هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸
#63

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
باشد كه الف دال پيروز باشد!!


آنسوي ماجرا ، انسيتو ژنتيكي دياگون

دامبلدور با ميكروسكوپ جادويي اش مشغول بررسي ماده ي والاريم بود ، با شوق فراواني هر آنچه را كه ميديد يادداشت مي كرد ؛ كتابهاي مختلف را از قفسه ها بيرون مي كشيد و بعد از نگاه كردن به فهرست به سرعت صفحه ي مورد نظرش را باز مي كرد و چند خطي از آن مي خواند و بعد از خواندن بر روي ميز كوچكي نزديك قفسه ها مي گذاشت .

آلبوس همچنان مشغول بررسي كتب و خون هاي نمونه هاي ازمايشي بود كه يكهو فكري به سرش زد ، سريع گودريك و جيمز را صدا كرد .

بعد از گذشت چند ثانيه گودريك وارد اتاق شد .
- ما را صدا كردي نواده ؟

آلبوس روي پاشنه ي پا چرخيد و به سمت در برگشت و بعد از يه برانداز كلي از گودريك گفت :

- آره ، آره ...اما جيمز كجاس؟

- غذاي نهنگهايش تمام شده بود ، وي به دنبال غذاي آنها رفت .

- از دست اين بچه...خب خوبه كه حداقل تو اينجايي ، مي خوام سريع بري به ميدان گريمولد يه ليتر از سركه ي هفت ساله ي مالي بگيري برام بياري .

- همين...تو از من به اين پر ابهتي همين را خواهي خواست؟!

-

- باشد!! فقط به خاطر الف دال .

- سريع برگردد .


خانه ي گريمولد

گودريك با سراسيمه وارد خانه شد و داد زد :
- مالي ...مالي !!

صدايي از آشپزخانه آمد و گفت :
- من اينجام ..تو آشپزخونه ام .

گودريك به سمت آشپزخانه رفت و با ديدن مالي سلام كرد . سپس يك ليوان اب برداشت و نوشيد .

- كاري داشتي گودي؟

- آري ، آلبوس بگفت يك ليتر از سركه ي هفت ساله ات به وي بدهي ، براي آزمايشاتش احتياج دارد .

- برو بهش بگو نمي دم .

- ...آخر چرا؟

- بگو اگه قرار بود هركي بياد بهش سركه بدم به هفت سال نمي كشيد كه .

- مالي

- چيه ؟

- خيلي باحالي


بيرون گريمولد

جوخه اي ها كه چند ساعتي بود بيرون خانه كشيك كشيده بودند منتظر بودند تا گودريك از خانه بيرون بيايد .
ماركوس(روحش) به سمت افرادش برگشت و گفت :

- اي ياران خوب من ، ما مدت ها در اين انتظار بوديم كه الف دال را نابود سازيم و ما امروز به اين ارزويمان خواهيم رسيد .

ملت :

ماركوس آنها را به سكوت دعوت كرد و ادامه داد :
- و امروز با گير انداختن تك تك الف دالي ها به اين آرزويمان خواهيم رسيد ، همينجا مي شينيم تا گودريك از خونه بياد بيرون و بعدش ....


سوي ديگر ماجرا ، خانه ي ريدل

لرد سياه كه بر روي كاناپه ي مخصوصش نشسته بود مشغول نوازش نجيني بود، گاهي اوقات چشمانش را مي بست و به چيزي فكر مي كرد ، در همين حال بود كه رابستن نفس زنان وارد شد .

- ار..ار..ارباب...يه..خبر...يه خبردار..دارم.


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۸
#62

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
توپ تانک فشفشه، الف دال باید محو بشه

توضیحات:
پست روفوس صرفا یک پست توضیحی بود، همونطور که نوشته من کشته شدم خیلی وقت پیش، الان فقط به صورت روح توی هاگوارتز و جاهای دیگه هستم در این سوژه، در ظمن جوخه همچنان عضو میپذیرد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


3 سال بعد، انستیتو ژنتیکی دیاگون

دامبلدور با حالتی مثل شیاطین قهقهه میزند:
-یوها ها ها ها ها ها، یو ها ها ها ها ها ها، اهم اهم. بالاخره معجون رو ساختیم، ما موفق شدیم، برو گرابلی رو بیار!

