هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۸
#81

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
سکوت سنگینی فضا را فرا گرفت. رد به آرامی روی یکی از صندلی هایی که در دور ترین فاصله از دراکو قرار داشتند نشست و گفت : نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم

دراکو نگاه انزجار آمیزی به وی کرد و گفت : اون راه رو بگو زودتر!
- بد صحبت میکنی بچه! نمیگم!
دراک که خشمگین شده بود به سختی ادامه داد : خوب... لطفا بگو زود تر اون راه حل رو!
- نچ نمیشه! کلا یاد گرفتی هتاکی کنی تو!


پسرک دستی به ریشش کشید و چوبدستی اش را لمس کرد...
لرد نگاه مرموزی کرد و گفت : بسیار خوب میگم، باید یه معجون درست کنیم، یه معجون سخت!

رز ویزلیبه سرعت جلو آمد و گفت : ارباب مسئله ای نیست بگید من انجام میدم.
لرد با اشاره دستش وی را به عقب راند و گفت : این معجون، تنها با سه ماده درست میشه، اما اون سه ماده خیلی کم یاب هستن! اون سه ماده...

دراکو پرخاشگرانه فریاد زد : فکر ریشارو از سرت بیرون کن! دفعه قبلی سر ریشای دامبلدور...
- نچ با اونا کاری ندارم، نیاز به شیر تکشاخ داریم!
دراکو دست راستش را نوازش کرد و رو به لودو که مشغول بافتن مو های رز بود گفت : برو از یخچال یه شیر تکشاخ بیار!

پسر جوان به سرعت اطاعت کرد. لرد به سرعت گفت : اممم... هر تک شاخی نمیشه! باید سفید باشه.
رودولف : داریم داریم، لودو شیر تکشاخ سفید بیار، تو در یخچاله.
لرد دوباره گفت : خوب... نه اونم نمیشه، باید خونگی باشه... مثلا مثل شیر ســ...


دراکو با مشت روی میز جلویش کوبید و فریاد زد : فکر سفید برفی* رو از سرت بیرون کن!
- اوکی مسئله ای نیست، همتون به سرنوشت رابستن دچار میشین!




* : تک شاخ مورد علاقه دراکو


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۹ ۲۳:۱۱:۳۰
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۹ ۲۳:۱۷:۳۹
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۰ ۰:۰۵:۱۰

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۸
#80

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
فیلچ: بازی 1 -1 مساوی!

لرد با عصبانیت به مجری که نتایج را تند تند اعلام می کرد نگاهی کرد و با صدای بلندی فریاد کشید:
- همین الان این بازی رو تمومش کنید.

فلیچ معترضانه جارویش را بالا آورد.
- یعنی چی؟! چی میگی؟! چی چی رو تمومش کنیم؟! ما همه از این بازی لذت می بریم.

لرد با خونسردی چوب دستی اش را بیرون کشید:
- ولی ارباب از این بازی لذت نمی بره. یا بازی رو تموم می کنید یا مجبور میشم که خودم تمومش کنم!

ریگولوس زلف شهلایش را تکان داد.
- هوم اصلا تو میدونی که من یک بلک خوشتیپ با زلف های شهلا هستم؟! وقتی یک بلک خوشتیپ با زلف های شهلا داره از یک بازی لذت می بره، بقیه حق اعتراض ندارند.

تق! تتق! تتتق!

ریگولوس و فلیچ بی حرکت روی زمین افتادند. لرد با خونسردی به چشمان لوسیوس نگاهی کرد. لوسیوس که متوجه اوضاع شده بود، آب دهانش را قورت داد و موهایش را عقب زد.
- امم، ارباب، می دونین من بچه دارم؟ دراکو که نباید پدر اصیلی مثل منو از دست بده. اوه ارباب فکر سیسی رو بکنین. چقدر گریه می کنه و تالار رو خیس خیس میکنه. ارباب فکر کنید که سیسی با اشک هاش غذاهای آنی مونی رو شورتر کنه. اوه ارباب فکر کنید که...امم چیز..ارباب اونطوری نگام نکنید. شما می تونید هرفکری که می خواین بکنین!

