هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: حمام مختلط وزارت
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
#9

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
آپارات درون سایتی ،میزگرد جادوگری !

ابرکسس : ببین آبر تو نمیخوای آدم بشی، حتی نمیخوای توجیه بشی، درست و حسابی هم که دفتر پرسی نرفتی، حالا من باید باهات چکار کنم؟
آبر: حرفت رو پس بگیر، بشین، بینیم، باوووووووود!
ابرکسس : نه اینطوری نمیشه ، تو اینطوری میکنی ، دراکو آنطوری میکنه ، عله یه طور دیگه میکنه ، حاجی بعد مدتها میاد میخواد اونم یه کاری بکنه، بعد میگن سایت بیناموسی نداره
آبر : این حرفت نشون میده که پستات سوژه رو منحرف کرده ، تو کلاً از زندگی پاک میشی؟

در همین لحظه ریگولی بلند میشه ، بعد میشینه :D

آرگوس: خب برای اینکه میبینم همه چی گل و بلبله !( ملت : )، من بحث رو تموم میکنم و فقط یه اخطار میدم ، اوهوی تویی که آنجایی اصلا هیچی حالیت نیست

ابرکسس: ببینم آبر حالا چطوری پاک میکنی با صابون یا شامپو!

در همین لحظه کل این ملت با همین تفکرات( الان آلبوس میاد میگه تفکر ها درسته ) آپارات میکنن توی حمام مختلط و کلاً سوژه رو دگرگون میکنن !

آپارات درون سایتی ، حمام مختلط وزارت !

مگی :
نقل قول:
اگر کسی تاپیک رو از حد خودش خارج کنه باهاش برخورد میشه و از انجمن وزارت معلق میشه این تصمیم با هماهنگی ایوان روزیه مدیر ایفای نقش گرفته شده .


ریگولی : خب الان چکار کنیم که معلق نشیم، مخصوصاً تو ابرکسس من میترسم یادی معلق بشی یه سری مشکل برای سینه هات ... نه چیز سین هات بوجود بیاد .
ابرکسس : امممم بزار ببینم !

رجوع به بالا برای جور کردن ادامه رول !

ابرکسس : آهان ایناهاش!
نقل قول:
ابرکسس: ببینم آبر حالا چطوری پاک میکنی با صابون یا شامپو!
خودشه ، تو پست من که ایوان داره، پاک کنندگی هم داره، مگی هم داره، آره، پست من مربوط میشه به حموم، حالا دیگه خودتون میدونین و خودتون!

مگی :
عله : ببین مشکل از جای دیگه اس تو اگر منظور این کتابای گاج رو فهمیدی منظور پست قبلی رو هم میفهمی ، بعد میتونی ادامه اش بدی !
ریگولی: یعنی نفهمیدی؟ آرگوس بیا اینم هیچی نمیفهمه
کوییرل به صورت تک خطی جلو میاد و میگه : مشکلی نیست که !

و بازم میگه : سر جاشه که !

در همین هنگام کلیه اعضای ایفای نقش محو پست و حموم و بیناموسی و عله و ... شدن که...

در باز میشه و 5 6 تا ناشناس وارد حموم میشن و لباساشو در میارن و میپرن تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام قارتی در میدن و شروع به استحمام میکنن...

ملت :

افراد ناشناس که شامل آنیت و ویولت و بلاتریکس و مورگانا و درک هستند رو به ملت میکنن و یک صدا میگن :
اممم .. ما دیدیم اینجا حمام مختلطه، بعد مگی تنهاست گفتیم یه وقت عله زیادی کیفور میشه بیناموسی رو آزاد میکنه بعد مگی زنده نمیمونه
عله : برین باب! من از ایوان شنیدم اینجا مختلطه و پر پسره دست پرسی رو گرفتم و اومدم، فقط قرار بود پدر و پسر باشن، میگ رو هم داشتیم کم کم مینداختیم بیرون!

جمعیت بسی بسیار گشته و رول داره به خوبی و خوشی پیش میره ، عله رو هم دارن کم کم رضایتش رو میگیرن که!

