هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۹:۲۶ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۸
#26

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
هری : ولی من که قدرت و مهارت چشمگیری ندارم!!
دامبلدور : چرا، داری!! تو قدرتی داری که ولدمورت هیچ وقت نداشته، تو می تونی .......
هری : می دونم!! من می تونم دوست داشته باشم!!!!

-آره جون خودت هری، تو اگه میدونستی دوست داشتن چیه منو به اون دختره زشت موقرمز نمی فروختی !! مگه من چیم از اون کمتر بود مک !!! ها ..... دیگه نبینم از این دی وی دی های آشغال بیاری خونه ... جاش کنار سیب زمینیا یه چیز بیار که ارزش خوردن داشته باشه یه قوطی روغن بیار حالم داره از سیب زمینی آب پز!!!
به نظر نمی رسید مک بون توجهی به صحبت های چو داشته باشه ..
نگاه غم زده مک روی جمله ی بالای قاب دی وی دی ایستاده بود!!! بنظر می رسید هیچ چیز غیر از آتش عشق که به گرمی آتشی بود که سیب زمینی ها روی اون بودند پایداری زندگی اون هارو تضمین نمی کرد !!!!!
چو : معذرت می خوام مک !!! من منظوری نداشتم ... من سال هاست هری پاتر رو فراموش کردم ... دروغ نمی گما!!!! ... ببینم مک حالا راسته می گن حذف چو از کتابا سیاسی بوده !!!!
مک : ها .. آره ... باشه .. دفعه بعد دیگه دی وی دی کش نمی رم .... جاش روغن ور می دارم با یه سس مایونز !!!
غم موجود در صدای مک فضای کلبه محقر اون هارو غرق در ماتم کرده بود !!!
چو : آفرین پسر خوب .... حالا بیا شامتو بخور ...
مک : نه چو، من باید یه اعترافی بکنم، من تموم این سالها به تو دروغ گفتم ... هر چی اینجا نوشته آشغاله !!
لحظه ای بعد چو کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها رو دید که مک اون رو با تمام قدرت به سمت آتیش اتاق پرتاب کرده بود !!
مک : من به تو دروغ گفتم، من سالهاست به همه دروغ می گم، من یه دورگه ام ... یه شاهزاده دورگه !!!
چشمان غمناک مک دوبار ه به روی دی وی دی افتاد ...
مک : باید اعتراف کنم .....
.
.
.
چو : واقعا پدرت عاشق دختر ماهی مرکب دریاچه شد.... خاک بر سرش این همه دختر بی شوهر تو تالار !!!
مک : آره چو، عشق چیزی نیست که بشه اونو توصیف کرد ... اگه پدرم با یکی از دخترای همین تالار هوووم مثلا همین الکسا که الان پنجاه سالشه و هنوز ازدواج نکرده ازدواج می کرد منم مثل تو یه انسان بودم .... آه چو چه درد جان گدازی !!!
چو : ولی مک تو حیوون نیستی، تو یه حیوون بی شعور نفهم نیستی !! ... من مطمئنم !!
مک : راست می گی چو!!! ... من همیشه حس می کردم که شعورم خیلی بالاس !!
چو : ها .. آره ... راست میگم .... من از اول این پست تا الان یه کلمه هم دروغ نگفتم!!! ... من خیلی صداقت دارم !!!
مک : :HAMMER:
چو : همه چیز درست میشه مک ... ما نژاد تو رو اصلاح می کنیم !!! ... بیا بریم مرکز اصلاح نژاد !!!!! ... یادش بخیر یه زمون این شهر فقط یه سینما داشت و یه بیمارستان .. چه پیشرفتی کرده اینجا ......... چشم حسود کور !!!!
مک : راست میگی چو ، واقعا ممکنه !!
چو : آره عزمزم .. دستتو بذار تو دستم !!!
دست های پشمالو مک بدور دست های چو حلقه می خورن .... چند لحظ بعد چو و مک غیب می شن !!
صدای چو : نگران نباش مک ... حتی بعدش شاید ما بتونیم بچه دار بشیم !!!
صدای مک : جدی میگی اسمشو چی بذاریم !!
صدای چو : من خیلی بهش فکر کردم ... بنظرم ادی خیلی مناسبه ... فامیلیشم می ذاریم بردلی !!!!!
صدای مک : وای چو من چقدر خوشبختم ... فقط مواظب باش می ریم اونجا آنفولانزای کریچری نگیری !!!!
7 امتاز محاسبه شد !

