هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
تکنیک، تمرکز، ابتکار
ذهن ها خالی میشوند، باد ها میوزند، یاد ها فراموش میگردند، و آن جاست که پیروزی جنگجو محقق میگردد


- سه اصل دوئل در بالای تابلو و متن کوتاهی از یک کتاب باستانی در ادامه اومده. برید و با استفاده از این متن، طلسم مورد نظر رو پیدا کنید. طسمی که مروبط به خواندن ذهن میشه و فقط در دوئل ها بکار میره.


خوب همونطور که میدونید ، جادوگرهای باستانی خیلی علاقه داشتن که همه چیز رو به صورت معما مطرح کنن . این متن هم بریده کوتاهی از یه نوشته بسیار طوللانیه که توی خیلی از کتابهای دوئل اومده و با توجه به اینکه به زبان باستانی بوده به شکل های مختلف و بعضا بی ربطی ترجمه شده . متن تفسیری که من از کتابخونه هاگوارتز به امانت گرفتم به این شکل بود:

"دهن ها خالی می شوند" ؛ نویسنده یادآور اصل مهمی در جادو شده که هم در دوئل و هم در چفت شدگی و ذهن خوانی اهمیت به سزایی دارد . تمرکز اولین قدم برای پیروزی در دوئل و مهم ترین اصل برای خواندن ذهن شخص مقابل یا چفت کردن ذهن خود است . به طوری که حتی اصول دیگر را به نوعی تحت الشعاع قرار می دهد .

"بادها می وزند"؛ با گذشت سالها هنوز مترجمان و مفسران زبان باستان در مورد این جمله با هم اختلاف دارند . نظریه ای که درمیان انبوه نظرات به نظرم درست تر آمد نظر استادم ، جناب پروفسور مایکز بود که معتقدند، ذهن باید چون باد به سرعت کار کند تا شخص بتواند ابتکاری به خرج داده و اولا طلسمی مبتکرانه برای دوئل انتخاب کند ، ثانیا از راهی غیر قابل پیش بینی وارد ذهن حریف شود تا فرصت مقابله را از وی بگیرد . بنابراین این جمله استعاره از سرعت عمل و ابتکار دوئل کننده دارد.

"یادها فراموش می گردند"؛ این تیکه رو متاسفانه مگان وقتی بچه بود کنده و احتمالا خورده چون پیداش نکردم .ولی احتمالا این جمله هم اشاره به دو موضوع قبلی داشته .

به کمک این تفاسیر میتوان دریافت ، که تنها وردی که میتواند ما را درخواندن ذهن حریف بدون استفاده از چوبدستی یاری کند و در عین حال، ما را به پیروزی در دوئل نیز برساند ، ورد باستانی «وندوریوت» است که درسالهای پیش از میلاد توسط «آسکلپیوس» رومی اختراع گردید و در دوره ای نیز به عنوان یکی از ابزار شناسایی تقلب به مراقبان امتحانات سطوح عالی جادو آموزش داده می شد . وردی که سرعت عمل فرد را بالا می برد ، ذهن او را به کار می اندازد و به او در تمرکز کمک می نماید . و به کمک این ورد است که "پیروزی جنگجو محقق می گردد"


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
طلسم مورد نظر رو پیدا کنید. طسمی که مروبط به خواندن ذهن میشه و فقط در دوئل ها بکار میره.

در كتاب " يك قدم تا ماندن " متن مورد نظر امده ، من قسمت هاي
مهم اين متن رو در زير به شكل باز گو كردم .

فصل دوازده _ تکنیک، تمرکز، ابتکار

راهي براي بازگشت نمانده ، حريف قدرتمند است ، چوب ها در دست هاي عرق كرده ليز ميخورند ، داستان پايان همين است چه كسي تسليم سرنوشت ميشود ؟ كدام يك هستي را بدورود ميگويد و به نيستي ميرود ؟

تكنيك مهم است نه طلسم هاي خطر ناك !
ياد داشتن طلسم هاي زياد مفيد است نه طلسم هاي زهر دار ولي اندك !
هركه طلسم بيشتري در استين گنجانده باشد پيروز است ، استفاده كند ، با استفاده از هر طلسمي رقيب را به تنگ بياورد و ميدان را براي او به جهنمي شلوغ و شكه كننده تبديل كند!