و گودریک به سمت درب خروجی دوید و لحظاتی بعد با صدای پاقی ناپدید شد.

دامبلدور با خود فکر میکرد:
-بالاخره معجون رو درست کردم، باید بوسیله گرابلی این معجون رو ابتدا روی جوخه ای ها امتحان کنم، فکر کنم اسکریم جیور که از همه شون پخمه تره مناسب باشه!()

و هیچ نمیدانست که روحی در اتاق تمامی حرف های او را میشنود، آری، مارکوس فلینت، حرف های او را شنیده بود و در نیمه راه هاگوارتز بود.


نیم ساعت بعد، دفتر مارکوس فلینت (مرحوم!)

-آره کینگزلی، سریع تر به اعضا سر و سامون بده، در ظمن از روفوس هم محافظت کنید، درسته که من روحم ولی هنوز فرمانده منم!

این مارکوس بود که به کینگزلی دستورات لازم را میداد.کینگزلی با نگرانی پرسید:
-درسته، ولی فکر نکردی که الف دال تعداد اعضای بیشتری داره و امکان داره ما رو رسما از صحنه روزگار محو کنه؟

مارکوس با خشونت پاسخ داد:
-معلومه که این موضوع رو هم در نظر گرفتم، ولی الان الف دال انتظار نداره ما بهشون حمله کنیم، چون الان مدتیه که جوخه از حرکت افتاده، ما باید ضدحمله رو در اولین فرصت انجام بدیم.در ظمن چون دامبلدور خودش رو قاطی کرده ما هم میتونیم از ارباب کبیر، اسدالسالازار، لرد ولدمورت کبیر کمک بگیریم، مطمئنم ارباب خوشحال میشه که ما بهش اون کپه ریش رو تحویل بدیم! اول از همه برو و یکی از اعضای تازه وارد و ضعیف الف دال رو دستگیر کن، شکنجه اش بده تا بفهمی اون معجون چیکار میکنه، میتونی از ابزاری که من از طریق سازمان اطلاعات وزارت بهت میدم استفاده کنی، بعد هم بکشش!


تصویر کوچک شده


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ جمعه ۲۲ آبان ۱۳۸۸
#61

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
توپ تانک فشفشه، الف دال باید محو بشه!
باشد كه الف و دال نابود باشد !


مدت ها بود كه الف ودال ديگر جنگي در پيش نداشت و اعضاي آن به راحتي به كارهاي روزمره ي خود ميپرداختند ولي تنها مشكلي كه چند روز اخير گريبانگير آنها شده بود اين بود كه دوتا از اعضاي آنها ؛ يعني فرد ويزلي و جورج ويزلي آنفولانزاي خوكي گرفته بودند . آنفولانزايي كه حتي قادر جادوگران را هم از پا درآرد .
- هببببببببببببببببببببببچه !
- اه ... دستمال رو بگيريد جلوي بيني تون !‌
ولي بر خلاف آنها ، جوخه ي بازرسي مدت هاي در فكر اين بود كه چگونه مدركي جمع و جور كند تا الف دالي ها را به دام بيندازد .

اتاق آمبريج ...
محل تجمع جوخه ي بازرسي ...

- الان بهترين فرصته كه به اونا حمله كنيم !‌ اونا دچار آنفولانزا شدند و بايد اونا رو دستگير كنيم تا بقيه ي دانش آموزان ، از اونا بيماري رو نگيرند .
همه ي اعضا با اين نظر كه از سوي فلينت داده شد ، موافقت كردند .
پس فردا ما اونا دستگير ميكنيم !

يك روز بعد ...

همه ي اعضاي جوخه منتظر فرد و جورج بودند تا آنها را دستگير كنند . درضمن انها داراي ماسك هايي بودند كه از جنس هليم بود !‌
يك ساعت بعد ...
- اه ... پس چرا نميان ... من گرمم ميشه ... دارم ماسكم رو برميدارم .
ولي در همين لحظه فرد و جورج در فاصله ي نيم متري ماركوس ظاهر شدند كه ماسك خود را برداشته بود .
- هببببببببببببببببببچه !
- نكبتا ، الآن ازتون ميگيرم ! سالازارا بدبخت شدم ... بگيريد اين پدرسوخته ها رو !

