هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹
#43

روژیا.پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۱ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
از از نا کجا آباد شهر رویا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
- خوب حالا مگه چی می شه اگه دامبل بفهمه

- زبونتو گاز بگیر ایوان ، اگه اون بفهمه که ارباب هم دندون درد می گیره برای ارباب افت داره

- آخه اگه سر ارباب جون خوشگل کچلم بلایی بیاد که دیگه من ارباب به این جیگری ندارم .

- وای بلا از این همه محبت ممنونم

-

-

-

ناگهان همه آن صدا را شناختند ؛ ارباب .

- وای خدای من ، ارباب حالتون بهتره . می خواین گل گاوزبان براتون درست کنم آرامش اعصاب پیدا کنید .

- نه ، عزیزم ممنون . زنگ زدم یعنی نه به آنتونین گفتم زنگ بزنه از یه دکتر خوب وقت بگیره تا برم پیشش .

ایوان که از این همه مهربونی لرد رودل کرده بود یهو گفت :

وای ارباب چه خوب ، فقط دعا کنید که دندونتو رو مجبور نشه بکشه چون اون جوری می شین لرد کچل بی دندون ...

- کروشیو

-

- بازم شما دندون های منو دیدین پرو شدین ها اصلا به شما خوبی نیومده ؛ میرم سره اصل مطلب ؛ شا باید به مدت یک هفته دندون پزشکی رو که من می خوام برم زیر نظر بگید و چند تا تون هم به عنوان مریض پیشش برید .

رز که عشق سوال کردن بود گفت :

واسه چی ما به عنوان مریض بریم پیشش شما دندونت درد می کنه ... ارباب

- چون می خوام ببینم از چه متدی استفاده می کنه ؛ خوب معلومه اگه من برم و بلایی سرم بیاد جامعه جادوگری بی لرد می شه خوب کدومتون به عنوان مریض حاضره ؟

بلا :

آنتونین :

رز :

و .....

- کوفت ... تا 5 دقیقه دیگه مشخص می کنید .

و لرد با متانت کامل به سمت اتاقش به راه افتاد


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ ۲۰:۲۱:۲۱


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹
#42

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
سوژه ی جدید

صبح یک روز زیبای پاییزی،همه ی مرگخواران مورد اعتماد لرد سیاه،در اتاق جلسات سری خانه ی ریدل،دور هم جمع شده بودند و به صحبت های لرد سیاه در باره ی ماموریت جدیدشان گوش میدادند:
-بچه ها باید حواستون رو جمع کنید.هیچکس نباید در باره ی ماموریت جدیدتون...آخ !

دست لرد سیاه به طور غیر ارادی به سمت دهانش رفت.
-آخ...آی.

بلا با بی تابی پرسید:
-چی شد سرورم؟
-دندونم دوباره یهو درد گرفت،ولی چیز مهمی نیست چون خوب شد !
-سرورم فکر نمیکنید بهتره یه دندونپزشکی برین؟
-کروشیو بلیز،ارباب بره دندونپزشکی؟هرگز !
-آخه نمیشه که؛شما هر روز این دندون درد رو داشته باشید.
-ایوان تو هم کروشیو میخوای؟ارباب هرچی که بخواد همون میشه.
-ولی سرورم... .
-بس کنین دیگه،بعد جلسه،راجبش فکر میکنم.

و بدین ترتیب مرگخواران سکوت کردند و همه ی حواس ها معطوف لرد سیاه شد.

یک ساعت بعد،اتاق لرد:
لرد سیاه روی تختش لم داده بود و با نجینی بازی میکرد که آنتونین در زد و پس از کسب اجازه،تعظیم کنان وارد شد.
-احظار کرده بودین سرورم؟
-آره آنتونین.میخواستم راجب موضوعی نظرت رو بپرسم.
-باعث افتخارمه.
-این دندون درد خیلی اذیتم میکنه،به نظرت چی کار میتونم بکنم؟
-سرورم چرا نمیرین دندونپزشکی؟
-همینم مونده؛برم دندونپزشکی که دمبل بفهمه و دیگه هیچی.
-خب من یکی رو میشناسم که میشه بهش اعتماد کرد،اسمش گلگوماته...میخواین بگم بیاد اینجا؟

لرد سیاه به فکر فرو رفت.




Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۰:۵۴ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
#41

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
سوژه جدید
زنده باد اوباش



- خوب گلگومات، نظرت چیه؟
- در مورد چی نظرم چی بود؟
- ابله! ما یه ساعته داریم راجع به چی حرف میزنیم؟! قبوله یا نه؟
- من که خیلی نفهمیدم شما چی گفت، ولی اگر به من پول دادید من قبول کرد.
- ای بابا، تو مگه مرگخوار نیستی؟ مگه به اربابت وفادار نیستی؟ خوب این جوری وفاداریتو اثبات میکنی دیگه!
- وفاداری برای من نون و آب نشد، این جا اصلا مشتری نداشت. من همه رو اخراج کرد. خودم هم گرسنه بود. فشار زندگی بر من سنگین بود، من خودم 15 نفر بود ولی به من یارانه یک نفر تعلق گرفت. من زیر خط فقر بود. من بدبخت بود. من بیچاره بود ... اگر فشار بیشتر شد من شما ها رو هم خورد.
- باشه باشه پول هم میدیم. شما ما رو نخور فقط! حالا قبوله؟
- گلگو قبول کرد.

لودو و روفوس از دندانپزشکی گلگومات خارج شدند و سپس با هم به خانه ریدل آپارات کردند.


خانه ریدل

لودو و روفوس پس از کسب رخصت خدمت حضرت لرد شرفیاب شدند و پس از تعظیمی بلند بالا جلوس نمودند و سخن را آغاز کردند.

- ارباب به اراده ی شما و تلاش های بی دریغ ما، دگتر گلگومات موافقت کردند که ما برای اجرای نقشه عملیات بزرگ هاگزمید اونجا مستقر بشیم.
- آفرین، ارباب به داشتن مرگخارانی چون شما به خودش افتخار میکنه. حالا از جلو چشمم گم شین بیرون که با نجینی عزیز کار دارم. نشنوم به هم افتخار کردید ها!


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۴ ۱:۰۶:۳۵

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹
#40

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ جمعه ۸ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۲۳ شنبه ۶ آذر ۱۳۸۹
از بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 132
آفلاین
گلگومات بعد از این که به خودش اومد و فهمید در وسط اسمون با بیش از 100 کاراگاه محاصره شده دست از خوشحالی برداشت و به فکر چاره افتاد

_چی کار کنم ...........

طلسمی با رنگ صورتی به طرف گلگومات پرتاب شد بر زمین افتاد

کاراگاه 1:زود باشید تا به هوش نیومده ببندیدش

کاراگاه مشغول بستن اون شدن و اونو حمل کردن تا ازکابان

نیمه راه

گلگومات چشم هایش رو باز کرد. باد سردی به صورتش می وزید. بعد از به حال اومدن فهمید که دارد در اسمان پرواز می کند و در مقابلش ازکابان است.

_ولم کنید چرا منو اونجا می برید

ناگهان فکر خوبی به ذهنش رسید. دست بر جیبش برد ولی هیچ پولی در جیبش نبود.
نمی دانست چی کار کند.

کاراگاه:زیاد زور نزن تو تا یه ساعت دیگه با مرگخوار ها بازی خواهی کرد..هاهاها......

_نه خواهش می کنم این کارو نکن نه.....

کاراگاه جارو رو به طرف پایین می برد.بعد از چند دقیقه دم در ازکابان بودن

کاراگاه به طرف در می رفت که ناگهان یه طلسم صورتی به طرفش اومد و اونو نقش بر زمین کرد


اینجاست هاگوارتز
اینجاست گریف


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۷:۲۲ جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹
#39

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
- من الآن بالای دهكده‌ی هاگزميدم!

- ممنون از آدرس دقيقت ! تا يه مدت ديگه يكی مياد تا جات رو باهاش عوض كنی! تمام!

