همه دانش آموزان با ترس و لرز به سمت لاکرونیا ها رفتند و همه سعی میکردند کوچکترین ها را انتخاب کنند تا شاید دوئل با آن ها آسان تر باشند.
با این که همه طرز دوئل جیمز با لاکرونیا را دیده بودند اما باز هم چون تا به حال خودشان با یکی از آن ها رو به رو نشده بودند هنوز می ترسیدند.
مالفوی در حالی که با صدای بلند کلا را مسخره می کرد گفت: لاکرونیا! ما که تو خونمون از این ها به عنوان حیوون دست آموز استفاده میکنیم! حالا این جا جادوی سیاه شدن!
جیمز به سرعت اسنیچش را به یمت مالفوی پرتاب کرد و گفت: به خاطر دروغی که گفتی معذرت خواهی کن!
- من دروغ نگفتم که این کار رو بکنم.
- مطمئنم قبل از این کلاس اسم این ها رو هم نشنیده بودی مالفوی! اعتراف کن تا به ضررت تموم نشده!
- من اعتراف الکی نمیکنم!
زمزمه ای در کلاس آغاز شد. دانش آموزان از گستاخی مالفوی متعجب بودند و بعضی ها هم فکر میکردند او راست میگوید. همه به کلی لاکرونیا ها را از یاد برده بودند.
- پس که این طور مالفوی! حالا که اصرار داری یا بنویس و امضا کن که تو خونتون لاکرونیا داری یا صد امتیاز از اسلیترین کم میشه!
مالفوی پوزخندی زد و روی یک کاغذ پوستی از کیفش درآورد و روی آن ها نوشت: "ما در خانه 5 تا لاکرونیا نگهداری میکنیم. امضا: دراکو مالفوی"
- بدتش به من. حالا محض اطلاعت میگم که لاکرونیا ها موجوداتی هستند که 2 هفته قبل در آزمایشگاه های وزارتخانه با پیوند جادویی چندین موجود جادویی خاص ایجاد شدند و نگهداریشون هم ممنوعه و نگهداری هر لاکرونیا یک ماه حبس در آزکابان داره. با این وجود پدرت پنج ماهی مهمون دیوانه ساز هاست.
جیمز با یک پرش حرفه ای اسنیچ را از هوا قاپید و گفت: حالا می تونی دوئلتو حیوون دست آموزت آغاز کنی مالفوی
مالفوی با خشم چوبدستی اش را کشید و فریاد زد: اکسپلیارموس!
- اکاماندا! چه طور جرئت میکنی؟ 20 امتیاز از اسلیترین کم میکنم. حالا هم از کلاس من
گم شو بیرون!مالفوی با چهره ای برافروخته از کلاس بیرون رفت و قبل از بستن در انگشتش را به طرز زننده ای به سوی جیمز گرفت.
-
همه دوئلتونو شروع کنید!دانش آموزان از شیشه ها فاصله گرفتندو با حواس پرتی در شیشه ها را باز کردند. همه فکرشان به دعوای مالفوی و جیمز بود.
لودو چوبدستی را به سوی قفس شیشه ای لاکرونیای بزرگش گرفت و در آن را باز کرد.
لاکرونیا به سرعت از قفس بیرون پرید و لودو قبل از این که او به زمین برسد اولین طلسمش را به سوی او روانه کرد: اسپریو
لاکرونیا به سادگی با ضدطلسم آمینتا طلسم را به سوی لودو برگرداند.
لودو که حول شده بود سعی کرد دیواره دفاعی را دور خود ایجاد کند: اکاماندا...اکاماندا...اکاماندا
در لحظه ی آخر لودو توانست محافظ را ایجاد کند. دیواره ی نورانی شفافی دور او ایجاد شد که گاه و بیگاه جرقه هایی از آن خارج میشد.
لودو خواست لاکرونیا را گیج کند تا نتواند طلسم را برگرداند. سعی کرد طلسم را به یاد آورد زیرا دیوارمحافظش کم کم داشت رو به ناپدیدی میرفت.
- آمینوا!
همین که دیوار ناپردید شد طلسم از چوبدستی لودو خارج شد و به سمت لاکرونیا رفت. لاکرونیا فورا دیواری مشابه دیوار لودو ظاهر کرد تا طلسم را باطل کند.
لودو به این فکر کرد که دوئل با این روند حالا حالا ها هم ادامه خواهد داشت و اگر لاکرونیا با شیوه ی او آشنا شود کارش زار است. و با دیدن نفر بغل دستی اش که توسط لاکرونیا دچار شکستگی استخوان شده بود و روی زمین افتاده بود اطمینانش بیشتر شد.
نوشته های جیمز را به یاد آورد: "
در اصول مبارز با دشمن اولین قدم این هست که شما وردها را ذهنی اجرا کنید، یعنی بدون این که ورد رو به زبان بیارید اون رو اجرا کنید. این کار به شما کمک می کنه تا شمایک گام از حریفتون جلوتر باشید."
لودو طلسمی را که لاکرونیا فرستاده بود را به خود او برگرداند اما طلسم از کنار او رد شد و سپس طلسم اسپریو را دو بار پشت سرهم و بدون تلفظ ورد به سمت لاکرونیا فرستاد و سعی کرد ذهنش کاملا بسته باشد. لاکرونیا در لحظات آخر طلسم اول را باطل کرد. اما طلسم دوم او را غافلگیرکرد و پس از این که نور نارنجی رنگی از تمام بدنش منعکس شد نقش زمین شد. لودو که به شدت از شکستن استخوان های لاکرونیا خوشحال شده بود بدن او را با طلسم بدن بند (پتریفیکوس توتالوس) خشک کرد و سپس چوبدستی اش را به سمت لاکرونیا گرفت: وینگاردیوم لویوسا!
لاکرونیا را به داخل قف منتقل کرد و سپس سریع درش را بست و نگاهی به اطراف انداخت.
عده ای دچار آسیب های جزئی یا شکستگی شده بودند و به درمانگاه رفته بودند و عده ای هم مشغول دوئل بودند. همزمان با او هرمیون گرنجر هم کار لاکرونیا را ساخت و تنها کسی که کارش قبل از آن دو تمام شده بود هری پاتر بود. لودو و هرمیون کنار هری ایستادند. ناگهان جیمز به سرعت دیوار محافظش را تجدید کرد تا طلسم های به هدف نخورده به آن سمت نیایند و کاملا به موقع این کار ار کرد زیرا طلسم مرگبار یک لاکرونیا همان لحظه از کنار گوش زاخاریاس اسمیت گذشته بود.
جیمز که همراه سه دانش آموز پشت دیوار قدرتمند و تیره ی خودش قرار گرفته بود گفت: آفرین! شما سه نفر که زودتر از همه اومدید و به همین خاطر هری 30 امتیاز و شما دو تا نفری 20 امتیاز به گروهتون اضافه میکنید.
دو نفر دیگر هم کارشان را تمام کردند و سریع زنگ به صدا در آمد. جیمز به افراد باقی مانده گفت: زود باشید! لاکرونیا هر لحظه شناخت بیشتری نسبت به شما پیدا میکنه و در نتیجه قوی تر میشه. سریع کارتون رو تموم کنید و بعد از کلاس خارج شید.
سپس اسنیچش را به بیرون کلاس انداخت و از کلاس خارج شد تا آن را بگیرد.