هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
توضیح:نیوت من واقعا متوجه منظور پست شما نشدم.خانه ریدل خونه خاله که نیست جیمز و تدی همینجوری سرشونو بندازن پایین و برن دومتری لرد، سرگرم گپ زدن بشن.حالا اگه متوجه میشدم دارن چیکار میکنن مطمئنا سوژه شما رو ادامه میدادم.ولی متاسفانه مجبورم جیمز و تدی رو از داستان خارج کنم.لطفا موقع ادامه دادن سوژه منطق رو فراموش نکنیم.نمیگم خلاقیت به خرج ندین...ولی منطقی تر....
______________________________
خلاصه:

مونتگومری(گورکن خانه ریدل)به مرخصی رفته.لودو و روفوس به دستور لرد باید جنازه ای رو که رو دستشون مونده دفن کنن.ولی جسد بطور ناگهانی از کنار قبری که براش کندن ناپدید میشه.لرد به لودو و روفوس دستور میده هر طور شده جسدو پیدا کنن.
لودو و روفوس نیمه شب به شکار جسد میرن! و برای یک لحظه جسد جایی نزدیک لرد(بین بوته ها) دیده میشه.درست در همین لحظه لودو جیمز و تدی رو (پشت لرد،جایی که جسد رو دیده بودن) میبینه.
_______________________

لودو به جیمز نزدیکتر شد.
-پرسیدم اینجا چیکار میکنی؟به چه جراتی وارد مقر ما شدی؟فورا اون چوب دستیتو...اممم...چیز...یعنی یویوتو بذار زمین و دستابالا...تو هم همینطور تدی.

جیمز خمیازه ای کشید و رو به تدی کرد.
-طفلکیا دو ساعته دارن دنبال جسد میگردن.حق دارن خیالاتی بشن.جیمز کیه بوقی؟من بارتیم..اینم آنتونینه.اونی هم که تو دستمه یویو نیست قلاده نجینیه که برای گردش و شکار شبانه آوردمش اینجا.

لودو نفس عمیقی کشید.
-هوففف...ترسیدما.فکر کردم محفلیا...راستی!جسد...الان اونجا بود.روفوس با چشمای خودش دید.شما ندیدینش؟

بارتی دور و برش را نگاه کرد.
-من که چیزی نمیبینم.نکنه نجینی رو دیده فکر کرده جسده؟!اینجا فقط یه تیکه پارچه افتاده،که اونم هیچ شباهتی به جسد نداره.

لودو جلو رفت و تکه پارچه را برداشت.و با چشمانی که از وحشت گرد شده بود بطرف روفوس برگشت.
-ا...این...این...همون پارچه ای نیست که آنتونین باهاش دستای جسدو بسته بود؟

روفوس که به وضوح میلرزید با حرکت سر تایید کرد.
-دستاشوباز کرده.شاید میخواد از آنتونین انتقام بگیره؟!

آنتونین به نجینی نزدیک شد.
-ممم...من؟؟چرا من؟خب همش دستور ارباب بود.اگه خیلی دل و جرات داره بره از اون انتقام بگیره.خب...من بیگناهم...


دفتر لرد سیاه:

-ارباب چایی نمیخورین؟
-نه!
-ارباب شیر ولرم با عسل؟
-نه!
-ارباب شربت بادمجون؟
-نه!
-ارباب...

لرد سیاه که روی تختخواب مجللش دراز کشیده بود از جا بلند شد.
-ارباب و نیش مانتیکور! گفتم برو بیرون.من چیزی نمیخوام.

آنتونین نگاه التماس آمیزش را به چشمان لرد دوخت.
-ارباب پس خواهش آخرمم بگم...ارباب میشه من امشب اینجا بخوابم؟!ارباب من حتی حاضرم تو سبد نجینی بخوابم...ارباب خواهش میکنم...ارباب جسده دنبال منه!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۸ ۲۱:۴۱:۲۴



Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۹

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۵۰ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
از بکستان!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
تد:مطمئنی کار خطرناکی نیست؟اگه محفلیا بفهمن...