كارآگاه بعد از پايان ارتباط، بی سيم تيره رنگش رو توی جيب تنگ ردای سرمه ای اش چپوند و با سرعت دنبال گلگو كه از بين ابرهای سياه و نمور ويراژ می‌داد پرواز كرد...

- اين كارآگاه فكر كرده خيلی زرنگه و ميی‌تونه من رو بگيره، الآن گاز می‌دم و حالش رو می‌گيرم !

گلگو در حالتی كه با صدای كلفتش قهقهه می‌زد، گاز جارو رو گرفت و با سرعت از كارآگاه دور شد. كارآگاه در حالی كه به شدت و در حد تيم ملی ازبكستان ضايع شده بود ، تصميم گرفت برای اين كه به گلگو برسه از حداكثر سرعت جاروش استفاده كنه، اما بعد از اينكه يادش اومد جاروهای وزارتخونه همه از نوع شهابن، متوجه شد كه تعقيب گلگو ديگه فايده ای نداره، پس دستش رو به جيبش برد تا از بی‌سيمش بهره ببره...

- خشششش... الو؟ خشششش... گلگومات با جاروش فرار كرد، الآن هم موقعيتش فك كنم توی آسمون باشه . خواهشا" يه گروه بفرستين. همون طوری كه حدس زده بودين يه نفری نمی‌شه گيرش انداخت!

- به گوشم... سريعا" يه گروه از نزديك ترين نقطه می‌فرستيم به آسمون ... تمام!

مدتی بعد:

- هاهاها ! ديگه از شر وزارت خونه و كارآگاه سمجش راحت شدم!‌ حالا بايد از انگليس خارج بشم تا ديگه ردم رو هم گير نيارن!

گلگو همجنان با نيمبوسش پيش می‌رفت، گرچه خبر نداشت كه از سمت چپ، راست، پشت و جلوش، گله ای پر شمار از كارآگاه های وزارت سحر و جادو به طرفش ميان تا اينكه صدايی خشن از جانب يكی از ماموران اعزامی و از پشت گلگو بلند شد:
- گلگومات، از جات تكون نخور! تو از همه طرف محاصره شدی!

گلگو با چشمايی تنگ اطرافش رو نگاه كرد و مامورهای وزارتخونه رو ديد كه از پشت ابرها يكی يكی با جاروهاشون بيرون می‌اومدن و چوبدستيشون رو از رداشون در می‌آوردن...

- به جهنم! حالا كه محاصره شدم به هر طرفی كه دوست داشته باشم می‌تونم حمله كنم!



Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹
#38

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
وزارتخانه سحر و جادو - وزارت بهداشت:

- ای لعنتیا! یعنی گرفتن اون این قدر سخته؟

مردی که با صدای بلند در حال فریاد زدن بود و از شدت عصبانیت سرخ شده بود ، بعد از کوباندن دستش بر روی میز سعی کرد کمی آرام شود. نفس عمیقی کشید و در حالی که به شدت سعی میکرد خود را کنترل کند پرسید:

- الان وضعیتش چه طوری؟

یکی از کاراگاه ها بلافاصله پاسخ داد: یکی از کاراگاه ها داره اونو تعقیب میکنه. هر وقت امر کردین ازش اطلاعات میگیریم.

مرد دست هایش را روی سرش گذاشت و بعد از کمی فکر کردن رو به یکی از کاراگاهان گفت: چند نفر دیگه بردار با خودت و ببین کجا رفته. باید تا فردا این موقع اون پیشم باششه.

کاراگاه مورد خطاب با نگرانی به دیگر کاراگاهان برای کمک کردن به وی خیره شد ، اما آن ها نیز به اندازه ی او از انجام این کار ترس داشتند. هرچه باشد گلگومات یک غول بود.

مرد با نگاه ترسناکش دوباره به کاراگاه نگاه کرد و گفت: مگه با تو نبودم؟ زودباش برو کارتو بکن.

کاراگاه اطاعت کرد و از آنجا خارج شد.