لرد سیاه پوزخندی زد و با خونسردی چوب دستی اش را به طرف لوسیوس گرفت.
- خیلی خب. ارباب این بار می بخشدت! اما اگه یک بار دیگه در حضور ارباب، به بازی هایی که ارباب دوست نداره اعتراض نکنی، کشته میشی. فهمیدی؟!

لوسیوس آب دهانش را قورت داد و لرد با خونسردی چوب دستی اش را در ردایش گذاشت و به طرف خانه ی ریدل آپارات کرد!

پایان سوژه!

_____________________________________________________


سوژه ی جدید:



رودولف نفس نفس زنان وارد سالن اصلی شد.
- رابستن نیست. هرچی می گردم پیداش نمی کنم.

نارسیسا در حالی که موهای دراکو را نوازش می کرد، بی تفاوت پرسید:
- منظورت چیه رودولف؟ یعنی چی که رابستن نیست؟ اونم توی روز تولدش؟ مسخرست!

رودولف با تردید به نارسیسا نگاهی کرد و گفت:
- خب نیست دیگه! می تونین خودتون بگردین.

- مسخره بازی درنیار رودولف! نکنه میخوای از زیر تمیز کردن تابلو ها دربری؟! یک سال هم که برای فامیل تو جشن تولد گرفتم و اجازه دادم ویلای قشنگمون کثیف بشه، خودت از زیر کار در میری.

رودولف به بلا که عصبی می نمود نگاهی کرد و زیر لب غرید:
- فکر می کنید دارم دروغ می گم؟! برین خودتون بگردین. اگه پیداش کردین من قول میدم که برم حموم!

نارسیسا ذوق زده موهای دراکو را رها کرد و به بلاتریکس نگاهی کرد.
- چی از این بهتر بلا؟! رودولف داره بازی درمیاره. الان می گردیم رابستن رو پیدا می کنیم و چهار تا کروشیو بهش میزنیم که قایم موشک بازی درنیاره. بعدم مگه نشنیدی رودولف گفت که بعد از قرنی میره حموم و موهاشو می شوره؟! این می دونی یعنی چی؟! یعنی دیگه مجبور نیستیم وقتی بیکار میشیم شپش هارو کروشیو کنیم.

بلاتریکس فکری کرد وسرش را تکان داد.
- خیلی خب! بگردین پیداش کنید.


یک ساعت بعد:


- دیدین گفتم؟! فکر میکنین من حاضرم بیخودی قول حموم رفتن بدم؟!

سیریوس با عصبانیت غرید:
- این رابستن کجا رفته؟ همه ی مارو گذاشته سر کار! کی بود که می گفت چند ساله برام تولد نگرفته کسی و دچار بیماری روحی شدم؟! بگردین پیداش کنید.

- از کی تا حالا سیریوس برای بلک ها تصمیم میگیره؟!

لرد سیاه در حالی که نجینی را دور گردنش پیچانده بود، وارد سالن اصلی شد. قلب ها بلافاصله در چشمان بلا هویدا شدند. سیریوس با عصبانیت فریاد کشید.
- کی اینو دعوت کرده؟!

نارسیسا با متانت لبخندی زد و بی توجه به لوسیوس که سعی داشت زمین تالار را تی بکشد، گفت:
- هوم تولد رابستن بود و من و بلا تصمیم گرفتیم که اربابو دعوت کنیم. مشکلیه؟!

بلاتریکس کلافه به مونتگمری و بچه هایش که پشت سر نجینی و لرد وارد شدند نگاهی کرد و گفت:
- سیریوس، ساکت باش.