دو روز بعد ...

بعد از دوروز همه ي افراد جوخه و الف و دال به بيماري مبتلا شدند و مجبور بودند تا در خوابگاه هايشان استراحت كنند !
ولي ...

تالار اسليترين

ماركوس گفت : بچه ها بدبخت شديم ! اين الف دالي ها يه دارويي دارن كه اگه ما ازش نخوريم ، ميميريم !
- حالا چطور دارو رو بدست بياريم ؟
- فهميدم ! معجون مركب !

يك روز بعد ...

ماركوس كه توانسته بود خودش را به شكل يكي از گرفيندوري ها دربياورد ، وارد تالار آنها شد و پس از دزديدن دارو ، به سمت تالار اسليترين برگشت .ولي وقتي از آن دارو استفاده كرد متوجه آن داروي مورد نظر نبوده ، بلكه يك نوع سم بسيار قوي بود زيرا پس از يك روز ماركوس لحظه هاي آخر عمرش را سپري كرد ...
- ماركوس جون ، هرچي وصيت داري بگو ...
- ااااا....انننن... انتقام منو .... بگگگگگگگيرررريييييييييييييييييييييد !
سرانجام اعضاي جوخه پس از سال ها در يك جنگ تن به تن توانستند يكايك الف دالي ها را به قتل رسانده و و انتقام ماركوس كبير را بگيرند !


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۲۲ ۲۰:۱۲:۰۹

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
#60

جینی ویزلی old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۲۷ دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 82
آفلاین
باشد که الف دال پیروز باشد

دامبلدور و جیمز مشغول بررسی جواب آزمایش ها بودند و ملت الف دال با تعجب به آن ها خیره شده بودند.دامبلدور مدام پلک میزد اما جیمز به قدری غرق در برگه ها بود ،که حتی از یویوی صورتی رنگش هم غافل شده بود.بالاخره بعد از چند دقیقه جیمز سرش را بالا آورد.دامبلدور و ملت الف دال امیدوارانه به او نگاه کردند اما جیمز گفت:من باید جواب آزمایش های مربوط به چند سال قبلم نگاه کنم.
دامبلدور بلافاصله گفت:منم همین نظرو دارم اما میخواستم خودت بگی جیمز دابی میشه لطف کنی جواب آزمایش های سال های گذشته رو بیاری؟
دابی تعظیم بلند بالایی کرد و با گفتن بله قربان از آنجا خارج شد.

* * *
جیمز که دوباره بازی با یویوی صورتی اش را شروع کرده بود گفت:یه چیزی اینجا خیلی عجیبه!
ملت:چی؟
جیمز با هیجان ادامه داد:با توجه به جواب این آزمایشا توی خون بعضیا یه ژن خاصی به اسم ولاریم وجود داره.
دامبلدور چشمانش را تنگ کرد و گفت:خب منظورت چیه؟
جیمز گفت:خودمم دقیقا نمیدونم این ژن مربوط به چیه.ولی توی خون همه نیست.مثلا اوری این ژن رو داره اما کینگزلی نداره.
چشمان آبی روشن دامبلدور برقی زد و گفت:اسم چند نفر از کسایی که این ژنو دارن بخون عمو جون.
جیمز شروع به خواندن کرد:اوری،روزیه،لسترنج،دالاهوف...
گرابلی با تردید از دامبلدور پرسید:دامبلدور تو هم...
-منم دقیقا همین طور فکر میکنم ویلهلمنا.
جینی گفت:میشه بگین اینجا چه خبره؟
دامبلدور توضیح داد:ما فکر می کنیم همین ژن باعث کشیده شدن این افراد به طرف سیاهی میشه.
سارا پرسید:یعنی میگین همه ی مرگخوارا این ژنو دارن؟
دامبلدور دوباره جواب داد:ما این طور حدس میزنیم.
سپس با خوشحالی دست هایش را به هم مالید و گفت:خب حالا حتما متوجه شدین که برنامه مون چیه؟
ملت:
-شدین؟
-
-نشدین؟
-
دامبلدور چهره اش را در هم کشید و گفت:خب فکر نکنم متوجه شده باشین.ببینید ما باید چند تا کار مهم انجام بدیم.اول باید سعی کنیم از همه ی جادوگرا و ساحره ها خون بگیریم.بعد هر جور شده باید این ژنو از بین ببریم.فقط باید مواظب باشیم ولدمورت و مرگخواراش بویی از این قضیه نبرن.
دامبلدور رو به گرابلی کرد و گفت:خب،حاضری کمکم کنی یا نه؟
گرابلی نگاهی به ملت الف دال انداخت و چون نشانه ای از مخالفت در هیچ یک از آن ها مشاهده نکرد به نشانه ی تایید سر تکان داد.
دامبلدور با رضایت دستی به ریش های بلندش کشید و گفت:خوبه.اگه موفق بشیم دیگه کسی به طرف جادوی سیاه کشیده نمیشه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه اشکالی نداره من پست برایان دامبلدور رو در نظر نگرفتم.


