فیلچ: بازی 1 -1 مساوی!
لرد با عصبانیت به مجری که نتایج را تند تند اعلام می کرد نگاهی کرد و با صدای بلندی فریاد کشید:
- همین الان این بازی رو تمومش کنید.
فلیچ معترضانه جارویش را بالا آورد.
- یعنی چی؟! چی میگی؟! چی چی رو تمومش کنیم؟! ما همه از این بازی لذت می بریم.
لرد با خونسردی چوب دستی اش را بیرون کشید:
- ولی ارباب از این بازی لذت نمی بره. یا بازی رو تموم می کنید یا مجبور میشم که خودم تمومش کنم!
ریگولوس زلف شهلایش را تکان داد.
- هوم اصلا تو میدونی که من یک بلک خوشتیپ با زلف های شهلا هستم؟! وقتی یک بلک خوشتیپ با زلف های شهلا داره از یک بازی لذت می بره، بقیه حق اعتراض ندارند.
تق! تتق! تتتق! ریگولوس و فلیچ بی حرکت روی زمین افتادند. لرد با خونسردی به چشمان لوسیوس نگاهی کرد. لوسیوس که متوجه اوضاع شده بود، آب دهانش را قورت داد و موهایش را عقب زد.
- امم، ارباب، می دونین من بچه دارم؟ دراکو که نباید پدر اصیلی مثل منو از دست بده. اوه ارباب فکر سیسی رو بکنین. چقدر گریه می کنه و تالار رو خیس خیس میکنه. ارباب فکر کنید که سیسی با اشک هاش غذاهای آنی مونی رو شورتر کنه. اوه ارباب فکر کنید که...امم چیز..ارباب اونطوری نگام نکنید. شما می تونید هرفکری که می خواین بکنین!
لرد سیاه پوزخندی زد و با خونسردی چوب دستی اش را به طرف لوسیوس گرفت.
- خیلی خب. ارباب این بار می بخشدت! اما اگه یک بار دیگه در حضور ارباب، به بازی هایی که ارباب دوست نداره اعتراض نکنی، کشته میشی. فهمیدی؟!
لوسیوس آب دهانش را قورت داد و لرد با خونسردی چوب دستی اش را در ردایش گذاشت و به طرف خانه ی ریدل آپارات کرد!
پایان سوژه! _____________________________________________________
سوژه ی جدید: رودولف نفس نفس زنان وارد سالن اصلی شد.
- رابستن نیست. هرچی می گردم پیداش نمی کنم.
نارسیسا در حالی که موهای دراکو را نوازش می کرد، بی تفاوت پرسید:
- منظورت چیه رودولف؟ یعنی چی که رابستن نیست؟ اونم توی روز تولدش؟ مسخرست!
رودولف با تردید به نارسیسا نگاهی کرد و گفت:
- خب نیست دیگه! می تونین خودتون بگردین.
- مسخره بازی درنیار رودولف! نکنه میخوای از زیر تمیز کردن تابلو ها دربری؟! یک سال هم که برای فامیل تو جشن تولد گرفتم و اجازه دادم ویلای قشنگمون کثیف بشه، خودت از زیر کار در میری.
رودولف به بلا که عصبی می نمود نگاهی کرد و زیر لب غرید:
- فکر می کنید دارم دروغ می گم؟! برین خودتون بگردین. اگه پیداش کردین من قول میدم که برم حموم!
نارسیسا ذوق زده موهای دراکو را رها کرد و به بلاتریکس نگاهی کرد.
- چی از این بهتر بلا؟! رودولف داره بازی درمیاره. الان می گردیم رابستن رو پیدا می کنیم و چهار تا کروشیو بهش میزنیم که قایم موشک بازی درنیاره. بعدم مگه نشنیدی رودولف گفت که بعد از قرنی میره حموم و موهاشو می شوره؟! این می دونی یعنی چی؟! یعنی دیگه مجبور نیستیم وقتی بیکار میشیم شپش هارو کروشیو کنیم.
بلاتریکس فکری کرد وسرش را تکان داد.
- خیلی خب! بگردین پیداش کنید.
یک ساعت بعد:- دیدین گفتم؟! فکر میکنین من حاضرم بیخودی قول حموم رفتن بدم؟!
سیریوس با عصبانیت غرید:
- این رابستن کجا رفته؟ همه ی مارو گذاشته سر کار! کی بود که می گفت چند ساله برام تولد نگرفته کسی و دچار بیماری روحی شدم؟! بگردین پیداش کنید.
- از کی تا حالا سیریوس برای بلک ها تصمیم میگیره؟!
لرد سیاه در حالی که نجینی را دور گردنش پیچانده بود، وارد سالن اصلی شد. قلب ها بلافاصله در چشمان بلا هویدا شدند. سیریوس با عصبانیت فریاد کشید.
- کی اینو دعوت کرده؟!
نارسیسا با متانت لبخندی زد و بی توجه به لوسیوس که سعی داشت زمین تالار را تی بکشد، گفت:
- هوم تولد رابستن بود و من و بلا تصمیم گرفتیم که اربابو دعوت کنیم. مشکلیه؟!
بلاتریکس کلافه به مونتگمری و بچه هایش که پشت سر نجینی و لرد وارد شدند نگاهی کرد و گفت:
- سیریوس، ساکت باش.
لرد نجینی را از دور گردنش باز کرد و روی مبل انداخت. صدای فیش فیش نجینی که به نشانه ی اعتراض بود بلند شد و لرد بی توجه لبخند شومی زد.
- این اتفاق برای یکی از اجداد من هم افتاده بود! درست وقتی که تولد همسرش بود، همسرش ناپدید میشه. در حقیقت این یک نوع طلسم شوم و سیاهه که باعث میشه فرد درست در روز تولدش ناپدید بشه و اگه این طلسم خنثی نشه، کم کم رداگیر همه ی ساکنین اون خونه میشه. فقط یک راه برای خنثی کردن طلسم وجود داره. فقط یک راه!