هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بزستان
پیام زده شده در: ۰:۰۳ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲
#11

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
شرکت بزرگ بزستان ابرفورث و برادران (به جز آلبوسشون!)

جلوی تابلوی شرکت یک سری تابلوی کوچکتر به شکل بز نصب شده بود که شاخ‌هاشون هر کدوم به یه سمت اشاره می‌کرد. بیشتر که دقت میکردی نوشته‌هایی روی تنه‌ی هر کدوم از بز‌ها دیده میشد.. بیشترتر که دقت می‌کردی میفهمیدی هر بز به یکی از بخش‌های بزستان اشاره میکنه.

- بژار ببینم... .. اژ اینوری که میره مرلینگاه شاحره‌ها... اژونوری که میره چراگاه..هاااا... دفتر مدیریت. مشتقیمه.. پشت همین تابلوی شرکت!!

مورفین در هیبت دیوانه‌ساز دو قدم رفت جلو و خودشو جلوی در دفتر مدیریت دید و سرشو انداخت پایین بدون اهم و اهوم و یالا رفت تو.

-

ساحره ی جوونی که میشد حدس زد منشی باشه با دیدن مورفین پرید روی میز و جفت دستاش رو گذاشت رو سرش و چشماش رو بست.

- آبژی این چه کاریه؟ مگه شوشک دیدی؟ ژشته این حرکات....

همین موقع در اتاق دیگه‌ای باز شد و یک عدد بز نقره‌ای جفتک‌اندازون پرید بیرون و شروع کرد به لگد زدن تا دیوانه ساز رو پرت کنه بیرون ولی این دیوارها تو بگی تکون خورد، هدف بز تکون نخورد!

- شپر مدافع که میگن اینه پش... عجب چیژ بیخودیه!

ابرفورث که هنوز در آستانه‌ی در بود، بع‌بعی کرد و سپر مدافعش با شنیدن صداش بی‌خیال مشت و لگد زدن شد وبرگشت تو چوبدستی اربابش. ابر که متوجه نگاه‌های عجیب اطرافیانش شده بود توضیح داد:‌

- چیه مگه؟ تا حالا بززبون ندیدین؟
- اژ قژا من خودم ....

مورفین حرفشو نصفه نیمه گذاشت... یه حسی بهش میگفت به نفعشه که کسی نفهمه مارزبونه. برای همین کلا سوژه رو عوض کرد:

- ... حاشیه نرم بهتره..من اومدم اشتخدام بشم.

ابرفورث و منشیش که هنوز رو میزش ایستاده بود به این نمونه ی عجیب خلقت بر و بر نگاه کردن. اینجوریش رو دیگه ندیده بودن! ابر چند قدم بهش نزدیک‌تر شد و گفت:

- مگه تو مامور مخصوص آزکابان نیستی؟

مورفین که داغ دلش تازه شده بود، روی یکی از صندلی‌ها ولو شد و گفت:‌

- بودم آقا ژون.. بودم... این دلورش اژ وقتی اومده شر کار شروع کرده به گژینش کارمندای قبلی وژارت... منم بلد نبودم اشم همه‌‌ی شاحره‌های ژمان مرلین کبیر رو به ترتیب شن و شالشون بگم... اخراج شدم
- این روزا کی به تجربه و مهارت اهمیت میده پسرم؟! حالا بگو ببینم.. چیزی از بزچرونی بلدی؟
- بلد که نیشتم... ولی یاد میگیرم.. ژوووود یاد میگیرم آقا!
- آموزشش وقت میبره.. اما یه شغل دیگه برات دارم...هووووم.. به نظرم از پسش بر میای! میتونی مترسک چراگاه بزها بشی.. یه جوری دستیار بزچرون حساب میشه.
- مژایاش شبیه همونه که آگهی کرده بودی؟
- ای کلک! از وقتی دیدمت حدس زدم از خودمون باشی! آره پسر جون... مزایاش همونه اما قبل از اینکه استخدام بشی باید این فرم مشخصات رو پر کنی و بعدش هم بری دفتر گزینش.

مورفین فکر اینجاشو دیگه نکرده بود... با لکنت گفت:

- د د دفتر گژی نش؟؟!!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بزستان
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲
#10

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
سوژه جدید


هاگزمید - غاری که مخفیگاه سابق سیریوس بلک بود.

