هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۸
#29

سهیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۵۸ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 35
آفلاین
ادامه جریانات مالفوی ها و بلک ها

در باز میشه همه از دادگاه پرت میشن بیرون، فقط مالفوی ها و بلک ها میمونن با جناب قاضی


لوسیوس میره و در جایگاه شهود قرار میگره. بعد با صدای لرزان و چشمانی غم بار شروع به صحبت میکنه:

= جناب قاضی... جناب قاضی.... جناب قاضی.......

یکی از وسط جمعیت: دِ بنال دیگه!

= آواداکداورا!

اونی که وسط جمعیت بود متلاشی میشه.

= جناب قاضی... من ... من از این دادخواست طلاق... منصرف شدم!!


قاضی اینجوری میشه: چــــــــــــــــــی؟؟؟؟


لوسیوس میگه: اِ نفهمیدی چی گفتم؟ میگم منصرف شدم! طلاق نمیدمش آقا من زنمو میخوام دوباره!!

و به نارسیسا که ته اتاق ایستاده و هنوز باورش نشده نگاه میکنه:

(آهنگ هندی تو بک گراند)

= نارسیسا... من... من نمیخواستم تو رو طلاق بدم. اینا همش بازی بود. این ریگولوس و فینیاس من رو اغفال کردن که بیام تو رو طلاق بدم... نمیدونستم ملک آبا اجدادیم به خطر... چیز! نمیدونستم احساسات عاطفانه و عاشقانه ام به خطر میفته... نارسیسا.... دوباره با من ازدواج کن و قال این قضیه رو بکن!

نارسیسا که قند به شدت تو دلش آب میشده و از خوشحالی میخواست بپره جلوی دادگاه و بندری برقصه، یه چهره ی خشن به خودش میگیره و میگه:

- نههههه! حالا دیگه؟؟؟ تو قلب منو شکستی! چه شیطونی هستی! من... اهو اهو اهوووووو....

بلاتریکس میپره وسط: آقای قاضی به حرف این دو تا گوش ندید اینا امروز با هم آشتی میکنن فردا دوباره طلاق و طلاق کشیه. دو تا خونه ی منو بدید برم.

فینیاس میپره وسط: نخیرم خونه تو نیست این ویلای بلک ها از اولش مال خود خود خودم بوده. اسمم هم از لیست خانواده بلک حذف نشده! آقا این زمین منو بدید برم.

ابرکسس میپره وسط ولی لباساشو در نمیاره!!!! : قصر مالفوی ها هم مال مالفوی هاست! مال منه! کسی حق نداره غصبش کنه، حتی شما دوست عزیز.

ریگولوس که خیلی خوشتیپ بوده میپره وسط: نخیر من صاحب نصف هر کدوم از این خونه ها و املاک هستم. الانم مهندس سر ساختمون منتظرمه زودتر سندمو بدید برم.


لوسیوس در حالیکه با خودش فکر میکنه این وسط دادگاه چقدر فضا هست که این همه آدم در پیت رو تو خودش جا داده، با یک تیریپ عاشقانه ی دیگه انگشتاشو به هم فرو میکنه و آه میکشه:

= من عاشقتم نارسیسا... میدونم خیلی دلت میخواد جورابامو بشوری... میدونم دلت برای دیر اومدنای من تنگ شده... میدونم خیلی دوست داری دوباره صبح تا شب دعوا کنیمو ظرفای قدیمی رو بشکنیم تا برم برات سرویس های کاسه بشقاب جدید بخرم... میدونم دلت تنگ شده برای غذا سوزوندن و حرص منو در آوردن...

رعد و برق از نا کجا... وسط دادگاه بارون میگیره!

نارسیسا که کاملا تحت تاثیر فضا و حرفای لوسیوس که دل هر بنی بشری رو آب میکنه قرار گرفته، شروع میکنه به دویدن به سمت لوسیوس که یهو قاضی چکششو از دور پرتاب میکنه میخوره به نارسیسا و اونو سر جاش برمیگردونه!

(اگه نارسیسا و لوسیوس به هم برسن، قصر و ویلا دوباره بهشون برمیگرده؟!)


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۸
#28

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
قاضـــــــــــــــــــــــــــي!!!!
گوپس!(افكت با عصبانيت كوبيدن در!)
- ها چي كو كجا!
قاضي كه چرتش به شدت! پريده بود يه نگاه به هدي كه گردن رودولفو گرفته مي‌اندازه.
- چي شده؟
- من مي خوام همين الان يه دادگاه تشكيل بدي!
- الان كه نمي شه ...
- حالا!