آبر: همش كه ديالوگه . فضاسازي نكني جرقه مي‌زنما!

پس نویسنده شروع به فضا سازی میکنه!

فضا سازی

حمام بسیار مجللی بود، همه جادوگران و ساحره ها در استخری به طول و عرض زیاد و عمق بیشتر و مهمتر آنکه در کنار یکدیگر به راز و نیاز می‌پرداختند، در قسمت سمت راست اتاقکی نمور و کوچک قرار داشت که سونای آن مکان بنظر میرسید، دو تن از ساحره ها و جادوگران در آن محل به لاغر کردن خود مشغول بودند ، عله نیز که از وضع حمام راضی بود در گوشه ای استخر که ر زیر تشعشعات نورانی خورشید دراز کشیده و متنی را برای تایید حمام تهیه میکرد. ایوان ماموریت خود را تمام و کمال انجام داده بود و شامپوهای مختلفی را برای هر چجه بهتر و بهتر کردن حمام درون ستخر ریخته و طعم و بوی بسیار دل انگیزی را پدید آورده بود که ناگهان...


در باز میشه و فرد شناسی که یه چیزی در پایین و دو تا چیز در بالا داره ! وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه...

خارج رول :

ناظر : ای بوقی این چیه ؟ این یارو که خودش مختلطه، الانه که در حموم رو پلمپ کنن!
نویسنده : ای بوقی چرا فکر بیناموسی میکنی؟ منظورم یه سر و دو گوشه! میخوستم سوژه جدید و ترسناک و تازه بشه!
اصلاً من دیگه نیستم ، خودتون بنویسین!

ناظر( ملقب به آبر ): این پست و هزارتا پست قبلش درنظر گرفته نمیشه، چون من قبلاً کلی سوژه داشتم توجه نکردین !
داخل رول :

...


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: حمام مختلط وزارت
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
#8

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
در باز میشه و فینیاس وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام قارتی در میده و شروع به استحمام میکنه.... در همین هنگام ریگولوس هم که لخت بوده توی استخر میپره و عله و ابرکسس وسط استخر به هم میرسن!

عله: من که هنوز نیومدم تو!
ابرکسس: منم دارم لباس می پوشم که برم، از بس تو اب موندم پوستم پیر شده!
ابرفورث با منو ناظری میاد تو، یه زمان برگردون گردنشه و دکمه شو می زنه

در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه.... در همین هنگام ابرکسس هم که لخت بوده توی استخر میپره و عله و ابرکسس وسط استخر به هم میرسن!

ریگولوس رو میکنه به ابرفورث: الان ما همه وسط ابیم، خوب شما امر بفرمایید ما چی کار کنیم؟
آبرفورث: اولا که تعدادتون زیاده، بقیه ملت گیج میشن...یه سری تون باید نابود شید!

ریگولوس: خوب من که خوشتیپم، حیفم
ابرکسس: من که لختم، جزو مناظر توریستی حمامم.
عله: من وب مسترم.
فینیاس: منم که جکوزیم!
ولدی از زیر اب میاد بیرون: من دارم ادامه تحصیل میدم.

ویولت به فکر فرو میره

پرسی که توی دخمه های هاگوارتز تبدیل به دیوانه ساز شده بود وارد حموم میشه و می خزه توی اب
پرسی انگشتان دراز و باریک و لزجش را دور مچ پاهای ریگولوس حلقه کرد ، سرمای غیر عادی ای که به خاطر حضور دیوانه ساز ها تا مغز استخوانش نفوذ کرده بود ریگولوس را آزار میداد.
پرسی ریگولوس را به زیر اب فرو می کشد و یک تنفس دهان به دهان به او می دهد و روح از تنش به در میشود و روحش لیز می خورد و در سوراخ کف استخر گیر می کند و تقلا می کند.

ویولت پرسی رو می بینه و میره بهش بگه که اینا می خان بکشنش...