.


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱۳:۳۴:۳۰


تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸
#25

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
دراکو داره به چهار تا اشغالی که لرد اسمشو گذاشته امکانات ور میره!

-خوب بگو یک کاری بکنیم که خونش سیاه شه دیگه !

مورگانا که همچنان قرق در تفکرات خیانت امیز خود بود به خود امد و گفت : نمی دونم ولی فکنم باید شکر بریزیم!

- در شرو ور میگه دیگه شکر که سفید بعد خون این منیره رو شیرین میکنه نه سفید که!

-بروگمشو بابا من چه میدونم !

اتاق لرد

لرد غرق در افکار پیروزمندانش بود : همینه تمام نژاد های پست تر رو تبدیل به خوک می کنم اره همینه خیلی راه گولاخیه چرا زود تر به فکرم نرسیده بود .
در همین لحظه در باز میشه و ایوان به داخل میاد وشروع به صحبت می کنه: ارباب من دیگه نمی تونم با بلا تو یک خونه باشم ازتون میخوام اتاق منو بزارید اون سر امارت اتاق بلارو بزارید اون سر دیگه !

- نه اتاق بلا جاش خوبه و لی تو ایوان میتونی شبا پیش من بخوابی نظرت چیه!

فرشت( افکت خیس شدن شلوار ایوان )

- اوووووههههه ... حالا که می بینم بلا یک فرشته است .

-نه دیگه حوصله اعتراض ندارم امشب با من می خوابی برات تدارک دیدم!

وزارت سحر جادو

مینروا در حالی که روی صندلی جدیدش که فنری بود چرخ میخورد ناخون های پاشو داشت لاک میزد!
منشی در رو باز میکنه و چون به رفتار های مینروا عادت داره اصلا تعجب نمی کنه و میگه : اقای وزیر نه چزه خانوم وزیر اقای مورگانا لی فای نه یعنی خانوم مرگانا لی فای ... نمی دونم مردن یا زن و لی اومدن به دیدنتون!


- اوه تا پنج دقیقه دیگه بفرستش تو ببینم واقعا مرده یا زن ای ن لاشی!:ylove

5 امتیاز محاسبه شد !


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱۳:۳۲:۰۰

خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸
#24

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
خونه لرد

ولدی روی صندلی نشسته و سه تا مرگخوار هم جلوش دارن تعظیم میکنن .

ولدی : من میتونم ذهناتو بخونم !! خاک تو سر همتون ! جلوی اون مگی خم کردین ؟
مورگانا : نه ارباب به جون شما ما اصلا خم نکردیم !
ولدی : ببند ! کروشیو ! من الان همتون رو شونصد بار کروشیو میکنم تا یاد بگیرین که فقط جلوی ارباب باید تعظیم کنین !
مورگانا : اوه مای لرد .
مورگان :
دراک : ( یعنی این که کلا نظر خاصی نداره !)

-- یه ساعت بعد --
مورگانا : اوه چقدر شکنجه خوب و تمیز و جیگری بود ! اصلا ارباب هر کاری بکنه بازم من دوستش دارم .
مورگان تو فکرش : یعنی چی ؟ مگی کلی هرماه بهم حقوق میده درحالی که این جا همش یا شکنجه میشم یا فش میشنوم ! واقعا که ! من دیگه با این ولدی همکاری نمیکنم ! من میرم میشم جاسوس مک گونگال و واسه اون کار میکنم .
دراک : هر چی شد شد ! ( نکته : دراک حذب باده !!)