[b][color=FF0000]قدم قدم تا روشنايي


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۸
#59

علی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۴ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
از خانه ای متروکه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 148
آفلاین
باشد که الف دال پیروز باشد

[color=00CC00]باشد که الف دال پیروز باشد[/
color]

[color=990000]باشد که الف دال پیروز باشد[/
color]

دامبلدر با خوشحالی کارنامه درس زنتیک خود را میگیره ودانش اموز برتر میشه و تصمیم به انجام دادن ماموریت
زنتیک جادوگر ها میشه

در نتیجه سعی میکنه که یواشکی خون ولد مورت با خودشو
مقایسه کنه

میبینه که ریتوپلاس های ولد مورت از دوران بچگی سیاه بوده
.....



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۸
#58

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
باشد كه الف دال پيروز باشد !!!


- نه غلت (يا غلط) كردم ، اشتباه كردم ، من نمي خوام آزمايش بدم . .

فريادهاي مرد داوطلب تمام كوچه ي دياگون را فرا گرفته بود ،با ديدن سوزن هاي آزمايش چنان ترسيده بود كه نزديك بود كارهاي بد ،بد كند. ()

دامبلدور با شنيدن فريادهاي مرد دستي به ريش كشيد و عمليات آزمايش را لغو كرد؛ به سمت صندلي رفت و دست و پاي مرد بيچاره را باز كرد .

- تو كه اين قدر ميترسي پس چرا اومدي داوطلب شدي؟

- مجبور شدم ، به خدا همش زير سر مجيد جلالي و مايلي كهن بود . رفتن گفتن بازيكنان استقلال اهواز دوپينگ كردن ، نامزدم قهر كرده رفته . عروسيم خراب شد .

و سپس زد زير گريه .

(پ.ن: )

از آنجايي كه آلبوس انساني بسيار رئوف و مهربان بود و دلش كلي براي آن مرد جوان سوخته بود برگه اي برداشت و رويش نوشت :

عدم دوپينگ

انسيتو ژنتيكي دياگون


سپس برگه را جدا كرد و به وي داد .



يك ساعت بعد


-

جيمز كه با ديدن اين پيكره كه همينطور از دهانش خون بيرون مي ريخت ، از ترس جيغي كشيد فرياد زد :

- دراكولا

دامبلدور كه از اين حرف جيمز تعجب كرده بود با حركتي به سرعت نور نزديك او آمد .

- دراكولا نيس ، دامبلدوره .

- ديگه چرا مي ترسي ؟

- تو آدم خوردي ! خونش از دهنت داره ميريزه .

- ادم خوري كجا بود ، داشتم يه شيشه خون رو داغ مي كردم تركيد ريخت تو دهنم .

در همين موقع در اتاق آزمايشگاه باز شد و جني داخل آمد رو به دامبلدور گفت :

- پرفسور ، همين الان جامعه ي آماري - ايمون- مشتمل بر خون ده نوزاد، ده نوجوان ، ده ميانسال ،پنج پيرمرد و پنج پيرزن به دستمون رسيد .

- خوبه ، بريم اونا واسه من خيلي مهم هستن .