آبرفورث: خوب خیلی خوبه، یکی کم شد! خاطرات دوران تحصیل لرد چی شد؟ اون رو هم باید بگید..وگرنه سوژه ی دراکو رو پیچوندید ها.

ولدی از زیر اب فوران می کنه بیرون و توی دستش یه عالمه کتاب " گاج ( گروه آموزشی جادوگران )

آبرفروث: پس سوژه ی جیییییییییییغغغغغغغغغ چی شد؟؟ زمان برگردون رو فشار میده

ولدی از زیر اب فوران می کنه بیرون و از شدت فوران مایو از کف به در میشه و
ملت توی حموم: جییییییییییییییییغغغغغ

توی دستش یه عالمه کتاب " گاج ( گروه آموزشی جادوگران )

کلاه گروهبندی رو برمیداره و میره باهاش میشینه روی یه صندلی تا بالاخره دراکو شاهد لحظه ی شکوهمند گروه بندی لرد باشه...
آبرفروث تایید می کنه و یه گوشه میشینه و محو ذوق کودکانه ی چشمان لرد میشه!


ویرایش شده توسط ریگولوس بلك در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۳:۰۱:۳۲

Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: حمام مختلط وزارت
پیام زده شده در: ۴:۲۴ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
#7

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
ولدي: دستو بندا!
ابركسس: ببخشيد!
عله:‌ ابركسس صد دفه نگفتم جلو باقي مديرا با من شوخي دستي نكن؟
ابركسس: ببخشيد!
عله : آبرومو جلو ايوان بردي.
ايوان: راس مي‌گه آبروشو جلو من بردي.
ابركسس: ببخشيد!
آبرفورث: همش كه ديالوگه . فضاسازي نكني جرقه مي‌زنما!
پس كله ولدمورت: من همه چي رو ديدم!
ولدي: كوييرله. اونم ديد!
عله: خيلي بد شد. چقدشو ديدي كوييرل؟
كوييرل: همشو ديدم!
آبرفورث: همش كه ديالوگه . فضاسازي نكني جرقه مي‌زنما!
عله: خيلي ضايع بود نه؟
كوييرل: نه خيليم خوب بود منم مي‌خوام!
عله: خجالت بكش تو زير دست مني خاك بر سر!
كوييرل: راز و نياز كه زيردست و بالادست نمي‌شناسه!
عله: آهاااااااا اون دو تا رو مي‌گي كه ... هوففففف خيالم راحت شد. ما رو نديده. ولي ابركسس اين تو رو تبرئه نمي‌كنه. خيلي بي حيايي!
ابركسس: ببخشيد!
آبرفورث: همش كه ديالوگه . فضاسازي نكني جرقه مي‌زنما!
عله: اه چقد تو حرف مي‌زني! شتلق!
آبرفورث:‌ ديالووووووووووووووووووووووووووووو..........
ولدي:‌ ابركسس هنوز دستتو از رو پاي من برنداشتيا.
ابركسس: ببخشيد!
ولدي:


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۴:۲۵:۵۶



Re: حمام مختلط وزارت
پیام زده شده در: ۳:۴۴ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
#6

ابرکسس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۲ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۵۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
از The House Jack Built
گروه:
کاربران عضو
پیام: 84
آفلاین
در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه.... در همین هنگام ابرکسس هم که لخت بوده توی استخر میپره و عله و ابرکسس وسط استخر به هم میرسن!

دوباره همون ناظرا: جیــــــــــــــــــــــــــــــــغ! بازم که تاپیکو دادین دست این ابرکسس!

در همین لحظه آبرفورث در حالی که منوی مدیریت تو دستشه یه تنه به در میزنه، درو میشکونه و وارد حموم میشه!

همه ی حضار توی حموم: جیـــــــــــــــــــــــــــــغ!

آبرفورث: ببخشید... ببخشید!

میره بیرون، لباساشو در میاره پرت میکنه یه گوشه و بعد دوباره وارد میشه!

آبر: پستت تا حالا 8 خط شده، زیر 14 خط باشه به عنوان ناظر یه انجمن دیگه وظیفمه که به سمتت جرقه شلیک کنم!