روزنه نور نامحسوسي در رقيب است ، ذهن او ، به ذهنش نفوذ كن با طلسم نايي تيكوس ، اركان ان را به دست گير و از درون او را نا بود كن ، نابودي را در چشمانش نظاره گر باش .

ذهن مقوامت ميكند ، انرژي بيشتري مي طلبد ، نقطه ظعيف ديواري كه حريف دور ذهنش كشيده را پيدا كن ، تمام انرژي را به نقطه اي متمركز كن سپس پس از چند لحظه همه انرژي را يك جا به ان نقطه هدايت كن و وارد ذهن او شو ، رقيب مال توست.

همانا هنگامي كه ذهن ها خالی میشوند، باد ها میوزند، یاد ها فراموش میگردند، و آن جاست که پیروزی جنگجو محقق میگردد.

با اجراي طلسم ديگر پلي براي برگشت نيست ، يا ميكشي يا كشته ميشوي پس احتياط كن و ظرافت كار را فراموش نكن.



اين متني از يك كتاب باستاني بود كه به دوران خيلي دور باز ميگردد ، نويسنده اين كتاب يوجين دالان مي باشد كه سرگذشت درد ناكي را تحمل كرد و پس از چهل سال بر اثر اندوه بيش از حد درگذشت.


ویرایش شده توسط ترورس در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۱ ۱۵:۱۶:۳۹

خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۸

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
این تکلیفه الان؟!

در هر صورت من در طی خوندن و بررسی کتاب باستانی و کمیاب "ذهن، سلاح مرگبار" که فقط و فقط توی کتابخانه خانواده اصیل فلینت پیدا میشه طلسمی رو پیدا کردم که به کمک اون میشه در طی دوئل به راحتی و بدون علاف کردن چوبدستی، به صورت غیر لفظی ذهن حریف رو در حین مبارزه خوند:
ماویفووی

این کلمه مخففی از Mind و Wind و Forgot و Victory هست و توسط مورگانا لی فای در قرن 17 قبل از میلاد مسیح اختراع شده!!!
این نشون میده که مورگانا لی فای یه مومیاییه ()
ولی در این کتاب اشاره شده که استفاده از این نوع طلسم تنها از عهده افراد خون اصیل بر میاد نه حتی یه دورگه!!!
همچنین اخطار هایی که در این کتاب به زبان باستانی اومده بود به شرح زیره:
1-اگر خون اصیل نیستید این طلسم را امتحان نکنید.
2-قبل از اجرا باید از داشتن قدرت اجرای این طلسم مطمئن باشید وگرنه به کام مرگ کشیده میشوید.
3-این طلسم در دستان جادوگران سیاه بیشترین توانایی خود را خواهد داشت.
4-گارانتی 5 ساله()
ولی آبرفورث خان دفعه دیگه یه تکلیف بده که یه ذره بنویسیم آخه این چیه؟!


تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۰:۳۷ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
جلسه پنجم آموزش دوئل



در با صدای بلندی باز شد و مرد سیاهپوشی سراسیمه به داخل آمد.
ملت:
مرد : زهر مار!
ملت :
مرد : آبرفورث اعصاب درست حسابی نداشت، این جلسه رو من تدریس میکنم به جاش.


صدایی از ته کلاس با لحن تحکم آمیزی گفت : جنابعالی؟
- بلند شو بیا اینجا ایماگو!
پسرک مو طلایی از جا برخواست و با غرور نزد معلم رفت.سپس در حالی که به چشمان مرد خیره شده بود گفت : خوب اومدم، نگفتی کی هستی!