ولدی : خب دیگه ! شماها برید تو آزمایشگاه و روی اون ژن کار کنید و سیاهش کنید و برام بیارید !
دراک : آزمایشگاه ؟!! همون زیر زمین رو میگید ارباب ؟
ولدی :مگه چشه ؟ من تو همون زیر زمین تا به حال هزار تا آزمایش انجام دادم ! هزار تا مشنگ رو تشریح کردم !
دراک : اما اون جا نه میکروسکوپ داره ، نه بهداشتیه ، کلا هیچی نداره .
ولدی : کروش باب! دیگه نبینم از این بوق شرا بگی ها ، خب دیگه برید تو آزمایشگاه ، حرف اضافه هم نزنید !
مورگانا : اوه مای لرد .


آزمایشگاه

دراک : حالا چجوری این ژنشو باید سیاه کنیم ؟ نکنه مشکین تاژ باید روش بریزیم ؟
مورگانا : ساکت ! دارم روش فکر میکنم !
مورگان تو فکرش : هوووم ، نباید بذارم این ژن تغییر پیدا کنه ، باید هر چه بیشتر سفید ترش کنم ! یه سری اخبار سری رو هم باید ببرم واسه مینروا جونم تا بعدا به این جا حمله کنه و مرگخوارا رو از دست این ولدی دیکتاتور نجات بده !!


تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸
#23

برودریک بودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
از هولد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 63
آفلاین
با ورود مینروا مک گونگال یکی از بادیگارد ها ورودش رو اعلام میکنه.
- وزیر محترم سحر و جادو مینروا مک گونگال وارد می شوند. تعظیم کنید!
مورگانا : من فقط جلوی اربابم تعظیم میکنم و امروز ارباب رو اینجا نمی بینم!
بادیگارد : به چه جرئی این حرفو میزنی؟ میدونی اینی که جلوت ایستاده کیه؟ نماینده حاکم بزرگ ، عله کومان!
مینروا :
در همین موقع سه مرگ خوار به خاک میفتن و شروع به سجده کردن جلوی کفش پاشنه بلند مینروا می کنند.

مینروا : خب بسه دیگه! حالا بگید ببینم ، واسه اینجا چه کارهایی قرار هست انجام بدید؟
دراکو : اممم، قرار شده ما با استفاده از مخلوط ژنتیک الاغ و هیپوگریف یک موجود بسازیم.
مینروا : اسمش رو چی میزارین؟
دراکو : مدیر!
مینروا : هممم. عالیه! خب دیگه چه کارهایی قرار که بکنید؟
دراکو و مینروا در حالیکه توی آزمایشگاهی که برق میزد راه میرفتند جلوی یک محفظه ایستادند.

دراکو : ما میخوایم که خون متبرک شما رو در بین نسل جادوگران منتشر کنیم تا همگی مرید و مخلص شما باشند ولی برای رسیدن به این هدف والا نیازمند خون شما هستیم!
مینروا : باشه. چون خلوص نیت داری بگو مورگانا بیاد ازم خون بگیره.

ده دقیقه بعد

مورگانا سرنگ استریل رو وارد دست مینروا میکنه و خون رو ازش میکشه بیرون.
خون به شدت قرمز و روشنه و یک خون نمونه از یک محفلی هست.
مورگانا به شدت سعی میکنه که دماغش رو با دیدن این خون پاستوریزه و هموژنیزه چین نندازه.
- خب اینم از این! تموم شد. شما کمک بزرگی به اصلاح نژاد جادوگری کردید.
مینروا : من همیشه کارام به نفع مردمه. الان دیگه باید برم شما هم به کار خودتون برسید و جادوگران رو با ژن من اصلاح کنید!

