ابرفورث شروع می کنه با بیلش ادای لانچیکوی مرحوم بروسلی رو در میاره و لحظه به لحظه سر و صورت بلای بیچاره بیشتر شبیه ملکه افریقای مرکزی میشه!
- میگ میگ! ایــــــــــــن! ( ایـــــــن = افکت دویدن و خروج ریگولوس از کادر! تیریپ همون رود رانر دیگه
)
ابرفورث که دیگه خسته شده، دنبال ریگولوس نمیدوه و می ایسته. بلا از فرصت استفاده می کنه و آبرفورث رو کروشیویی می کنه!
در طرف دیگه نصف پای رودولف هم غیب میشه! رودولف با ترس و لرز:
- بلا چرا دیر کرد؟
سپس لنگ لنگان به طرف حیاط ویلا میره. رودولف به تابلویی که اول حیاط ویلا نصبه و روش نوشته هفت بیابون (
) تکیه می زنه و به انتهای حیاط نگاه می کنه و میگه:
- مثل اینکه دو نفر دارن تو حیاط دعوا می کنن! (و چون یه چشم رودولف همراه نصف صورتش محو شده بوده، رودولف همه رو به یک چشم میدیده و فرق بلا و آبرفورث رو تشخیص نمیداده!
)
لرد به نارسیسا اشاره می کنه و با بی حالی میگه:
- برو ببین چی شده!
و نارسیسا به طرف هفت بیابون که همون حیاط ویلا باشه، میره. اون طرف حیاط ویلا، بلا و آبرفورث حسابی با هم در گیر شدن! آبرفورث که ظاهرا بیلش هورکراکس بروسلی بوده و روح بروسلی درش هلول کرده بوده، یه لگد محکم به بلا می زنه و بلا رو پرت می کنه طرف استخر ویلا. بلا تابلویی که کنار استخر بوده و روش نوشته "هفت دریا" رو می گیره، به سبک قهرمان «فیلم بیل را بکش» یه چرخ دور دیرک تابلو می زنه و با چوبدست میره تو شکم آبرفورث
نارسیسا جیغ میزنه:
- خدای من! بلا داره تو حیاط با یه محفلی مبارزه می کنه!
در عرض سی ثانیه همه جماعت از ویلای بلک تخلیه میشن و تو مرز بین "هفت دریا" و "هفت بیابون" که همون لبه استخر ویلا باشه، میریزن سر آبرفورث و چون طناب دم دست نبوده، با نجینی به دیرک تابلوی "هفت دریا" می بندنش!
لرد: یالا اعتراف کن که تو رو دومبول پشمک فروش فرستاده تا نذاری ما معجون فوق خفن و پیچیده رو درست کنیم!
آبر: بابا ریگول ارزشی داشت لخت و پتی از اینجا رد میشد! من کمین کرده بودم که با بیلم جرقه بزنمش!
ملت حاضر: چی میگه این؟
لرد: کروشیو آبر!
رودولف جیغ می کشه! ملت خواننده از ارزشی بازی نویسنده جیغشون در میاد! نویسنده اعلام می کنه که باب علت جیغ زدن رودولف غیب شدن بخشی از اقصی نقاط بدنش بوده! ملت بر می گردن ادامه پست رو بخونن
لرد یه نگاه به نقاط محذوف رودولف میندازه، یه نگاه هم به قیافه وارفته آبرفورث میندازه، یه سری نگاه دیگه هم میندازه که به شما مربوط نیست به کجای بلا یا به چی چی نارسیسا بوده!
لرد: یالا برید دنبال تک شاخ! این آبرفورث رو هم سر راهتون یه جا بندازید تا بعدا به حسابش برسیم!
نارسیسا: کجا بندازیمش ارباب؟
آبر: هر جا می خوای منو بنداز ولی تو رو به اون سر کچلت منو تو طویله ننداز!
لرد: اِ؟ از طویله خوشت نمیاد؟ بندازیدش تو طویله!
بلا و نارسیسا از دو طرف دستای آبر رو میگیرن که ببرنش تو طویله و بعد هم برن دنبال تک شاخ.
آبرفورث در تفکراتش: به به! به به! گولش زدم! منو میندازن تو طویله پیش بز ها! می تونم از بز ها کمک بگیرم!