نیم ساعت بعد - آسمان:

کاراگاهی که به آرامی گلگومات را دنبال میکرد ، وسیله ای نوین را که به تازگی در دنیای جادوگری کشف شده بود و چیزی جز بی سیم نبود از درون آستینش بیرون آورد.

بعد از کمی بررسی کردن آن و به یادآوری طرز استفاده از آن ، شروع به برقراری ارتباط با کارگاه دیگر کرد.

- ... آره رئیس گفته باید تا فردا حتما بگیریمش. موقعیتتو کامل اعلام کن تا ما بیایم پیشت و با یه حرکت غافلگیر کننده اون رو بگیریم.

- مگه به این راحتیاس؟ این طوری که خودمون غافلگیر میشیم. بهتره با یه نقشه ی اولیه دست به کار بشین. در ضمن بهتره تا یه ساعت دیگه یکیو جام بفرستین.

- باشه ... باشه یه ساعت دیگه جاتو با یکی دیگه عوض میکنی. پس موقعیتتو بگو ...




Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹
#37

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ جمعه ۸ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۲۳ شنبه ۶ آذر ۱۳۸۹
از بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 132
آفلاین
گلگومات در فکر این بود که کجا بره و اصلا حواسش به پشتش نبود که پنج کاراگاه با جارو جدید که اسمشون شهاب بود دنبالش هستن

کاراگاه1:وایسا فرار فایده ای نداری تا چند دقیقه دیگه کاراگاه های بیشتری میان و تو هیچ شانسی نداری

_برو بابا اگه می تونی بیا بگیر

در اسمون صاف شش لکه سیاه در حال گذر بود که از سمت مقابلشان پنج لکه سیاه دیگر وارد صفحه اسمان شدند

گلگومات مات مانده. پنج نفر از عقب و پنج نفر از جلو داشتن به سمتش می اومدند ولی ناگهان فکر خیلی خوبی به ذهنش رسید

لکه ها لحظه به لحظه در حال نزدیک شدن بودند.

(صحنه هیجانی اینجاست )

گلگومات درست در لحظهای که داشت به کاراگاه های جلویی برخورد می کرد به طرف پایین تغییر جهت داد و .....

ده کاراگاه که هر کدوم در نقطه های متفتوت از بدنشان یک بادمجان بزرگ پیدا کرده بودند به زمین افتادند خوشبختانه در ارتفاع پایین تری پرواز می کردن مگرنه ......فاتحه.......

گلگومات با خنده ای شیطانی از محل حادثه گریخت

بعد از چند دقیقه کاراگاهان اومد و بعد از این که به هر یک از ده کاراگاه یه سیلی محکم زد دستور داد که تا 24 ساعت اینده اون گلگومات رو پیدا کنن مگر از کار برکنار میشن


اینجاست هاگوارتز
اینجاست گریف


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹
#36

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
سوژه‌ی جديد:

تارهای دراز عنكبوت از سقف مطب دكتر گلگومات آويزون بودن و عنكبوت های درشت هيكل، زنبور ها و پشه ها رو با كمك تارهای چسبنده‌شون گير می‌انداختن و ميلشون می‌كردن. باريكه هايی از نور خورشيد فضای اتاق رو روشن كرده بودن. كاشی های سفيد رنگ از شدت كثيفی كاملا" سياه به نظر می‌اومدن و رايحه‌ی معطر و خوش بوی لجن و همين طور دستشويی در سرتاسر اتاق به مشام می‌رسيد!

گلگومات، توی مطب تميزش ( )، روی يه صندلی چوبی كز كرده بود و روزنامه‌ی پيام امروز رو به شكل برعكس جلوی صورتش گرفته بود و به دقت مطالعه‌اش می‌كرد.

- جناب دكتر! يه مريض اومده براتون! بفرستمش برای معاينه؟

- بفرستش تو!