لرد نجینی را از دور گردنش باز کرد و روی مبل انداخت. صدای فیش فیش نجینی که به نشانه ی اعتراض بود بلند شد و لرد بی توجه لبخند شومی زد.
- این اتفاق برای یکی از اجداد من هم افتاده بود! درست وقتی که تولد همسرش بود، همسرش ناپدید میشه. در حقیقت این یک نوع طلسم شوم و سیاهه که باعث میشه فرد درست در روز تولدش ناپدید بشه و اگه این طلسم خنثی نشه، کم کم رداگیر همه ی ساکنین اون خونه میشه. فقط یک راه برای خنثی کردن طلسم وجود داره. فقط یک راه!


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸
#79

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
خاطرات دوران تحصیل لرد سیاه، قسمت 109 !

ریگولوس و فینیاس و مورگانا دور هم حلقه می زنن،
ریگولوس:ما نباید ببازیم، ما حتما باید این مالفوی ها رو بندازیم بیرون
فینیاس: خوب حالا همه دستاتون رو بزارید رو دست من...نه ریگولوس اول مورگانا بزاره، آها...همه با هم با شماره ی 3 قارت.
مورگانا و ریگولوس و فینیاس: 1 ..2 ...3 قارت!

ریگولوس تدی رو پاس میده، ابرکسس زیرابی میره مایو ریگولوس رو می کشه پایین...
ملت که از ویلاهای بقلی اومده بودن تشویق خوش تیپی ریگولوس:هووووو
لرد که در حال تحصیل بوده، لخت می شه می پره تو آب، و مسئولین هاگوارتز همونجا براش واحد تابستانی، تربیت بدنی 2 رو هم اضافه می کنند...

فینیاس سریع میره پیش ریگولوس: قاااااارررررتتتت...
ابری شدید از مه زرد رنگ دور ریگولوس رو میگیره، ریگولوس میره زیر آب و مایوشو پیدا می کنه، و زیر آب پای لوسیوس رو گاز میگیره.
لوسیوس: ای وجدان پاره ی قرتی... ماتحت گنده...خطا داور خطا...
فیلچ: من که چیزی ندیدم...
عمله های قصر مالفوی اینا که به وعده ی گالیون اومده بودن تماشا: هووو...توپ تانک فشفشه، داور دقت کن

دراکو: هند پنارت بود!!
لوسیوس: پنارت؟ پنارتی؟؟ پنالتی بدبخت، پنالتی!
ریگولوس: پا بود بابا، هند پا بود!
لرد: خیلی خزید همه تون، به نظرم افساید بود.

ریگولوس: به نظرم که به نفع ما بود، اگه ندیدید که ابرکسس مایوی منو در اورد، همین جا در بیارم ...صحنه رو اسلو موشن ببینید...
فیلچ: باشه؛
بعد برمیگرده با فرمانده مارکوس مشورت می کنه
فیلچ: بعدا اون صحنه رو باید وسط نیمه اسلوموشن بری،...فعلا یه ضربه آزاد به نفع بلک ها!
ریگولوس که خیلی خوشتپیه میاد تدی رو ور میداره،پوستش داره برنزه می شه و نصف دخترای تماشاگر غش میکنن
لوسیوس و ابرکسس و فینیاس همه به ریگولوس نیگا می کننن، فینیاس چشمای ابرکسس رو گرفته،
ریگولوس شوت می کنه و ...

ملت: گلللللللل گللللل.گلگلگلگلگلگلگللللل..ریگولوس بدن طلایی، بیا تو شوهر مایی!!

فیلچ: بازی 1 -1 مساوی!


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸
#78

آرگوس فیلچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۰۱ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
با صدای سوت فیلچ فلیچ فیلیچ که از بس نبوده و ملت فراموشش کردند همه برمی گردند به بازی!

ابرکسسسسسس تدی رو میزنه زیر بغلش و یه تنه از همه رو می پیچونه و میره به سمت دروازه !!

اما ولدمورت که از تیم بلک ها پول گرفته بوده دماغ پاترو ول می کنه ... دروازه کوچیک میشه و تدی بر می خوره به پاتر در نقش تیرک و کمانه می کنه!

لوسیوس : خطا خطا! داور اخراجش کن!