ابرکسس: شد؟

آبر: نه! تازه شده 10 خط!

ابرکسس: الان چی؟

آبر: نه!

ابرکسس: الان چی؟

آبر: خب بالاخره شد!

آبر که دیگه خیالش راحت میشه که سلامت ایفای نقش در خطر نیست با خوشحالی میاد بره لباساشو تنش کنه و برگرده به انجمن خودش که میبینه لباساش نیست!

آبر: جیــــــــــــــــــــــــــــــغ!

در اینجا ابرکسس میاد پستو ادامه بده و توضیح بده که چه بلایی سر لباسای آبر اومده که پرسی وارد میشه و ابرکسسو شوت میکنه اون ور!

پرسی: تو بلد نیستی پست بزنی! برو کنار خودم بقیشو میزنم!

ادامه ی پست:

آبرفورث از اینکه می دید لباس های پشمی اش که از مادربزرگ مهربانش به ارث برده بود سر جایش نیست، در قلبش احساس سرمای سخت و جان کاهی کرد و با تمام وجود فریاد زد: جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

برای لحظه ای سکوتی وهمناک(!) فضای حمام را در برگرفت و عله که تا کمر در آب فرو رفته بود احساس عجیبی را تجربه میکرد! نیم تنه ی پایین بدنش شامل انگشت های پا (10 عدد)، کف پا ( 2 تا)، ساق پا (2 تا)، زانو (2 تا)، ران و کشاله ی ران ( به مقدار لازم)، لگن (یک عدد)، شرمینگی (به شما چه چند تا؟) و یک سری اندام های دیگرش خیس بود و در آن ها سرمای خاصی را که یادآور خاطرات تلخ کودکی اش بود حس میکرد ولی بالاتنه اش شامل سینه ها، دست ها و سر و گردنش خشک بود و او را به یاد همه آن شب هایی می انداخت که در رخت خوابش باران نمیبارید. پس از مدتی یک سری انفعالات و واکنش های شیمیایی و الکتریکی در بدن عله صورت گرفت و مغز پر چین و چروک عله پیام مهمی را از طریق تعدادی سلول عصبی خاکستری رنگ به دهانش منتقل کرد: "حرف بزن!" دهان عله که پیام مغز را به خوبی دریافت کرده بود با طمانینه ی خاصی رو به ابرکسس شروع به باز و بسته شدن کرد! اولین حرفی که با موفقیت از دهان عله خارج شد واو بود! بعد از آن نوبت به قاف رسید...

(پرسی همچنان داشت ادامه میداد و در این مدت خورشید خانوم یه دور غروب میکنه و بعد دوباره طلوع میکنه)

... بعد از دال حرف بعدی که از دهان عله خارج شد الف بود و بعد از الف ...

(دیگه اینجا خدا هم که نشسته بود با جبرئیل شطرنج بازی میکرد حوصلش سر میره و کلا دنیا رو میذاره رو دور تند)

عله: خلاصه جونم واست بگه که وقتی آبر حواسش نبود داشت خطای پستتو میشمرد من رفتم لباساشو پیچوندم! حیف این تن و بدن بلوریش نیس که لباس تنش کنه؟

ابرکسس: اگه تو رفته بودی لباساشو بپیچونی پس من با کی داشتم شوخی دستی میکردم؟ و الان دستم کجای چه کسیه؟

ابرکسس برمیگرده پشتشو نیگا میکنه و به صورت صحنه آهسته مسیر دستشو دنبال میکنه! اول شونه ی دستشو میبینه.... بعد آرنجشو.... بعد میرسه به مچ دست... و در آخر انگشتاشو میبینه که به آرامی روی کشاله ی ران یه مرد غریبه قرار گرفتن! سرشو یه خورده میگیره بالا و ولدمورتو میبینه که با عصبانیت زل زده بهش!


