هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
تكليف اين جلسه .
- ازهر نوع گياه يك نمونه معرفي كرده و با آن معجوني درست نماييد . (30 امتياز)



گياهان سمي :گیاه مارملخ که به دلیل شباهت ساقش به مار و شکل کلی اش به ملخ اینگونه نام گذاری شده.این گیاه چنان خطرناک و سمی است که در عرض ده دقیقه در بدن مانند اسید عمل می کند و بدن را از درون متلاشی می کنند.

گياهان كاربردي :می توان از گیاه رکابرگ نام برد که اگر با معجون عشق و کمی عصاره ی فیلیکس مخلوط شود،خاصیت شفابخش عجیبی پیدا می کند و هنوز هیچ کس دلیل آنرا نمی داند!خوبی این معجون سریع درست شدنش است!
حالا اگر آن را با فزموتي در آمیخته کنیم یکی از بدترین سموم به وجود می آید.


گياهان غير سمي :گیاه کازمونی که برای درد های ماهیچه ای استفاده می شود و در استرالیا به فراووانی یافت می شود.


معجون سمی:ابتدا کمی از گیاه مارملخ را در آب جوش می جوشانیم و سپس کمی از زهر عقرب را به آن اضافه می کنیم بعد می گذاریم به وسیله ی ریختن کمی از خون حیوان(هر حیوانی!هیچ اهمیتی ندارد) رنگ آن تغییر کند!معجون بعد از سه ساعت خنک شدن آماده است!(معجون اسیدی)


گياهان كاربردي:مفید:رکابرگ را در پاتیل می اندازم و به اندازه ی 20 دقیقه صبر می کنیم تا خوب با آب چوش بجوشد سپس سه قطره(و نه بیشتر) معجون عشق می ریزیم و آنراحسابی هم می زنیم سپس 22 قطره فیلیکس به آن اضافه می کنیم.معجون بعداز 5 دقیقه حاضر است!.
اگرآن را با گیاه فزموتی به مدت 3 روز بجوشانیم معجون وحشتناکی به دست می آید.


گياهان غير سمي:کازمونی رابا گیاه اکالیپتوس و ترکیب ویتامین آ و ب(این یک نوع داروی مفید در دنیای جادوگری است که در سال های اخیر یافت شده) قاطی کنیم و مدت 3 ساعت آن را برخلاف عقربه های ساعت هم بزنیم معجونی با همان نام به وجود می آید.



Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
تدريس جلسه ي اول معجون سازي

گياهان در معجون سازي


صداي تق تق چكمه هايش بر راهروهاي تاريك و نمور دخمه ها طنين افكن بود . در راه به اين فكر مي كرد كه يك دفعه چه شد كه دوباره دلش خواست اين ترم نيز معجون سازي را تدريس كند .

در هر حال او ديگر معلم معجون سازي بود و بايستي در اين ترم اين درس را تدريس مي كرد و قابل ذكر است كه او از اين كار لذت ميبرد .

از راهروهاي دخمه ها گذشت و به پشت در كلاس رسيد . دستي به موهاي بورش كشيد تا كمي مدل فشن به آنها دهد .
(پ.ن : چه كنيم ، روزگار ما پيرمردا رو هم جوون و ديوونه مي كنه . ) .


كمي سرهمي مشكي راتكاند و سپس شنل مشكي را به صورتي انداخت كه فقط نيم تنه ي چپش را پوشانده بود .

آرام در را باز كرد و وارد كلاس شد . نگاهي به فضاي كلاس انداخت ، هنوز دكوراسيون ترم پيشش را حفظ كرده بود .
بچه ها با ديدن او به احترام ايستادند ؛ دستش را به علامت بفرماييد تكاني داد و سپس به سمت ميز تريبون پارسالش رفت .