دیوانه سازی کوچک با قدی به اندازه ی یک انسان وارد غار شد و بعد از اینکه مطمئن شد امن است و کسی در غار نیست، دست توی جیب شنلش کرد و یک نسخه پیام امروز کثیف و پاره و یک موش مرده بیرون آورد. موش را گوشه ای گذاشت. روی زمین چمباتمه زد و روزنامه را که مال همان روز بود جلویش پهن کرد و به عکس و تیترش خیره شد:

وزیر آمبریج : ارتش وزارت باید کم کاری های دولت گذشته در حفاظت از مرزهای شرقی را جبران کند و نگذارد حتی یک گرم چیز وارد جامعه گردد.

تصویر کوچک شده



دیوانه ساز آهی کشیده و روزنامه را ورق زد و دیگر اخبار را خواند:

* آواداباران سربنگ های وابسته به دولت آزادی و پرواز

* تولید روزانه 2000 مگاوات برق جادویی از کوره های جادوگرسوزی تا پایان سال

* کشف و ضبط و امحای 8000000000 تن چیز از انبار وزارتخانه

* هافلپاف اعلام کرد : کاراگاهان وزارتخانه برای مقابله با هر گونه تحرک ضد دولتی از طرف هر جریان و گروهی که باشد، آمادگی کامل دارند.

* ریاست آزکابان : به دلیل پر شدن سلول های آزکابان از مخالفان و چیزکشان و تابستانیون، به زودی شعبه ی دوم این زندان در ساختمان ستاد تابستان سابق به بهره برداری خواهد رسید.

* 5000 نفر از جاسمان و قاسمان چیزکش به جزایر بالاک تبعید شدند.

* پادما پاتیل : اصلاحات در فرهنگ جامعه ضروریست./آزادی و پرواز لغاتی بی معنایند.

* لودو بگمن : مصلحت وزارت جز با دیکتاتوری تامین نخواهد شد!

* دالاهوف : مورفین مرا تحت طلسم فرمان قرار داده بود. به عنوان قاضی وزارتخانه حکم آوادای غیابی برای وی صادر می کنم.


دیوانه ساز روزنامه را مچاله کرده و به گوشه ای انداخت و آهی کشید: تو دنیایی که من توشم/خرسا به موشا می بازن...

نگاهی به موش مرده انداخت و بعد به استخوان های کهنه و پوسیده ی موش ها که در گوشه ای از غار کپه شده بود: یعنی حالا منم مجبورم مث اون شیریوش خائن به اصل و نشب موش بخورم؟!...

کلاه دیوانه ساز از روی سرش کنار رفت:
- نـــــــــــــــــــــه! من موش نمیخوام! من وژارتمو می خوام! من صبحانه ی وژیرانه با چیژ صبحگاهی می خوام. چیژ، پیک نیک، زرورق، مکان، سرنگ ... هاه! اوره کا!

گریه ی مورفین متوقف شد. کلاه شنلی را که موقع فرارش از آزکابان از دم دست ترین دیوانه ساز کش رفته بود روی سرش کشید و از غار خارج شد.

لحظاتی بعد یک دیوانه ساز کوتوله در برابر بزستان بزرگ آبرفورث دامبلدور و شرکا ایستاده بود و اعلامیه ی روی تابلو را می خواند:

به یک چراننده ی حرفه ای بز نیازمندیم.
حقوق و مزایای مکفی + مکان و زر ورق
متقاضیان محترم لطفا جهت انجام امور مصاحبه و استخدام به دفتر ریاست بزستان؛ مراجعه فرمایید.

پیوست:



jpg  ADOLO.jpg (68.23 KB)
27009_52d6d648f1c18.jpg 300X244 px


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ ۲۲:۲۱:۰۸
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ ۲۲:۲۲:۱۸


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: بزستان
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸
#9

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
بز چند ثانیه با تریپ بهت زده توی صورت آبر زل میزنه و آروغ بلندی میزنه.آبر که رشته ی افکارش پاره شد، با عصبانیت بلند میشه و سیبیل فونش رو بر می داره:

(در این لحظه لامپی بالای سرش روشن میشه!)


خانه ی گریمولد


دامبل روی تخت خودش خوابیده و داره هذیون میگه.ریموس و جیمز هم با بادبزن هاشون تند تند اونو باد میزنن.

زیـــــــــــنگ!
-یکی اون تلفن بی صاحابو برداره!