===

تق تق تق
- دادگاه رسميست. از وكيل مدافع مي خوايم كه ...
هدويگ وسط حرف قاضي مي‌پره رو ميز:
- ببين قاضي من اين چيزا حاليم نيس! همين الان طلاق اين دست و پا چلفتي( به رودولف اشاره مي كنه) رو برا من مي‌گيري تا بيشتر از اين آبروريزي نشده!
- ولي به اين راحتيا ...
- چرا به هميـــــن راحتيه! دليلشم زيرش بنويس عدم توانايي اداره خود. اين بي عرضه خودشم نمي تونه جمع كنه مي خواد زن داشته باشه؟ يه مشت ساحره جماعت ريختن سرش هركار دوس دارن با اين مي‌كنن اين خاك بر سرم خفه خون گرفته هيچي نمي‌گه! من همين الان! طلاقشو مي‌خوام!
- ولي من نمي‌تونم ...
- چييييييييييييييييييييييييييييي؟!
گرومپس!(افكت با نوك تو شيكم قاضي رفتن!)
*خون در تمام رول پخش مي‌شه و از در و ديوار پست مي‌چكه. عبارت "اين يه حركت قديمي بود" ميون درياچه‌ي! خون حك مي‌شه. خون‌ها كم كم محو‌ مي‌شه...*

===

هدويگ رودولف در يك پر! و حكم طلاق در پر ديگر! از در دادگاه خارج مي‌شه. جلوي در بلاتريكس رو مي‌بينه كه نفس نفس مي‌زنه و به طرفشون مياد.
- رودولف؟ اينجا چه خبره؟ طلاق؟ دير رسيدم به جلسه؟
هدي يه نگاه چپ به بلاتريكس مي‌اندازه:
- چهههههه!
و با رودولف از اونجا خارج مي‌شه!

========

پ.ن : طلااااااااااااااااااق!!!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۱ ۱۰:۴۸:۴۰



Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
#27

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
رسیدگی به شکایت گابریل دلاکور از برودریک بود

قاضی پروندۀ اموال بلک - مالفوی رو کناری میذاره و پروندۀ جدیدتری رو باز می کنه تا رسیدگی بشه: شکایط گاف ریل دلاخور از بورودی ریک بود! متحیر میشه و نگاهی به جایی که اسم منشی جلسه نوشته شده میندازه: ترورس! نفسی به راحتی می کشه و با خودش فکر می کنه، "لااقل شناسۀ خودشو درست نوشته."

پرونده رو از اول تا آخر می خونه. گزارشاتی که روفوس اسکریم جیور، رئیس کاراگاهان وزارت سحر و جادو براش فرستاده هم، به دقت مطالعه می کنه و با خودش میگه:
- اینجا یه سری تضاد هست. مدارک گابریل کاملا درست هستن ولی داماد مرتب با جراحی پلاستیک مشنگا شکل خودشو تغییر می داده. پس طبیعیه که همسر خونواده به تنگ بیاد و بگه:
نقل قول:
يعني چي كه تو بايد هزار تا اسم و نام و نشون داشته باشي ؟ با هر كدوم يه كاري كني ؟ با هر كدوم بلاك بشي ؟ خسته ام كردي ! من نميتونم با يك مرد ِ هزار چهره زندگي كنم

درضمن، برودریک مدام دم از آسلام می زنه و هی حرف نماز و روزه و تدریس طلبگی و اینا ولی معلومه جزو اشرار سابقه داره!!! نکتۀ بعد، تضاد رفتاری برودریک بود هست که برای کیان خانواده کاملا مضره. ایشون هم میره حوزۀ علمیه و هم میره دفتر توجیهات. یعنی اینو چطور میشه توضیح داد؟
نقل قول:
شبا كه معلوم نيست كجايي، صبح تا شب هم كه داري ميري فيضيه و علميه و دفتر توجيهات !

یه برگه از لای پرونده به زمین می افته و قاضی خم میشه، برش میداره:

"گزارش مامور مخفی دادگاه از محل کار برودریک بود:
ایشان هر روز صبح به دفتر توجیهات مراجعه نموده، آخرین نکات توجیهی را آموزش دیده، در حوزۀ علمیۀ تحت نظارت خویش، تدریس می نمایند. با توجه به حضور مادام العمر ایشان در تالار خصوصی ریونکلا، چنین به نظر می رسد که حوزۀ علمیۀ تحت نظارت ایشان در آن تالار احداث شده باشد.