مینروا به همراه دو تا بادیگاردش از آزمایشگاه خارج میشه و سه مرگ خوار رو با لبخند های شیطانیشون تنها میزاره...

7 امتیاز محاسبه شد


ویرایش شده توسط برودریک بود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۱۴:۳۴:۲۱
ویرایش شده توسط برودریک بود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۱۴:۳۶:۱۲
ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱۳:۲۸:۳۹

where is my love...؟


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸
#22

دراکو  مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۲ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸
از دحام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
سوژه جدید

برق تمیزی دیوار ها و زمین سفید سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی ، چشم هر بیننده ای را کور میکرد.صد ها چوبدستی استریل شده و هزاران لوله آزمایشگاه در سرتاسر قفسه های سازمان به چشم میخورد و ده ها تابلو که تکامل هوکی به انسان را نشان میداد در راهروی اصلی نصب شده بود. صدای پایی در سازمان پیچید و سکوت آنجا را بر هم زد.چند نفر وارد شده بودند.
- آخه مورگان،ارباب واقعا چی فکر کردن که همچین ماموریتی به ما دادن؟!
- میدونی احتمال این که بتونیم این کارو بکنیم چه قدر کمه؟!
- ولی این کارباعث میشه اون گرگ پشمالوی من ...آخه تدی...
- ساکت باش مورگانا!دراکو آماده باش وزیر تا نیم ساعت دیگه میاد!

فلش بک

لرد سیاه روی صندلی بزرگی کنار شومینه نشسته و درحالی که نجینی را از نیشش روی هوا گرفته و یویو بازی میکرد برای مرگخوارانی که به صف جلویش ایستادند صحبت می نمود.
- بی خاصیت ها!حالا که وزیر یه ضعیفه محفلی بیشتر نیست و شما هارو تو وزارتش استخدام کرده میتونین هر غلط...کاری که دلتون میخواد بکنین،به همین منظور ارباب تصمیم جدیدی گرفته!
نجینی مدام به سمت پایین میرفت و وقتی بالا می آمد کاملا حلقه میشد!درحالی که با تکان دادن دمش سرتا سر بدنش را به لرزه می انداخت تا شاید لرد او را رها کند،اسمشونبر نیش او را بیشتر از حلقومش بیرون کشید و ادامه داد:میخوام با توجه به تکنولوژی و فناوری اونجا پروژه جدیدی رو اجرا کنین و اون چیزی نیست جز اصلاح نژاد پست!همه سفید ها باید سیاه شن!حتی سارا خفنز و دامبلدور!
مورگان،مورگانا و دراکو :
- وقتی که وزیر میاد تا سازمان رو بازرسی کنه شما یه نمونه از ژنش رو میگیرید و کشف میکنید که چه جوری میشه سفید رو سیاه کرد...و بعد از اون تمام نژاد پست از بین میره!یوهاهاهاها!
صدای خنده ی شیطانی اسمشونبر با صدای رعد تلاقی کرد و ترکیب وحشتناک به دست آمده رنگ را از چهره هر سه مرگخوار گرفت!

پایان فلش بک – سازمان

مورگانا مانتوی سفیدی پوشیده وچوبدستی ها را ضد عفونی می کرد.عرق از سر و صورتش جاری بود.در اتاق دیگر سازمان مورگان و دراکو کنار کپه ای از کتاب و مقاله و شربت و نوشیدنی کره ای نشسته بودند و دنبال راهی برای تبدیل ژن سفید به سیاه میگشتند!در همین لحظه مورگانا وارد شد.
- هی بشور بساب ضد عفونی کن!یعنی چی؟!پاشین فکر کنین چه جوری میشه وزیرو نشوند و روش آزمایش کرد.
مورگان آخرین قطره های نوشیدنی آتشینش را سر کشید و گفت:بیخی باب مورگانة!فقط باید ازش چند تا نمونه ...هیک! بگیریم!
- رینگ رینگ!
مینروا مک گوناگال در حالی که دو کلاه جادوگری و وزارتش را به طرز شیک و برازنده ای روی هم قرار داده بود همراه دو بادیگارد قوی هیکل در کنارش وارد سازمان شد.