فیلچ : اگه اخراجش کنم کی تیرکو نگه داره؟ پنالتی به نفع تیم مالفوی!

ابرکسس: ایول ! حقوقتو ماه دیگه زیاد می کنم!

ابرکسس دور خیز می کنه و با یه ضربه به پشت توپ ... تدی رو می کوبه تو دروازه!

گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل!

ابرکسس از خدا خواسته می خواد پیرهنشو در بیاره و دور زمین بدوه! اما یادش میفته که هیچی تنش نیست و دپرس میشه!

بازی یک هیچ به نفع مالفوی اینا ادامه پیدا می کنه!


ارزشی قوزدار

[img]http://


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
#77

ابرکسس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۲ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۵۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
از The House Jack Built
گروه:
کاربران عضو
پیام: 84
آفلاین
ابرکسس: خب همین حباب هم خوبه! بده بیاد! شروع کنید...

بلک ها بازی رو شروع میکنن! فینیاس حباب فرمانده رو میگیره و پاس میده به ماهی مرکب! ماهی مرکب خودش یه تنه میره جلو و از دراکو رد میشه.

لوسیوس: مادر نزاییده کسی که از پسر من رد بشه! کروشیو...

طلسم لوسیوس میخوره به ماهی مرکب و باد ماهی مرکب خالی میشه!

فینیاس: من اعتراض دارم... قاااااااااااارت!

بر اثر اعتراض فینیاس آب گودال به جوش میاد و شروع میکنه قل قل کردن!

ریگولوس: پدر بزرگ خونسردی خودتو حفظ کن! با این مهی که ایجاد کردی دیگه هیچ جا رو نمی بینیم!

فینیاس: صبر کنید من دوباره ماهی مرکبو باد کنم... قاااااارت!

ماهی مرکب با گاز فینیاس دوباره باد میشه و حباب به دست میره به سمت دروازه ی مالفوی ها

ابرکس: ماهی مرکب، تو بچه ها رو دوست داری؟
ماهی مرکب: آره
ابرکس: پس بیسکویت شو

ماهی مرکب بیسکویت میشه و ابرکس حباب رو از دستش می قاپه! خودش که لباس تنش نبود، لباسای تدی رو هم درمیاره که کنترل بیشتری روی توپ داشته باشه!

ولدمورت سرشو از رو کتابش بلند میکنه و زل میزنه به تدی: عجب چیزی بود این تدی و ما نمیدونستیم! یادم باشه این ترم باهاش تنظیم خانواده وردارم!
ابرکسس: اگه مختلطه منم میام!
بقیه: چه فکر خوبی! ما هم میاییم!

و همه تصمیم میگیرن که ترم بعد با ولدمورت تنظیم خانواده وردارن!


تصویر کوچک شده


[b][s


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
#76

فرمانده مارکوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۵ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸
از ارزشستان!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
3...

_ چی چیو سه؟!!


فینیاس غر غر کنان میگه:

_ راست میگه! ما که داور نداریم!!


همه میشینن دور هم یه عذا؟ عضا؟ ازا؟ عزا!!! ئی میگیرن و نارحت از اینکه بازیشون سوت شده!


اما در همین هنگام در یک حرکت مافوق بشری، یکی خودشو داخل بازی می یاره و با انگشت اشارش یکی میزنه لبه ی کلاهش!


همه خیلی کیف میکنن و منتظرن ببینن کودوم شاهزاده ایه که با اسب سفیدش اومده واسه اینا دوارت کنه!


لرد ولدمورت سریعا حاضر میشه و در نقش رقص نور، ایفای نقش میکنه و نتیجتا فرمانده مارکوس نمایان میشه!!!

فرمانده کلی حال میکنه از حرکت خودش و داد میکشه:

_ هر کی خطا کنه، خونش پای خودشه! من اعصاب مصاب نرّم!!! حالا 1... 2....3...


فینیاس هم با یک عملیات قارتی، آغاز بازی رو اعلام میکنه!