جیمز:نترس اگه تو دهنت قرص باشه کسی نمیفهمه.فقط نمیدونم چرا سه تا شدن؟

تد:شاید یه مرگخواد دیگست.

جیمز:شاید...ولی مرگخوار کچل نداشتیم.داشتیم؟؟؟حالا بیخیال بگو دوست داری باهاش چیکار کنم؟

تد:بزارش و در بریم.

جیمز:ضد حال نزن دیگه.

تد:جیمز تورو خدا زود تمومش کن.من که رفتم.

جیمز:برو.برو ای ترســــــــــو.حالا نمیدونم با چی رفت؟
..........................
روفس:مممممممممم مممممممممممم

لرد:خب لودو بزار حرفشو بزنه.کبود شد.

روفس:سر......سر.......

لرد:سر؟سرمن بد حالت شده؟کرشـــ...

روفس:نه نه میخواستم بگم سرورم...اوناهاش.مرده هه پشت سرتونه

لرد کمی حول شد:کو؟کو؟کجاست؟؟؟لودو!بدو بیارش!

لودو با ترس و لرز رفت پشت بوته.ایمپدیمنتا!
مرده از حرکت ایستاد.

جیمز:اااااا چرا حرکت نمیکنه؟گیر کرده؟

لودو:تو؟اینجا چی کار میکنی جیمز؟
.
.
.
.


تصویر کوچک شده
[img]http://www.jadoogaran.org/ima


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ جمعه ۷ خرداد ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
روفوس با نگرانی نگاهی به تاریکی شب انداخت و گفت: اگه جسده یهو جلومون ظاهر شه چی؟

لودو نیشخندی زد و گفت: اونوقت گیرش میندازیم!

روفوس با ترس به لودو خیره شد و گفت: میگم اگه جلومون ظاهر شد چی کار کنیم؟

- میگیریمش دیگه!

- میدونی اون یه جسده؟ یه آدم مرده ... بعد یهو غیبش زد!

لودو که تازه متوجه شده بود اینبار گفت: اوه اگه یهو جلومون ظاهر شد چی؟

و هر دو بر خود لرزیدند. اما لودو دوباره گفت: ولی ما باید اونو پیدا کنیم ، وگرنه ارباب ...

روفوس وسط حرف لودو پرید و گفت: اون چی بود؟

و به گوشه ای در کنار بوته های بلند اشاره کرد. لودو رد دست روفوس را گرفت و متوجه تکان بوته ها شد.

لودو آب دهانش را قورت داد و گفت: ما مرگخواریم ، ما اصن کارمون اینه. زودباش بریم. لوموس !

چوبدستیش را روشن کرد و جلوتر از روفوس به سمت بوته ها رفت. به آرامی دستانش را لای بوته کرد ، با حرکتی سریع بوته ها را کنار زد و همزمان چوبدستیش را با حالت تدافی جلویش گرفت.

- جـــــیــــــــ...

لودو بلافاصله جلوی دهان روفوس را گرفت و با حالت عذرخواهانه ای رو به لرد گفت: ببخشید ارباب ... ما ... ما فکر نمیکردیم شما اینجا باشین.

روفوس سعی کرد دست لودو را کنار بزند اما وقتی دید موفق نمیشود با دستش به جایی پشت لرد اشاره کرد.

لودو که فکر میکرد روفوس لرد را نشان میدهد ، چشم غره ای به روفوس رفت ، دست او را کشید و سریع برگشتند.

- ای احمق اول چشاتو باز کن ، بعد دهنتو!

روفوس دست لودو را از جلوی دهانش کنار زد و وحشتزده گفت: اگه به لرد حمله کنه چی؟

و با دیدن قیافه ی متعجب لودو ادامه داد: جسده اونجا بود ، چند متر دورتر از لرد !


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۷ ۲۲:۰۱:۵۱



Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ جمعه ۷ خرداد ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لرد که عصبی شده بود گفت:

-لودو به زبونه خوش میگی یا مجبورت کنم بگی؟

لودو من من کنان گفت:

-س...سرورم...ما که قبرو کندیم...متوجه شدیم ج...جسد فرار

کرده...