با توجه به عدم اطلاع بانو گابریل دلاکور - بود از محل کار همسرشان، چنین نتیجه گیری می شود که این خوزۀ علمیه به طرز مخفیانه ای توسط مذکرات آن تالار ایجاد گردیده و به شدت از آن محافظت می شود. ورود و خروج تمامی مذکرات ریونکلا به یک مکان خاص در آن تالار، آنهم در ساعت مشکوکی از شبانه روز، این تردیدها را افزایش می دهد.

با احترام، یکی از شناسه های میلیونی."


قاضی کمی فکر می کنه. رای خودش رو روی یه تیکه کاغذ می نویسه و به آدرس هر دو طرف پرونده، جغد می فرسته.

"شرح حکم دادگاه:

با توجه به منطقی بودن ادلۀ بانو گابریل دلاکور - بود، با وجود ابراز علاقۀ بسیار شدید و صادقانۀ آقای برودریک بود به ایشان، دادگاه رای عادلانۀ خود را به جدا شدن این زوج از یکدیگر (منتها به طور موقت) اختصاص می دهد. این زوج ناچارند به مدت حداقل یک ماه جدا از یکدیگر زندگی کنند تا مشخص شود جناب «بود» از توجیه شدن توسط دفتر توجیهات، و توجیه کردن طلاب حوزۀ علمیه و مذکرات مذکور در پرونده، دست برمی دارند یا خیر.

چنانچه ایشان به راه درست هدایت گردیدند، می توان به ابطال حکم طلاق رای داد. تا آن زمان، طلاق حتمی و لازم الاجراست.

ریاست محترم و معظم دادگاه!

پ. ن. ویژۀ گابریل دلاکور - بود: بوقی اونقده گیر دادی که فرستادم منشی دادگاه بره کلاس تایپ و املا. دیدی حالا درست نوشته؟ "


ختم دادرسی


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱۶:۱۲:۳۱


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۸:۰۱ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
#26

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
- چی چیو ختم جلسه!

قاضی کلافه به بلاتریکس نگاهی کرد که از شدت خشم سرخ شده بود.
- بله خانوم لسترنج؟

- شما هیچ متوجه هستید که در مدت زمان کوتاهی دراکو تحت سرپرستی من به عنوان نزدیک ترین شخص برای قیم بودن..و یا گروه مرگخواران قرار میگیره؟!

قاضی عینکش را جا به جا کرد.
- خب؟ این چه ربطی به این موضوع داره؟

- واضحه! این بچه خرج داره! بچه ای که تا حالا هرچی خواسته با کوچکترین نشونه بدست اورده خرج داره! خرج این بچه رو کی باید بده؟

قاضی متفکرانه به دراکو که مظلومانه گوشه ی سالن نشسته بود نگاهی کرد و بلاتریکس ادامه داد:
- قاضی محترم! خرج این بچه رو باید پدر و مادرش بدن که به خاطر عدم صلاحیت نمی تونن سرپرستیشو به عهده بگیرن! از طرفی طبق قوانین ارث و میراث، همه ی قصر مالفوی به دراکو تعلق داره که بعد از مرگ لوسیوس بهش تحویل داده میشه. اما تا قبل از مرگش هم دراکو می تونه قسمت کثیری از ارثشو مطالبه کنه.

دراکو دستش را بالا برد:
- خاله..

بلاتریکس با عصبانیت به دراکو چشم غره ای رفت و ادامه داد:
- درنتیجه قسمت کثیری از قصر مالفوی به اسم دراکو میشه چون دراکو برای تامین درامد روزانش احتیاج به این پول داره! اما به خاطر این که دراکو به سن قانونی نرسیده، ارث مطالبه شده به نام قیمش یعنی اینجانب زده میشه تا وقتی که دراکو به هجده سالگی برسه.

قاضی فکری کرد و سرش را تکان داد:
- یعنی می خواین بگین که قصد دارین سرپرستی دراکو رو قبول کنید؟!

- بله! من سرپرستی دراکو رو قبول میکنم..در حقیقت دراکو تحت سرپرستی من به عنوان نزدیک ترین فرد خانواده قرار میگیره و قانونه..نمیشه کاریش کرد.... در حقیقت چاره ای ندارم...درمورد بزرگ کردنش هم خب حالا بقیه مرگخوارا هستن. دو تا کروشیو می زنم بهشون بزرگش کنن!

قاضی به چهره ی درهم لوسیوس و ریگولوس نگاه کرد و لبخندی زد:
- خیلی خب. من باید مدارک رو بررسی کنم. ختم جلسه!


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۰:۱۶ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
#25

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین

- ختم جلسه!


در همین هنگام در دادگاه برای چندمین بار باز شد و هیکل زنی باریک با چشمانی نگران و صورتی رنگ و رو رفته ظاهر شد.
زن قبل از ورود نگاهی به قاضی انداخت و با صدایی گرفته گفت:
-ببخشید که دیر کردم.آیا میتونم وارد بشم و ادعام رو بگم؟

قاضی اندکی به فکر فرو رفت و پس از چند لحظه سری تکان داد.
نارسیسا با قدم هایی محکم جلو آمد.همچنان سعی می کرد نگاهش را از لوسیوس بدزدد.

-قاضی محترم دادگاه,طبق احضاریه ای که از طرف شما به دست من رسید. من باید ثابت کنم که مالک اصلی ویلای بلک ها کیه.طبق اسنادی که وجود داره سیریوس بلک پسر ارشد عموی من خیلی وقت پیش از خانواده ترد شده و نمیتونه هیچ ادعایی داشته باشه.پس از اون نوبت به برادر کوچکترش یعنی ریگولس بلک میرسه اما طبق سندی گویا خواهرم نشون داده و من نمیخوام با نشون دادن دوبارش وقت شما رو بگیرم ایشون هم خیلی وقت پیش از داشتن این ویلا محروم شدند.و سند دیگه ای هم که وجود داره اینه که نام هر دوی اینا از فرشینه ی خانوادگی حذف شده.

نارسیسا چند لحظه ای سکوت کرد تا نفسی تازه کند.در این هنگام قاضی بار دیگر مدارکی را که بلاتریکس ارایه داده بود را از نظر گذراند.

-مدعی های بعدی این ویلا من و خواهراهام هستیم.اما خواهرم آندرومیدا بلک نیز از داشتن این ارثیه محروم هست.چون وقتی که رفت و زن یه مشنگ شد به کل نامش از فرشینه ی خانوادگی و شناسنامه های پدر مادرم پاک شد!پس میمونیم من و بلا .و تا اونجایی که من اطلاع دارم به هردومون به یک میزان ارث میرسه.

در این هنگام بلا با خشم از جایش بلند شد و رو به نارسیسا گفت:
-تو خودت گفتی که میخوای بری سفر مجردی!همه هم شاهد بودند!پس نمیتونی ادعایی داشته باشه.

نارسیسا با دقت به خواهرش نگاه کرد.آدم ها چقدر زود رنگ می باختند! اول لوسیوس و حالا خواهر غزیزش!

-بلا من گفتم میرم سفر ولی نگفتم که میرم بمیرم!مگه سفر چقدر طول میکشه؟

سپس بار دیگر صورتش را به سمت قاضی چرخاند و با حالتی که سعی در مخفی کردن بغضش می کرد شروع به صحبت کرد:

-جناب قاضی من باید در مورد قصر مالفوی ها هم توضیح بدم.من هیچ ادعایی برای این قصر ندارم و همونطور که دفعه ی قبل هم گفتم من هیچ مهریه ای طلب نمیکنم.بعد از این وضع مهریه به چه دردم میخوره؟!

بعد در حالی که به سختی می لرزید و همچنان بغضش را قورت می داد ادامه داد:
-مهریه یعنی مهر!من به زور مهر نمیخوام.شوهرم لوسیوس دیگه منو دوست نداره و نمیخواد به زندگی با من ادامه بده.منم هیچ اصراری ندارم چون میدونم که به اصرار نمیشه کسی رو دوست داشت.اما به زورم مهریم رو نمیگیرم اینم باشه هدیه ای از طرف من به آقای مالفوی.من مهریم رو میبخشم.من هیچ صدقه ای رو نمیخوام!

بعد نگاهی گذرا به لوسیوس که با دهانی باز به او خیره شده بود انداخت.سپس با قدم هایی محکم دادگاه را ترک کرد.

-اهم اهم!ختم جلسه!



Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸
#24

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
- قاضی محترم دادگستری شعبه ی 13! بدین وسیله اعلام می کنم که این ویلا متعلق به من می باشد!

