هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
خانه ی گریمولد
همه ی محفلی ها ، در سرسرای خانه ی گریمولد ، بر روی مبل ها لم داده بودند و در حال گوش دادن به رادیو بودند . همان مبل هایی که از بس جیمز بر روی آنها پریده بود و به آن ها پا زده بود ، صدای فنرهایشان ، با صدایی گوشخراش ، گوش محفلی ها را نوازش میکرد . ولی تنها چیزی که آنها را آزار میداد ، صدای فنر مبل ها نبود بلکه صدای بالا کشیدن آب دماغ جیمز هم به گوش میرسید و آنها را کلافه کرده بود .
- بچه ، برو با اون دستمال کاغذی هایی که روشون عکس خرس و قلب زده ، دماغت رو پاک کن .
جیمز هوز بغضی را که به خاطر یویو بود ، در گلو داشت و با لکنت گفت : نمیخوام ... الان افسرده ام . روحیه ام خرابه ! در ضمن از اونا هم دیگه نداریم . من هم حس ندارم برم بخرم .
- خب پس مجبوری تا صبح همینجوری آب دماغت رو بالا بکشی .

پنج دقیقه بعد
جیمز که از بس آب دماغش را بالا کشیده بود ، مجبور شد بلند شود و راهی مغازه ی سر کوچه بشود . او که همچنان بغض خود را به همراه داشت ، وارد مغازه شد ...
- آقا ببخشید ، از این دستمال های تدی بیر دارید ؟
- آره پسر خلم ، یعنی ببخشید پسر گلم ! بفرمایید .
جیمز گالیون ها را به فروشنده داد و از مغازه بیرون آمد و به سمت خانه ی گریمولد ، راهی شد . پس از اینکه کمی قدم برداشت ، ناگهان ...

خانه ی ریدل
آنتونین و ایوان ، گونی به دست وارد اتاق لرد شدند و پس از تعظیم در مقابل اربابشان ، در گونی را باز کردند و پسری که مشغول لگد زدن به گونی بود ، بیرون آمد . سپس چسب را از مقابل دهان او کنار زدند .
- سلام
لرد که نزدیک بود از عصبانیت منفجر شود ، رو به گودریک گفت : این کیه اوردی ؟ من بهت گفتم برو کسی رو بیار که بتونه اون دفترچه رو بخونه !
- خب ، ولدک منم بلدم بخونم ولی شرط داره !
- چه شرطی ؟


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
خانه ی گریمالد:

- یویومو شیکوندی! برو حالشو ببر!!
- برای بار هزارم تکرار میکنم جیمز! من یویوی تو رو نشکوندم!!
- پس چرا نصفش تو اتاق توئه!؟
- جیمز باور کن خودمم نمیدونم!!

جیمز بی توجه به التماس های تدی به عرعر کردن ادامه داد.
در اولین ساعات دیشب، یویوی جیمز ناپدید و امروز صبح نصف شکسته ی یویو در اتاق تدی یافت شده بود.

تدی نصف یویو را دوباره تکان داد و فریاد زد:
- قسم میخورم کار ِ من نیس! تو یه چیزی بگو پروفسور!
آلبوس دامبلدور دستی به ریشش کشید، از پشت عینک نیم دایره ای نگاهی عاقل اندر سفیه به تدی و جیمز انداخت و آهی کشید.

همه ی محفلی ها خیره به دهان دامبلدور سکوت کردند، حتی جیمز هم دست از گریه کشید و هق هق کنان از لای انگشتانش به دامبلدور چشم دوخت.
دامبلدور پس از مکثی کوتاه، رو به تدی گفت:
- کار ِ خیلی زشتی کردی تدی!

تدی ناله ای کرد و جیمز گریه را از سر گرفت.


خانه ریدل:


لرد ولدمورت با خباثت تمام به یویوی نصفه نیمه خیره شده بود و زیرلب میخندید، مرتیکه گنده خجالت هم نمیکشید! بزرگترین آرزویش بدست آوردن تنها اسباب بازی آن پسربچه ی معصوم (!) بود.
گودریگ پیروزمندانه بر روی کاناپه کنار لیدی لم داده بود و به لرد لبخند میزد.

لرد شروع به صحبت کرد: خب! این از این! اما شرط اولو ناقص انجام دادی، یکی از محفلی ها رو باید بیاری اینجا! یکی از محفلی ها که بتونه خط اون ریش دراز احمق رو واسه ما بخونه!
اگرچه هنوز دو تا شرط مهم دیگه هم هس!