سرفه اي كرد و گفت :

- سلام ...آغاز ترم جديد زمستاني رو به همتونتبريك ميگم .
اكثرشما منو مي شناسيد ولي براي اونايي كه منو نمي شناسن ميگم . من گودريك گريفيندور هستم و مثل ترم پيش تدريس كلاسهاي معجون سازي با منه . اميدوارم ترم خوبي رو با هم داشته باشيم .

اول براتون يه توضيحاتي درباره ي كلاس اين ترممون ميدم و بعد مي ريم سراغ درس .

كمي با قلم پر روي ميز تريبون بازي كرد و سپس ادامه داد :

- شما در اين كلاس حاضر شديد كه علم دقيق ، هنر ظريف و پيچيده ي معجون سازي را ياد بگيريد .

شايد كسي باورش نشه كه كه اين درس نوعي سحر و جادوست چون ما اينجا كمتر از چوب دستي استفاده مي كنيم و من از شما توقع دارم كه بتونيد زيبايي كف هاي طلايي معجون "كومافيلك سز" رو درك كنيد يا از بو كردن معجون "ترمازانباوي" لذت ببريد .

نگاهي به دانش آموزان انداخت و گفت :

- خب ، امسال نمي خوام مثل پارسال برنامه ي مشخصي رو براي آموزش بهتون بدم ، بنابراين شما عنوان هر جلسه رو همون جلسه مي فهميد و بايد با استفاده از كتاب معجون سازي پيشرفته ي خودتون تكليفي رو كه مي دم انجام بديد .

و اما در س امروز ، اين جلسه ما به نقش گياهان در معجون سازي مي پردازيم . مي دونيم كه گياهان در معجون سازي نقش عمده اي رو ايفا مي كنند و اصولا 60 در صد هر معجوني مواد اوليه اش رو گياهان تشكيل مي دهند .

مثلا ما از برگ گياه ساتوردا هم مي تونيم معجوني كشنده بسازيم و هم مي تونيم معجوني درماني درست كنيم .

گياهان در معجون سازي به سه دسته تقسيم مي شوند ، گياهان سمي ، گياهان كاربردي و گياهان غير سمي .

گياهان سمي : گياهاني هستند كه معمولا در معجون هاي خطرناك و يا معجون مرگ استفاده مي شوند مثل گياه فزموتي كه اصليتي آفريقايي داره و زن هاي بومي اونجا براي كشتن مرداشون استفاده مي كنند ، البته به شرط اينكه شوهره زن دوم گرفته باشه .

با اين گفته ي او بچه هاي كلاس زدند زير خنده ، پس از چند دقيقه كه كلاس آرام شد ، ادامه داد :

گياهان كاربردي : گياهاني هستند كه هم مصرف سمي دارند و هم مصرف درماني كه مثالش را بالاتر زدم .

گياهان غير سمي : گياهاني هستند كه فقط خاصيت هاي درماني دارند و يا درمعجون هايي استفاده مي شوند كه اثر مخبري برروي بدن ندارند .

سپس تكاني به چوب دستي اش داد و نوشته هايي روي تخته ظاهر شدند .

- اميدوارم كه درس رو خوب متوجه شده باشيد و تكاليفتون رو درست انجام بديد .
و سپس با سرعت از كلاس خارج شد .

تكليف اين جلسه .
- ازهر نوع گياه يك نمونه معرفي كرده و با آن معجوني درست نماييد . (30 امتياز)


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۱۹ جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۸

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
کلاس معجون سازی

با تدریس استاد گودریک گریفیندور

*جهت اطلاع از برنامه ی تدریس این کلاس به اینجا مراجعه نمایید.

موفق باشید.