قاضی عینک گردش را روی صورتش جا به جا کرد و قلمش را بالا گرفت:
- دلیلتون رو ارائه کنید.

بلاتریکس لسترنج، ابروانش را بالا انداخت و اخمی کرد:
- دلیل بالاتر از این که من بلاتریکسم؟

قاضی متفکرانه به وی خیره شد و به فکر فرو رفت. در همین لحظه لوسیوس مالفوی از آن طرف سالن فریاد کشید:
- خب من دیگه برم. تکلیف ملک ما معلوم شد.

بلاتریکس با عصبانیت به لوسیوس نگاهی کرد و زیر لب غرید:
- من مدرکی دارم که ثابت می کنه قصر خانواده ی مالفوی هم متعلق به منه!

قاضی شانه هایش را بالا انداخت و بلا ادامه داد:
- چه مدرکی بالاتر از این که من بلاتریکسم؟

مورگانا آهی کشید و موهای بلندش را پشت سرش انداخت.
- دلایل شما باید منطقی و واضح باشن خانم لسترنج! این دلایل مارو به جایی نمی رسونه.

بلاتریکس کروشیویی را به طرف قاضی فرستاد و تکه کاغذی را روی میز او انداخت:
- تموم شبو دنبال این مدرک می گشتم. توی قدیمی ترین صندوق گنجینه های خوانوادگیمون پیداش کردم. این مدرک نشون میده که ریگولوس بلک از خاندان بلک طرد شده و به هیچ عنوان حق نداره که ادعایی درمورد املاک ما داشته باشه!

قاضی یکی از ابروهایش را بالا انداخت و مشکوکانه به تکه کاغذ خیره شد. ریگولوس معترضانه دهانش را باز کرد که در یک لحظه با برخورد کروشیویی دیگر به حلق (!) وی، دهانش بسته شد و بلا ادامه داد:
- طبق این مدرک ریگولوس بلک، مدرک قهوه ای رنگ را تایید کردند.

قاضی عینکش را به چشم زد و با دقت به امضا نگاهی کرد. ریگولوس که از شدت عصبانیت سرخ شده بود زیر لب غرید:
- طلاق نارسیسا و لوسیوس به ما ها چه ربطی داره! قصر مالفوی به لوسیوس میرسه و خانه ی بلک هم همونطور که قبلا در اختیار خاندان بلک بود، در اختیار همه ی ما خواهد بود.

قاضی مشکوکانه به ریگولوس نگاهی کرد:
- بی اجازه ی دادگاه صحبت کردید؟ توهین به قانون؟ می دونید مجازات کیفریش چقدره؟!

سپس آهی کشید و ادامه داد:
- خب خانوم لسترنج! تا اینجای حرف های شما رو شنیدیم...اگر فرض کنیم که با توجه به این مدارک ریگولوس بلک از لیست مالکین ویلای بلک حذف میشه..بو با توجه به این موضوع که بلک دیگه ای در خواست سهم از این ویلا نکرده و مدعی نیست...باز هم کس دیگه ای هست که باعث میشه شما نتونید صاحب مطلق اون ویلا باشید. خواهرتون نارسیسا بلک.

چشمان بلا برقی زد.
- سیسی به من گفته که از وقتی از شر لوسیوس خلاص شده، تصمیم گرفته که مجردی سفر کنه. پس احتیاجی به ویلا نداره. اما باز هم..سیسی خواهر منه و من و سیسی نداریم! درضمن من خواهر بزرگترم در نتیجه ویلا متعلق به هر دوی ما خواهد بود. اما من بزرگترم! زورم هم بیشتره! سهم من باید بیشتر باشه!

قاضی با دقت همه چیز را نوشت و قلمش را روی میز انداخت.
- خب..دیگه صحبتی ندارید؟

- دیگه صحبتی ندارم!

سپس شنلش را پوشید و آهسته از سالن خارج شد. قاضی به برگه هایش نگاهی کرد و آن هارا در کیف کوچکی که روی میز بود چپاند. سپس با چکش سبز رنگش روی میز کوبید:
- ختم جلسه!


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۱:۳۹ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸
#23

سهیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۵۸ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 35
آفلاین
یهو در دادگاه باز میشه و دو سه تا جادوگر درحالیکه یه برانکار دستساز رو حمل میکنن وارد میشن. داخل برانکار جسم نحیف و نزاری قرار گرفته.

اونا برانکارو میذارن وسط صحن دادگاه و میرن یه گوشه می ایستن.