مرد سیاهپوش اندکی سکوت کرد، سپس برگشت و پشت میز نشست. پسرک نیز سر جای خود برگشت. در میان بهت حاظرین، مرد کلاهش را برداشت.
لینی زیر لب به لایرا گفت : من اینو میشناسمش، اممم... چیزه... چی میگن...چیز... این ایوان روزیه ست


مرگخوار به سرعت از جا برخواست و گفت : من ایوان روزیه هستم، این جلسه دوئل های سیاه رو به شما درس میدم. از مفاهیمی که در کلاس چفت شدگی یاد گرفتید هم باید استفاده کنید. مبحث اصلی کوتاهه.

چرخی زد و ادامه داد : در دوئل، میتونید بدون استفاده از جنگ و طلسم طرف رو تسلیم کنید، برای اینکار باید از تاکتیک های خواندن ذهن بهره بگیرید. اما این کافی نیست، بسیاری از موارد، مبارز برابر شما میتونه از چفت شدگی بهره بگیره. لذا نوع جدیدی از خواندن ذهن که مخصوص دوئل هست رو امروز براتون میگم.

رو به تخته کرد و با حرکت چوبدستی اش، نوشته هایی پدیدار کرد :

تکنیک، تمرکز، ابتکار
ذهن ها خالی میشوند، باد ها میوزند، یاد ها فراموش میگردند، و آن جاست که پیروزی جنگجو محقق میگردد



- سه اصل دوئل در بالای تابلو و متن کوتاهی از یک کتاب باستانی در ادامه اومده. برید و با استفاده از این متن، طلسم مورد نظر رو پیدا کنید. طسمی که مروبط به خواندن ذهن میشه و فقط در دوئل ها بکار میره.

سپس بدون گفتن کلمه ای از کلاس بیرون رفت.


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۰:۳۰ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
امتیازات جلسه چهارم آموزش دوئل :


لورا مدلی : 27
زاخاریاس اسمیت : 24
کینگزلی شکلبوت : 28




گابریل دلاکور : 30




ریونکلا : 10
هافلپاف : 26


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۹ ۰:۳۸:۵۲

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
با کی من دوئل کنم؟
تو می گی کی گولاخه؟
کی به فکر جونمه؟
وای کی به فکر بیگاریه...

لورا آهی از سر ناچاری کشید و به شعری که بالای تکلیف آبر نوشته شده بود خیره شد.اگر با یکی از آنها دوئل می کرد به احتمال قوی یک قسمتی از بدنش را هم از دست می داد.با ناراحتی به طرف تالار هافل می رفت. ناگهان بر سر جایش ایستاد.او باید این کار می کرد.او گولاخ بود خیلی هم خوشتیب و خوشگل بود.سرش را بالا گرفت و به طرف ریتا قدم برداشت.در پشت سرش پرچم آمریکا قرار داشت.ناگهان جسم چپ چوله ای بر جلوی پایش به زمین افتاد.

_آخ!بدبخت شدم!
_نــــــــــــــــــــه!پیوز تو نباید بمیری پیــــــــــــــوز.

پیوز به لورا نگاهی کرد و گفت:بوقی من دوباره نمی میرم.
لورا نگاهی به پیوز که نصف بدنش یک قسمت و دیگری در لای در گیر کرده بود نگاه کرد.آب دهانش را قورت داد و با ترس پرسید:با ریتا دوئل کردی؟
پیوز در حالی که گیوه اش را از دماغش بیرون می کشید گفت:آره.عجب آدمی ها!حالا همچین هم درب و داغون نشدم.
لورا به ریتا که به صورت اسلوموشن به طرف آسپ پرواز می کرد نگاه کرد و پرچم بالای سرش افتاد و خورد تو سر پیوز.
لورا از ترس چشمانش را بست و به طرف ریتا که نیم میلی متر بیشتر با آسپ فاصله نداشت رفت و گفت:ریتا؟
ریتا یک صد میلی متر تا آسپ بیشتر فاصله نداشت ولی چون تمرکزش به هم ریخته بود با مخ زمین خورد
لورا به ریتا نگاهی انداخت و گفت:می خوام باهات دوئل کنم.