ویرایش شده توسط ابرکسس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۳:۴۶:۴۹
ویرایش شده توسط ابرکسس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۴:۵۹:۲۵

تصویر کوچک شده


[b][s


Re: حمام مختلط وزارت
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
#5

كلاه گروه بندی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۶ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۲۵ سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹
از گنجه ي خاك گرفته دامبلدور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه.... اما از اونجا که عله خیلی چرک بوده اب استخر اسیدی میشه و شروع میکنه به نابود کردن دیواره های استخر و بعد کل حمام عمومی رو به فنا میده و بعد وارد جامعه ی جادوگری میشه و به سرور سایت نفوذ میکنه و بعدش به درون زوپس رسوخ میکنه و در نهایت کل تارنمای جادوگران رو به نابودی میکشونه .

پایان سوژه

سوژه ی تاپیک : جیــــــــــــــــــــــــــــــــغ !!

در این هنگام مگی وارد عمل میشه و در راستای فن فیکشن نویسی () با ساعت زمان برگردونی که اخرای کتاب سوم از هرمیون پس گرفته .. زمان پست رو به عقب برمیگردونه .

بعد تره ور کلاه گروه بندی رو که نویسنده ی اماتوری بیشتر نیست از کار بر کنار میکنه و وظیفه ادامه دادن پست رو به عهده یک ابر نویسنده میگذاره.
_________________

در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه.... عله نگاهی به ژرفای اقیانوس به بالا میندازه ، خورشید از پشت حمام سقف پوشیده وزارت بهش چشمک میزنه و ستاره ها سوسو میکنند ، باک بیک در کنجی داره زوزه میکشه و یک دیوانه ساز هم در حالی که دست های سرد و استخوانی ایش رو در هوا تکون میده همون گوشه ها برای خودش داره میگرده ..

پیام زده شده در : 00:00:00 سه شنبه 10 شهریور 1388

سوژه ی تاپیک : جیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ !!


جیغ زده شده در : 00:00:00 سه شنبه 10 شهریور 1498

مگی دوباره وارد عمل میشه ..

ادامه دادن پست به ارزشی بی لباس محول میشه ..

_________________

در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه.... در همین هنگام ابرکسس هم که لخت بوده توی استخر میپره و عله و ابرکسس وسط استخر به هم میرسن ..

ابرکسس:عله خوبی؟!
عله:خوبم تو خوبی؟!
ابرکسس:خوبم .
عله:داری چی کار میکنی ؟!
ابرکسس:دارم انگشتمو خیلی خشک توی دماغم میکنم ، البته انگشتمو توی خیلی جاهای دیگه هم میتونم بکنم ..
عله:نههههههههههه.

سوژه ی تاپیک :
جمعی که از ناظرین : جیــــــــــــــــــــــــــــــغ !!

مگی هم دوباره به علت فشارات وارده ناچارا وارد عمل میشه و در نهیات همه به این نتیجه میرسن که ..

_________________

در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه....


ویرایش شده توسط كلاه گروه بندی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۴:۱۲:۱۰

. A word is enough to the wise

|||


Re: حمام مختلط کارکنان وزارت
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
#4

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مگی: اوه ... یک جادوگر تو بغلمه ... جیــــــــــــــــــــــــغ!
ایوان: مگی نگران نباش ... من مدیرم اشکال نداره ...
ساحره های اطراف: وای یک مدیر ... جیــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
مگی: جیــــــــــــــــــــــــــــــغ!
ایوان: بابا نامردا این همه جادوگر اینجاست مگه من چمه؟
ساحره ها: جیــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

در همون لحظه تره ور بالای سر ایوان ظاهر میشه و با قدرت فوق طبیعی ای ایوانو از حموم پرت میکنه بیرون!

مقر فرماندهی پاتر کبیر!

ایوان وارد میشه ..