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: امتحان معجون سازی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
امتيازات امتحان كلاس معجون سازي


گريفيندور :15

سيموس فينيگان : 20+25=45


هافلپاف : 48

كينگزلی شكلبوت : 20+30=50

گلگومات : 20+25=45

لودو بگمن :20+30=50



اسليترين : 0


راونكلاو : 0


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: امتحان معجون سازی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

سیموس فینیگانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 269
آفلاین
1.
صبح روز سه شنبه،سيموس به تنهايي مشغول خوردن صبحانه بود.تلويزيون داشت اخبار صبحگاهي رو پخش ميكرد كه زنگ در خونه ي سيموس اينا به صدا در اومد.سيموس ليوان آب پرتغالي رو كه داشت ميخورد روي ميز گذاشت و به سمت در رفت.همين كه درو باز كرد ديد دين پشت در وايستاده بود.

- سلام دين.

- سلام سيموس

- اينجا چيكار ميكني؟؟؟

- ميزاري بيام تو با همينجا بهت بگم؟؟

- نه نه..بيا تو!

دين وارد خونه شد و همراه سيموس به حال خونه رفتن.سيموس تلويزيون رو كه حالا داشت پيام بازرگاني پخش ميكرد خاموش كرد و رو به روي دين،روي مبل نشست.قيافه ي دين مضطرب به نظر ميرسيد.

- خوب دين بگو چه خبر...خيلي وقته بهم سر نزدي.

- خبر كه سلامتي.در ضمن چرا همش من به تو سر بزنم؟؟

- آهان..آره راست ميگي.خب بگزريم.چيكارداشتي اومدي اينجا؟؟؟؟

- ببين سيموس همين الان بگو هر كاري من بگم انجام ميدي.

- حتي اگه بگي خودمو بندازم تو چاه؟؟؟

- آخه من به دوست صميميم ميگم خودتو بنداز تو چاه؟؟؟؟

- خوب نه....

- حالا گوش كن.البته زياد كار سختي نيست ولي مهمه.من امشب با فرد و جرج قرار دارم.بايد براي مغازشون يه پستر جديد بكشم.از طرفي ديگه همين امشب با لونا قرار دارم.قرار بود با هم بريم كافه ي سه دسته جارو.

- منظورت چيه قرار بود؟؟يعني ديگه نيست؟؟

- خوب مشكل منم همينه بوقي.اگه قرارم به هم ميخورد يا ميفتاد يه روز ديگه كه من پيش تو نميومدم.

- يعني از من ميخواي برم پيش فرد و جرج براشون پستر بكشم؟آخه...

- نه نه.تو كه نقاشي كشيدن بلد نيستي.ازت ميخوام امشب به جاي من با لونا بري كافه سه دسته جارو.

-چي؟؟من با لونا برم كافه سه دسته جارو.آخه چجوري؟؟

- فكر اينجاشم كردم.

سپس دين دستشو كرد تو جيبش و يه كتاب به ابعاد ميلي متري در آورد و با چوبدستيش وردي رو روي كتاب اجرا كرد و كتاب به ابعاد واقعي خودش در اومد و سيموس تازه تونست نوشته هاي روي كتابو بخونه.

- يعني تو ميخواي من با كتاب معجون سازي برم پيش لونا؟؟؟

- نه بوقي.

دين كتاب معجون سازي رو بازكرد و ورق زد تا بالاخره چيزي رو كه ميخواست پيدا كرد

- ايناهاش.بخون

سيموس كلمه اي كه بالاي انگشت دين بود خوند.

- معجون مركب پيچيده؟؟؟اما چجوري درستش كنيم.من هيچيشو سر كلاسا نفهميدم.تازه يه عالمه وقت ميخواد تا درست شه.

- اون با من

دين دستشو كرد تو جيبش و يه چيز خيلي كوچيك ليوان مانندو در آورد و بعد همون وردي رو كه رو كتاب اجرا كرده بود روي اون ليوان كوچيك فلاسك مانند اجرا كرد.اون ليوان كوچيك تبديل به يه ليوان بزرگ در دار شد.

- اينا هاش.

- اينو از كجا آوردي؟؟؟

- چند وقت پيش بيكار بودم براي سر گرمي درستش كردم.ديدم خوب شد نگهش داشتم واسه روز مبادا.حالا فقط يه تار موي منو ميخواد.