گلگلومات خميازه ای كشيد و در حالی كه روزنامه اش رو تا می‌كرد، از جاش بلند شد تا مقادير زيادی گرد و خاك به هوا بلند بشه و صدای سرفه اش رو در بياره. گلگو چشمای تنگ شده اش رو به در دوخت و منتظر ورود مريضش موند.

- غژژژژژژ ( افكت باز شدن در! )

مريضی به شكل پرتقال و كاملا" گردالو و كپل، با دماغی گنده در ابعاد گوجه فرنگی تازه و هيكلی مشابه گوريل انگوری ، در حالی كه به خاطر درد دندونش پارچه‌ی سفيدی رو دور سرش بسته بود، وارد شد...

همان لحظه، افكار گلگومات ( خواهشا" از اينكه گلگو هم به قابليت تفكر مجهز است تعجب ننمائيد! ):


اين يارو عجب تپل مپله! جون می‌ده واسه اينكه بخورمش. وقتی رو صندلی نشست تا دندونش رو ببينم درجا قورتش می‌دم. هيچی بهتر از يه آدم كپل نمی‌تونه شكم يه غول گنده رو سير كنه!

همان لحظه، خارج از افكار گلگومات:


- ببخشيد جناب دكتر، ميشه يه نگاهی به دندونای من بندازين؟ بدجوری درد می‌كنن...

- البته عزيزم، بيا روی صندلی معاينه بشين.

فرد كپل نگاهی تهديد آميز و غير قابل پيش‌بينی به گلگو انداخت و پس از چند لحظه چوبدستی درازی رو از جيب رداش در آورد و اون رو به طرف گلگو گرفت:
- بازی تموم شد! همين الآن به خاطر درمان بيماران بدون در اختيار داشتن مدرك پزشكی با ما ميای اداره! كل ساختمون توسط نيروهامون محاصره شده، پس برای فرار تلاش نكن...

گلگو با نگرانی از پنجره به افراد پرشمار اعزامی از وزارت سحر و جادو نگاه كرد. در حالی كه از شدت ترس و نگرانی به خودش می‌لرزيد، با سرعت زيادی تيكه آجر بزرگی كه روی ميز افتاده بود رو برداشت و به طرف مامور كپل پرتابش كرد. بدون تلف كردن وقت و قبل از اينكه مرد به خودش بياد، جاروی نيمبوسش رو برداشت و از پنجره‌ی باز اتاق، به سوی مقصدی نامعلوم و برای فرار از دست مامورها، پرواز كرد...

- از پرتقال به خيارچمبر... از پرتقال به خيار چمبر ... متهم من رو با آجر مصدوم كرد و با جاروش فرار كرد... دستگيرش كنيد...

- از خيار چمبر به پرتقال... از خيار چمبر به پرتقال ...سريعا" با جاروهامون تعقيبش می‌كنيم... نگران نباشيد... تمام!...



Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۸
#35

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
نمي دانستم بايد چكار كنم . نگاهي به اطراف كردم و متوجه شدم كه در دهان هر مريضي يك شلنگ است .
نگاهي به اطرافم كردم و شلنگ مربوطه را پيدا كردم آمدم شلنگ را بردارم كه ناگهان دستم به سيني وسايل پزشكي خورد و اين كار باعث شد كه سيني برگردد . شيئي كه نفهميدم چيست يكراست به سرم بخورد .

ديگر چيزي نفهميدم ، فقط متوجه شدم كه بعد از برخورد پنج دقيقه استندباي مونده بودم .
دكتر را ديدم كه رو به من گفت :

- حالت خوبه پسر؟

- بله، بله ، گلگو خوب است .

- خوبه ، ميتوني به كارت ادامه بدي ؟!

- بله، بله ، گلگو كار كرد .

- اوكي ، پس كارت رو بكن .

دوباره نگاهي به اطرافم كردم و متوجه شدم كه بيماري را كه قرار بود من معالجه كنم دندانش عفونت كرده ؛ اصلا نفهميدم چجوري ولي پس از سي دقيقه كار به راحتي توانستم دندانش را عمل كنم و او را صحيح و سالم به خانه بفرستم و البته پول خوبي هم گرفتم .