- ارباب ... باور نکردنیه .. باور نکردنیه! اونجا یک حموم خیلی بزرگ داره! اونجا همه حموم میکنن و تمیز میشن ...
عله در حالی که خودشو میخارونه به فکر فرو میره ... او امسال ششمین سالی بود که به حموم نرفته بود و حالا کمی کنجکاو شده بود ...
ایوان: تازه .. اونجا ساحران و جادوگران به طور مختلط حموم میکنند!
عله: اوه این دیگه خیلی عجیبه! و چقدرم بی ناموسی ... از کوییرل چه خبر؟
استر: قربان هر چی موبایلشو میگیرم میگه در دسترس نیست! قربان من فکر میکنم این حموم باید خیلی بی جامه و هیجان انگیز باشه وگرنه کوییرل تا حالا برگشته بود!
عله به کادر مدیریت خیره میشه ... ایوان با حالت رویاگونه از پنجره به افق دوردست خیره شده و استر سر جای خودش مشغول ورجه وورجه کردنه و هر چند ثانیه میزنه زیر خنده...
عله: به گمونم باید خودم شخصا از حموم بازدید کنم ...

چند لحظه بعد در حموم ...

ملت جادوگر و ساحره به خوبی و خوشی در کنار هم مشغول استحمام کردنن و در اون بین مگی با لبخندی بر لب دیگران رو به استحمام کردن تشویق میکنه و کلا متوجه نمیشه چرا همه ازش فاصله میگیرن ... در سویی دیگر تره ور به هر کی میرسه در مورد اون رمزتاز مرموزی که اونو به اینجا منتقل کرده صحبت میکنه و به نظر میرسه که از همین الان عده زیادی پشت دفتر وزیر به صف ایستادن تا به حموم منتقل بشند ...

ناگهان استر وارد حموم میشه و به اولین کسی که میرسه یک اردنگی جانانه میزنه سپس صداشو صاف میکنه ...

- اهم اهم ... ورود پاتر کبیر، خدای زوپس و آتشفشان اعظم سایت رو اعلام میداریم!

در باز میشه و عله وارد حموم میشه و لباساشو در میاره و میپره تو آب و در حالی که از فرط تمرکز به ابروهاش چین انداخته با جدیت تمام شروع به استحمام میکنه....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۲:۳۸:۵۳
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۲:۴۸:۰۹



Re: حمام مختلط کارکنان وزارت
پیام زده شده در: ۱:۵۱ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
#3

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
مديرا بعد از جروبحث طولاني راجع به اينكه كي بره حموم مختلط رو ببينه اعصابشون خورد مي‌شه و به اتاقاشون مي‌رن.
-ياافتم!
همه مديرا جلو در اتاق كوييرل ميان: چيو يافتي؟
كوييرل: هيچي هيچي داشتم خواب مي‌ديدم!
وقتي مديرا ميرن كوييرل نفس راحتي مي‌كشه و گوشيشو درمياره و به ولدي اس ام اس مي‌ده:
- يه پيشنهاد رديف برات دارم. اصل حاله! قضيه از اين قراره كه ...

===

- اي جان! چه دلاكايي!‌ اصن آدم حظ مي‌كنه كارشونو مي‌بينه!
تره‌ور دور محوطه حموم مي‌چرخه و ملت رو از زير نظر مي‌گذرونه كه ناگهان به يه چيزي مي‌خوره.
- س س س سلام!
كوييرل عمامشو دور سرش محكمتر مي‌كنه: سلام.
- ش ش شما اينجا چ چ چي كار مي‌كنيد؟
- اومدم حموم! اشكالي داره؟!
- ن نه!
كوييرل نگاهي به حموم مي‌اندازه و چشماش برق مي‌زنه. سريع لباساشو مي‌كنه و عمامشم در مياره و مي‌پره تو آب!

- تو ديدت رديفه؟
ولدي از پس كله كوييرل مي‌گه:‌ آره توپ توپ! چه منظره توپي!
كوييرل : مال من بهتره! من يه تنفس مصنوعي تو كادرم دارم!
ولدي : چههه! من شاهد راز و نياز زنده‌ام!
كوييرل: مااااا! بيا جاها عوض!
كوييرل مي‌چرخه و نگاهي به مرد پشمالوي چاق زشت درب و داغون روبروش مي‌اندازه كه با دندوناي كپك زده‌ي زرد و يكي بود يكي نبودش داره بهش لبخند مي‌زنه!
ولدي: ركب خوردي موهاهاهاهاها!