جیمز به سرعت به طرف تلفن شیرجه میره و سرش به دیوار میخوره و در جا بیهوش میشه.ریموس که خنده ش گرفته، به آرومی به سمت تلفن میره و انو بر میداره:

-بفرمایید؟
-سلام جونیور، شی موزی؟*

-بـــــــه!آبر...همین الان ذکر خیرت اینجا بود.چی کار داری جونیور؟
-گوشی رو بده به جیمز!

ریموس یه پشت چشمی به جیمز که دو تا تپه روی سرش افتتاح شده بودن میندازه و با تردید میگه:

-جونیور جیمز الان تو کماست.شما بگین بعدا بهش اطلاع میدم.
-چیز، جونیور...به جیمز بگو فردا بیاد بزستان به این بز ها تمرین بده.

همین که آبر این حرفو میزنه، دهن ریموس به اندازه ی غار قلی صدر (!) باز میشه و تلفن از دستش میفته.صدای آبر از پشت تلفن با خش خش میاد و بعد تلفن قطع میشه.صدای غر غر آلبوس از اون طرف اتاق به خوبی شنیده میشه.

ریموس یه مشت از موهای جیمز رو میکنه تا از روی شانس بدونه بگه یا نگه!جیمز همچنان بیهوش روی زمین افتاده بود.ریموس نگاهی شکاکانه به جیمز میندازه، ابروهاشو بالا میندازه و به سمت دامبل که داشت ناله میکرد حرکت میکنه...

چند روز بعد، بزستان

آبر همچنان در حال فکر و خیال درباره ی لیگ کویدیچه و تو فکرش داره تصویری از مسابقه ی نهایی مجسم میکنه که بز تنومندی کاپ رو بالای سرش میبره و ملت اونو تشویق میکنن...

-مــــــــــــــــــع!

با صدای بز، رشته ی افکار آبر ودباره پاره میشه.آبر دستی به سر بزش میکشه و نگاهی سرشار از امید و آرزو بهش میندازه...

آبر:

ناگهان زنگ در به صدا در میاد.آبر به سرعت به سمت در شتاب میگیره و با شور درو باز میکنه و در عین ناباوری با صحنه ی عجیبی رو به رو میشه...


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: بزستان
پیام زده شده در: ۷:۳۳ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸
#8

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
سوژه جديد:

نقل قول:
صلام آبرفورسِ عضيز، من برای همه صرانِ جادوگر پيام فرثطادم كه اگه ميخوان ميطونن طو ليگ كوييديچم شركط كنن. از تو هم به عنوان شحردارِ لندن طغاضا دارم كه توی ليگم شركط كنی. اميدوارم با يه طيم خوب حاظر بشی. غربان طو، حوكی!


آبرفورث، زير درخت تنومند چناری نشسته و نامه رو بلند بلند ميخونه. يه نيگا به بزها ميندازه و با حالی تشر مانند به خودش ميگه:
-كی آخه می آد تو تيم من؟ همه خودشون تيم دارن. من فقط ميتونم برم از داداش آلبوسم چند تا بازيكن قرضی بگيرم. محفل بايد به من كمك كنه.

پايگاه محفل ققنوس:

-عمو آلبوس، عمو آلبوس، عمو آبرفورث اومده.

دامبلدور در حالی كه جاروی كوييديچ نيمبوس دو هزار و يكش رو پشتش انداخته، به سمت آبر ميره. يه سرخگون از فاصله ی دو سانتیِ ريش نقره ای فام و آسلامیِ دامبل رد ميشه. دامبلدور، حالت كنجكاوانه ای به خودش ميگيره و ميگه:
-سلام داداشی، چی شده اومدی اينجا؟

آبرفورث لبخند مليحی ميزنه و به چشمای كنجكاو آلبوس، كه از پشت شيشه های عينكش بهش زل زده بودن، نگاه ميكنه.

-آلبوس عزيز، همونطور كه ميدونی همه درگير كوييديچن، من اصن بازيكن ندارم، گفتم اگه ميشه چند تا از محفليا رو بدی من...

-حرفشم نزن آبر! من به همه اين بازيكنا احتياج دارم. مشكل خودت بود بازيكن جمع نكردی.

در اين ميان ريموس، در كمال آرامش، گردن جيمز رو ميگيره و سر و تهش ميكنه. صحنه چندش آوری رخ ميده و جيمز، هر چی خورده بود رو روی فرش مورد علاقه ی دامبلدور، كه وسطِ اتاق پذيرايی خودنمائی ميكرد خالی ميكنه. آلبوس دوان دوان به طرفشون ميره و ميپرسه:
-چی شده؟

ريموس همچنان به زدن نواحی مختلف بدن جيمز ادامه ميده...