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
ولدک چوب دستی به دست بالای سر نارسیسا وایستاده بود و هر از چندی کرشیویی نصیب نارسیسا می شد که باعث خنده های شیطانی لوسیوس می شد !

نارسیسا کف خانه ریدل افتاده بود و هر از چند با اشاره ولدک ویبره میزد !


خانه گریمولد !

جیغول با مغز به در دستشویی اصابت کرد و باعث شد در باز بشه و گودریک در وضعیت خنده غلتان و دفترچه خاطرات آلبوس در دست نمایان شود !

البوس : اون چیه دستت ، دفترچه خاطرات من دست تو چیکار می کنه بوقی ؟

گودریک که وضعیتو خطری دید دست کرد تو رداش و نمی دونم از کجاش شمشیرشو کشید بیرون و رو به محفلی ها گرفت و گفت : من جدتونم از همتون شجاع ترم به مژه چشم سمت راست مرلین قسم بیایید جلو همتونو تریپ دانته سه شقه می کنم !

جیغول : آخجون دانته ، من دانته دوست دارم ، گودی میشه بارتی رو سه شقه کنی من بخندم !

گودی : بچه برو با بزرگتر شوخی کن من اعصاب ندارما تا سه می شمارم همتون برید کنار و ...!

یک ، دو ، سه!

همه ی محفلی ها با چشمان خیره به گودی نگاه می کردن که بلکه آدم شه و بگه چشه !

گودی که این صحنه رو دید زد زیر گریه و عرعر می کرد و بین عرعر هاش که توسط آرتور ترجمهشده بود گفته عاشق نارسیسا مالفوی شده و شرایط ازدواجش هم دفترخاطرات دامبلدوره !

نیم ساعت بعد که گودی آروم شد البوس دفتر خطراتشو به گودی داد و گفت : برو جد بزرگوار امیدوارم خوشبخت بشی !

گودی که دست از پا نمی شناخت سر سه سوت رفت جلو در و آپارات کرد !

خانه ریدل !

نارسیسا همچنان رو زمین ویبره می زد و ولدک داشت خودشو آماده می کرد که بهش آوادا بزنه که ناگهان درباز شد و شنل سرخی نمایان شد و گودی وارد شد!

ولدک : هووی بوقی اینجا محفل نیست در نزده وارد شی کلی خرج کرم آیفون تصویر گذاشتم بعد مثل گوسفند سرتو انداخته پایین اومدی تو؟
گودی دست نارسیسا رو گرفت و دفترچه رو پرت کرد طرف ولدک و سریع آپارات کرد !

ولدک که می خواست بزنه همه رو شپلخ کنه نگاهش افتاد به دفترچه آروم شد و شروع به خوندنش کرد !

یک ساعت بعد !
ولدک سرشو می خاروند و اعلام کرد آلبوس دفترچه رو به زبون ناشناخته ای نوشته و نیاز به رمز گشایی داره !


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
گودریک در حالی که عرق هایش را پاک می کرد به درون دستشویی رفت و دفترچه خاطرات دامبل را بیرون آورد سپس لبخندی شیطانی بر لبانش نقش بست.

1 ساعت بعد در دستشویی


شخصی به شدت شبیه گودریک کف دستشویی نشسته و در حالی که انگار دارد کتاب جوکی را می خواند از خنده به خود می بیپچید.

محفلی را در حالی که پشت در دستشویی نشسته بودند از طولانی شدن دست به آب گودریک کلافه شده بودند!
_جیغ...من دستشویی دارم
_ من حالم بده!
_من می خوام با دوست دخترم یواشکی صحبت کنم
_من می خوام درس بخونم
_ من تشنمه!
_ریشای من نیاز به تقویت کننده داره!حس می کنم ریش خوره پیدا کرده!

و بعد از دو ساعت کم کم محفلی ها کمی، یه کوچولو،یه اپسیلون و در کل نگران شدند!

مالی:نکنه معتاد شده؟می گن معتادا اینجوری می رن تو دستشویی..دامبل یه کاری بکن.

دامبل یک حرکت فوق انتحاری به سلول های مغزش داد.ناگهان تار عنکبوت های مغزش باز شد.چرخ دنده های مغز شروع به حرکت کرد.ولی چون بعد از هوشصد سال بالاخره تارعنکبوت ها باز شده بود و چرخ دنده ها فرسوده شده بود،در نتیجه کله دامبل هنگ کرد و نوشته ای درون چشمانش ظاهر شد: تمامی مسیر ها به مغز مورد نظر همیشه اشغال بوده و خواهد بود!لطفا دیگر مزاحم نشوید.:hammer :

جیمز که دستشویی خیلی بهش فشار آورده بود با کله به طرف در دستشویی رفت.