-لودو معلومه چی میگی؟

یهو روفوس به هوش اومد و گفت:

-جس...جسد...بر...برگشت؟

لرد که اگه کارد میزدی خونش در نمیومد گفت:

-همین الان میرینو پیداش میکنین.

روفوس به پای لرد افتاد که:

-ارباب جونم دستم به رداتون منو معاف کنین.من میترسم!

لرد چوبدستیشو دراوردو جیغ زد:

-میرین یا...

ولی قبل از اینکه حرف لرد تموم بشه روفوس و لودو گازشو گرفتنو

رفتن...


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۷ ۱۷:۵۹:۱۶



Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
روفوس قيافه ي حق به جانبي گرفت و گفت: باز تو قرصاتو نشسته خوردي؟ خوب نميبيني عينك بزن ديگه!
لودو كه داشت از ترس زهره ترك ميشد گفت: به مرلين قسم نيست! خودت بيا ببين.
روفوس از ته چاه با يك حركت آكروباتيك بيرون پريد و نگاهي انداخت و گفت: اه! اين كه نيستش! مشكلي نيست لودو جان. اصلا نترس كه من همراهتم!
لودو با تعجب به روفوس گفت: يني تو نترسيدي؟
روفوس گفت: نه از چي بترسم؟ فقط داشتم به اين فكر ميكردم كه به نظرت من كجا قايم بشم؟

صداي روفوس ناگهان از آن صداي جدي و مطمئن به جيغ وحشتناكي تبديل شد و قدش بيست سانتي كوتاه شد و صورتش به رنگ سرخ و بلكه ارغواني درآمد و وزنش سه كيلويي كم شد و درصد خشكي شلوارش از 100 به 0 تغيير كرد و علف هاي سرسبزي زير پايش در آن كوير خشك و بي آب و علف روييد!!! و چند لحظه اي بيشتر نگذشت كه روفوس از حالت عمودي به حالت افقي تغيير كرد و چشمانش بسته شد و تنها نكته خوب اين تغييرات خاموش شدن جيغ گوشخراشش بود.
لودو كه ذره اي اميدوار شده بود دوباره ترسيد و با خود گفت: من كه جلوي اين پسر شجاعم!
آن گاه روفوس را كول گرفت و از ترس يادش رفت كه ميتواند جسم يابي كند پس تا خانه ريدل يك كله دويد.

- ارباب! درود بر شما. ما با مشقت فراوان جنازه را قبر كرديم اما چون اين مشقت ها در راه خدمت شما بود با دل و جان انجامش داديم. اميدواريم بپذيريد!
- پذيرفتيم لودو! ارباب شما پزيراي خدمات مرگخوارن وفادارش هست. فقط چرا روفوس مرده؟
- نمرده ارباب، بيهوش شده! آخه اون از مرده ميترسه.
- واي بر من با اين مرگخوارانم! اين چگونه مرگخواريست كه از يك ميت بي آزار مي ترسد؟ تو كه نترسيدي؟
- نترسيدم ارباب اما خيلي هم بي آزرار نبود...
- چي؟ منظورت چيه لودو؟ يك جنازه چگونه ميتواند آزار برساند؟ تو چه چيزي را از لرد سياه پنهان ميكني؟ كسي نميتواند به من دروغ بگويد، هيچكس! بگو چه شده.
- به سالازار هيچي نشده ارباب ... راستش ... من ... هيچي نشده.
لودو پته پته كنان انكار كرد اما از او انكار و از لرد اصرار
.
.
.


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۶ ۱۸:۳۲:۰۰

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۳۴ دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


صبح یک روز زیبای بهاری لرد سیاه مثل همیشه با تاخیر سر میز صبحانه حاضر شد.
-میتونین بشینین.با سلام و صبح بخیر حضور شما یاران همیشه وفادارم آنتونین،لودو،ایوان،روفوس،روونا و جسد عزیز......هوم؟جسد؟!!!این جسد سر میز صبحانه چه غلطی میکنه؟

روفوس کمی به سمت لودو خم شد.
-ارباب گفت غلط!ارباب حرف بد زد!