لوسیوس مالفوی با زحمت فراوان شروع به حرف زدن میکنه: م... م...

قاضی دستور میده یه لیوان آب بیارن. لیوان آبو میریزن رو سر لوسیوس تا به حرف بیاد.

لوسیوس: ها... اخیش... من در شرایط جسمی خوبی قرار ندارم...

قاضی میپرسه: چه بلایی سر شما اومده؟ شما بیمارستان بودید؟

لوسیوس: راستش اون روز منو بردن بیمارستان که بستری کنن. بعد نمیدونم کدوم بی وجدانی در بیمارستانو تخته کرده بود هر کی هم میرفت بستری بشه مینداختش بیرون...


قاضی با چکش میکوبه رو سر بقل دستیش و میگه: دادگاه رسمیه! بحث حاشیه و کذب نداریم. لطفا حرف مرتبط با موضوع بزن.

لوسیوس: بله... من... نظری... ندارم... ولی قصر پدر بزرگم... مال پدربزرگمه... میخوایم بکوبیم برج بریم بالا.... ویلای آبا و اجدادی بلک ها هم... مال بلک هاست... بهتره به جای اینکه نصفشون کنیم، هر خانواده... ملک خودش رو برداره و بره پی کارش...

ابرکسس میگه: ایضاً دراکو مالفوی هم جزو املاک ما تلقی میشه!


همه شدیدا در فکر فرو میرن.


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۱:۱۸ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸
#22

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
ریگولوس که خیلی خوشتیپ بوده، از در دادگاه میاد تو و در دم کلی ادم بیکاری که واسه فضولی اومده بودن، از دست میرن.

ریگولوس میره سمت قاضی و اجازه میگیره که حرف بزنه، قاضی هم که تحت تاثیر خوش تیپی ریگولوس بوده به ابرکسس میگه بشینه و ریگولوس حرفشو بزنه.

ریگولوس: جناب قاضی امر کرده بودید برای تعیین مالک ویلای بلک ها خدمت برسم...
بقیه ملت فضول و بیکار هم از صلابت صدای ریگولوس کر میشن.
قاضی: بعله، ادامه بدید.

ریگولوس: ملک ویلای بلک ها واقع در حومه شهر لندن، به اسم من سند زده شده.
پدربزرگم فینیاس نایگلوس بلک؛ این ملک رو که به نام ایشون بوده، به نام من سند زدن و من مالک اون ویلا هستم و ایشون حاضرن شهادت بدم.

و در مورد ملک مالفوی ها هم باید بگم، طبق قراردادی که برای کوبیدن و ساختن قصر مالفوی ها من با شخص لوسیوس مالفوی داشتم، 3 دانگ از اون خونه، به نام من سند زده شده.

قاضی: شاهدی هم دارید؟

ریگولوس: توی خاطرات دوران تحصیل لرد سیاه هست!

قاضی: بسیار خوب! صحیح است...
ریگولوس: متشکر از محضر شریف دادگاه

همه بیشتر به فکر فرو می رن.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۹ ۱:۲۸:۱۴
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۹ ۱:۳۱:۳۸

Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۰:۵۷ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸
#21

ابرکسس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۲ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۵۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
از The House Jack Built
گروه:
کاربران عضو
پیام: 84
آفلاین
قرائت حکم تموم شده بود که ابرکسس با عصبانیت در دادگاهو میکوبه و وارد میشه! و از اونجایی که دادگاه خیلی رسمی بود این دفعه لخت نیومده بود و یه مایو تنش بود!

ابرکسس: اعتراض دارم!

قاضی: به شدت وارد است!

ابرکسس:

در مورد حکم سوم باید عرض کنم که قصر خانوادگی مالفوی به نام منه و به نام لوسیوس نیست! در نتیجه نارسیسا هیچ سهمی از قصر نداره و قصد فروش قصرو هم به هیچ وجه ندارم! ولی اگه سه دنگ از وبلای بلک ها رو به پاس زحمات پدربزرگیم به نامم کنین خیلی ممنون میشم!

در مورد حکم دومم حاضرم که سرپرستی دراکو رو قبول کنم و تا اطلاع ثانوی میتونه بیاد پیش من زندگی کنه! قول میدم کتکش نزنم!

دیگه صحبتی ندارم!

قاضی: بسیار خب... بسیار خب!

و همه به فکر فرو میرن!