ساعت 11:58 ظهر.
ریتا و لورا در چشمان هم نگاه انداختند.در بار باز و بسته می شد.لورا کلاه کابویی اش را درست کرد.بوته ی خاری از بین آن ها گذشت و محکم خورد تو صورت پیوز که در حال تماشا ی دوئل بود.

_تکنیک، تمرکز، ابتکار

لورا بار ها این کلمات را تکرار می کرد.هر دو پشت به پشت هم حرکت می کردند. سعی کرد تمرکز کند.
ساعت 12

هر دو با سرعت برگشتند لورا همه چیز از ذهنش پاک شده بود.ناگهان بدونه این که بخواهد گفت:فایریوس.
گوله ی آتیشی به طرف ریتا حرکت کرد.ریتا با سرعت جای خالی داد و گوله ی آتش به پیوز خورد.
ریتا به طرف لورا رفت و با آرامش گفت:اکپلیارموس
چوبدستی لورا به طرف ریتا حرکت کرد.عرق سردی بر پیشانی لورا نشسته بود.ناگهان فکر خوبی به ذهنش رسید پس با تمام وجود فریاد زد:
نگاه کن آسپ داره تصادف می کنه.

ریتا با سرعت برگشت و لورا هم سنگی را در گوشه ای پیدا کرد و به سر ریتا زد .
باورش نمی شد او برده بود!



Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
زاخاریاس دست و پاهایش می لرزیدند.دندان هایش با تمام قدرت به هم برخورد میکردند و تقریبا ناخنی روی انگشتانش باقی نمانده بود!

کینگزلی که وضعش بهتر از او نبود، با نگرانی درون چشمان زاخی زل زد و گفت:«به کی رای میدی؟ »

-منظورت چیه بوقی؟
-اممممممم...چیز، راستی نمیخوای ناظر بشی؟
-به تو چه ربطی داره؟

زاخاریاس با گفتن این حرف چماق خود را بالا گرفت و با عصبانیت به صورت ذغالی کینگزلی خیره شد.کینگزلی آب دهانش را قورت داد و گفت:

-چیزه...گفتم اگه خواستی ناظر بشی...بری با ایوان دوئل کنی! :bat:

زاخاریاس چهره اش در هم رفت و سپس خنده ای شیطانی سر داد...

صبح روز بعد


ایوان طبق معمول برای گشت زنی وارد تالار هافل شد.در دستش چیزی شبیه قا قا لی لی دیده می شد.وی بلافاصله به سمت آشپزخانه خیز برداشت.در همین حال، زاخی به همراه کینگزلی در پشت در حضور داشتند...

-حالا چی کار کنیم؟...نکنه بلاک شیم؟

زاخی با تمام وجودش محکم بر سر کچل کینگزلی کوبید تا دلش خنک شود!سپس با دست اشاره به کینگزلی فهماند که ساکت باشد.
ایوان همچنان در حال لمباندن بود که زاخی و کینگزلی به شکل کماندویی از پشت سر او رد شدند.

زاخی به کینگزلی چشمکی زد و انگشت شصتش را به او نشان داد.ناگهان چوبدستی کینگزلی افتاد و...ایوان با سرعت نور برگشت.زاخاریاس که ضایع شده بود، سرش را بالا گرفت و به طرز ضایعی چوبدستی را پشت خود قایم کرد.سپس به حالت :دی جلو مد.

-سیلام...خوبی ایوی؟صفا میکنی؟
-سیلام...آره خوفم جونیور!

کینگزلی سرش را بلافاصله بالا گرفت و با سرعت حلزونی خود به سمت ایوان حرکت کرد و دست و پاهای او را گرفت.

-حالا وقتشه!بزن زاخی...بزن!

زاخاریاس برای دقیقه ای سر خود را خاراند.از آنجا که تکنیکی نداشت، برای یه ربع به حالت یوگا تمرکز کرد.همچنین، چند دقیقه بعد، لامپ روشنی بالای سرش ظاهر شد.او به کینگزلی چشمکی زد و وردی را به زبان آورد؛

-ریدیکولس!