یهو دو طرف بازی به سمت هم یورش می برن ولی در فاصله دو اینیچ هم وای میستن!

ابرکسس: یکی به من بگه ما با چی میخوایم بازی کنیم؟!

ریگولوس: کاری نداره که! فرمانده حبابشو میخواد به ما قرض بده! نه؟!!

و زلفای شهلاشو یه تاب میده!!!


[b]ارز


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۹:۵۰ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
#75

سهیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۵۸ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 35
آفلاین
لوسیوس: ابرکسس رو!

دراکو: اِ بابااااا من پسرت بوودم!!

لوسیوس: بچه بشین تو آب سرما نخوری. حرف هم نباشه.

فینیاس: منم ریگولوس رو میکشم.

لوسیوس: خوب من هم دراکو مالفوی رو میکشم.

ابرکسس از زیر آب: قووولپپپپ

فینیاس: منم چیزو میکشم... هومم... آها این دختر خوناشامه کیه؟ همون اونو میکشم

ولدمورت سرشو از رو جزوه بلند میکنه میگه: ای بابا چه خبرتونه بکش بکش راه انداختید. زودتر بازیتونو بکنید دیگه.

شاتاالاق!

توپ میخوره تو کله کچل ولدمورت ساکت میشه.

در یک حرکت فوق عجیب گودال از دو طرف کش میاد و آبش گلالود تر میشه. درست شد مثل یه واترپلوی گلالود!

خانواده بلک شامل فینیاس، ریگلوس، و با همراهی اون دختر خوناشامه به نمایندگی از نارسیسا میرن تو زمین خودشون قرار میگیرن.

خانواده مالفوی هم شامل لوسیوس، ابرکسس و دراکو میرن تو زمین خودشون


ماهی های مرکب هم زیر آب برای خودشون قورباغه میرن.


با سه شماره بازی شروع میشه

1...

2...


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱:۲۱ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
#74

فینیاس نایگلوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۰ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از بروبچز چه خبر؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
فینیاس: دیگه شورش رو درآوردید! قلپ قلپ قلپ قلپ!
آبرکسس که زیر آب بوده در اثر گازهای وارد شده به آب به هوش میاد و معلق می‌زنه و با یه حرکت تدی رو می‌گیره و شوت می‌کنه به سمت دروازه خانواده بلک که خطا می‌ره و می‌خوره به دست لرد و جزو لرد می‌یوفته توی آب!

لرد ولدمورت: اوه جزوه‌ی درسیم امانت بود! از نارسیسا امانت گرفته بودم! حالا بهش چی بگم!
لوسیوس: اشکال نداره لرد عزیز! اینا خاطرات شماس!
ولدی: ایمپریوس! یعنی چی اشکال نداره! دنبال جزوم بگردید!
همه: چشم ارباب!

همه شروع می‌کنن داخل آب رو دنبال جزو لرد گشتن که ناگهان...

قاااااااااااااااااااااااااارت! و طلسم خنثی میشه!

ریگولوس: اوه پدربزرگ قدرت‌های شما را پایانی نیست!

یهویی آبرکسس از زیرآب لخت درمیاد: اورکا! اورکا! جزوه لرد پیدا شد!

همین که جزو لرد رو دارن بهش پس می‌دن یه عکس و یه گل "ای عشق من" خشک شده از وسطشون می‌يوفته کف دست آبرکسس

آبرکسس: آآآآآ این عکس کیه شیطون!
فینیاس: اکسیو! بده ببینم مالفوی مال‌مردم‌خور مافیای اقتصادی! هوووم چه دختر جوان زیبایی! قلپ قلپ قلپ!

لرد: اِه پس عکس وسط جزوه‌ها کو؟! هوی فینیاس بده اون رو ببینم! وگرنه تیر دروازتون رو ول می‌کنم از بازی حذف بشین!

ریگولوس: اوه پدربزرگ این عکس جوانی‌های نارسیسا بلکه!

لوسیوس: چی؟! دراکو یه دیقه دید زدن مورگانا و گلبرگ‌های خاطرات لرد رو بیخیال شو به این‌جا توجه کن!