لودو با کسب اجازه از محضر ارباب شروع به صحبت کرد.
-ارباب عزیز، همونطور که مستحضرید مونتگومری مونتگومری به مرخصی رفته و این جسد یک عدد زندانیه که دیروز زیر شکنجه های آنتونین نفله شد.گورکنمون که نیست.ما هم که نمیتونستیم دفنش کنیم.با اجازه شما نخواستیم به مرده بی حرمتی کرده باشیم.گفتیم بیاد سر میز بشینه تا تکلیفش روشن بشه.

لرد سیاه فنجان قهوه اش را بطرف روفوس پرت کرد.
-این چرت و پرتا چیه؟ارباب بایه جسد غذا بخوره؟زود ببرینش به گورستان و دفنش کنین.همین الان!یه چاله کندن که کاری نداره.

روفوس که همچنان از جاخالی ماهرانه ای که داده بود متحیر بود از جا بلند شد.
-ارباب شما هم همش منو بزن ها...لودو کمک کن اینو ببریمش.سنگینه خب.

لودو با بی میلی بازوی جسد را گرفت و به همراه روفوس جسد را کشان کشان به گورستان بردند.


نیم ساعت بعد:

صدای روفوس از ته چاله(قبر) به سختی به گوش لودو رسید.
-بسه دیگه؟خیلی کندم.عمق قبرای مونتگومری نصف اینم نبود ها...

لودو خمیازه ای کشید.
-آره؛برای همین وقتی بارون میبارید همه جسدا شوت میشدن بیرون!خوبه دیگه.بیا بیرون از شر این راحت بشیم.

روفوس عرق ریزان از قبر خارج شد و با دیدن رنگ پریده لودو متوجه شد که مشکلی وجود دارد.
-چیه؟چی شده؟نکنه از مرده ترسیدی؟جسد کو؟بده پرتش کنم تو قبر.

لودو با دستی لرزان به سمت راست خودش اشاره کرد.
-جسد...اینجا بود...همین چند دقیقه پیش اینجا بود...ولی الان...نیست!




Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
بچه که یکی از اعضای سردر گم شده ی این تاپیک بود رفت داخل جسم مورفین که ببینه اصلا سوژه چی هست...
همینطوری که داشت از داخل جسم مورفین عبور می کرد، از دریچه چشم مورفین ریگول رو دید که داره با یه صندوق گنج حرف میزنه

گنج: الحمد الله...

ریگول صندوق رو می زنه زیر پیرنش و بقیه کاسه بشقابا رو هم میگیره زیر بغلش و میاد که از در گورستون بره بیرون
که ولدی در نقش نگهبان گورستون جلوشو میگیره
ولدی: اینا چیه؟ دزدیه؟ اون چیه زیر پیرنت؟
ریگول: من حامله ام...بچه تو دلمه...
ولدی: اا به سلامتی، بچه چندمته؟
ریگول: والا بچه اولمه
ولدی: به سلامتی، پسره؟
ریگول: نمی دونم...سونوگرافی نرفتم
ولدی: زیاد وول می خوره؟
ریگول: اره لامصب ...خیلی هم سنگینه ( بعد یه ذره بالا پایین مپره که یهو در صندوق گنج باز میشه و یه گردنبند اویزون میشه )
ولدی: چی شد؟! خانوم چی شد؟!
ریگول: چیزی نشد..
ولدی : نه، من فکر کنم شما میخاید وضع حمل کنید...
ریگول سعی می کنه از دست ولدی فرار کنه: نه بابا شما نگران نباش...من الان برم خونه حالم خوب میشه
ولدی: نه امکان نداره، به لطف بچه های سایت و سوژه ها شون، من بعید نیست که ده سال قابله بوده باشم، من تو رو میزاونم!

