جیمز و تدی با هم از گریمولد خارج می شن تا با هم صحبت کنن. اتفاقات نا مشخصی میوفته و ناگهان میدان گریمولد دهن باز می کنه و یک تونل (مخفی) زیر میدون باز میشه.

توی خونه ی گریمولد هم تام ریدل چوبدستی محفلی ها رو ضبط می کنه و بعد از اون به سراغ گنجینه ی دامبلدور می ره و سارا اوانز و بلاتریکس رو به حال خودشون رها می کنه تا تو سر و کله ی هم بزنن.

ولی وسط راه وظایف یک پدر دلسوز اونو به سمت بارتی می کشه. بارتی تو مرلینگاه به همراه مونتی گیر کرده ( حالا چرا و اونجا چیکار می کردن و اینا رو از خودشون بپرسید!). بارتی یه سری حرفها در مورد اینکه تام می خواد بره با دامبلدور صحبت کنه می زنه و ولدمورت هم که می بینه بچه ش زیادی داره حرف می زنه برش می داره می بره تو یه اتاق تا به طور خصوصی حرف بزنن.

خلاصه دوم
لرد و بارتی موفق به صحبت با همدیگه نمیشن چون لرد بیزی میشه و برای اعلام قوانین جدید به اهالی خونه و نطق دومش، بارتی رو تنها میذاره. بارتی وارد اتاق دامبلدور میشه و به سمت یه کمد مشکوک حرکت میکنه.

از طرفی سارا اونز موفق میشه هر طور که هس یه سپر مدافع درخواست کمک برای استرجس که خارج از گریمولده بفرسته.

اونور، زیر میدان گریمولد جیمز و تدی با موجودی برخورد میکنن که به تدی نزدیک شده بود و با شجاعت و دلیری که برادر کوچیک تر از خودش نشون میده(!!!)، موجود میفته گوشه دیوار و بیهوش میشه!

خلاصه سوم:
استر به دستور نفر دوم مدیریت میره تا نفر اول رو بیاره. اون موجود عله بود که رفته تو فاضلاب شنا کنه(!!!!)

در گریمولد در حینی که لرد و دوستان مشغول کشتن سوسکن آبرفورث و گرابلی می رن به وزراتخونه تا ببینن مینروا چرا تام رو رئیس محفل کرده.

در تونل تدی نوری رو از دور می بینه و جیمز و پدر دارن با هم اختلاط می کنن!
[/spoiler]

خونه گریمولد
ولدمورت به ضرب چماق و کروشیو کریچر رو وادار می کنه که سوسک رو ببره بندازه بیرون و مرگخوارها رو مامور می کنه که فضا رو کاملا پاکیزه و ضد عفونی کنن. خودشم بیانیه ی سوم رو ایراد می کنه و میگه که چون جدش مرلین بوده نسخه ی مصنوعی ریش دامبلدور رو به چونه ش می چسبونه!
بعدشم می ره جومونگ ببینه!

هیچ کس هم این وسط نمی فهمه که دو نفر دیگه هم مفقود شدن!

وزارت سحر و جادو
دو هیبت شبح وار که به زوروی مکزیک و نینجاهای خاور دور گفتن بیا بند کفشمو ببند () چنان آموزشات و تجربه های دامبلدور به هنگام شکار رو به کار می بندن که زلف هیچ کدوم از مامورین محافظتی هم تکون نمی خوره!

آبرفورث و ویلهمنا روی زمین قل می خورن و جلو می رن و هر ممد و فاطی که اونها رو می بینه پی می بره که نوشیدنی زیاد خورده و مغزش دچار اختلالات جدی ای شده!

اون دو به اتاق وزیر می رسن و از زیر در وارد اتاق میشن و یک مینروایی می بینن که شبیه ننجون دامبلدور بوده! دست و پا بسته و از سقف آویزون..!

- آبرفورث.. ویلهمنا.. ما با یه کودتای تمام عیار مواجهیم!
- ینی تو فکر می کنی کار هوکیه؟
- اعضای ویزنگاموت کجان؟!
- فکر کنم تو فاضلا..ژوووپس ..جیغ! چق!

آبرفورث طناب رو باز می کنه و مینروا با مخ میاد رو زمین و آخرین کلمه رو با چونه ی خرد شده میگه: "زندانی شدن"

فاضلاب لندن
شلپ شلپ شلپ شلپ! (صدای پای استر!)

اسوو منوی مدیریت رو روشن کرده و بالای سرش گرفته تا عله اونو ببینه و گدازه از خودش بروز نده.
اسوو نزدیک و نزدیک میشه و به جای یک عله با مایوی شنا با یه عله و دو تا پسر جوون رو به رو میشه. تصمیم می گیره که هرچه سریعتر بره به رولینگ بگه که عله هم بعله ولی تدی می پره وسط..

- اسوو کمکون کن از اینجا بریم بیرون.. بابا عله هم حاش اصلا خوب نیست!

- کمک!کمک!

صدای خفه ی کمک کمک از پشت دیوارها به گوش می رسه و عله و جیمز و تدی و اسوو رو به سمت خودش جذب می کنه..


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۲ ۱۲:۲۹:۳۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۲ ۱۲:۳۳:۳۵

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.