دين يه تار موي خودشو كند و انداخت توي معجون و رنگ معجون بنفش شد.

- بيا بخور.

سيموس دماغشو گرفت و معجونو يه كله بالا رفت.

- چطور بود؟؟؟؟؟

سيموس كه از شدت بد مزگي قيافش درهم رفته شده بود گفت:

- مزه شربت سينه ميده.از شربت سينه متنفرم.

سيموس وقتي چشاي بستشو باز كرد ديد كه دين با دهن باز داره بهش نگا ميكنه.

- چيه مگه آدم نديدي.

- خودمو نديده بودم.

- چي ؟يعني به اين زودي اثر كرد.

- آره

- ولي يادت باشه ها،اگه به خاطر دوستيمون نبود اصلا بعد از ظهر سه شنبمو خراب نميكردم.

- منم واسه همين اومدم پيش تو.با لونا بهت خوش بگزره.خوب ديگه من يرم پيش فرد و جرج.فعلا خدافظ

- خدافظ


[color=CC0000][b]قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!!!!!
ميجنگيم تا آخرين نفس !!!!
ميجنگي


Re: امتحان معجون سازی
پیام زده شده در: ۶:۵۴ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- اين امتحانه خيلي سخته! من مردود ميشم. من وارد سطوح عالي نميشم

- خوب کتاباتو بخون و تمرين کن

- بازم فايده نداره

- تو تلاشت رو بکن عزيزم.

- ببينم، تو که دلت نميخواد برادرت رد شه؟ اونوقت با مامان طرفي ها!

- من براي چي بايد اينو بخوام؟ من بهت کمک هم ميکنم.

- کمک ميکني؟

- آوره!

- من يه فکري دارم!

- نه! تو رو خدا تو ايده نزن!

- من فهميدم چجوري در امتحانا o بگيرم! تو جاي من امتحان ميد!

- بوقي، برم بگم برادرم مريض بود من به جاش امتحان ميدم؟

- نه خير! تو من ميشي و ميري امتحن ميدي

- نه! خواهش میکنم!

- باشه! الان یه نامه میدم به مامان

- نه نده!

- پس قبول کن.

- نع!

- من میرم جغددونی. کاری نداری؟

- خیلی خوب. قبوله :ywailt: معجون از کجا بیاریم؟

- من همیشه ذخیرشو دارم یه ذره!

اوتو به داخل خوابگاه دود و از داخل چمدانش بطری را بیرون آورد. بطری را زیر بالشش پنهان کرد و به سالن عمومی برگشت.
رو به لودو کرد و گفت: گوش کن ببین چه نقشه ای کشیدم!
امتحان عملی اول صبحه و ما بعد امتحان باید بیایم با بقیه صبحانه بخوریم. حد اکثر نیم ساعت طول میکشه. ما بیست دقیقه قبل بیدار میشیم و با هم عوض میشیم. من روی تخت تو میخوابم و تو چند دقیقه بعد بلند میشی و میری امتحان میدی. بعد میریم به دستشویی طبقه سوم و دوباره تبدیل به خودمون میشیم. برای امتحان کتبی هم از ذهن خوانی که درش تخصص دارم استفاده میکنم که معجون برای روز مبادا بمونه
لودو با چهره ای غمزده به برادرش نگاه کرد، هیچ خوشش نمیامد امتحانی را که دو سال قبل گذرانده بود را به جای باردرش هم بگذراند اما مجبور بود.
لودو و اوتو به خوابگاه رفتند که زود تر بخوابند آماده بشوند.

صبح!