ناگهان ایوان چند باری دور خود چرخید و ثانیه ای بعد به شکل شامپو در آمد!

زاخی و کینگزلی:

-برو اینو بذار تو حموم!

...


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
خورشيد پشت چند تا ابر خاكستری، در ظهر يه روز دل انگيز زمستونی، زندونی شده بود. كينگزلی موشكافانه به پالتوی سفيد رنگِ از جنس برفی كه روی حياط هاگوارتز كشيده شده بود، نگاه ميكرد. چوبدستيش رو محكم توی دستای سياهش گرفته بود و زيرلب كلماتی رو زمزمه وار تكرار ميكرد:
-ايوان، ريتا، كويبرل، آبر، مورگانا، پرسی...

باد شال قهوه ای رنگ و خوش دوختِ كينگزلی رو تكون ميداد. كلاهِ پشميش سر تاس و بی موش رو پوشونده بود و اون، آروم آروم، روی برف ها قدم ميزد.

-با كدومشون دوئل كنم؟ كدومشون رو بيشتر ميشناسم، آخه؟ صب كن يكم فك كنم؛ آها! فهميدم.

مدتی بعد:

-به به، چه گرمايی ميده اين آتشِ شومينه...

كينگزلی وسط تالار هافلپاف، روی صندلی چرمی، قهوه ای رنگ و راحتی نشسته بود و زيرچشمی ريتا رو نگاه ميكرد كه عاشقانه به آسپ زل زده بود. آتش آبی رنگ شومينه ی كنارِش، اوج ميگرفت و گرمای لذت بخشی رو به تالار هديه ميداد. بلند شد و به سمت ريتا گام هايی بلند برداشت...

-سلام ريتا، فكر كنم فهميدی عمو آبر تو كلاسش چی گفته؟

ريتا بدون اينكه نگاش رو از آسپ برداره، سرش رو به نشانه تاييد تكون داد. كينگزلی نگاه شيطنت آميزش رو به آسپ انداخت كه در حال پس گردنی خوردن از دنيس بود.

-ببين، بين اون ليست، من ميخوام با تو يه دوئل داشته باشم. يه دوئل دوستانه، مشكلی نيست كه؟ فردا، همين موقع، خوبه؟

ريتا با بيحوصلگی نگاش رو از آسپ برداشت و به كينگزلی نگاه كرد.

-باشه، نميتونستی اين درخواستت رو يكم زودتر بگی؟

كمی بعد:


-ببين، آسپ عزيز، اگه ديدم اوضاع دوئل خوب پيش نميره، ميگم آلبوس، اون وقت تو با يه دختر ديگه از يه گوشه ميپری بيرون. يا من يا تو به ريتا ميگيم كه يا شكست رو قبول كنه يا تو در آينده باهاش ازدواج نميكنی، همين يه دفعه فقط، اوكی؟

آسپ سرش رو خاروند و به كينگزلی چشم دوخت كه مشتاقانه نگاش ميكرد.

درون افكار آسپ:

-ای بچه احمق! من كه يه عمرم رو برای مبارزه با ولدك سپری كردم، الگوی كل بچه های دنيام، اون وقت تو ميری با زندگی يه دختر بازی ميكنی؟ محض خنده، سر به سرش ميذاری؟

-نه بابا جون، غلط كردم، منو ببخش...

جيمز به عله نگاه كرد و گفت:
-آسپ بد، آسپ بد، با يويوم ميزنم سرت رو متلاشی ميكنم. نامرد.

خارج افكار آسپ:

-ببين، كينگزلی، الان كه فكر ميكنم، ميبينم همچين كار مناسبی نی اين وانمودكردنها!

كينگزلی سكه های داخل جيب رداش رو به نمايش گذاشت و آسپ با ديدن آنها لبخندی از روی رضايت زد.