_مشششششششششششششک!(افکت خورد شدن سر جیمز و در دستشویی با هم!)

_ببینم!اون چیه تو دستت گودریک؟




آنور ها..مرگخواران

-کروشیو نارسیسا!احتمالا زیاد عشوه شتر نیومدی که این تا الان نیومده و اون دفترچه خاطرات ریشو رو بده به ما ! اگه تا ده دقیقه دیگه نیاد..من می دونم و تو!

نارسیس:



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
او با ترس و اضطراب به در نزديك تر شد . نزديك تر شد و هنگامي كه در را باز كرد ،‌ گودريك را پشت در ديد ! او با يك پيچ گوشتي و يك جعبه ابزار ، در مقابل در ايستاده بود ...
- گودريك جان ، چيكار ميكني ؟
گودريك كه دستپاچه شده بود ، گفت : اِ... ميخواستم ... ميخواستم قفل در اتاقت رو عوض كنم !
دامبلدور كه كمي به او شك كرده بود ، گفت : ولي قفل اتاق من كه مشكلي نداره ؟ چيزي ميخواي ؟
- نه ... نه ...من هيچ چيزي نميخوام . فقط خواستم قفل اتاقت رو درست كرده باشم !
- من كه يه بار گفتم ، اتاق من قفلش خراب نيست . حالا هم عيبي نداره . بيا با هم بريم شام بخوريم .
سرانجام آلبوس و گودريك براي صرف شام ، راهي آشپزخانه شدند تا غذايي را كه مالي براي آنها حاضر كرده بود ، ميل كنند .

آشپزخانه ي خانه ي گريمالد

همه مشغول خوردن شام بودند به جز گودريك كه انگشتش را به ته حلقش فرو برده بود .
- عمو آلبوس ، ميشه اون نمكدون رو بدي ؟
جيمز اين درخواست را از دامبلدور كرد و دامبلدور هم با مهرباني ، نمكدون رو تقديم جيمز كرد ولي جيمز با اخم مادرش روبه رو شد .
- بچه اينقدر نمك نخور ، نمك هروئين سفيده ، مضره .
- خب من چيكار كنم ؟ غذاش بي نمكه ، به درد نميخوره .
مالي كه از صحبت هاي جيمز ناراحت شده بود ، گفت : عزيزم ، اگه دوست نداري ميتوني نخوري !
- مالي جون ، بچه قصد بي احترامي نداشت ، فقط ...
ناگهان صدايي توجه همه را به خود جلب كرد ...
هوووو !
گودريك بر سر ميز غذاخوري ، استفراغ كرد و حال همه به جز جيمز را به هم زد .
- نيگا كنيد چقدر خوشگله ... مثل سوپ جو ميمونه .
همه به جيمز چشم غره رفتند و گودريك از سر ميز بلند شد و گفت : ببخشيد ، عذر ميخوام . من دارم ميرم دهنمو بشورم .
تمام محفلي ها كه نزديك بود خودشان استفراغ كنند ، با تعجب به گودريك زل زده بودند . گودريك هم به سمت اتاق دامبلدور راه افتاد و وقتي وارد اتاق شد ، دفترچه ي خاطرات را ديد و آنرا در جيب شلوارش قرار داد و به سمت دستشويي راهي شد .


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۱۵ ۱۸:۲۱:۴۵
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۱۵ ۱۹:۰۶:۱۸

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
چهارشنبه - بارانی - اول مهر(!) :

امروز سبح جیمز رو از زیر تخم قغنوس و آینه گذروندم، با لباس فرم جدیدش خیلی مامانی شده، اثرار داره کوله پشتی پوست اژدحاشو دو بنده بندازه، خدای من ظوق و اشتیاقش قیرغابل وصف بود. مدام جیغ میکشید و از طدی خواهش میکرد فردا به جاش به دبیرستان بره.
بلاخره وقتی یویوش رو به زور از طدی گرفت تا با خودش ببره مدرسه یادم اومد که چقدر شبیه بچگی های خودمه، فقط یه ریش کم داره که بشه عالبوس دامبلدور ِ سال اولی...