-هيچی پروفسور، من ميخواستم توپ بازدارنده رو دفع كنم، اين بچه پام رو لگد زد، حواسم پرت شد و بازدارنده درست خود به سرم.

آلبوس به قسمت ورم كرده ی كله ی ريموس نگاهی ميندازه و سرش رو از روی تاسف تكون ميده. سرش رو پايين ميندازه و چشمش به فرش مورد علاقش ميفته...

-عمو آلبوس غش كرد.

بزستان:

-حالا من چه جوری تو كوييديچ شركت كنم؟ از بچگی آرزوم بود كه تو اين مسابقات حظور داشته باشم...

آبر نگاهش رو بزهاش ميندازه و چشماش برقی ميزنه...

-چرا اونا نتونن بازی كنن؟



Re: بزستان
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۸
#7

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
آبر نامه را فرستاد و رفت زیر درختی تا قبل از آمدن محفلی ها کمی بخوابد.تا چشمانش را برهم گذاشت صدای برادرش را شنید که می گفت:آبر کجایی؟آبر؟

آبر با بد اخلاقی بیدار شد و گفت:من اینجام.

محفلی ها به سمت او آمدند و آبر همه چیز را برای آن ها تعریف کرد.آلبوس گفت:خب ما باید با یک حمله به خانه ی ریدل جیمز رو پس بگیریم.

-نه باو!چقدر حمله کنیم؟بسه دیگه.

دیدا گفت:میشه از بز ها مو کند و بریزیم تو معجون مرکب و بدیم محفلی ها بخورند.بعد آبر میاد بز ها یعنی مارو میده به فنریر و دو سه تا اطلاعات چرت و پرت به لرد میده.بعد که ما رو بردند یک جایی ما صبر می کنیم که به خودمون تبدیل بشیم و از دخل به آنها حمله می کنیم...خوبه؟

محفلی ها: باشه.

دیدا رو به آبر کرد و گفت:بز ها تو بیار تا ما به اونا تبدیل بشیم.

آبر با قیافه ی اخمو به سمت بزدونی رفت.

بعد از دو ساعت!

آبر گروهی از بز ها رو به سمت خانه ی ریدل می برد.بعد از نیم ساعت به دم در خانه رسیدم.

خانه ی ریدل!

لرد نشسته بود و فنریر داشت دستانش را می بوسید.لرد گفت:بسخ دیگه.کی میان؟

-نمی دونم قربان...ولی اگه نیان ما جیمز رو میکشیـــ...

زِییـــــــــــــنگ!!

فنریر گفت:خودشه!

ادامه دهید...!!!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: بزستان
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ جمعه ۷ فروردین ۱۳۸۸
#6

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
بعد از مدتی فنرير دوباره برگشت. در همان هنگام جيمز با آبرفورث صحبت می كرد:
-اجازه می دی به ريشت بخندم؟

-نچ!

-اجازه ی شما مهم نيس! خودمون واسه خودمون تصميم بگيريم!

-به جهنم!

-پس با اجازه به ريشت می خندم!

-به جهنم!

-هـــــــــــــــــــــــه هــــــــــــــــــــــــه هه هه هــــــــه

-عو عو عو عو

-اين صدای كيه؟

-الاغه...

-نه، روباهه

-ای بابا از مزه انداختی ديگه! گرگه ديگه!

آبرفورث در حالی كه ريشش را پيچ و تاب می داد اين را گفت. جيمز گفت:
-الان می رم حال فنرير رو می گيرم!

يه ساعت بعد نامه ای از فنرير به دست آبر رسيد:
نقل قول:
سلام!
اگه جيمز رو می خوای تمام بزهات رو بايد بياری پيش من! به لرد سياه بايد بری يه چندتا از اسرار محفل رو بگی!
فراموش نكن جيمز پيش منه!
گری بك


آبرفورث نعره زد:
-اين جيمز به جز دردسر هيچی نيس!

بعد نامه ای به اين مضمون نوشت و برای محفل فرستاد:
نقل قول:
سلام!
اوضاع اضطراريه! زود بياين بزستان! يكی نياد ها!!! همتون بياين. داداش تو هم بيا. بياين بزستان همه چی رو واستون توضيح می دم!
آبرفورث


ادامه دارد...



