باشد كه الف دال پيروز باشد!!پومانا وارد كافه شد و نگاهي به اطراف انداخت . اثرات درگيري از در و ديوار كافه تراوش مي شد .
مادام رزمرتا كه از تعجب كم مانده بود تبديل به تسترال شود مات و مبهوت به اين گونه
به كافه اش خيره شده بود .
گرابلي بر روي يكي از ميزهاي سالم كافه رفت و رو به گودريك گفت :
- معاون اول گزارش بده .
- خب قربان راستيتش اينه كه بعد از حمله ي جوخه اي ها و مرگ خواران ما تلفات زيادي نداديم ، فقط يه ذره كافه داغون كرديم ، ميز شكونديم ، صندلي خورد كرديم ، چيزه زيادي نبود .
- ديگه چي؟
- آهان يادم اومد ، پومانا آمبريج رو هم گروگان گرفت .
- آمبريج ، چطوري تونست اون رو گروگان بگيره؟!!
- به هرحال نويسنده پومانا بود ، به ذره بوقي بازي در آورد تونست آمبريج رو گروگان بگيره
نيم ساعت بعدگرابلي به همراه ارتش دامبلدور به سمت مرلينگاهي مي رفت كه اسپروات آمبريج را در آنجا حبس كرده بود .
الف دالي سينشون جلو ، سرشون بالا ، قدم رو مي رفتند تو كافه ، نگاه مي كردند به صاحب كافه .
گرابلي چوبدستي اش را در آورد تا آماده باشد ، سپس در را باز كرد.
تا در باز شد انواع طلسماهاي رنگارنگ به سمت آنها روانه شد .
جوخه ي بازرسي به همراه مرگ خواران از درون دستشويي به سمت الف دالي ها حمله بردند .
الف دالي ها كه پس از اين صحنه بسيار متعجب شدند پا به فرار گذاشتند تا از شر طلسمها خلاص شوند .
دست بر قضا يكي از طلسمها به گرابلي خورد و باعث بيهوشيش شد .
گودريك پس از ديدن اين صحنه با حالتي اسلومشني خود را سمت گرابلي پرت كرد تا نگذارد در درجه ي اول كله ي او بر زمين بخورد و در درجه ي دوم دست جوخه بيافتد .
گودريك به سرعت گربالي را از روي زمين بر داشت و همين طور كه داشت به سمت در خروجي مي رفت ، فريادا زنان رو به الف دالي ها گفت :
- گرابلي زخمي شده ، همه به سوي لندن
جوخه اي ها :
پايان سوژه شفاف سازي پست : مرگ خوران و ما بقي جوخه ها پس از اطلاع از مكان آمبريج از راه فاضلاب وارد مرلينگاه شدند و منتظر ورود الف دالي ها شدند .
[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت