در صبح يكي از روزهاي برفي زمستان،در حالي كه تمامي جك و جانورهاي باغ وحش در قفس هاي خود به خواب خوشي فرو رفته بودند،صداي جير جير بلند پيتر موشي،سكوت محيط را به هم زد.
-جيـــــــــر!كمك!جيـــــــــر!چيكارم دارين؟
كمي طول كشيد تا تمامي جانورها از قفس خود بيرون پريدند و به سوي منبع صدا حركت كردند.اما دير رسيدند.صدا به يك باره از بين رفته بود.درون قفس هيچ پيتري به چشم نمي خورد.از در قفس تا چندين متر آن طرف تر،تار موهاي قهوه اي رنگ پيتر به چشم مي خورد.
جيمز گوزني كه تازه به محل حادثه رسيده بود،در حالي كه بر روي شاخش اندكي برف نشسته بود،خود را به تد گرگي و پدر گرگ ترش رساند!
-تد چي شده؟اين صداي جير جيرها مال چي بود؟اين موش بوقي باز كابوس ديده؟
و كمي به سوي در قفس نزديك تر شد.
-هي گوزن بوقي!زير پاتو نگاه كن!
جيمز با چشم هاي خواب آلود خود به زير سم هايش نگاه كرد.موجودي سياه رنگ با بال هاي قهوه اي بر روي زمين سفيد رنگ خودنمايي مي كرد.
-ببخشيد ريتا سوسكه!متوجه تو نشدم!
-
تد كه مي كوشيد دندان هاي نيزش را براي خودنمايي به ساير موجودات نشان دهد گفت:
-ببين گوزن!مثل اين كه بالاي قفس اين پيتر موشه يه تابلو زدن.من كه با فيزيك بدنيم نمي تونم رو دو پا واسم بخونم!
-نكنه من مي تونم!
-ها راست مي گي!هي ريتا سوسكه!تو پرواز كن برو بالا قفس بينم چي نوشته!
به محض پايان يافتن جمله ي تد،ريتا همانند فشنگي جنگي از زمين بلند شد و خود را به بالا رساند.با صداي ريز و نخودي اش فرياد زد:
-اين جا نوشته
اين جاندار به دليل شيوع بيماري طاعون توسط وزارت سحر و جادو دستگير شده است!تا اطلاع ثانوي زنداني است و مورد بازجويي قرار مي گيرد!جـــــــــيغ!
ريتا نگاهي به پايين انداخت!تا آن موقع مگي و كروكشنكس و سيريش سگ صفت هم خود را به محل رسانده بودند!
تعجب در چهره ي همگان ديده مي شد.بار ديگر ريتا جيغ خود را بلند كرد:
-اين يه كودتا است!امروز اون موش ارزشي رو دستگير مي كنن!فردا همه ي مارو!شايد بخوان باغ وحشو تعطيل كنن!
ريتا بر روي كله ي پشمالوي تد فرود آمد.
تد:
-واسه من چشم غره نرو توله گرگ ارزشي بوقي نكبت سياه ريشوي جلف!
-
-همه گوش كنن!بايد اين موش رو آزاد كنيم.به هر شكلي شده!تد!تو و بابات بايد برين دندوناتونو تيز كنيد!هي گوزن!تو و عله و باب بزرگت هم هر چه سريع تر بايد آماده شيد!اون برف هاي سفيد هم از رو شاخت برش دار!مثل اسكلا شدي!
جيمز تكان مختصري به خود داد و همه برف ها ريخاه شد.
-هي سيريش!تو بايد رو قوه ي بويايي خودت كار كني!نياز زيادي به تو داريم!
مگي و كروكشنكس منتظر گرفتن ماموريت بودند!
-شما دوتا گربه بوقي نياين بهتره!يه بلايي سر اون موش ميارين!فكر كنم وقتش رسيده به وزارت حمله كنيم!
جيمز سم هاي خود را محكم به زمين برف كوبيد!
-من پايه ام!
-من هم پايه ام!
-من بود پايه!
اين صداي رعدآسا متعلق به گلگومات بود!