ولدی ریگول رو می خوابونه و بهش میگه: اسمون رو ببین، الانه که لک لک ها بیان و بچه تو بیارن! تحمل کن!
ریگول: اقا دست نزن به من! مگه نمی گی اسمونو ببین!
ولدی: تو سرت بالا باشه

همین که ریگول سرش بالا بود، یهو یه لک لک تو اسمون ظاهر شد و یه بقچه انداخت پایین
بقچه کنار ولدی افتاد زمین و ولدی با ذوق بقچه رو باز کرد که یهو دید
ابرکسس لخت توی بقچه نشسته!


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸

ابرکسس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۲ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۵۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
از The House Jack Built
گروه:
کاربران عضو
پیام: 84
آفلاین
پست ریگول چی شد؟

همینجوری که این صحبت های دوست عزیزمون فرد ویزلی جان در حال اتفاق افتادن بود و سوژه صحیح و سالم در نهایت سلامت به سر میبرد، اون بقل مقلا یه گوشه قبرستون ریگول برای خودش داشت زمینو میکند و دنبال بشقاب و دیگ و قاشق چنگال بود که برای مراسم مختلف اجاره بده به مردم که خرج زن و بچه ش در بیاد! بعد از چن ساعت که با پشت کار و جدیت زمینو میکنه میرسه به یه صندوق گنج!

گنج: سلام! من گنج هستم! شما؟

ریگول: سلام! منم ریگولوس هستم! حالتون چطوره؟

گنج: الحمدالله... الحمدالله

پایان!


در مورد پست ریگولس
ناظر اینجا منم و من هیچ پستی رو پاک نکردم.احتمالا خودشون(ریگولس) پاک کردن.

احتمالا لازم نیست تذکر بدم ولی برای جلوگیری از سر درگم شدم اعضا،لطفا نفر بعدی از پست قبل ادامه بده.اینم معنیش این نیست که پست شما بی ارزشه و کلا کسی نخوندش.معنیش اینه که کسایی که میخوان میتونن سوژه رو از پست قبل ادامه بدن.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۹ ۱۵:۲۵:۳۳

تصویر کوچک شده


[b][s


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۵۶ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰
از ابرها!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
دقایقی بعد....


_ ولم کن... ای خدا! عجب غلطی کردم!... من نمیخوام برم تو جلد این معتاد!... ولم کنین!!

چهارپنج تا از مرگخوارا چوب جادوهاشونو گرفتن سمت تام کوچیکه و به زور جادو و تهدید و این چیزا میخوان در مورفین حلولش بدن!

_ میری تو یا موهاتو نمره 4 بزنم؟!!! ها؟؟

_ بزن! اصلا کچلم کن! ... من نمیرم!... تورو به مرلین!

_ بچه پررو بازی در نیار، میگم برو تو!... ئه عجب آدمیه!... برو تو میگم!

_ نوموخوام!


در این لحظه بلا در حالی که تابی به موهای وزوزیش میده وارد میشه و میگه:

_ ببین عسلم!... اگه بری تو جلد مورفین، میتونی همه اینا رو کروشیو کنی دلت خنک شه!!


بچه یه کم فک میکنه، اخم میکنه! دستشو تو دماغش میکنه!!! و بعد تصمیم میگیره که بگه:

_ نمـیـــــــــــــــــــــــــرم!


در این لحظه تلفن زنگ میزنه! ایوان بدو بدو میره پای تلفن:

_ منزل ارباب، بفرمائید؟!!

_ هووو.. هووو... پووووف!

_

_ هووو... هووووووو... هووو!

_

_ هوو...

_ مردک..&&%#%$%@#$@$#$^%^ !! عین آدم میگی یا...؟!!

_ ای بیناموس!!!! بابا من روحم!!! مثلا داشتم به زبان روحی حرف میزدم! گوشی رو بده به اون بچه روح ببینم!


ایوان گوشی رو میده به بچه هه:

_ سلام بچه! منو که می شناسی!
_ ئه سلام عمو فرد! چطور مطوری؟! کیف میکنی بدون ما؟!
_ نه بابا بدون تو اذیت کردن سالاد(= سالازار)!! حال نمیده!... میگما فسقل!... برو تو جلد این یارو موتاده!... بزن همشونو شپلخ کن!
_ نمشه! میخواد بره توی هپروت! من که نمیتونم مقاومت کنم!!!

