جلسه اول:درب کلاس باز شد و پرفسور پاتر با ظاهری جدی در حالی که اسنیچ
را به زور درجیبش می چپاند گفت: بیاین تو بچه ها!!!
همه ساکت بودند چون اولین ترمی بود که جیمز پاتر دفاع در برابر جادوی سیاه را تدریس می کرد تا پیش از این همه او را به عنوان استاد درس آموزش جادوی سیاه تخصصی می شناختند.
دانش آموزان در سکوت کتاب هایشان را روی میز گذاشتند. جیمز به کنار تخته سیاه ایستاد و با اشاره به چوب دستیش
همه کتاب ها را به آتش کشید. همه ی دانش آموزان ترسیده بودند. جیمز گفت: به این کتاب های مزخرف احتیاجی ندارین. فقط یه کم جربزه می خواین که اینجوری که من می بینم هیچ کدومتون ندارین.
جیمز گفت کسی چیزی در باره ضد طلسم آمینتا می دونه؟
دستی از انتهای کلاس بالا رفت.
جیمز: اسمتون؟؟
-: گری لانگباتم هستم. من فقط شنیدم که این ضد طلسم هر طلسمی رو به شخصی که اونو فرستاده بر می گردونه.
جیمز: درسته
، کسی چیز دیگه ای می دونه؟
دختری در جلو کلاس دستش را بلند کرد.
جیمز گفت: بفرمایید.
دختر گفت: گرنجر هستم پروفسور. هرمین گرنجر. جیمز: بفرمایید خانم گرنجر. هرمین گفت: این یه طلسم تاریخی! حدود ده هزارسال پیش برای اولین بار از اون استفاده شد و همونطور که گری گفت طلسم را به فرستنده اش بر می گردونه.
جیمز گفت: کاملا در سته خانم گرنجر.
جیمز در گنجه ی کنارش را باز کرد قفس شیشه ای بزرگی را از درون آن بیرون آورد. موجودی، چوبدستی به دست، درون آن به اطراف طلسم شلیک می کرد
. جیمز آن را رو به بچه ها گرفت و گفت: اسم این موجود لاکرونیا هست. این موجود به اندازه خبیث ترین جادوگران سیاه، جادوهای شیطانی می دونن. هرکس که این شیشه رو لمس کنه این موجود حریف تمرینیش میشه. سپس بدنه شیشه را لمس کرد آن را روی نزدیکترین میز گذاشت. کمی از شیشه فاصله گرفت و با حرکت جوبدستیش در آن را باز کرد. لاکرونیا از درون شیشه بیرون آمد و طلسم اکسپلیار موس را به سمت جیمز فرستاد. جیمز فریاد زد: آمینتا. نور آبی خیره کننده ای از چوبدستی جیمز خارج شد و لاکرونیا خلع صلاح شد. لاکرونیا به سمت جوبدستیش دوید آن را برداشت و طلسم پتریفیکوس توتالوس را به سمت جیمز روانه کرد. جیمز بار دیگر فریاد زد: آمیتنا. طلسم به سمت لاکرونیا برگشت اما او با ایجاد سپرز مدافع آن را دفع کرد و طلسم مرگباری به سمت جیمز فرستاد. جیمز بار دیگر فریاد زد: آمینتا و طلسم به سمت لاکرونیا برگشت او را تا کنار دیوار تعقیب کرد و کنار دیوار به او خورد. لاکرونیا با دهان باز روی زمین افتاد. جیمز آن را برداشت و توی قفس شیشه ای گذاشت در آن را بست که ناگهان لاکرونیا زنده شد.
جیمز گفت: خوب همتون دیدین که این طلسم چه جوری اجرا می شه و چی کار می کنه.
حالا هر دو نفر یه گروه بشین. یه نفر سعی کنه که دیگری رو خلع صلاح کنه و طرف مقابل با طلسم آمینتا اون رو به سمت حریفش برگردونه.
بچه از ترس سرجایشان خشک شده بودند.
جیمز فریاد زد: همین حالا!
و همه شروع به تمرین کردند. جیمز در میان بچه ها قدم می زد و اشکالاتشان را به آن ها می گفت، تا زنگ خورد.
_______________________
تکلیف جلسه بعد:
طی نمایشنامه ای ماجرای تمرین با حریفتان در کلاس را شرح دهید، استفاده از هر نوع شیوه نوشتن مجاز است.