پس از معالجه ي مريض دكتر به سمت من آمد و با خوشحالي گفت :

- ، آفرين پسر كارت خيلي خوب بود؛ گفتي اسمت چي بود ؟

- اسم من گلگومات بود ، شما توانست مرا گلگو صدا زد .

- اوكي گلگو ، تو از امروز استخدامي ، به خانم پرستار ميگم كه خودش كارهاي لازممربوط به استخدام و خوشه بندي ات رو بكنه تا از فردا بيمه ات هم درست شه .

- بيمه چي هس ؟

- بيمه چيز خوبي هس ، يه خورده تلويزيون ببين مي فهمي .

- ولي گلگو هر وقت تلويزيون ديد فقط تبليغ بانك ديد .

خششش...خششش

- ببخشيد اونجا قسمت پاسخ دندانپزشكي گلگومات در سايت جادوگرانه .
- بله ، بفرماييد .
- شما به عنوان نويسنده در مورد تلويزيون نوشتيد؟
- بله ، ولي ببخشيد شما ؟
- ما از صدا و سيما تماس مي گيريم ، شما به دليل توهين به سياست هاي صدا و سيما به مدت يكسال زنداني شده و پس از آزاد شدن در آزكابان سايت خودتون زنداني خواهيد شد .
-


خشش...خششش

- گلگو حالا فهميد بيمه چي هس .

- بيكار بودي پس پسر ، زودتر مي فهميدي ، حالا اون نويسنده ي بدبخت رو الكي فرستادي زندان ، ولي خب ايراد نداره . حالا ميگم خانم منشي مريض بعدي رو بفرسته .


ویرایش شده توسط گودریک گریفيندور در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۶ ۲۰:۲۶:۴۳

[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸
#34

سهراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۴ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۹:۲۶ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 58
آفلاین
سوژه ی جدید

پا به خیابان های هاگزمید گذاشتم ، دنبال شغلی برای خودم بودم.چند روز بود که دنبال یه شغل خوب میگشتم ، دوستم ،دیدالوس برای من دنبال یه شغل میگشت ولی شغل پیدا کردن برای یک غول خیلی سخت است.

یهو لودو بگمن را وسط راه دیدم.او گفت:اینجا چی کار میکنی؟

من:دنبال یه شغلم

لودو:خوب مرتیکه بوقی ، یه دندان پزشکی اونجا هست.دنبال یه عضو خوبن ، بر ببین اونجا چطوره.

من:اوکی

20 مین بعد

دم در دندان پزشکی رسیدم و در را زدم.یه خانوم در را باز کرد ، تا من را دید همونجا سنکوب کرد وارد شدم و پرستار را برداشتم و گذاشتم گوشه ی اتاق.

به اتاق پذیرش رسیدم ، دکتر همون جا من را دید و گفت:اینجا چی کار می کنی ای غول؟

من:اومدم دندون پزشک بشم.لطفا من رو امتحان کنید.

قیافه ی پزشک برافروخته شد و گفت:باشه،باشه.الان یه نفر رو میارم تا ببنم استعدادت چه جوریه.

من:اوکی

5 مین بعد

به اتاقی وارد شدم که یک مریض اونجا خوابیده بود.تا چشمش به من افتاد فریاد زد:نه آقای دکتر،نه من زن و بچه دارم نمی خوام بمیرم

دکتر:این یه مرد بسیار حرفه ای هستش و جزو بهترین دندان پزشک ها هستش.

من به دیدالوس خیره شده بودم که داشت دندان یه نفر را پر میکرد.وقتی کارش تمام شد دکتر به پشتم زد و گفت:به چی خیره شدی؟سریع کارتو شروع کن

من عرقم را پاک کردم و کارم را شروع کردم.

______________________________

ببخشید پستم بد شد ولی این رو زدم که یه ذره فعالیت این تایپیک بیشتر بشه


تصویر کوچک شده



[spoiler=hufflepuff]we love hufflepuff [/spoiler]

رفیق بی کلک:مادر [img


جادوگران فقط یه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.