Re: بزستان
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
#5

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
-چرا جیغ میزنی؟
-چون خوشم میاد...جـــــــــیـــــــــغ!
-ای باو!ساکت شو بچه...باز قرص های ضد جیغتو نخوردی؟
-جــــــــیــغ!
-خفه شــ...!
-مععع...مععع...مععخخیش(خیش صدای پاره شدن گلوی بز بود)

آبر نعره زد و به سمت بزدونی اش دوید...یک بز دیگر را کشته بودند.فنریر فرار کرده بود!آبر برگشت و به جیمز گفت:ای پسره ی پست فطرت...تو یک بزه منو به کشتن دادی!تو گروگان منو آزاد کردی!تو...

-جیغ!
آبر نگاهی به جیمز انداخت.روز زمین نشت و شروع کرد به گریه کردن:
-آخه من چه گناهی کردم که باید این آدم بیاد کمکم؟هان؟بگو؟بگو چه گناهی کردم؟نمیگی؟پس بگیر...

آبر فورث مشتی را ول کرد و به تنه ی درخت کوبید.از درخت دوتا تخم پرستو افتاد روی سر آبر و ...

روز بعد!

آبر با چوبدستی به یک دست و یک چاقو به یک دست دیگرش منتظر فنریر بود.ناگهان صدایی از دور آمد:

-عوووو...عوووو!
آبر به سمت صدا دوید و نعره زد:ای نامرد میکشمت!
وقتی به سمت بزدونی رفت یک گرگ معمولی را دید که توسط حیوانی درنده زخمی شده است.آبر گرگ را با طلسمی بیهوش کرد و به دنبال آن حیوان درنده گشت...نکند آن حیوان گری بک باشد!

آبر نعره زد:کجاییی گری بک؟میخواهی از پست حمله کنی؟نامرد...
کجایی؟میترسی؟

ناگهان صدایی از اعماق بزدونی آمد:

-بعع...بععع...بععععع!
-باشه،باشه،اومدم!
آبر یه سمت بزش رفت.بزش پا به فرار گذاشت.آبر گفت:برگرد اینجا...
آبر به دنبال بزش رفت.درست وقتی که پنجاه متر دور شدند بز ایستاد.شاخش خونی بود.آبر گفت:پس تو بودی گرگه رو زخمی کردی؟ای کلک!!!
در همین هنگام صد صدا از سمت بز دونی آمد که یکی از آنها فرق داشت:
-بععععععع...بععععع...بعععع!(افکت بزی که برای فهماندن صاحبش خود را جر میدهد) (افکت دسته جمعی)!

-عووو...عووو...(افکت فنریر گری بک در حال حمله به بز ها)

ادامه...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: بزستان
پیام زده شده در: ۹:۳۱ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
#4

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
آبر از پشت به طرف فنرير حمله برد و اورا نقش زمين كرد سپس چوبدستی اش را درآورد و نعره زد:
-آواداكداورا!

طلسم از بغل گوش فنرير گذشت.فنرير خودش را روی آبر انداخت و دندانهای تيزش را برای او نمايان ساخت و گفت:
-می خواستی منو بكشی؟ هان؟ الان خفت می كنم!

گری بك دستانش را دور گردن آبرفورث حلقه كرد. آبرفورث كه هر لحظه سرخ تر می شد لگدی به شكم گری بك زد و چوبدستی اش را روی گردن او قرار داد و نعره زد:
-تكون بخوری مردی!

گری بك هراسان آبرفورث را نگاه می كرد. آبرفورث از چوبدستی اش طنابی خارج كرد و گری بك را به وسيله ی آن بست. سپس گفت:
-الان واسه محفل يه نامه ميفرستم تا تكليف تو و اربابت رو روشن كنند.

بعد نامه ای نوشت:
نقل قول:
سلام به هركی كه اين نامه رو می خونه!
زود چند نفر رو آماده كنين بياين به اينجا. گری بك رو دست گير كردم. ولدی هم امكان داره هر لحظه بياد البته اون مشكلی نداره. نقطه ضعفش در مقابل كنگفوی من ايراد بزرگشه! در هر صورت زودتر چند نفر رو بفرستين.
آبرفورث


نيم ساعت بعد:

آبر پيكره ی تيره ای را ديد كه از دور به سمتش می آمد. وقتی جلو تر آمد كاملا معلوم بود دچه كسی است، او جيمز سوروس پاتر بود. آبرفورث نعره زد:
-وای، نـــــــــــــــــــــــــــــــه!