7 امتیاز محاسبه شد !


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱۳:۲۳:۵۱

منم سالم بودم
حالا خوب نگاه کن
اعصاب که ندارم
داره دکتر میزنه با چوب رو زانوم


تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
#21

مینروا مک گونگال old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
از دفتر وزارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 547
آفلاین
وزارت سحر و جادو اعلام می کند :

طی تایید وزارت سحر و جادو و وزیر سحر و جادو تصمیم گرفته شده است مسئولیت این تاپیک از این پس به عهده ی مورگان الکتو و دراکو مالفویمی باشد !

مسئولیت مسئول تاپیک :
دنبال کردن سوژه و جلوگیری از انحراف آن .
تزریق سوژه های جدید در صورت لزوم .
ارائه ی گزارش به وزیر در مورد پیشرفت تاپیک
در صورت لزوم اقدام به عضو گیری کنند .
مدیریت تاپیک .

توجه : این کار دلیلی بر کم کردن کار وزیر و کابینه نیست بلکه تنها روشیست برای بهبود اوضاع فعلی و پیشرفت روز افزون ایفای نقش سایت .

با تشکر وزیر سحر و جادو !



Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸
#20

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
هوکی با تعجب گفت:
-میخوای که پوستتو سفید کنی؟!

کینگزلی با خجالت جواب داد:
-بله آقای وزیر،یه مدته که از پوستم خسته شدم.اصلا خواب و خوراک ندارم،چند بار برای مرلین نذر کردم و شب خوابیدم اما صبح هم سیاه بودم.حتی شامپو بچه ایوان استفاده کردم اماجواب نداد.

هوکی:
-حالا خودتو ناراحت نکن،میگم بر و بچ اصلاح نژاد یه کاری برات بکنن.پرسی بدو بیا.

پرسی دوان دوان به سمت هوکی دوید و گفت:
-بله جناب وزیر؟

هوکی با جدیت گفت:
-شکلبوت رو میبری به سازمان کنترل بر روی اصلاح نژاد این نامه رو هم میدی بهشون.

و روی کاغذی چیزی نوشت و به پرسی داد.پرسی با ذوق شوق دست شکلبوت را گرفت و کشید و اورا به سمت بخش اصلاح نژاد برد.

در همان زمان،آزمایشگاه های مخفی اصلاح نژاد

مورگانا با ناراحتی به ممد گفت:
-این یکی سوژه هم دووم نیاورد،بیچاره به بوق رفت.بعدی رو بیارید.

و ناگهان وقتی که خواستند جنازه اش را به سطل زباله سایت منتقل کنند متوجه تغییرات زیادی در قیافه اون شدند.ناگهان چشمان او از سیاه به سبز تبدیل و پوستش بسیار چروکیده شد.ریش بلند و نقره فامی از صورتش بیرون زد و ناگهان شروع به نفس کشیدن کرد و ایستاد.ایگور-مرلین گفت:
- من مرلین هستم،احترام بگذارید،رفتم شناسه عوض کردم که برم یه گروه دیگه.حالا دیگه فرمانروای شمام.

مورگانا با خشم فریاد زد:
-رجز نخون.من خودم مورگانا لی فای هستم.من فرمانروای خونآشام هام،حالام برو بیرون تا نزدم بوقت کنم.

مرلین هم که شوکه شده بود گفت:
-مرلین رحم کن.به کی دارم میگم خودم مرلینم.در هر صورت هر کی هستم الفرار.

و مانند قهرمان های دوی سرعت به سمت در خروجی دوید و از اتاق فرار کرد.

مورگانا که دیگر آرام شده بود گفت:
-خوب اینم که رفت.سوژه بعد رو بیارید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوب حالا ادامه اش دیگه به عهده خودتونه.انشامرلین که درست و حسابی ادامه پیدا کنه.


ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۰:۴۲:۲۱
ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۲:۵۴:۰۶

تصویر کوچک شده


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۸۸
#19

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
چون مدتيه تايپيك خوابيده، با اجازه ناظر محترم، سوژه جديد:

كينگزلی متفكرانه سرش را خواراند و به اسناد و مداركی نگاه كرد كه روی ميزش پخش و پلا بودند. با بی حوصلگی از روی صندلی اش برخاست و به سمت آينه رفت... ديگر از دست پوست سياهش كلافه شده بود... همين پوست باعث شده بود كه هر جا می رفت مسخره مردم شود. در اتاق را با لگد آرامی باز كرد و سپس با صدای شترقی بستش. وقتی از دقتر آرام و بی سر و صدايش بيرون آمد با ديدن جمعيت فراوان در وزارتخانه هيچ تعجبی نكرد، با گام هايی بلند از آنجا بيرون رفت و وقتی هوكی را ديد كه پرسی و بليز پشتش بودند خودش را گم كرد، به سمت هوكی رفت و تا كمر خم شد و گفت:
-سلام جناب وزير...

هوكی دستش را تكانی داد و گفت:
-پاچه خواری بسه كينگزلی... الان تو بايد تو دفترت باشی كه...

كينگزلی كه منتظر فرا رسيدن همان لحظه بود گفت:
-اوه، جناب وزير... می خواستم تنهايی باهاتون حرف بزنم...

بعد نگاهش را روی پرسی و بليز متمركز كرد. هوكی كه كاملا متوجه منظور او شده بود زير لب به پرسی چيزی گفت و او دست بليز را كشيد و با هم از آنجا رفتند. هوكی با بی قراری گفت:
-خوب، چی كار داری؟

كينگزلی با شور و شوقی خاص تصوير خودش را كه از كاشی ها مرمرين وزارتخانه منعكس شده بود نگاه كرد و گفت:
-جناب وزير... می خواستم ازتون اجازه بگيرم كه تو سازمان كنترل بر روی اصلاح نژادی يه تغييرات كوچولو روم انجام بگيره...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روال سوژه:

كينگزلی از دست پوست سياهش خسته شده و قصد داره رنگ پوستش رو به سفيد تغيير بده... در اين ميان اون فكر می كنه سازمان كنترل بر روی اصلاح نژادی می تونه بهش كمك كنه...

سوژه هم كلا طنزه.



Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
#18

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
خلاصه

هوكي به خاطر اينكه نژادش به جن هاي خونگي بر ميگرده مورد تمسخر همه مخالفانش قرار گرفته اون براي مبارزه با اين مسئله سازمان بزرگي رو با بودجه هنگفت احداث ميكنه و نام اون رو سازمان كنترل بر روي اصلاح نژادي ميگذاره ، هوكي از بهترين متخصصان ماگل دعوت ميكنه تا براي اصلاحات ژنتيكي اون رو مورد عمل جراحي قرار بدن.

عمل جراحي انجام ميشه ، اما نتيجه حاصله وحشتناكه ، هوكي تبديل به موجود زشت قيافه با زگيل هاي زشت بر روي صورتش ميشه و از همه اينها بد تر قدرت جادويي خودش رو از دست ميده.

بعد از تحقيقات فراوان متوجه اين مسئله ميشند كه تنها راه درمان هوكي و برگشت نيروي جادوييش استفاده از خواص خون اژدهاست و تنها كسي كه به اين خواص آگاهي كامل داره ، البوس دامبلدوره.

هوكي براي دامبلدور دعوت نامه ميفرسته كه به وزارت بياد ، اما دامبلدور كه از سياست هاي كثيف وزارت آگاهه مخالفت خودش رو اعلام ميكنه و مصاحبه ي كوبنده اي بر ضد هوكي در راديو پاتر بان انجام ميده.