فردا، زمان دوئل:

-تكنيك، تمركز، ابتكار

چوبدستيش رو بالا گرفت و به ريتا چشم دوخت كه موهاش رو به زيبايی با شون صاف كرده بود. تكنيكش در دوئل را هيچكس نداشت، روی وردی كه ميخواست به اجراش بذاره تمركز كرد. ميتونست بدون كمك آسپ ريتا رو از پا در بياره...

-اكسپليارموس!

طلسم از نوك چوبدستيش بيرون رفت، اما در كمال تعجب، ريتا ناپديد شده بود و تنها چيزی كه جاش ديده ميشد، يه سوسك سياه زشت بود. كينگزلی با تعجب اطرافش را نگاه كرد...

-از جات تكون نخور پسر كوچولو!

كينگزلی با عجله برگشت. سوسك ناپديد شده بود. پشت سر كينگزلی ريتا چوبدستيش رو با حالت تهديد آميزی تكون ميداد. باز هم تمركز كرد...

-پتريفيكوس توتالوس!

بازهم ريتا غيب شده بود؛ اما مگر كسی ميتوانست در هاگوارتز غيب شود؟ سوسك سياه رنگی بازهم روی زمين خودنمائی ميكرد. پشتش را به سوسك كرد و منتظر ماند تا ريتا خودش را نشان بدهد، اما چوبدستی ريتا بر گردنش قرار گرفته بود:
-مثل اين كه باختی كينگز، حيف شد!

كينگزلی با ترس و لرز اطرافش رو نگاه كرد و فرياد زد:
-آسپ، آسپ!

آسپ در حالی كه هستيا رو بغل كرده بود، بيرون اومد و قيافه خشانت باری به خودش گرفت. ريتا مثل فلاكت زده ها آسپ رو نگاه كرد.

-يا كينگزلی رو ولش ميكنی يا ميزنم شپلخت ميكنم و با هستيا ازدواج ميكنم، ريتا!

آسپ، كلمه آخر رو بسيار محبت آميز به زبون آورده بود...

-من شكست رو قبول ميكنم، هر چی تو بگی، آسپ!

و اينطوری شد كه هدف كينگزلی عملی شد و با عجله به سمت بزچرون مدرسه رفت تا گزارش دوئلش رو به اطلاعش برسونه...

ايول!



Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
دخترك روبروي تابلويي ايستاده بود. ناخودآگاه آهي كشيد و به فرد ديگري كه كنارش بود گفت:
- با كي دوئل ميكني؟
پسر : به شما چه؟ خانومم! ميخواي سر بحث رو باز كني ميتوني يه كار ديگه بكني.
- نِ نِ نِ !

گابريل سرش را از پسر برگرداند. نگاهي دوباره به ليست اسامي انداخت. كوييرل كه بسيار قدرت مند و اينا بود و صاحاب ِ اصلي ِ منوي مديريت! پرسي ويزلي هم كلا" خيلي واسه ي دوئل خز بود! آبر هم كه پيرمردي بيش نبود! مورگانا هم كه امكان داشت اشتباه تايپي داشته باشه، ورداش يه هوو كشنده بشه! ايوان هم مشكل كوييرل رو داره و ريتا هم كه سوسكه اصلا"‌!


- اَه! من با كي بايد دوئل كنم؟ بميري آبر كه گفتي بايد با يكي از اينا دوئل كنيم. خب آخه دم دست تر از اينا آدم نبود؟

گابريل برگشت، رودر روي كوييرل قرار گرفت و لبخند ِ بزرگ و گشادي به حالت دو نقطه دي، تحويل كوييرل ميده.

- سلام كوييرل!
- يعني چي؟ تو از كجا ميدوني من كِي آن ميشم؟
- اَه! تو هنوز اون قضيه رو وِل نكردي. باب بيخيال! من رفتم...

گابريل مياد از كنار كوييرل رد بشه، كه كوييرل آرنجش رو ميگيره.
- هِي! دخي، ميدوني كه... بايد با يكي از اين ليست دوئل كني.
- هان؟ نه! هيچ بايدي در كار نيست...
- نميتوني از من بگذري.