بعد از رفتن جیمز دور همی کشک بادنجون مالی رو خوردیم و بعد هم غیغوله؟قیغوله؟جیغوله!؟ کردیم. الان یه ساعتی هس که بیدار شدم و دارم این یادداشت رو مینویسم. دوست دارم هر چه زودتر طولدم بشه. طدی بهم قول داده یه کطاب املای صبز برام بخره...


تلیک!!

آلبوس دامبلدور به سرعت سرش را برگرداند و به در بسته ی اتاقش چشم دوخت. مطمئن بود که صدای شکستن قفل در را شنیده بود. آب دهانش را قورت داد و به آرامی قلم پر را کنار گذاشته از پشت میزش بلند شد و به طرف در قدم برداشت...

شپلــــــق!!


با اعتماد به نفسی بیشتر از جا بلند شد، رییشش را لوله کرد و به زیر شلوارش چپاند تا دوباره پخش زمین نشود. نگاه نگرانش را دوباره به در دوخت.

چندتا اتاق اونورتر :

- هوشت..تدی!
- هوم؟
- میدونی گودریگ عاشق شده؟
- اهوم.
- میدونی عاشق نارسیسا مالفوی شده؟
- آره جیمز.
- تدی..میدونی نارسیسا مالفوی قبلا شناسه کی بوده؟

تدی متفکرانه به جیمز نگاه کرد و چشم های زرد گرگینه اش تنگ تر شد. جیمز با معصومیتی خاص به برادرش خیره شده بود و یویوی صورتی رنگش را که تازه چسب مالی شده بود در دستش میگرداند.
تدی پاسخ داد :
- یادم نیس جیمز.
- باوشه تدی...بیخیالش.
-
- راستی چه خبر از نامزدت لیدی مورگانا؟
- اوه ما تصمیم گرفتیم طی ماه آینده مراسمو برگزار کنیم، اون خیلی مشتاقه جیمز، ولی یه مشکلی هس و اونم اینه که اصرار داره از بین مرگخوارا حداقلش بلاتریکس رو دعوت کنه، مدام بهم یادآوری میکنه که بلا زمانیکه لیدی نارسیسا بوده براش مث یه خواهـ...
-
-
- خب؟
- من گودریگو میکشمش!!!



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

گودریک گریفیندور عاشق نارسیسا مالفوی شده و علی رغم مخالفت محفلی ها به ارتباطش با نارسیسا ادامه میده.اسمشو نبر(با توجه به اینکه در انجمن محفلیم!)از جریان باخبر میشه و لوسیوسو مجبور میکنه که نارسیسا رو طلاق بده.نارسیسا بعد از طلاق به دیدن گودریک میره و بهش میگه که برای قبول کردن پیشنهادش چند شرط داره.

_____________________________

-خب آماده ای؟بنویس:

1-همین امشب دفترخاطرات دامبلدورو برام میاری.
2-باید ظرف سه روز یویوی شکسته جمز سیریوس پاترو برام بیاری.البته نصفشو بیار.نصفشم بذار تو اتاق تدی.
3-معجون گرگ خفه کن ریموس و تدی رو با یه معجون دیگه عوض میکنی که اونا تبدیل به دوتا گرگینه واقعی بشن .
4-نصف ریش دامبلو برام میاری!توجه کن که نصفشو خواستم.نصفش باید رو صورتش بمونه.

گودریک درحالیکه لیست درخواستهای نارسیسا را تند تند در دفترچه اش یادداشت میکرد انگشت اشاره اش را بلند کرد.
-سیسی عزیزم، ولی اونا معجونو نخورن که نصفه شب هممونو یه لقمه چپ میکنن...نمیکنن؟

نارسیسا نگاه عاشقانه ای به اعماق چشمان گودریک انداخت و درحالیکه ناخودآگاه آنها را با چشمان لوسیوس مقایسه میکرد جواب داد:
-نه عزیزم.از نظر ژنتیکی ثابت شده که اونا احتیاج دارن که گاهی به خودِ واقعیشون تبدیل بشن.ادامه بدم حالا؟

گودیک دفترچه اش را بست و دستهای نارسیسا را گرفت.
-نه، فعلا بذار همینا رو انجام بدم.بعدا به بقیش میرسیم.شماره یک دفترخاطرات دامبلدور بود؟همین امشب برات میارمش.ولی میشه بگی که اونو برای چی میخوای؟

نارسیسا با نفرت دستانش را عقب کشید و کیفش را از روی میز برداشت و آمده رفتن شد.
-خب من میخوام با اخلاقش بیشتر آشنا بشم.اگه قرار عروس محفل بشم باید خودمو باهاشون وفق بدم.امشب همینجا میبینمت.

