به نظرم عطش قدرت چشم لرد ولدمورت رو کور کرد. لرد سیاه نمی تونست این اعتدال جادوی سفید رو بپذیره چوون اصولا سفیدان نه دنبال قدرت بیشترن و نه می خوان قدرت حکم فرما کننده ای رو داشته باشن ولی لرد سیاه خواستار قدرت بود.

همه چی بستگی به انتخاب فرد داره، در حقیقت انتخاب فرد مهمه، تام ریدل اتخاب کرد که بد باشه و بشه لردولدمورت، به قول فلور، اون از نظر خانوادگی این رو میدونست که میتونه اول باشه و خواست که اول باشه، انتخاب کرد که اول باشه و از اونجایی که همه ی کسانی که میشناخت، اطرافیانش و ... از طرفداران جادوی سیاه بودند، جادوی سیاه رو انتخاب کرد. ولی بازم باید در نظر داشته باشیم که علایق اون شخص هم در انتخابش دخیله. لرد ولدمورت از جادوی سیاه خوشش میومد و این همه چیزو تعیین کرد!

برعکس گلرت که برای بدست آوردن قدرت و رسیدن به نیکی اعظم به سراغ جادوی سیاه رفت، ولدمورت برای عقدهایی که داشت و ترس از مرگ به سوی جادوی سیاه و هورکراکسها رفت و به همین دلیل بود که از هری پاتر هم میترسید چون مرگش به دست او پیش بینی شده بود

البته گلرت برعکس ولدمرت مرگ را مانند یک دوست قدیمی در آغوش گرفت و این برتری گلرت در برابر ولدمرت رو میرسونه

تنها چیزی که تونست گلرت رو در اون زندون نگه داره نامیدی خود گلرت برای انجام نیکی اعظم بود نه اون میله های آهنی سلول

ارباب می خواست قدرت داشته باشه برای همین تو اسلایترین رفت .
اگه ارباب سفید بود فقط به جادوی خوب محدود می شد اما با بد شدن به جادوی سیاه محدود نشد اون می تونست از جادو های خوب هم استفاده کنه و این زیرکی اربابو می رسونه .

در ضمن اون دیده بخاطر این که از نوادگان سالازاره توانایی اول بودنو داره ولی اگه سفید می شد به خاطر سن کمش همیشه دوم می شد ، بعد از دامبل .

من کاملا با نظر الفیاس موافقم فقط یه چیزی رو اضافه می کنم.ولدمورت از پدرش به خاطر تنها گذاشتن مادر اصیلش ناراحت بود و این یکی از دلایلی بود که باعث شد به کشتار مشنگ ها عادت کنه و رفت و آمد با اشخاصی که در جادوی سیاه غوطه ور بودن نیز دلیل دیگرش بود.

قرار نیست که همه ی خصوصیات آدم رو محیط و تربیتش تعیین کنن،‏ بعضی جاها یک سری از صفات بیرونی و همینطور اخلاقی ارثی هستن،‏ و در باره ی تام،‏ اون نواده ی سالازار و مورفین گانت بود.
پس مسائل ارثی هم مطرح هستند،‏ نه فقط مسائل محیطی!‏

به همون دلیلی که اینهمه دزد و قاتل و خلافکار داریم !!
که اینا هم همش برمیگرده به کمبودها .
قرار نیست همه ادم خوبه باشن که ...

چون از مرگ میترسید!
خودشم از اول بالاتر از همه میدیده

چون جادوی سیاه رو به عنوان قدرت برتر میشناخت.

خب ميدونيد چون بالاخره ولدمورت قدرت زيادي داشت از همون بچگي! دامبلدور هم ميگفت!

خب دنياي جادوگر ها هم قانون و مقررات داره مثل ما نيستن كه در بي قانوني غرق شديم...! اون دوست داشت چون قدرت داره هر كاري بكنه اما قانون اين اجازه رو بهش نداد و اون تصميم گرفت قانون رو بشكنه و بره طرف سياهي ...!
اره ديگه مادر جون اينطوري بود كه ولدي جان زندگيشو تباه كرد من خيلي نصيحتش كردم اما گوش نداد مادر....!


حوصله ي شكلك گذاشتن نداشتم خودتون شكلك نيشخند رو هر جا لازم ميدونيد تصور كنين