_ اینهمه من بهت آموزش دادم هیچ شد؟!! بابا اول که رفتی توی جلد این موتاده، بزن روح خودشو یا ناکار کن، یا چمیدونم با وعده وعیدی چیزی، از تو جسم خود موتاد بیرونش کن! وقتی شدی صاحال جسم موتاد؛ بزن حال همشونو از دم بگیر بشینیم بخندیم!

_ باشه! پس من بیرونش میکنم؛ ولی تو مواظبش باش نیاد دومرتبه تو!

_ نه خیالت تخت! نمیذارم برگرده!


بچه گوشیو میذاره و میگه:

_ اهم!... من برای رفتن در مورفین حاضرم!!!

مرگخوارا:



و بچه رفت داخل جسم مورفین....


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۳۰ ۲۱:۴۸:۲۵

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۳۱ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
لرد برگشت و اینطور کجکی به مورفین نگاه کرد.
مورفین:

لرد با حوصله ای مثال زدنی شروع کرد به توضیح دادن: ببین موتاد. ما الان یه ساعته داریم سر چی بحث می کنیم؟ اگه قرار باشه من یه تیکه از روح خودم رو نابود کنم، همین تام جوان اسم کثیف یدک کش! رو نابود می کنم. و اگه نابودی این تکه از روحم باعث نابودی کل روحم بشه شما بدون لرد چه گِلی به سرتون می گیرین؟

مورفین چشمهایش را مالید و سعی کرد او هم با حوصله توضیح دهد:
ببین ارباب. بحث رو فلسفیش کردی. بنا بر مطالعاتی که بنده انجام دادم نه قدمای فلسفه و نه متجددین، هیچکدام نظر بر فنای روح ندارند و این نظریه ی بدیعی که شما ابداع کردید مبنی بر نابودی ارواح، کاملا غیر علمی و بر خلاف نظریه ی پادروحه ی سالیفیوس حکیم است. بنابراین فرض غلط شما حکم مغلوطی را موجب خواهد شد که امکان اثبات آن با حضرات فیل و پاندا می با...

گرچه مورفین سعی در بحث منطقی و باحوصله با ارباب داشت، ولی ارباب تا همینجایش هم بیش از انتظار، منطق و حوصله به خرج داده بود. این بود که گفت:

- کروشیو!

لرد بعد از کروشیوی مورفین، کفشهایش را درآورد و مثل ایکیوسان، چارزانو روی زمین نشست و انگشت های اشاره ی سرد و بی روح و دراز و استخوانیش را در مسیری دایره ای شکل روی سر بی مویش حرکت داد و بعد تمرکز کرد و بعد از پنج دقیقه:

دینگ!

- خب. به این نتیجه رسیدم که اگه شکنجه و درد تام روی من اثر داشت توی کتاب 6 متوجه نابودی هورکراکس نازنینم به دست ریش دراز چلفتی می شدم و حالا که نشدم پس یعنی دردی وجود نداره و تام رو شکنجه ی روحی میدیم.

و لحظاتی بعد...

حالا اینجا خوبه منم بگم تام رو بردن پیش آقای چیز که بهش ثابت کنه که باباجون والا به خدا اینایی که پنجشنبه اومدن تو خیابونا طرفدار تو نیستن؟

ولی نه. من شریف تر از این حرفام. پس تام رو کجا بردن؟

الف) بردنش هندستون
ب)بردنش و بهش گفتن یک زن محفلی بستون
ج)بردنش و اسمش رو گذاشتن عم قزی و بهش گوشزد کردن که دور کلاش قرمزی
د) جایی نبردنش ولی مجبورش کردن دو ساعت در جسم مورفین حلول کنه و مورف هم در طول این دو ساعت همچین اساسی بدن رو بسازه.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۹ ۱:۳۶:۰۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.