لودو از خواب بیدار شد و اوتو را دید که بالای سرش ایستاده بود!
اوتو در حالی که دو لیوان پر از معجون در دست داشت لبخند عریضی به برادرش تحویل داد!
دست در سرش برد و چند تار مو در لیوانی انداخت و آن را به لودو داد. معجون ناگهان جوشید و سپس دومتر و چهل و سه سانت کف کرد و سپس به رنگ شرابی در آمد. لود هم موهای خودش را در لیوان دوم انداخت. معجون شروع به جرقه زدن کرد و چند لحظه بعد مایع زرد رنگی بدون هیچ حرکتی در لیوان بود. دو برادر در یک لحظه معجون ها را سرکشیدند. موهای لودو تیره تر شد و قدش کوتاه تر شد. موهایش به سرعت رشد کرد و سپس لاغر تر شد!
موهای اوتو به داخل سرش فرو رفت و روشن تر شد سپس کمی چاق تر از قبل شد و آن گاه دو برادر با هم عوض شدند. سریع لباسهایشان را که تنگ و گشاد شده بود را درآوردند و به همدیگر دادند و پس از پوشیدن لباسها روی تخت یکدیگر دراز کشیدند.
همین که لودو چشمانش را بست پیوز چشمانش را باز کرد و به حالت عمودی درآمد! یگراست از خوابگاه خارج شد و به اتاق نظارتش رفت.

چند دقیقه بعد م کم بچه های هافلپاف بیدار شدند.لودو سراسیمه به سرسرای اصلی رفت و در صف ایستاد. آزمون گیرندگان شروع به شرح امتحان دادند: شما دو به دو میاید و امتحان میدید! اول دو نفرتون با هم دوئل میکنید. بعد از اون...
لودو به حرف های مرد گوش نمیداد. به شدت اظطراب داشت. اگر لو میرفت چه؟
- ... و در آخر باید درمقابل یک لولوخرخره قرار بگیرید. گروه اول: اوتو بگمن - لاوندر براون!
لاوندر و لودو با ترس و لرز مقابل هم قرار گرفتند. ممتحن گفت: سه - دو - یک!
- اکسپلیارموس!
لودو خیلی راحت بدون تلفظ ورد طلسم لاوندر را دفع کرد و ممتحن از این که او در سال پنجم از طلسم غیر لفظی استفاده کرده شگفت زده شد!
لودو بدون وقفه طلسم هایی را به سمت لاوندر میفرستاد.

- پتریفیکوس توتالوس!

طلسم از کنار لاوندر گذشت و به یکی از شاگردان برخورد کرد که منتظر بودند! پرسی سریعا رفت و طلسم را خنثی کرد.

- له وی کرپوس!

این بار خود پرسی که داشت فردی که طلسم به او برخورد کرده بود را توجیه میکرد طلسم شد ممتحن چپ چپ لودو را نگاه کرد و سپس پرسی را پایین آورد.

- استوپفای!

اوتو باز هم طلسم را بدون ورد منحرف کرد. او این بار از طلسم های غیر لفظی برای حمله استفاده کرد و در زهن خود طلسم را ادا کرد: "تارانتالگرا"

این بار لاوندر قافلگیر شد و سپس وسط سرسرا شروع به رقصیدن کرد! اوتو هم از فرصت استفاده کرد و او را خلع سلاح کرد.

ده دقیقه بعد

لودو بالاخره به بوگارت رسید.
لاوندر هنوز در مرحله قبلی گیر کرده بود. در کمد باز شد و بلافاصله اوتو از در کمد خارج شد و جلو آمد سپس کم کم تبدیل به لودو شد! لودو نگاهی مانند به معلم ها کرد و سعی کرد لولوخرخره را نابود کند.
- ریدیکولوس!
لودو همانجا ظاهرشد درحالی که معجونی را میخورد!. پرسی جلو دوید و لولوخرخره که به شکل وزیر بود و به او میگفت: تو "اخراجی!" را نابود کرد و سپس لودو را به دفترش برد...