و سپس همه به سوي در خروجي آزمايشگاه رفتند .


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
#57

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
باشد که الف دال پیروز باشد.

آزمایشگاه ژنتیکی دیاگون

همانطور که در قسمت قبل اشاره کردیم دامبلدور به همراه جیمز

و تعدادی از محفلیون راهی آزمایشگاه شدند......

امروز کوچه دیاگون بسیار شلوغ بود در دو طرف خیابان جادوگران زیادی در حال رفت وآمد بودند ....

دامبلدور و محفلی ها به سرعت راه خود را از بین جمعیت باز کردند

و به سمت آزمایشگاه به راه افتادند .....

جلوی در آزمایشگاه دابی در حال کشیک دادن بود که نا گهان با دیدن دامبلدور انقدر تا کمر خم شد که بینی دراز و پوزه مانندش به زمین برخورد کرد .....

دابی:سلام پرفسور شما کجا بود ما خیلی وقته منتظر شما هست....

دامبلدور با لبخندی رو به دابی کرد و گفت : سلام دابی عزیز حالت چطوره؟

و ادامه داد :مگه وقتی نبودم اتفاقی افتاده؟ همه چی رو به راهه؟

دابی:نه قربان " اتفاقی نیا فتاده! بچه ها مشغول آزما یش هست .....فقط یه جادوگر امروز اینجاست که خیلی اصرار داره آزمایش بده.....!

دامبلدور چند لحظه ای به فکر فرو رفت و گفت عجب!.......

سپس ادامه داد:خیلی خوب بهتره برم داخل ببینم چه خبره.........

دابی لطفا تو اینجا مراقب اوضاع باش و هر چیز مشکوکی دیدی

اطلاع بده......

دابی:اطاعت میشه قربان.....

سپس دامبلدور و بقیه وارد ساختمان شدند ..............


در سالن ورودی جینی پشت میزی نشسته بود و با جادوگر رنگ پریده ی ریز نقشی در حال کلنجار بود......

جینی:گوش کنید آقا ما نمی تونیم همینطوری شما رو آزمایش کنیم

پر فسور دامبلدور باید اینجا حضور داشته باشند تا شما رو تایید کنند

اصلا کی به شما اطلاع داده ما اینجا آزمایش می گیریم......؟؟!!!



جادوگر با دیدن دامبلدور که به سمت آنها می آمد با خوشحالی عجیبی رو به جینی کرد و گفت: بفرمایید اینم پرفسور دامبلدور .....

جینی با دیدن دامبلدور از جایش بلند شد .....

سلام پرفسور چه خوب شد که اومدید این آقا اصرار داره آزمایش بده .....!

دامبلدور نگاهی به جادو گر انداخت و گفت :با من بیا ......

سپس دامبلدور به همراه جادوگر که به طرز مشکوک و موزیانه ایی
با دامبلدور خیر ه شده بود با گام های بلند از انجا دور شد.......


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۰ ۱۹:۵۴:۰۴
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۰ ۱۹:۵۶:۲۱

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ شنبه ۲ آبان ۱۳۸۸
#56

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
باشد که الف دال پیروز باشد.

ماموریت الف دال

سوژه جدید


ساعات پایانی روز بود، آفتاب چهره اش را پوشانده بود اما گرمایش هنوز بر پوست تن اثر میگذاشت. تابستان آغاز شده و هوا گرم تر شده بود. گل های بهاری کم کم جای خود را به میوه های لذیذ تابستانی میدادند و برگهای درختان طراوت خود را در گرو زمان گذاشته بودند و پیر میشدند.

شهر لندن همچون همیشه شلوغ و پر هیاهو و مملو از رفت و آمد ها زندگی را ادامه میداد. در یکی از خیابان های میدان گریمالد در شمال این شهر، محفلیون در حال صحبت با یکدیگر بودند:

- اوووه، آلبوس راست میگی؟ حالا روی چی تحقیق میکنی؟

- راستش از اونجایی که جدیدا واحدهای ژنتیک رو پاس کردم، میخوام روی ژن های جادوگران تحقیق کنم.