گودریک با قلبهای متعددی که دور سرش را گرفته بودند و با چشمانی که از عشق کور شده بود بطرف خانه شماره 12 گریمالد حرکت کرد...غافل از اینکه لرد سیاه و مرگخواران کیلومترها دورتر بی صبرانه منتظر رسیدن دفتر خاطرات دامبلدور هستند.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۱ ۱۵:۱۸:۲۳



Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸

بتی  بریسویت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۲۹ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۴:۳۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
از بین سؤالام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 63
آفلاین
فلش بک در خانه ی ریدل

نارسیسا در وسط اتاق افتاده ،و این قدر شکنجه شده بود که قادر به گریه کردن هم نبود. لرد سیاه کنار شومینه، بر روی صندلیه ی سبز رنگی نشسته بود و به شکنجه شدن نارسیسا نگاه میکرد. بالاخره بلا به داد خواهرش رسید و گفت:مای لرد من قصد دخالت ندارم ولی به نظرم بشه از این موضوع فایده هم برد؟

- کروشیو بلا! چطور جرئت می کنی بدون اجازه ی ارباب حرف بزنی؟ چطور می تونیم همچین ننگی رو برای یک مرگخوار قبول کنیم؟ خواستگاریه یک محفلی از یک مرگخوار! غیر قابل ببخششه! این موضوع به جز این که مایع خواری و خفت ما بشه هیچ فایده ای نداره!کروشیو نارسیس ،حتی فکر بلند شدن رو نکن این قدر شکنجه می شی تا آماده ی رفتن به گوری که برات مونتی کنده بشی.

نجینی که بر روی دوش اربابش بود به موضوع علاقه مند شد و به زبان ماری گفت: می تونیم به عنوان یک عامل نفوذی اینو به محفل بفرستیم !

- مگرسیوروس کافی نیست.

- اسنیپ یک جاسوسه و برای حفظ هویتش نیاز داره که دست از پا خطا نکنه. ولی در این مورد نارسیسا می تونه علاوه بر استراق سمع برامون کارهای دیگه ای هم بکنه. مثلا یک عاشق نارسیسا گودریک برای معشوقش خیلی کارها می کنه علاوه بر این در آخر ،وقتی که لو رفتش می تونه با یک ضربه ی خوب و جانانه به محفلی ها از اون جا بره . این طوری هم برای مدتی دو تا جاسوس خواهیم داشت و هم به محفل یک ضربه وارد می کنیم و یا محفلی ها رو از بین می بریم.

- فکر خوبیه نجینی! الحق که جانپیج خودمی.

سپس لرد به زبان انسان ها به نارسیسا گفت:فکر کنم بتونیم این ننگ رو تبدیل به یک نعمت کنیم. من می خوام تو رو به عنوان یک جاسوس به اون جا بفرستم.به همین دلیل تو به اون فسیل می تونی جواب مثبت بدی.

لوسیوس همون موقع وارد اتاق می شه( پشت در در حال استراق سمع بوده): ارباب نارسیسا همسر منه !نمی تونه با گودریک ازدواج بکنه.

لرد:کروشیو، به چه حقی به حرف های ما گوش می دادی! نارسیسا همسر تو بود . همین الان می ریم تلاقش می دی.

لوسیوس که تازه از حالت شکنجه در آمده بود . زیر لب گفت:هرگز.

دقاقی بعد محضر

لوسیوس در حالی که چوبدستیه ارباب او را نشانه گرفته بود درخواست طلاق رو امضا کرد. وقتی همه از آن جا خارج شدند، لرد سیاه دستورات لازم رو به نارسیسا داد و سپس او به کافه ی سه دسته جارو آپارات کرد. بقیه ی مرگخواران به جز لوسیوس و دراکو مالفوی به خانه ی ریدل رفتند. آن دو به خانه ی خودشان برگشتند تا نقشه ای برای برگرداندن نارسیسا بکشند.

پایان فلش بک ، کافه ی سه دسته جارو

نارسیسا از موقعیت استفاده کرد و گفت:ولی من شرط دارم.

- هر چی باشه قبول می کنم.

نارسیسا بعد از گفتن خیله خب طوماری رو از غیب ظاهر و شروع به خواندنش کرد.

....


ویرایش شده توسط بتی بریسویت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۴:۲۲:۱۶

این شناسه رو دوست داشتم . امیدوارم همه از این شناسه خاطره خوبی به یاد داشته باشن.