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: امتحان معجون سازی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸

سهراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۴ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۹:۲۶ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 58
آفلاین
2.معجون فیلیکس فلیسیس

در خیابان های هاگزمید پاگذاشتم تا برای بازی های فردا بین هافل و گرف وسایل جدید بخرم.تازه خورشید از پشت کوه ها درآمده بود و چشم آدم را میزد ، ناگهان نگاهم به مجله فروشی افتاد.روی ویترینش یه کتاب بود و روی کتاب نوشته بود:آموزش بی ناموسی نوشته ی پرسی ویزلی

به این فکر افتادم که وقتی اینجا کتاب بیناموسی داره حتما کتاب کوییدیچ هم داره.وارد مغازه شدم،از صاحب مغازه پرسیدم:آقا ببخشید،کتاب یادگیری کوییدیچ به سبک نوین را دارید؟

صاحب مغزه با قیافه ی شادی گفت:بله دارم،کتاب آموزش بیناموسی میخواین؟ترورس اومد نصفشو برد، این کتاب همین امروز اومده ، نوشته ی پرسی ویزلی ، چاپ اول.

من:نه مرسی نمیخوام ، همین کتاب یاد گیری کوییدیچ رو بدین بسه.

5 مین بعد

گلگو داشت با ده کیلو کتاب که صاحب مغازه به جونش انداخته بود به سوی خونه راه می رفت

در راه نگران بودم که نکند نتوانم در بازی خوب بازی کنم و فکرم به یه چیز بود.اونم معجون فیلیکس فلیسیس.با خودم گفتم این امکان ندارد که من از این معجون استفاده کنم ، همه ی اهل تماشاچی دوپینگ منو میفهمن و این کار غیر قانونیه و منو از کوییدیچ محروم میکنند ولی صدایی در ذهنم گفت:اگه خوب بازی نکنی چی میشه؟تو رو از تیم می اندازند بیرون و دیگه راهت نمیدهند پس بهتره از آن معجون استفاده کنی.مخصوصا تو که دروازه بانی.

من:آره ، من باید از آن معجون استفاده کنم.این بهترین کاری هست که میتوانم بکنم ولی این معجون را از کجا گیر بیارم.

ناگهان نگاهم به مغازه ی معجون فروشی افتاد که در ویترین آن معجون فیلیکس فلیسیس گذاشته بودند ، یه لبخند شرورانه زدم و وارد مغازه شد.

در مغازه

من:سلام ، ببخشید یه بطری فیلیکس فلیسیس به من می دهید؟
صاحب مغازه:بله ، معجون بیناموسی هم میخواین؟ترورس و پرسی درستش کردند
من:نه نمیخوام مرسی فقط اون فیلیکس فلیسیس بدین به من
صاحب مغازه:بفرمایید

وقتی نگاهم به بطری افتاد نیشخند بلندی زدم و از مغازه بیرون رفتم.یک ساعت دیگر مسابقه شروع میشد و من قرار بود دروازه بان هافل باشم.

در رختکن

پیوز داشت تیم را راهنمایی میکرد و من معجون را در قسمتی از کیفم قایم کرده بودم و اصلا به حرف های پیوز گوش نمی کردم ،یعنی هیچ کس به حرف هایش گوش نمی کردوقتی خواستیم وارد زمین بشیم یهو معجون فیلیکس فلیسیس را سر کشیدم و وارد زمین شدم. باران بند اومده بود و خورشید به صورت زیبایی می تابید و در هوا رنگین کمان تشکیل شده بود.

در آخر

ما آن بازی را بردیم.من خیلی خوب بازی کردم ولی هیچ کس نفهمید که از معجون فیلیکس فلیسیس استفاده کرده بودم.در پایان با حریفمان دست دادیم و به سوی تالارمون که جشن بزرگی در آن صورت خواهد گرفت رفتیم.


تمام


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۱۵:۳۲:۱۷
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۱۶:۳۵:۳۹

تصویر کوچک شده



[spoiler=hufflepuff]we love hufflepuff [/spoiler]

رفیق بی کلک:مادر [img


جادوگران فقط یه


Re: امتحان معجون سازی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
2.

