یک ساعت بعد - گوشۀ خیابونکوییرل لیست شخصیت ها رو گرفته دستش و برای جلوگیری از افسردگی، مدام بالا و پایینش میکنه. عله برای تست میزان کش اومدن و مقاومت سیم سرورش، مدام اونو به سمت بارون خونالود پرت می کنه. سیم از بدن بارون رد میشه و به درختی که اونور خیابون قرار داره، برخورد می کنه و برمیگرده روی ملاج عله فرود میاد. عله یه بار ذوق می زنه و دوباره برای تجدید تست، سیم رو پرتاب می کنه.
ایوان و آنتونین مدام به علامت روی ساعدشون نگاه می کنن و مردد هستن که به اربابشون خبر بدن یا نه و آیا ممکنه بتونن اون شب رو توی انجمن مرگخواران بگذرونن؟
آنیتا و مونالیزا با بی خیالی شطرنج بازی می کنن. و استرجس بهشون می توپه:
- شما هیچ نگران نیستین چی به سرمون میاد؟
مونالیزا همونطور که با بی خیالی، فیل آنیتا رو می زنه جواب میده:
- من که تعصب گروهی ندارم. هرجا گیرم بیاد می خوابم. باقیش مشکل شماست.
و آنیتا ادامه میده:
- منم که تنها خانوم اینجام و شماها موظفین هوامو داشته باشین. اگه شده دور تا دور خیابون کشیک وایسین تا من راحت بخوابم، باید این کارو بکنین. تازشم... زیادی غر بزنین میرم پیش ارباب و زندگی جدیدمو تشکیل میدم.
استرجس زار می زنه:
- اینجوری که باشه ما می میــــــــــریم! ماااااااااااااااااا می میریم!
بارون خونالود رداشو تکون میده و چار لیتر خون می ریزه تو سرو کله استرجس و زبونش بند میاد. بارون با غرولند میگه:
- یه بار دیگه زار بزنی خودم با بلیط یه سره می فرستمت بالاک.
و عله همونجور که داره به خاطر قدرت و فنریت و گولاخی سیم سرورش ذوق میزنه میگه:
- من سرور زوپسم و همه کاره ام و اینا و میگم میریم تو خوابگاه یکی از گروه ها پاتوق می زنیم و برو بکس بوقی اون گروهو میندازیم بیرون و خوش خوشانمون میشه.
بقیه مدیران موافقن:
-
و مشکل جدیدی بروز می کنه. کدوم گروه رو انتخاب کنن؟
استرجس خودشو میندازه وسط:
- تالار اسلی خیلی شیکه. میگم بریم شپلخشون کنیم این اسلیا رو. همونجا پاتوق کنیم. اونقده مبل هاش شیکه. اونقده غذاهاش خوشمزه س!
بارون خونالود و ایوان نگاه پرتفاهمی به هم میندازن. بارون هشدار میده:
- یادتون باشه که کسی حق نداره اتاق من و ایوان رو ازمون بگیره. برین یه گوشه ای جایی واسه خودتون پیدا کنین ها!
عله درحالیکه به اتاق لرد ولدمورت فکر می کنه، سرشو به تایید تکون میده و به خوابگاه اسلی آپارات می کنن.
چهار ساعت بعد - کنار در خوابگاه اسلیترین!مدیرا گوشه و کنار راهرو پخش و پلا شدن روی زمین و هرکدومشون با ناراحتی داره به زمین و زمان بد و بیراه میگه. ایوان و بارون خونالود بینشون دیده نمیشن. ولی همینکه کوییرل شروع می کنه لیست شخصیت هاشو به در ورودی تالار اسلیترین بچسبونه، در باز میشه و ایوان درحالیکه توی بارون خونالود (مشابه گونی!) پیچیده شده، به بیرون پرتاب میشه. مارکوس فلینت همونطور که شوت محکمش رو با افتخار انجام داده فریاد می زنه:
- گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل! من برنده شدم مورگانی!
و مورگانا لی فای درحالیکه غر می زنه:
- باید آزمایش دوپینگ بدی مارکی!
در رو محکم می بنده.
جماعت مدیران هاج و واج به بارون و ایوان که درهم پیچیده شدن و از هم تشخیص داده نمیشن، نگاه می کنن و ایوان که دهنش کف پای بارون خونالود قرار گرفته با روحیه ای بالا جواب میده:
- گروه به ما گفتن که خائنین به اصل و نسب رو به خوابگاه راه نمیدن (نگاهی به هری میندازه) و همینطورم گفتن گریفیندوریای بوقی نباید پاشونو بذارن توی اسلی (نگاه مجددی به هری و اینبار، کویی و استر) و البته گفتن حالا اگه تدی و جیمزی بودن یه چیزی! ولی با استر اصن کنار نمیان. تازشم من و بارون رو بیرون کردن چون همچین پیشنهاد بی شرمانه ای داده بودیم!
بارون خونالود که ابدا معلوم نیست سرش کجاست، از همون وسط مسطا میگه:
- من یه روزم از عمر منوی عزیزم باقی مونده باشه، همۀ اینا رو سوار کشتی می کنم. حالا می بینین.
مدیرا آه کشان، روشونو از بارون و ایوان برمی گردونن و سعی می کنن به سه گروه دیگه ای فکر کنن که ممکنه توش جایی برای خواب بیابن. (فعلو حظ کنیین.
)