جیمز لبخندی شیطانی زد و گفت:بچه ها بیاین بریم تو
لیلی یه قدم به عقب برداشت و گفت:من نمیام!
جیمز در حالی که با یویوش بازی میکرد با بیخیالی گفت:نیا
بعد به آلبوس نگاه کرد و گفت:تو چی؟تو میای؟
آلبوس باشجاعتی ساختگی گفت:معلومه که میام!
جیمز زیر چشمی به لیلی نگاه کرد بعد روشو برگردوند و گفت:خداحافظ لیلی!و با آلبوس راه افتادن و لیلی هم بر خلاف میلش دنبالشون به راه افتاد.
اون کوچه با همه ی کوچه های که تا حالا دیده بودن فرق داشت و اکثر مغازه ها مخصوص جادوی سیاه بودن . جادوگرا با قیافه های عجیب توی کوچه راه میرفتن و گاهی با تعجب به اونا نگاه میکردن.حتی جیمز هم که خیلی ادعاش میشد، یکم ترسیده بود اما به روی خودش نمیاورد.
لیلی در حالی که غر میزد و سعی میکرد به محیط اطرافش نگاه نکنه گفت:اگه مامان بابا دعوامون کردن تقصیر شماست ها!
جیمز نیشخندی زد و گفت:اگه شما دو تا چیزی بهشون نگین اونا نمی فهمن!
آلبوس با دلخوری گفت:من که خبرچین نیستم!
جیمز که دوباره بازی با یویوشو شروع کرده بود گفت:آره من بودم اوندفعه ...
و حرفش رو قطع کرد چون مردی که روبروش بود یویوش رو گرفته بود وداشت با خودش میبرد.
-هی...آقا معذرت می خوام میشه یویوم رو پس بدین.
مرد بی توجه به جیمز به راهش ادامه داد و به سمت یکی از مغازه ها رفت.
جیمز خواست دنبال اون مرد بره که آلبوس لباسشو کشید و گفت:چی کار میخوای بکنی؟
-دیدی که یویومو برد میخوام برم پسش بگیرم
-میخوای بری توی مغازه؟
-خب آره
آلبوس که سعی میکرد خیلی باهوش به نظر برسه گفت:فکر نمیکنم اون یویو برای اون مرد خیلی اهمیت داشته باشه در واقع من حدس میزنم اون برای این این کارو کرد که ما روبه مغازه بکشونه.
جیمز گفت:برای چی اون باید ما رو بکشونه توی مغازه؟
آلبوس با همون لحن هوشمندانه ادامه داد:من دقیقا دلیلشو نمیدونم اما کاملا مشخصه که این کوچه و مغازه هاش مربوط به جادوی سیاهه و آدماش هم آدمای خوبی نیستن.
جیمز با لجبازی گفت:اما من یویومو میخوام.
آلبوس گفت:خب یه دونه دیگه بخر
جیمز جواب داد:نه نمیشه!در ضمن نمیخواد ادای آدم بزرگارو در بیاری باید بهت یادآوری کنم که من برادر بزرگترم و تو هم به خاطر این که میترسی میخوای نیای.
آلبوس گفت:اصلا هم اینطوری نیس بذار نظر لیلی رو بپرسیم.لیلی تو چی فکر...
جیمز و آلبوس به اطرافشون نگاه کردن ولی لیلی رو ندیدن
جیمز گفت:لیلی این اصلا شوخی بامزه ای نیس!
اما هیچکدوم جوابی نشنیدن!
لیلی واقعا اونجا نبود...