-ميگما، زاخارياس، دقت كردی اين گابريل چقدر جيگره و اينا؟

زاخارياس سرسری كينگزلی را نگاه كرد. نان كه آنرا به مربا آغشته كرده بود را در دهانش گذاشت و گفت:
-آخه بوقی، اون پريزاده، فقط نگو عاشقش شدی...

كينگزلی بارِ ديگر گابريل را نگاه كرد كه به آرامی، آب پرتقالش را می نوشيد. در كنارش برودريك نشسته بود و دست راستش را روی پاهايش گذاشته بود...

-اين گابريلِ بوقی هم شده عاشقِ برودريك! اين حجت الآسلام به چه دردش ميخوره آخه؟

-حسابی عاشق شدیا!

همان شب، خوابگاه هافلپاف:


كينگزلی رو تختش دراز كشيده بود و ملحفه ی طلايی رنگش، كه با تصاويری از گل های رنگارنگ تزيين شده بود را روی خودش كشيده بود. خواب به چشمانش نمی آمد، اما در نزديكی اش صدای خر و پف زاخارياس، نشان از خواب راحت او ميداد...

:.فلش بك، حياط هاگوارتز.:

-اهه، گابريل اومد، برم باهاش يه مين حرف بزنم.

گابريل، در حالی كه ردای سياه رنگش را پوشيده بود، در حياط مدرسه، به آرامی، قدم ميزد. انوار طلايی رنگ آفتاب، صورت زيبايش را چند برابر زيبا نشان ميدادند.

-سلام جيگر، نه چيز، سلام گابريل جون، خوبی؟

گابريل سرش را سرسری تكانی داد و گفت:
-سلام كينگزلی، ببين من عجله دارم، بايد برم.

كينگزلی با تعجب اطرافش را نگاه كرد و پرسيد:
-چرا عجله داری آخه؟ بمون يكم حرف بزنيم با هم.

گابريل سرش را به نشانه نفی تكان داد و با ناراحتی پاسخ داد:
-عجب كنه ای هستی تو ، برودريك اونجاس، بايد برم پيشش.



:.پايان فلش بك.:

كينگزلی با ناراحتی سقف خوابگاه را نگاه ميكرد. نارحت بود، گابريل به طورِ كامل به او بی اعتنا بود، اما او ميتوانست، يك راه داشت...

-

حوالی نيمه شب:

كينگزلی به آهستگی، در تاريكی راهروهای هاگوارتز و زيرِ انوار شمع هايی كه راهرو را فرا گرفته بودند، پيش می رفت. می دانست برودريك هيچوقت در خوابگاه راونكلاو نمی خوابيد، زيرا اعتقاد داشت در تالاری كه زن نامحرم ميخوابد، يك مرد نبايد بخوابد...

-هه هه، يه معجون مركب پيچيده ای با موهات درست كنم برودريك...

صدای خرناس برودريك، در جلوی درگاه تالار خصوصی راونكلاو پيچيده بود. كينگزلی به آرامی به سمتِ عمامه ی برودريك رفت و آنرا برداشت...

-اين كه كچله . عجيـبه!

و همانا كه كينگزلی به طرز فجيعی ضايع و زايل شد. به همان آرامی كه عمامه را برداشته بود، آنرا سر جايش گذاشت. نظرش به انگشت شست برودريك جلب شد كه به طرزِ خنده داری تكان ميخورد و اطراف آن چند تار موی بلند وجود داشت. باعجله آنها را كند...

-همه ميدانيم كه در قارآن، كتاب بس گولاخِ مسلمانان... خر پففف... دزدی امری زشت... خر پفففف...

-اين برودريك بوقی خواب هاش هم آسلاميه.

كينگزلی تار موهايی كه از شست پای برودريك كنده بود، درون دستمال سفيدی قرار داد و آنرا با احتياط در جيب ردای سرمه ای رنگش گذاشت. چوبدستی اش را بيرون آورد و به سمت برودريك گرفت:
-پتريفيكوس توتالوس!

