شکایت نیمفادورا تانکس از تد ریموس لوپین و ریموس لوپین(بابای قبلی!)
نیمفادورا درحالی که دست تدو محکم گرفته و فشار میده وارد دادگاه میشه و تد رو هم با خودش میکشه تو.
بچه رو روی یک صندلی میشونه و خودش هم میشینه کنارش. در گوشه ی دادگاه نارسیسا مالفوی و شوهرش سخت مشغول دوئل و کتک کاری بوند و متوجه اطراف نبودند. قاضی که از آرام کردن آن ها عاجز شده بود، بیخیال روی صندلی اش نشسته بود و با خودش گل یا پوچ بازی میکرد
قاضی پس از این که نتوانست جای گل را حدس بزند دستش را تا زانو
در دماغ فرو کرد و حسابی کیفش را برد. در این هنگام تازه متوجه ورود نیمفادورا و تدی شد و با عجله دستش را درآورد. تدی که نیشش تا بناگوش باز شده بود زد زیر خنده و بلند قهقهه زد.
- اهمم ... شما در زدن بلد نیستید خانوم؟
- این بچه خودش درو باز کرد پرید تو منم اومدم دنبالش.
- من کی در ... آخ
تدی با لگد نیمفا ساکت شد و با خشم به قاضی نگاه کرد.
- خوب حالا از کی شکایت دارید؟
- از این بچه و پد ...
طلسم سبز رنگی از آن سوی دادگاه کمانه کرد و از بالای سر نیمفا گذشت.
نیمفا در حالی که پشت صندلی سنگر گرفته بود پرسید: جای امن تری برای مشاوره ندارید؟
- چرا بریم اتاق بغل!
قاضی به همراه نیمفا و تدی دوان دوان از اتاق خارج شدند و لوسیوس و نارسیسا را به حال خود رها کردند.
اتاق بغل اتاق کوچکی بود با یک میز مربع شکل چوبی و 8 صندلی دور آن. همین که همه ئور میز نشستند نیمفادورا شروع به صحبت کرد: آقای قاضی منو از دست این بپه نجات بدید، منو عاصی کرده! هر ماه معجون گرگ خفه کنشو به جای خوردن میریزه تو گلدونای من گلدونا میخشکن، خودشم گرگ میشه همه ی چیزای خونه رو داغون میکنه! معجون به اون گرونی رو میریزه تو گلدون! تمام خونه جای پنجولای اینه! هر چی هم به باباش میگم یه چیزی بهش بگو میگه: بچه باید یه جا انرژی شو خالی کنه دیگه! ولش کن بذار آزاد باشه!
- پسرم تو چرا معجونتو نمیخوری؟
- چون اگه نخوری کیفش بیش تره! کلی انريی داری! میتونی زوزه بکشی و از در و دیوار بالا بری! تازه مورگانا هم گفته این جوری بیش تر دوست داره!
- مورگانا کیه؟
- عروس من بدبخت! به وقتش یه شکایت شونصد صفحه ای هم ازون نوشتم به وقتش میارم واستون! حالا اون (...) رو ول کنید! اینا همش تاثیرات جیمزه! خودم شنیدم داش به بچم میگفتش که یه بار معجونتو نخور ببین چی میشه واسه من بگو! جدیدا جیغ هم میزنه که این هم کار جیمزه! این بچه جیغ بلد نبود! کم مونده پس فردا مواد به دست بیاد خونه بگه جیمز بهم داده
قاضی پرسید: جیمز کیه؟
- دوستشه! من همیشه میخواستم که این دو تا با هم دوست بشن ولی حالا که این اتفاق افتاده پشیمونم! همش تاثیرات منفی رو بچه میذاره!
- و شکایتتون از ریموس لوپین؟
- اصلا به فکر تربیت پسرش نیست! همش میگه بچس! بذار آزاد باشه. خودشم همیشه ساعت 3 نصف شب میاد خونه! یا میگه ماموریت بودم یا میگه محفل بودم!
- به نظر من شما به ایشون هم بگین بیان این جا تا سه نفره با مشاور دادگاه مشاوره کنید. راستی پدر جیمز کیه؟
- علّه!
- اوه اوه اوه! پس فردا همین ساعت با ریموس لوپین به این جا مراجع ...
دیوار اتاق منفجر شد و ترکید! پشت دیوار جسد نارسیسا و لوسیوس مالفوی افتاده بود!
قاضی: به سلامتی مشکل این ها هم حل شد
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، [color=FF0000]شجاعت و غلب