---

مگي كه از آفتاب گرفتن و ديد زدن خسته شده بود لب آب مياد تا يه استحمامي بكنه. پاهاشو توي آب فرو مي‌كنه و به شامپويي كه بغل چند تا داف اسمي لب استخر بود نگاه مي‌كنه و وقتي دافا حواسشون نيست شامپو رو كش مي‌ره. فشارش مي‌ده تا باهاش سرشو بشوره كه ...
- آآآآآآآآآآخ!
شامپو تو دست مگي ناپديد مي‌شه و ايوان روزيه بغلش ظاهر مي‌شه!
- لامصب يه خرده بالاترشو فشار مي‌دادي خب! آآآآآآآآآآآي! حالا من چه غلطي كنم؟ گلرنگ دو تا بچه مي‌خواد ما فقط يكي داريم!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱:۵۵:۱۳



Re: حمام مختلط کارکنان وزارت
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
#2

مینروا مک گونگال old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
از دفتر وزارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 547
آفلاین
دفتر مگی دور سر تره ور میچرخه .
تره ور : وای این رمزتازه .
تره ور در یک محیط پر سر و صدا فرود می آید و با کله به زمین میخورد .
تره ور چشماشو میماله و کم کم تصویر براش واضح میشه : وای وای عجب چیزایی.
ایول اینجا یه استخر مخصوص ساحره هائه . ایول مگی عجب رمز تازی .
یه ایده ی خوب رسید به ذهنم .وای اون مگیه و به یه تخت دم استخر نگاه میکنه .
مگی خوابیده و داره با لباس کامل آفتاب میگیره و روزنامه میخونه .
تره ور با خودش : بوقی . بوق تو سرش این همه کیس مناسب اینجاست (case) این داره روزنامه میخونه فکر کنم مشکلات ... داره .
تره ور به مگی نزدیک میشه : مگی بوقی .
مگی که به روزنامه خیره شده : اوه یس ! ( اوه بله )
تره ور : هوی مگی با تو ام .
مگی : مای مرلین دیس ایز سو گود . ( مرلین من . این خیلی خوبه )
تره ور به روزنامه نگاه میکنه تا ببینه چه مطلبی باعث شده این طوری توجه مگی جلب شه .
تره ور : عهه ! این از من تیز تره لای روزنامه رو سوراخ کردی بوقی ؟!
عجب منظره ای .
مگی یه قلپ از نوشیدنی کره ایش میخوره : پس چی فکر کردی ؟!
تره ور : حالا چرا با لباس آفتاب میگیری ؟!
مگی : بوقی اینا فکر میکنن من یه ساحره ام و نمیدونن ...
تره ور : تو خیلی بوقی خیلی بی ناموسی . اصلا من قهرم بوقی من باید گزارش بدم به مدیران . اون ضبطرم ؟! واقعا که تو باعث خجالتی . من الان میرم و گزارش میدم .
مگی : تره ی عزیز یادته یه تقاضا کرده بودی برای حمام مختلط کارکنان وزارت ؟!
حالا که فکر کردم دیدم یه 300 متری طبقه ی آخر خالی داریم برو عزیزم بسازش یه ذره خستگیت در بره .
تره : حالا معلوم شد کی زرنگ تره .

حمام مختلط وزارت خانه :

ساحره ی گمنام : اهای دلاک خشک ! بیا شوخ از تنمون باز کن .
تره ور : ایول من از دیدن این صحنه ها و تبادل نظر و راز و نیاز این ساحره ها و جادوگر ها لذت میبرم .

خوابگاه مدیران :

کوییرل : این آگهی رو نگاه کنید .

نقل قول:
حمام مختلط کارکنان وزارت خانه :
از با هم بودن لذت ببرید . محلی برای راز و نیاز های شبانه شما . جایی که می توانید به شدت با هم صمیمی شوید .
روزهای سه شنبه ورود افراد آزاد نیز بلا مانع می باشد .