كينگزلی، برودريك را كشان كشان به سمت حياط هاگوارتز برد. جايی كه ميتوانست آنرا زير بوته ها مخفی كند...

صبح روز بعد:


-بايد برم دستشويی، معجون رو كه آماده كردم، حالا بايد برم معجون رو بنوشم، بالاخره ميتونم با گابريل جونم تنها باشم...

درِ دستشويی دختران، كه مدتهای مديدی بود مورد استفاده قرار نمی گرفت باز كرد. صدای غژی بلند شد. معجون را بلند كرد و آنرا نوشيد...

نابودی... درد... ناله... تغيير...

احساسی ناخوشايند وجودش را فرا گرفت. احساس كرد سوراخ های بينی اش پهن تر می شوند. قدش كوتاه تر می شد، درد همه جايش را فرا گرفته بود...

-آه!

خودش را در آينه نگاه كرد. مرد سفيد پوست، كله تاسی، با بينی نسبتا" بزرگی او را از آينه نگاه ميكرد. او ديگر برودريك بود، بود. لباس های برودريك را بيرون آورد تا آنها را جايگزين لباسهای خودش كند...

حياط هاگوارتز:

كينگزلی، عمامه برودريك را روی سرش صاف كرد. ميدانست يك ساعت بيشتر وقت ندارد. بايد به گابريل ميگفت او را دوست ندارد، بايد ذهنيت او را نسبت به برودريك خراب ميكرد...

و بالاخره گابريل آمد. به سرعت پيش ميامد. بالاخره برودريك را پيدا كرد و مشتاقانه به سمتش رفت...

-سلام برودريك عزيز، ادامه درس رو نميدی؟

-سلام گابريل، كدوم درس رو؟ من فقط ميخواستم بهت بگم اصلا" نمی
خوام تو دوست من باشی، اصلا" باهات ازدواج نمی كنم!

گابريل كنجكاوانه چهره ی برودريك را برانداز كرد و گفت:
-باو حالت خوب نيستا! تو فقط داری به من آسلام رو درس ميدی! من عاشق اين كينگزليم ، ولی فعلا" برای اينجور دوستيا زوده...

برودريك با ناباوری گابريل را برانداز كرد. سرش را از روی ناباوری پايين انداخت و گفت:
-تو هم ما رو گير آورديا بوقی، سه ساعت معجون مركب پيچيده درست كرديم الان به ما ميگی داستان از چه قراره... دهه... عهه...

گابريل:

يك ساعت بعد:

-آخيش، دوباره به شمايل خودمون در اومديم. پس گابريل من رو دوست داشت...

كينگزلی بوته ی گياه را كنار زد و برودريك را در آنجا يافت. بدنش را از حالت قفلی در آورد. در كمال تعجب، او هنوز هم خواب بود!

-خر پففففف!

كينگزلی، به آرامی لباس های برودريك را كنارش گذاشت و از كنارش رفت. چيزهای مهمی برای فكر كردن داشت، گابريل او را دوست داشت...



امتحان معجون سازی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


رولی بنویسید که در اون از یکی از دو معجون زیر استفاده میکنید ، اتفاقاتی که براتون میفته رو شرح بدید .

1. معجون مرکب پیچیده ( فردی که بهش تغییر شکل میدید رو باید معرفی کنید و اینکه برای چی و چطور به شکل اون تغییر شکل دادید )
2. معجون خوش شانسی فلیکس فلیسیس


* دانش آموزان پاسخ امتحان رو در همین تاپیک ارسال کنند .
* امتحانات تا بیست شهریور ادامه خواهند داشت.


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


با تشکر از تدریس پرفسورگودریک گریفیندور و شرکتِ دانش آموزان در این کلاس ، بعد از اتمام امتحانات ، تاپیک امتحان با کلاس ادغام میشود ، این کلاس قفل شد !

پایان ترم هشتم هاگوارتز


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.