دراکو با دوربین داخل دستاش: مهم نیس پدر من بزرگ و عقل‌رس شدم و خیلی روشن‌فکرم تمام این چیزا رو درک می‌کنم!

لوسیوس می‌دوئه و میاد عکس رو می‌گیره: نه! نه! باورم نمیشه! اول اون دفتر خاطرات و حالا این! نه!

لرد:‌ الکی شلوغ نکنین خاطرات من رو! چه خاطرات مزخرفی! من اصلاً این خاطرات رو نمی‌خوام! اکسیو عکس نارسیسا جون!

فینیاس: ا ا ا عکسه رو چرا گرفتی؟! من می‌خواستم از روش واسه خودم کپی بگیرم!

ریگولوس: پدربزرگ زشته!

فینیاس در یک حرکت پاتر را برمی‌داره و باهاش تو سر ریگولوس می‌زنه و می‌زنه سرجاش منتهی این حرکت رو از بس سریع‌ انجام می‌ده که ولدمورت که با یه دستش پاتر رو نگه داشته باش متوجه موضوع نمیشه.

فینیاس: دیگه خستم کردین! شماها اصلاً اهل بازی نیستین! فلیچ این شربت به‌لیمو چی شد؟! من اعصابم ندارم‌ها! قلپ قلپ قلپ!

لوسیوس: قبول نیس بلک ِ پیر من این‌طوری بازی نمی‌کنم! باید یارکشی کنیم! شما تیمتون قوی‌تره! هر کسی هم آزاده!

فینیاس: عمراً!

دراکو: اگه من با مورگانا توی یه تیم باشم هیچ مشکلی نیس!

ریگولوس واکس موش رو درمیاره و خیلی ملیح به فییناس نگاه می‌کنه: پدررر بزرررررگ جوووون؟

فینیاس: خیله خب باشه خودت رو لوس نکن!

لوسیوس: من من!

فینیاس: تو تو!

لوسیوس: می‌کشم!

فینیاس: کی رو؟!


usquequaque putus

ارزشی پیر و قرقرو

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][color=0000FF]حزب ارزشی‌ها؛ ق


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱:۰۰ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸
#73

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
ریگولوس که از عریضی گودالی که توی بچگی کنده بود در عجب بود، یهویی لرد رو می بینه که هنوز لب گودال مشغول تحصیله و پغی میزنه زیر گریه...

---------

خاطرات دوران تحصیل لرد سیاه در باره ی گودال بچگی ریگولوس اینا...

ریگولوس با دمپایی پاره توی حیاط لاستیک می چرخونه؛
( لرد در حالیکه کتاب " جادوی نظارت و قدرت بی پایان " در دستشه، به ریگولوس نزدیک میشه )

اینجا رو مدل فیلم های کیمیایی تصور کنید!

ریگولوس میفته زمین، لرد میاد کمکش و بلندش می کنه و...

--------

دنگگگ

ریگولوس : چرا می زنی پدربزرگ؟!
فینیاس: همینطوری، واسه اینکه یادت باشه که مالفوی داره نارسیسا رو طلاق میده.
لوسیوس: خوب پس چی شد این دروازه؟!
ابرکسس از کوسه بودن خسته شده و هی خودشو غرق میکنه تا بالاخره به یه نوایی برسه!
فینیاس: لرد بی زحمت اگه از ادامه ی تحصیل باز نمی مونید و مشروط نمیشید، با دستتون این طرف تیر دروازه ما رو نیگر دارید!
( لرد سعی می کنه با یه دستش پاتر رو نگه داره)
ریگولوس: نه اینطوری که خوب سخته، دو تا انگشتتون رو بکنید تو دماغش، بعد بکشید طرف خودتون، آها، مثه یه قلاب، اینطوری ثابته!