جيمز اومد و گفت:
-سلام آبر، نامه ات به دست من رسيد. ميون اون همه آدم درست رسيد به دست من! نيروهای كمكی هم ميان. من به محفلی ها گفتم مسئله ی مهمی نيس و آبر فقط می خواد شما رو ببينه. هر وقت وقت كردين بياين بزستان.

آبر گفت:
-آخه چرا تو اومدی؟ خداجون، چقدر بدبختم!

-جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

-چرا جيغ می زنی؟

-چون خوشم مياد! جيـــــــــــــــغ!

ادامه دارد...



Re: بزستان
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ چهارشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۸
#3

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
-نه صدای الاغه!
-نه شایدم صدای...!

آبرفوث با سرعت به سمت بز دونی اش دوید و گرگی را دید که یکی از بز هایش را با خود می برد.آبرفوث نعره زد و به سمت گرگ حمله ور شد.گرگ با سرعت دوید و از نظر دور شد.آبرفورث به پیش لرد برگشت.ولی لرد را نیافت.به جایش یک نامه زیر درخت دید.

نامه را برداشت و خواند:

آبرفورث جان

من همون کسی هستم که تا یک دقیقه پیش منو می زدی.من...یک سری گرگینه دارم که خودت میدونی چقدر وحشی هستن.پس با من یکی به دو نکن!الان هم که این نامه رو میخونی من دارم بزتو میخورم!فنریر برام بز های خوبی میاره.
ما هر روز یک بز میبریم.

اگر می خواهی بز هات زنده بمونند باید بیای پیش ما و تمام اسرار محفل رو فاش کنی!
بای بای!!!!!

آبرفورث به نامه نگاهی انداخت و با عصبانیت گفت:ای نامرد...به بز هم رحم نمی کنی؟حالا صبر کن...

فردای همان روز

آبر بز هایش را چهار چشمی میپایید که فنریر را دید.

ادامه...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: بزستان
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۸۸
#2

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
سوژه ی جديد:

آبرفورث زير درخت نشسته بود و آواز می خوند و بزهاش رو زير نظر داشت:
-لالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالا

ناگهان صدايی كه گويی مطعلق به يك حيوان بود گفت:
-عوووووو، عوووووووووووو

آبرفورث بلند شدو بادقت اطرافش رو نگاه كرد. داشت با خودش فكر می كرد كه اين چه حيوونيه كه صداش عو يه؟ پنج دقيقه فكر كرد و بالاخره به اين نتيجه رسيد كه اون حيوونه بايد اسب باشه. از اونجا كه اسب واسه بزها خطری نداشت دوباره زير درخت نشست و آواز خوند:
-لالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالالا

صدای بيروحی گفت:
-آهای بوقی! آخه اين صداست كه تو داری؟ خفه شو بذار در آرامش بزهات رو بنگريم!

-شما كی باشی آقا؟

-به من می گن لردولدمورت!

-همون جادوگر سياه و از اين جور چيزا؟

-آهان! درست فهميدی كوچول!

-بايد به اطلاع شما آقای ولدك برسونم كه من ازت خوشم نمياد!

-به جهنم! واسه من اهميتی نداره. فقط بی زحمت اون صدای نكره رو خاموش كن.

-آقای ولدمورت، صورتت رو بايار جلو لطفا.

ولدمورت صورتش رو مياره جلوی آبرفورث و با چشمای قرمزش زل می زنه تو چشماش. بعد آبرفورث يه چك می زنه تو گوش ولدمورت!
-آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا... جون مادرت آبر ژ، ديگه نزن...

-به من ميگن آبر بروسلی! كجاش رو ديدی؟ الان يه تكنيك تی جان سو رو كه بروسلی اختراع كرده بود روت اجرا می كنم!

-زرشك!

-ببخشيد نفهميدم چی گفتی؟ حالا بگير كه اومد!

-آآآآآآآآآآآآآآآآآا... نزن! جون مامانت نزن... آآآآآآآآآخخخخخ...

يك ساعت بعد:

ولدمورت افتاده بود رو زمين و از درد به خودش می پيچيد كه آبرفورث دوباره يه كتك زد تو گوش ولدمورت!
-جون مادرت نزن!

-عووووووووووووووووووووو

-اين صدای چه حيوونيه؟

آبرفورث گفت:
- من دقيقا نمی دونم ولدی كچل! فكر كنم صدای اسب باشه!

-نه صدای الاغه!

ادامه دارد...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.