مالی با یک سینی چای وارد هال شد و مشغول پذیرایی شد، رو به آلبوس کرد و گفت:
- روی ژن ها؟ نکنه میخوای روی موش و اینا کار کنی؟

آلبوس که صورتش از حالت عادی کمی به سرخی میرفت گفت:
- مالی من دو ساعته دارم میگم میخوام روی جادوگرا کار کنم، اونوقت میگی موش؟ احتمالا مجبور شم از بعضی از شما ها هم خون بگیرم. البته اگه برنامه ریزی ها و مذاکرات با تام خوب پیش بره، چند تا نمونه خون از اون سیاه سوخته ها هم میگیرم.

جیمز سیریوس که به ردا آلبوس چنگ می انداخت گفت:
- عمو! عمو...

- هان؟

- میشه منم ببری اونجا با هم آزمایش کنیم؟ من یه واحد ژنتیک دیگه بیشتر ندارم.بقیه رو پاس کردم...

- پاس کردی؟

- اهین! تازه همش رو با نمره بالای 19 قبول شدم.

- آفرین عمو جون، باشه با خودم میبرمت.

سپس آلبوس، جیمز و تعدادی از محفلیون راهی آزمایشگاه شدند...

----------------------------------------------
سوژه:

دامبلدور به دنبال اهدافی برای نابودی فساد و تاریکی و در نهایت مرگخواران، تحقیقاتی رو در خصوص ژن های جادویی به عمل میاره و متوجه میشه که تمام کسانی که با یک نوع ژن خاص با عنوان "ولاریم" به دنیا میان بعد ها به سوی سیاهی و جوامع مرگ خواری کشیده میشن و در کل اون ژن باعث به وجود امدن زمینه ی سیاهی در زندگی آیندشون میشه .
بنابراین ماموریت مهمی رو در آزمایشگاه ژنتیکی کوچه دیاگون به عهده اعضاء الف دال می گذاره که به روی این ژن خطرناک کار کنند و شرایط نابودی اون رو از هر طریقی فراهم کنند ، در این بین ولدمورت از طریق جاسوسی دو جانبه از این ماموریت باخبر میشه و به مرگخواران دستور میده که به سراغ آزمایشگاه برن و سعی کنن این ژن رو گسترش بدن و باعث آلودگی تمام نوزادان و کودکان جادوگر در سطح بین المللی به این ژن بشوند ...


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#55

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
باشد که الف و دال در جوار هم اوقات خوشی رو سپری کنن!

همینطوری که صحنه در سمت پرسی ویزلی خیلی جلوه دار بوده و در سمت ریگولوس بی جلوه، یک ....

یک عدد مدیر موسوم به آنیت از جلوی دوربین رد میشه و منوش رو می کوبه تو صورت ریگول! ریگولوس به شدت برافروخته میشه و به شکل در میاد . در این میان پرسی بر اثر شدت فشار بخارات خارج شده از گوش راب که به کله ش اصابت کرده کلا از سوژه به بیرون پرتاب میشه . پرسی ویزلی تی شرتی از این واقعه به شدت وحشت زده میشه و سر به کوه و بیابون میذاره .

آنیت قبل از اینکه ریگولوس بتونه واکنشی نشون بده از توی کیف دستیش آرشیو پستهاش رو بیرون میاره و از روی یکیشون میخونه:
-میدونی چقدر استعدادت تو پیچوندن سوژه زیاده؟!...همین بود دیگه ، نه؟

روفوس اسکریم جیور(!) از پشت دوربین به تایید سر تکون میده و اشاره می کنه که بقیه صحنه ادامه پیدا کنه .

ریگولوس تحت تاثیر قرار میگیره و از به و سپس به تغییر موضع میده.آنیت آرشیو رو توی کیفش فرو می کنه و با لبخند رضایت مندی منوش رو از روی زمین برمیداره. سپس ریگولوس رو که به شدت کیفور شده از صحنه به بیرون هل میده و تابلویی رو توی زمین می کوبه . پس از خروج آنیتا از صحنه ، دوربین روی تابلو زوم می کنه و عبارت روی اون نمایان میشه :

-پایان سوژه!