مورگانا که خیلی تحت تاثیر جو عاطفی قرار گرفته ، تدی رو با یه سینی چایی میبره دم گودال...
ریگولوس: میگم که، نظرتون چیه این تدی رو گوله کنیم، به جای توپ؟!
فینیاس: راستی، من اعتراض دارم، چرا هر کی برد ویلا رو ترک می کنه؟!پس من اصلا بازی نمی کنیم، 3 هیچ می بازیم دیگه! پاشید خوش اومدید! جمع کنید برید...


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۰:۵۱ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸
#72

فینیاس نایگلوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۰ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از بروبچز چه خبر؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
لرد که شاهد همه اين ماجراها بوده، کتاب " قدرت بي پايان " ش رو بر مي داره و مياد لب گودال و ادامه ي تحصيل ميده!

فینیاس: من می‌دونستم لرد از همون دوران جوانی به ادامه تحصیل علاقه‌مند بود.
ریگولوس: آره به خاطر عشق به من کنار گذاشت!
فینیاس با پاتر می‌زنه تو سر ریگولوس توی گودال: سکوت!!! گفتم دیگه از اون موارد صحبتی نکن! دیگه نمی‌خوام چیزی درباره‌ی تکنیک‌های پرورش و اینا بشونم!
ریگولوس: ولی پدربزرگ منم دل دارم!

فینیاس: فعلاً که نارسیسا پسندیدت! منم بدم نمی‌یاد این وصلت جوش بخوره شاید از این انحرافاتت دست ورداری!

فلیچ با پاتر پشتش رو می‌خارونه که در همین موقع توپ پسر همسایه تلپی می‌خوره تو سر فینیاس و می‌یوفته داخل گودال!

فینیاس: بچه‌های پرروی منحرف! برین دم خونه مالفوی اینا بازی کنین! توپوتون رو هم پاره می‌کنم.

دوباره توپ می خوره تو سر فینیاس و ابرکسس که مشغول شنا رفتن تو گوداله زبون درازی می‌کنه و یه پشتک می‌زنه!

ریگولوس چشماش بازم برق می‌زنه و فینیاس از عصبانیت قرمز میشه: ای بی‌حیا! الان نشونتون می‌دم! خاندان بلک! حمله!!!
فلیچ و پاتر و فینیاس می‌پرن داخل گودال واسه دعوا که لوسیوس در حالی که داره با شونه گلی موهاش رو گل‌شونه! می‌کنه جداشون می‌کنه: نه صب کنین واسه ادامه تحصیل لرد و خاطراتش بهتره که ما این‌جا یه فعالیت ورزشی داشته باشیم که واحدهای تربیت‌بدنی لرد هم پاس بشه

همه به فکر فرو می‌رن...

ابرکسس یه جفتک می‌زنه و توپ می‌خوره تو پشت دراکو و یهویی کله دراکو و مورگانا از زیر گلا میاد بیرون

فلیچ: وای چه عاشقانه!
لوسیوس: اه اه حتی زیر گلا؟! پسره‌ی بی‌سلیقه! خب! اهم راه حل به این صورته! ما واترپلو بازی مي‌کنیم و هر کی برنده شده ویلای بلک‌ها رو ترک می‌کنه

ابرکسس داره در نقش کوسه با ملت شوخی دستی می‌کنه و ملت رو می‌کشه زیر آب لختشون می‌کنه
ریگولوس:‌ آبرکسس دراکو رو لختش کن! بدو بدو!
فینیاس: ریگولوس چشمات رو درویش کن منحرف! مورگانا رو بگیر آبرکسس آفرین
همه برمی‌گردن و خیلی بد به فینیاس نگا می‌کنن.
فینیاس: چیه من منظوری نشدم! قلپ قلپ فلپ قلپ قلپ
ریگولوس: پدربزرگ؟!
فینیاس: چیزی نیست چشمه‌ی آب جوشان بود! خب مسابقه رو شروع می‌کنیم! فلیچ پاتر رو در نقش تیردروازه ما بکار!


usquequaque putus

ارزشی پیر و قرقرو

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][color=0000FF]حزب ارزشی‌ها؛ ق







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.