تصویر کوچک شده


[b][s


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
#20

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
رسیدگی به شکایت لوسیوس مالفوی از نارسیسا بلک

قسمت دوم

24 ساعت بعد! (حالا یه خورده اینور اونور، چرا سخت می گیری؟ )

جمیع مشاورین دور میز نشستن و منتظرن قاضی تشریفشو بیاره. قاضی که توی اتاق خودش نشسته و داره با یه دست مقاله ترجمه می کنه و با یه دستشم چرتکه میندازه و محاسباتشو برای مقالۀ جدیدش انجام میده و دنبال دست سومی میگرده که باهاش بکوبه تو سر خودش، یهو چشمش می افته به ساعت روی میز که عقربش روی عبارت: دادرسی لوسیوس و نارسیسا کلید کرده و تکون نمی خوره و با خشم داره چکش بالای سرشو به کاسۀ فلزی بالاتر از سرش می کوبه. (از اون ساعتای قدیمی!)

از جا می پره:
- ای وای! خاک وچوکم شد! الانه که این زن و شوهر کچلم کنن و دچار حس خودبزرگ بینی بشم. (کنایه از بزرگی و کبارت مای لرد. )

تندی مقاله ها و خرت و پرتاشو پرت می کنه گوشۀ اتاق و پروندۀ مالفوی ها رو می زنه زیر بغلش. می دوئه طرف دادگاه اصلی و وقتی در باز میشه خیلی موقرانه پخش میشه وسط دادگاه. آیا کسی جرات داره بخنده؟ نه! شکر سالازار همۀ مشاورا وظیفۀ خودشونو بلدن و کاملا ساکت و مودب سر جاهاشون نشستن و اون چینی که کنار لب هاشون ایجاد شده، ابدا اثر انقباض ناشی از فشار خندۀ سرکوب شده نیست.

- خوب! مشاور شمارۀ سه ادامه بده.

مشاور شمارۀ سه دوباره ورق هاشو مرتب می کنه:
- در ادامۀ جلسۀ قبل باید عرض کنم بانو نارسیسا بارها در محضر همین دادگاه به همسرشان توهین و بی احترامی کردند که نشون میده این کار عادت همیشگی ایشون شده و بلاشک(!) در طول زندگی هم به کرات انجامش دادن:
نقل قول:
برو کفشای بابات رو واکس بزن لوسیفر

نقل قول:
همیچین مهریم رو پس میدی که رودلف لسترنج هم به زن زلیلیت میخنده!

(لازم به ذکره که اینجا علاوه بر توهین، واژۀ ناشناختۀ مهریه رو هم به کار برده که نشونۀ تمایل ایشون به پیچوندن قانون و ایجاد قانون جدیده!)
نقل قول:
لوسی ناز نازی انگار یادت رفته چقدر دم در خونمون کشیک میدادی؟چقدر صدای اون گیتار مسخرت مخ هممون رو میخورد!

نقل قول:
بهتره خفه شی و بذاری صحبت کنم

اینجا جمیع مشاورین به جز یه نفر اظهار نظر می کنن:
- نوچ نوچ نوچ!

قاضی توجهش به اون یه نفر جلب میشه و بهش اجازۀ صحبت میده. ایشون مشاور شمارۀ سیزده هستن که به شدت شانس رو برای جمیع ملت به همراه میارن و هرگز نشده پای ایشون به پرونده ای باز بشه و اون پرونده... (اهم!)

مشاور شمارۀ سیزده از جاش بلند میشه:
- من به کلیۀ موارد مطرح شده توسط دو مشاور اخیر اعتراض دارم. واژۀ مهریه ابتدا توسط جناب مالفوی به کار برده شده، نه لیدی نارسیسا! درضمن زن و شوهر این خونواده هردوشون به هم توهین کردن و میشه از توهین های جناب مالفوی هم صحبت کرد که ابدا شان و اصالت خانوادگی رو حفظ نکردن:
نقل قول:
دراکو به سنی رسیده که میتونه بره برای خودش، حالا میتونم این ضعیفه رو سر جاش بنشونم

نقل قول:
وگرنه چی دختره ی زبون دراز؟

نقل قول:
حالا دیگه واسه من چقدر چقدر میکنی مو طلایی!... بزنم خاندان بلک بیاد جلو چشمت؟

(که البته متوجهید واژۀ «موطلایی» با تمسخر بیان شده! )
نقل قول:
همچین از خونم بندازمت بیرون که مرلین به ریشت بخنده یا تو به ریش مرلین بخندی نه یعنی من به ریش مرلین بخندم

(که نشون میده ایشون، بانوی خودشون رو به «ریش دار بودن» متهم کردن! کم مونده به ایشون «لباس شخصی» هم بگن! )
جمیع مشاورین:
- نوچ نوچ نوچ!