اكنون محفل چاره اي ديگه براي وزارت نذاشته جز جنگ

ماموريت رو در تاپيك بحث هاي سر ميز غذا ، ادامه بديد.

پ.ن:به زودي سوژه جديدي در اين تاپيك قرار ميگيره.


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
#17

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
ملت محفلی با نگرانی توی آشپزخونه نشسته اند و چشمشان به در خشک شده تا آلبوسشان از در بیاید. مالی در حالی که به قابلمه ی کوفته که روی گاز داره قل قل میزنه چشم دوخته، میگه:

- الان سه ساعته رفته! نه خبری، نه بوقی، نه پاتروناسی. این جنه یه وقت بلا ملا سرش نیاورده باشه؟

- نه مام بزرگ! اون الان قدرت نداره، از یه کرم فلوبر هم بدبخت تره،نمیتونه هیچ کاری بکنه! مگه نه تدی؟

- آره اما اون توی وزارتش کلی ممد داره. میگن خیلی هاشون رو توی انستیتو ژنتیکی پرورش داده! اگه یه وقت اونا ...

در همون لحظه چند تا اتفاق هم زمان با هم می افته:

در خونه ی گریمالد باز میشه...

دامبلدور با آغوش باز و لبخندی گشاده بر لب به طرف آشپزخونه میره...

اعضای محفل از خوشحالی همه با هم به سرپرستی جیمز جیغ میزنن...

صدای خانم بلک دوباره به هوا بلند میشه:

- گند زاده ها، خائن ها، بی اصالت ها... از خونه ی من گم شین بیرون... به چه جرئتی بلند تر از من جیغ میزنین؟ هیچ کس حق نداره به جز من اینجا جیغ بزنه...

- خف بمیر باو!

آرتور و ریموس با هم پرده رو روی تابلو میندازن و پیش بقیه ی اعضا بر می گردن.

دقایقی بعد

گرابلی با اشتیاق می پرسه:

- خب بعدش چی شد؟
- منم گفتم عمرا" دستت به خون اژدها برسه و پریدم اینجا! ولی باید ریختش رو میدیدن... ته خنده بود! معاونش هم داشت شبیه خودش میشد.

ملت محفلی: :lol2:

- خوب گوش کنید بچه ها. اونا هیچوقت اینقدر ضعیف و تسخیر پذیر نبودن. الان بهترین فرصته که وزارت رو از دست سیاهی نجات بدیم.

- یعنی بهشون اعلام جنگ بدیم؟

- اعلام جنگ بدیم که آماده باشن؟ نه کورمک، بهشون شبیخون میزنیم! حالا خوب گوش کنید، نقشمون اینه....

=-=همون موقع ها- اندر وزارت سحر و جادو=-=

- هوکی این محفلی ها رو نابود میکنه! هوکی یویوی جیمز رو زیر پاش له میکنه! هوکی ریش دامبلدور رو همچین میکشه که همه ش کنده بشه! هوکی حال همشون رو میگیره!

- قربان میخواین بهشون اعلام جنگ بدیم؟ همشون رو میفرستیم ساواج*. زیر شکنجه زبون همشون باز میشه و ما هم به خون اژدها میرسیم.

- راست میگی، هوکی اعلام جنگ دوست داره. الان یه سپر مدافع واسه پیرمرده میفرستم و بهش آماده باش میدم.

- سپر مدافع قربان؟ لرد سیاه این کارو ممنوع کرده.

- اه یادم نبود. هوکی بد... هوکی بد...

- قربان همه جا رو کثافت برداشت... ادامه ندین! خودم الان یه جغد به محفل میزنم و اعلام جنگ میدم.

- هوکی اعلام جنگ جغدی دوست داشت. همه ی ممدهای سرباز صفر و سرباز غیر صفر رو میفرستیم به جنگ. چه خوش بگذره

بلیز!!!!

-------------
* ساواج: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.