استرجس : باعث شرمه واقعا .
آنتونیون که چشاش از کاسه بیرون زده : ترو خدا نگاه کن پشتش چه عکسی انداخته .
ایوان : من باید به عنوان جاسوس برم اونجا ببینم چه خبره .
کوییرل : نه نه من این وظیفه ی سختو قبول میکنم .
استرجس : نه نه شما خسته میشید .
ایوان : هووم کار خودمه من استتار میکنم .


در مورد ادامه ی سوژه : ایوان پس از عصبانیت مدیران از وزیر تصمیم میگیرد به صورت مخفی به حمام برود و خود را به صورت شامپو در میاورد و پس از چشم چرانی های فراوان نظرش در مورد بی ناموسی عوض می شود ....

پ ن : ایده ی تاپیک از ایده ی تاپیک خوابگاه مختلط کارکنان گرفته شده است .
با تشکر از پرسی ویزلی

پ ن 2 : اگر کسی تاپیک رو از حد خودش خارج کنه باهاش برخورد میشه و از انجمن وزارت معلق میشه این تصمیم با هماهنگی ایوان روزیه مدیر ایفای نقش گرفته شده .


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۰:۱۹:۰۲


حمام مختلط وزارت
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
#1

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
در مخیلات ذهن تره ور :
تره ور : هووم اینم شد وزارت این مگی همه چیز رو به بوق کشیده مرلین اخه یه ذره بیناموسی هم نداریم . حیف نیست این همه شیر موز بی خودی هدر شه ؟! اون موقع ها که مرد بود باز یه کیفی می کردیم . حیف . باید کودتا کنم .
ذهن برتر تره ور : نه خره . اگه کودتا کنی خودتم برکنار میشی تو همیشه با مگی بودی باید سعی کنی خودت همه چی رو تو دست بگیری .
تره ور : هووم راست میگی اگه موافقت نکرد با بی ناموسی طلسم فرمانو روش ایجاد میکنم .
ذهن برتر تره ور : بوقی اون خودش عشقه بی ناموسیه .
تره ور : راست میگی .

پشت در دفتر مگی :
تره ور در حالیکه با خودش زمزمه میکنه که چی میخواد به مگی بگه قور قور کنان میپره که درو باز کنه .
منشی مگی : کجا میرید ؟! خانم جلسه دارن .
تره ور : بوقی من خودم معاون وزیرم میشناسمش اون الان داره کلاه بازی میکنه .
منشی : به هر حال به من دستور دادن کسی رو راه ندم .
تره ور گوششو می چسبونه به در :

مگی : من چقدر کار میکنم همش به فکر این ملتم . چند شبه نخوابیدم . باید حقوق کارکنان رو زیاد کنم . این بدبختا به من رای دادن . زشته من فعالیت نکنم و حقشونو ادا نکنم . نامردیه من کار انجام ندم .
تره ور : من چقدر نامردم . من از خودم خجالت میکشم . باید برم تو و دلداریش بدم .
تره ور در رو باز میکنه .
منشی مگی : نه آقای تره ور خانم جلسه دارند .

تره ور درحالی که توی دفتر رو نگاه میکنه : هیچ کس تو اتاق نیست .

صدای مگی دوباره به گوش میرسه :
من چقدر کار میکنم همش به فکر این ملتم . چند شبه نخوابیدم . باید حقوق کارکنان رو زیاد کنم . این بدبختا به من رای دادن . زشته من فعالیت نکنم و حقشونو ادا نکنم . نامردیه من کار انجام ندم .

تره ور : چرا اینارو انقدر تکرار میکنه .
و بعد دنبال منبع صدا میگرده و میگه : شت ! یه ضبط جادویی !

با عصبانیت مشتش رو به ضبط میکوبه !

دفتر دور سرش میچرخه .
تره ور : وای نه این یه رمزتازه .


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۱:۴۴:۲۷
ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۲:۰۳:۰۶
ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۰ ۱۲:۱۰:۴۷

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.