مشاور شمارۀ سیزده ادامه میده:
- البته توهین های بانو نارسیسا رو هم نمیشه نادیده گرفت. مخصوصا اینکه ایشون، به ریاست محترم دادگاه نیز توهین کردن!
نقل قول:
باب تو دیگه چی میگه قاضی آبکی!

جمیع مشاورین کارشون از نوچ نوچ نوچ گفتن گذشته:
-

مشاور شمارۀ سیزده همچنان مدرک ردیف می کنه:
- و البته جناب مالفوی به این سوال مشکوک هم جواب ندادن:
نقل قول:
لوسیوس تو تا حالا چند بار شبا خونه نیومدی؟

و البته بانو نارسیسا هم ابدا درمورد اینکه چرا با یار قدیمی ولدمورت جوراب می شستن، توضیحی ارائه نکردن! و این نشون میده این خونواده از پایه مشکل داره.

جمیع مشاورین:
- صحیح است. صحیح است!

مشاور شمارۀ سیزده:
- و اینجاست که این دو خونواده شروع به ضرب و شتم همدیگه کردن و طی سه پروندۀ طولانی (سه پست آخر!) حرمت دادگاه رو شکستن و کار را به جایی کشوندن که هرکدومشونو باید یه طرف دنیا پیدا کرد. اینجانب برای هر دو عضو خونواده تقاضای اشد مجازات رو می کنم.

مشاورین از جا بلند میشن و کف، سوت، هورا... دس دس دوماد مرخص.... جیــــــــــــــــغ! و درنهایت قاضی دادگاه:
- ساااااااااااااااااااااااااکـــــــــــــــــــــــــت!

همه دچار خفه خون گرفتگی میشن. قاضی انگشتاشو روی میز می کوبه:
- مسخره شو درآوردین. اینجا مگه عروسیه؟

همه شرمنده میشن و سرشونو میندازن پایین. قاضی ادامه میده:
- اینجا یه دادگاه خونوادگیه. جنایی نیس که اشد مجازات داشته باشیم توش! یا طلاق میدیمشون یا نه میذاریم بازم بزنن تو سر و کلۀ همدیگه. حالا کسایی که با رای طلاق بین این زن و شوهر موافقن دستاشونو ببرن بالا.

همۀ دستا میره بالا. قاضی ادامه میده:
- تصویب شد! بحث مهریه منتفیه چون همچین قانونی نداریم اینجا. می مونه قانون اصلی خودمون و اونم اینه که اموال دو طرف دعوا باید به طور مساوی تقسیم بشه. اموالشون چیه؟

مشاور شمارۀ ده پروندۀ سبزی رو باز می کنه:
- جناب مالفوی یه قصر باشکوه دارن و لیدی نارسیسا همراه سایر اعضای خونوادۀ بلک یه ویلای اشرافی دارن که البته جوازش رو همین لیدی نگرفتن بلکه اونموقع این شکلی بودن که البته تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمی کنه.

قاضی متفکر به نظر می رسه. کمی بعد رای رو اعلام می کنه:
- هووووم... بنابراین رای اینطور صادر میشه:

1- دادگاه حکم به طلاق بین لوسیوس مالفوی و نارسیسا بلک میده. بر اساس این حکم، لیدی نارسیسا باید بلیتی به مدیریت سایت بزنه و شناسۀ خودش رو از نارسیسا مالفوی به نارسیسا بلک تغییر بده.

2- با توجه به عدم صلاحیت این زن و شوهر خشن، سرپرستی فرزندشون دراکو از هردوشون گرفته میشه و این بچه تا اطلاع ثانوی تحت حمایت دادگاه خواهد بود تا زمانی که خانوادۀ مناسبی برای سرپرستیش پیدا بشه.

3- در زمینۀ امور مالی... قصر مالفوی ها به فروش می رسه و مبلغش به تساوی بین جناب مالفوی و لیدی نارسیسا تقسیم میشه. در زمینۀ ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک! باید برای تمام خاندان بلک و همچنین جناب لوسیوس مالفوی جغد بفرستیم تا بیان و ادعاهاشون رو درمورد این ویلا بیان کنن تا بتونیم تصمیم درستی بگیریم.

دادگاه فرت!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.