1- در مورد موجودی جادویی به نام پریزاد ( که در کتاب جام آتش هری پاتر نیز آمده است ) در 5 خط توضیحات مختصری بدهید . می توانید از کتاب موجودات شگفت انگیز و زیستگاه آنان استفاده کنید . ( 5 امتیاز )پریان موجوداتی تزئینی با هوشی اندک هستند که اکثرا" در سرزمین های جنگلی و فضای باز اطراف آن زندگی می کنند . قد آنها مابین یک الی پنج اینچ می باشد و اندامی ظریف به شکل انسان ها دارند و دارای نوع ضعیفی از جادو هستند .
پریان علی رغم شکل انسانی اشان قادر به تکلم نیستند و برای مکالمه صدای وز وز مانندی از خودشان در می آورند .
پریان هربار در پشت برگ ها و گل های جنگلی ، حدود پنجاه تخم می گذارند که این تخم ها پس از مدتی تبدیل به لاروهای درخشان و تابنده ی درختی می شود و پس از شش تا ده روز به دور خود پیله تنیده و حدود یک ماه بعد ، پری بالغ و بالداری از آنها بیرون می آید .
پریان در جدول رده بندی موجودات جادویی رتبه دوم را کسب کرده و بی آزار و اهلی اند .
2- رولی در حداقل 15 خط بنویسید که در آن شما یک حیوان خانگی توپک داشته باشید . در این رول توپک شما باید نقش مهمی داشته باشد . ( 25 امتیاز )ساعت دیواری اتاق نشیمن با چندین ضربه بلند و پیاپی ساعت 2 بعد از نیمه شب را اعلام کرد .
تاریکی شب همه جا را فراگرفته بود . در میان باریکه ی نارنجی رنگ چراغ های خیابان که گهگداری از پنجره به اتاق نشیمن می تابید ، پیکر درهم رفته و بی حرکتی که زیر خرمنی از موهای نامرتب و سرخ رنگش همچون روحی به نظر می رسید ، بر روی کناپه کنار شومینه که حالا خاموش شده بود ، به آرامی خفته بود .
اتاق با اثاثیه و آشغال های گوناگون درهم ریخته بود . کاغذ های شکلات ، خاکستر های آتش ، انبوهی از روزنامه های قدیمی ، ته مانده های جعبه بیسکوییت و ... کف اتاق را پوشانده بودند .در آنسوی اتاق کارتون مهر و موم شده ای یک وری بر روی فرش نخ نمای خانه افتاده و هراز گاهی صدای وز وز ملایمی از آن به گوش می رسید .
رون در حالی به خواب فرو رفته بود که دستانش زیر سرش قرار گرفته و دهانش باز مانده بود . بر روی پاکت نامه ی زرد رنگی که کنار روزنامه ها بر زمین افتاده بود ، عبارت " برای رون عزیز " با خط خرچنگ قورباغه ای که بسیار شبیه به دست خط فرد بود به چشم می خورد .
در خواب غرغری کرد و به سوی دیگری غلتید . کاغذ نامه ی دیگری در چند سانتی متری پاکت بر روی میز افتاده بود . کلمات در زیر نور نارنجی رنگ خیابان می درخشیدند .
رونی کوچولو ، تولدت مبارک !
چند سال بود که یه کادوی درست و حسابی بهت نداده بودیم !
البته جرج کاملا مطمئن نبود که بتونی ارزش اونارو درک کنی، ولی ... خب به هر حال امیدوارم حسابی ازشون لذت ببری !
تعطیلات خوش بگذره !
فرد و جرجاین نامه به همراه کارتون مهر و موم شده ی بزرگی ، عصر آن روز به دست رون رسیده بود و رون پس از بررسی جزء به جزء آن با خوشحالی به این نتیجه رسیده بود که باز کردن بسته را به صبح فردا و روشنایی روز موکول کند!
با عبور ماشینی از خیابان مجاور برای لحظه ای ، باریکه ی نور صورت رنگ پریده ی رون را که حالا درهم رفته بود را روشن کرد .
*********
جنگلی تاریک و سبز در برابرش خودنمایی می کرد . میل شدیدی او را به داخل جنگل می کشاند . به نرمی بر روی علف ها می دوید و به سوی جنگل می رفت که ناگهان مه غلیظی همه جا را در بر گرفت . اکنون تنها صدای وز وز آرام و خفیفی از فاصله ی نزدیکی به گوشش می رسید . سردی سطح لطیفی را با پوست صورتش حس کرد .. انگار مه صبحگاهی مانند شبنم بر صورتش می نشست ... نه انگار باران می بارید و تمام بدنش را خیس می کرد . به پهنای صورتش لبخندی زد . می خواست باز هم بدود !
صدای وز وز هر لحظه بلندتر از قبل می شد . به نظر می رسید به نزدیکی کندو زنبورها رسیده باشد . شیء خیس و سردی صورتش را قلقلک می داد ... نه انگار خواب نبود !
به آرامی چشمانش را از هم باز کرد ... موجود پشمالوی کوچکی با چشمان درشتش در تاریکی به او زل زده بود و با خوشحالی زبان صورتی رنگ و باریکش را به سوی او تکان می داد ...
-
... فـــــــــــرد می کشمت !!!!!!!