گابريل با وحشت به كوييرل نگاهي ميندازه. چشمان ِ قهوه اي رنگش اخم كرده و متمركز به نظر ميرسد.

گابر: اِ! كوييرل، كلاغه رو!
كوييرل به پشت سرش، امتداد انگشت گابر نگاه ميكنه. گابريل چوبدستي اش رو بيرون ميكشه و به سرعت ميخونه : "اينويزيبليوس" (ورد غيب شدن) كوييرل براي لحظه اي جيغي از تعجب و غافل گيري ميكشه و سپس، با دودي سياه رنگ غيب ميشه.

گابر:
- پخ!
گابر :
- نترس باب. داشتم شوخي ميكردم باهات. هِي، چطوري؟
- آبر! بميري. هممم. بد نيستم، ميگم. تكليف ِ كلاست خيلي سخته باب!
آبر : اتفاقا" اين ريتاست! حواسم نبود با پشه كش زدم تو سرش.

آبر لنگ و پاچه ي ريقوي يك سوسك بينوا رو ميگيره و از جيب رداش بيرون ميكشتش.

گابريل از وحشت وردي ناخودآگاه به ريتا ميفرسته و به علت نداشتن ِ تمركز ورد به خودش برميگرده. گابريل با شتاب به عقب پرتاب ميشه و مي افته تو بغل ايوان.

ايوان : هووووشه! چته وحشي ِ‌گوساله.
گابر : بله؟
ايوان : كاربر گرامي! حواسم نبود مدير شدم ديگه نبايد فحش بدم. خب اشكالي نداره، تو از خودموني كثافت ِ عوضي ِ‌.... سانسور... سانسوور!

گابريل با حرص يه كشيده ميخوابونه تو گوش ِ ايوان كه ايوان متاسفانه جاخالي ميده و كشيده با شتاب ِ بيشتر ميخوره تو گوش مورگانا كه در حال ِ عبور بوده.

مورگانا جيغي ميكشه و بعد يه دونه محكم تر ميخوابونه تو گوش گابر! گابر هم موهاي مورگانا رو ميگيره و با تمام وجود شروع ميكنه كشيدن موهاش!

گابريل از دور دست ميبينه كه پرسي ويزلي به همراه ِ معاونينش داره به سمت ِ اونها مياد تا احتمالا" به جرم اغتشاش در راهروي ورودي به كلاس دوئل، همشونو جريمه كنه. چوبدستي اش رو با دست ِ‌آزادش ميكشه بيرون و با اون يكي دست همچنان گيسوان ِ مورگانا رو چنگ ميزنه.

تمركز ميكنه. روي حركت هاي آهسته ي پرسي. (به كمك بروبچه پشت صحنه، پرسي رو دور اسلوموشون حركت ميكنه. )

و ورد ِ خفني به ذهنش ميرسه.
- فريزيوس!
پرسي زارت سر راهش خشك ميشه و ديگه هيچ حركتي نميتونه بكنه.

گابريل با لگد توي شيكم مورگانا ميزنه و با عجله به سمت تالار خصوصي ريونكلاو ميدوئه.

باورش نميشد! با همه دوئل كرده بود.


[b]دیگه ب


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
هو121




امتیازات جلسه سوم آموزش دوئل :


هافلپاف :

مری فریز باود : 30
پروفسور اسپراوت : 29
لیلی پاتر : 30
کینگزلی شکلبوت : 30
لورا مدلی : 29
پیوز : 30



اسلیترین :

استن شانپایک : 30
مارکوس فلینت : 27




گریفیندور :

جیمز سیریوس پاتر : 29
پروفسور گرابلی پلنک : 29
برتا جورکینز : 30




ریونکلا :

شرکت کننده نداشت!






گریفیندور : 29
هافلپاف : 30
ریونکلا : شرکت کننده نداشت
اسلیترین : 19






قال آبرفورث دامبلدور : من با دادن این تکلیف در کالاس دوئل، جام زهر رو نوشیدم


موفق باشید


seems it never ends... the magic of the wizards :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.