فعلا بای


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
آلبوس: اصلا حرفشم نزن.

گودریک که بغض گلوشو گرفته بود گفت: چرا آخه؟

- چون اون یه مرگخواره!

مالی از اونور آشپزخونه اضافه کرد:و خواهر بلاتریکس قاتله منه

- به هر حال عاشقی بددردیه و من دچارش شدم!

جلسه ی محفلیون:

آلبوس کنفی گذاشته بود و در اون تمام محفلیون به جز گودریک حضور داشتن چرا که جلسه برای گودریک بود!

آلبوس:پیشنهاد بدین!

- از بین ببریمش!

- از محفل اخراجش کنیم!

- زندانیش کنیم!

- به عنوان عامل نفوذی باشه!!

آلبوس عینکش را تکانی داد و گفت: آخری را برمیگزینیم.

کافه سه دسته جارو:

گودریک که روی صندلی نشسته بود و روبروش یه میز بود و رو میز چند تا بشقاب خالی و یه گلدونه گل. چند تا شمع شناور در هوا و در آخر یه لامپ بس رومانتیک بالای کله ش.

در کافه باز شد و هیکله نارسیسا نمایان شد. نارسیسا در همان نگاه اول گودریک را دید و به طرفش آمد و روبروی او نشست.

گودریک که دست و پاشو گم کرده ود گفت: بالاخره جوابت چیه؟

نارسیس پشته چشمی نازک کرد و گفت: خب من خیلی فکر کردم و ... به دستور اربابم قبول میکنم.

گودریک که اصلا کلمه ی "دستور" و "ارباب" را نشنیده بود سر از پا نمیشناخت.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
سوژه ي جديد!!!



گودريك در حالي كه بر روي يكي از كاناپه هاي خانه ي گريمولد تكيه زده بود ، شاخه گلي در دست گرفته بود و زمزمه مي كرد :

- دوستم داره ، دوستم نداره ، دوستم داره ،دوستم نداره .....

در همين هنگام جيمز وارد شد و با ديدن آن حالت گودريك متعجبانه جيغي زد ، بلافاصله از جيغ جيمز خانم بلك نيز از درون تابلو جيغ خفني كشيد .

گودريك كه از اين جيغ ها ترسيده بود او نيز به دنبال آن ها از روي ترس(من تكذيب مي كنم ، گودريك هيچ وقت نمي ترسه ) جيغي كشيد .

محفليون :


محفليون كه از دست سه جيغ پشت سر هم به ستوه آمده بودند به سمت آنها آمدند و مانند جيمز با صحنه اي بس عجيب كه جيمز نيز ديده بود روبه رو شدند .

- گودريك ريشات ؟!!

- باب بزرگ گودي با تيغ زدي؟

-اي شيطون عاشق شدي ؟

گودريك :


نيم ساعت بعد


گودريك همچنان كه مشغول پرپر كردن گل درون دستش بود نگاهي به محفليون انداخت كه كاملا از قيافه اشان مشخص بود كه مغزشان پر از سوال است .
به همين دليل گفت:

- چيه ؟ به من نيومده عاشق بشم ؟

آلبوس كه طبق معمول جلوتر از همه ي محفليا بود پرسيد:

- جدي جدي عاشق شدي ؟ من فكر كردم داري باهامون شوخي مي كني ؟

- مگه من هم سن شماهام كه باهاتون شوخي كنم ، من سه برابر پدربزرگاتون سن دارم .


جيمز كه مشغول يويو بازيش بود درحالي كه كله ي آلبوس رو هدف گرفته بود پرسيد :

- پس چرا عاشق شدي ؟!

- آخه اول جوونيمه .


سارا كه در كنار گودريك نشسته بود ، او را به ياد كودكي هاي گودريك كه هوگو نام داشت در آغوش گرفت و گفت :

- حالا خاله جون ، اين دختر خوشبخت كي هستش؟ چكارس؟ خانواده اش كين؟

- نارسيسا مالفوي .

- محفليون : چي ؟

----------------------
گودريك كه عاشق نارسيسا شده حاضره از جونش بگذره تا به اون برسه ولي چون نارسيسا يه مرگ خواره يه سري مشكل وجود داره .
از اون طرف محفليا نمي خوان كه اين اتفاق بيافته و به گوش تام برسه ، چون اين موقعيت مناسبيه براي لرد كه نقشه هاي شيطانيش رو شروع كنه .

ادامه ي داستان با شما


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.