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
#54

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
ریگولوس توی همون طبقه ی جهنم داشت دنبال نخود سیاه می گشت که یهو یه تی شرت می بینه روش نوشته " پرسی ویزلی" اونو تنش میکنه و شروع میکنه دنبال آفتابه مرلین گشتن.
پرسی ویزلی واقعی: تو اینجا چی کار می کنی بچه قرتی؟
پرسی ویزلی تی شرتی: دنبال آفتابه مرلین می گردم.
پرسی ویزلی واقعی: تو خجالت نمی کشی به طور غیر جلوه دار پریدی وسط جهنم و داری دنبال آفتابه می گردی؟ بزنم پرورشت بدم؟
پرسی ویزلی تی شرتی: باور کن من اصلا نمی دونم این 4 تا موسس(یه لبخند ملیح تحویل 4 تا موسس میده ) قراره چی کار کنن...ولی من تمام تلاشمو می کنم که یه کاری بکنن بلاخره!
پرسی ویزلی واقعی عصبانی میشه و میاد که تی شرت ریگولوس رو جر بده، که یهو تن سفیت میفیت ریگولوس از زیر تی شرت پیدا میشه و پرسی ویزلی واقعی سر به کوی و بیابان جهنم میزاره.

ریگولوس که خیلی تحت تاثیر پرورش پرسی قرار گرفته بود، چاره ی مشکل رو پیدا کرد و دوید پیش بارتی.

بارتی که زانوی غم گرفته بود بقل، یه نگاه به ریگولوس می ندازه و آه میکشه،
ریگولوس: من پیدا کردم راه حل رو! بلیز کجاس؟
بارتی پیش خودش مرلین رو شکر میکنه که پرورشش داده:
بلیز، چی کارش داری؟ من خودم انجامش میدم!
فینیاس یه دونه میزنه پس سر پاتر
پاتر : به من چه اخه!
فینیاس: تو غلام مایی، جن خونگی مایی، برو خدا رو شکر کن که لختت نکردم گونی بدم بپیچی به خودت. با اون هیکل مسخره ات.
(رو به بارتی) این نوه ی من بوسش شفا بخشه! دیدید ( تو حیاط هاگوارتز) که من چطوری با بوسش زنده شدم.
بارتی: ااا اینجوریاس؟ منم خیلی وقته این گونه ام درد می کنه

فیناس یه دونه می کوبه تو سر پاتر و پاتر با سر می خوره زمین و دنگ!
فینیاس: اون صدای چی بود؟ چیو زدی شیکوندی پاتر، باید خسارت چیو بدم؟!
فیلچ میره جلو و پاتر رو با پاش می زنه اون ور و از زیر خاک یه آفتابه می کشه بیرون: ایول! آفتابه ی مرلینه! آفتابه ی مرلین رو پیدا کردیم! حالا دیگه می تونیم برگردیم اون دنیا!

فینیاس: ایول، پس بزن بریم،

بارتی: اا پس بلیز چی میشه؟ مگه نگفتی شفاش میدی؟
ریگولوس: خوب دیگه، به هر حال همه رفتنی هستیم! خوبی بدی دیدی حلال کن! فیلچ اون پاتر رو جمع کن بیار
فیلچ پای پاتر رو میگیره و با خودش روی زمین میکشه
همینطوری که 3 تایی با آفتابه ی مرلین میرن سمت دربون جهنم، پرسی ویزلی واقعی از کوی و بیابون پیداش میشه و با سرعت و کلی جلوه های ویژه، می خوره به ریگولوس، ریگولوس هم واسه اینکه بالاخره بلیز بیچاره به سرانجامی برسه، به صورت غیر جلوه داری،پرت میشه کلی اون ور تر و بالاخره ...

بلیز: من کجام؟ من چقدر احساس می کنم اسلیترینی هستم!
پرسی ویزلی واقعی از اینکه نقش جلوه داری در سرانجام بلیز داشته ذوق زده میشه و ریگولوس رو بقل می کنه

همینطوری که صحنه در سمت پرسی ویزلی خیلی جلوه دار بوده و در سمت ریگولوس بی جلوه، یک ....


ویرایش شده توسط ریگولوس بلك در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۳ ۱۰:۱۴:۰۱

Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.