هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ جمعه ۳۰ مهر ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
روفوس به آرامی در گوش بلا زمزمه کرد: گفتی توی نوشیدنی چی ریختی؟

بلا با یادآوری سم درون نوشیدنی بلافاصله سرخ شد. دامبلدور با تعجب به تدی بیهوش شده نگاهی انداخت و پرسید: این چش شد؟

حرکات آلبوس نشان میداد که هر لحظه بیشتر به اوضاع مشکوک میشد.

اما بلا سریع خودش را کنترل کرد ، از جایش بلند شد و سعی کرد درست همانند مالی رفتار کند:

- تدی ، عزیزم! مگه نمیدونی دامبلدور از فیلم بازی کردن خوشش نمیاد؟ یویو میخوای؟ باشه بهت میدم. دیگه نمیخواد ادا در بیاری که.

و با اشاره ای به روفوس به او فهماند که در بردن تدی به او کمک کند. دامبلدور که خیالش راحت شده بود با آسودگی نوشیدنی دیگری را برداشت و آن را سر کشید و پشت سر مالی که در حال رفتن بود فریاد زد: متشکرم!

روفوس و بلا در حالی که تدی را با خود میکشیدند به درون اتاقی پناه بردند.

- حالا چه غلطی کنیم؟ چه طوری دامبلدورو بکشونیم به خانه ی ریدل؟

و سپس با دیدن تدی ادامه داد: با این چی کار کنیم؟ بهتره پادزهرشو بدی بش بخوره تا قبل از اینکه لو بریم.

بلا با انزجار نگاهی به تدی انداخت و گفت: چی؟ نجاتش بدم؟ تازه دلم خنک شد.

- بلا اگه بفهمن اون واقعا مسموم شده کاملا لو میریم پس خواهشا پادزهرو بده بیاد.

بلا دست به سینه ایستاد و با بیخیالی گفت: پادزهر تو خانه ی ریدله ، من که فکر اینجاشو نکرده بودم که همرام بیارم.

روفوس با تاسف محکم به سرش کوبید و گفت: بدبخت شدیم رفت!

سالازار که به شکل ریموس در آمده بود وارد اتاق شد و بعد از در آوردن چیزی از درون جیبش گفت: بیاین اینو بدین بخوره.

بلا با تعجب شیشه ی کوچک که مایعی طلایی درون آن بود را از دست سالازار گرفت و پرسید: این چیه؟

سالازار هوشمندانه پاسخ داد: فکر اینو کرده بودم که ممکنه یه گندی با این سم بالا بیارین پس پادزهرو همرام آوردم. زودباش بده بخوره تا نمرده.

بلا که اصلا از جمله ی سالازار خوشش نیامده بود چینی به صورتش داد و معجون را با عجله به خورد تدی داد و همراه روفوس و سالازار از آنجا خارج شد.

سالازار به روفوس گفت: سریع برو لودو رو بیار تا چهارتاییمون بریم دنبال لرد. به بقیه هم بگو فکری برای بردن دامبلدور بکنن.

روفوس قبول کرد و از آن ها دور شد.




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
خلاصه: مرگخوار ها تصميم ميگيرند دامبلدور را بدزدند اما محفلي ها براي دزديدن لرد پيش قدم ميشوند. اما لرد كه گولاخ تر از اين حرف هاست خودش را به شكل تد و تد را به شكل خودش در مي آورد و به محفل ميرود تا از عملكرد مرگخوار هايش سر در بياورد.
مرگخوار ها كه ميبينند لرد اسير شده تصميم ميگيرند هم لرد را نجات هم دامبلدور را اسير كنند تا نزد لرد عزيزتر هم بشون. آن ها تعدادي از محفلي ها را اسير ميكنند و خودشان را جاي آن ها جا ميزنند تا به گريمولد نفوذ كنند.
در آن جا بلا تصميم ميگيرد دامبلدور را مسموم كند و براي همين روفوس را ميفرستد تا سر دامبلدور را گرم كنند.

_________________________________________

- كينگزلي؟
- بله دامبلدور جان؟
- پسرم؟
- بعله؟
كينگزلي بابا؟
-بـله؟ چيه؟
- ميشه الان دقيقا داري چه غلطي مي كني بابا؟!
- من دارم سعي ميكنم از سرما خوردن شما كه رئيس مايي جلو گيري ميكنم كه محفل بي صاحب نشه!!! حالا لطفا بزار كارمو بكنم

روفوس به ها كردن سر دامبلدور ادامه داد تا خوب سرش گرم شود.
دامبلدور با عصبانيت به كينگزلي نگاه كرد و گفت: خيلي شوخي بي مزه ايه كينگزلي! تو نگران من نباش و برو به كارهات برس. مگه من به تو نگفته بودم بايد سريع اون كارو انجام بدي؟
روفوس با چهره اي گيج به دامبلدور نگاه كرد اما ناگهان دوزاري اش افتاد و گفت: الان ميرم دامبلدور! فراموش كرده بودم. راستي بقيه كجان؟
دامبلدور عينكش را بالاتر گذاشت و به روفوس زل زد: خوب معلومه ديگه سر كارشونن!

همين كه روفوس رفت بلاتريكس وارد حال شد و يك ليوان بزرگ پر از نوشيدني جلوي دامبلدور گذاشت.
سعي كرد لبخند ابلهانه اي بزند و سپس گفت: دامبلدور عزيز بخور.
دامبلدور متقابلا لبخند زد و گفت: اوه مالي ممنونم. ولي تنهايي كه خوب نيست! لذت نوشيدني خوردن به دور هميشه پس بگو همه بيان و يكمي هم براي اونا بيار.
بلاتريكس لبش را محكم گاز گرفت تا خودش را كنترل كند و رفت.

يك ربع بعد

همه دور ميز آشپزخانه جمع شده بودند.
دامبلدور لبخندي زد و پس از سخنراني كوتاه و ملال انگيزي درمورد موفقيت هاي اخيرشان و اين كه نبايد مغرور شوند گفت: به افتخار دستگيري ولدمورت!
خود لرد ولرمورت گفت: عمو منم يويو ميخوام مال جيمزو به به من.
جيمز: برو بابا من يويومو به هيشكي نميدم.
دامبلدور كه اعصابش خورد شده بود يويو را گرفت و در جيبش گذاشت: بسه ديگه! بخورين.
تدي جيغ زنان گفت: اما من يويو ميخواستم!
- اي بابا! عزيزم اون ممه رو لولو برد! تو بيا نوشيدني منو بخور!
تدي ليوان دامبلدور را گرفت و تا انتها سر كشيد و بلافاصله بيهوش شد.
مرگخوار ها با نگراني به همديگر نگاه كردند و فهميدند كه تيرشان به سنگ خورده است...


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۹/۷/۲۹ ۱۶:۱۹:۵۶

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
دامبلدور عینکش را روی چشمانش تنظیم کرد و گفت:بیل،فرزندم...مشکلی پیش اومده؟
ایوان که نمیخواست لودو سوتی دیگه ای بدهد برای طبیعی تر جلوه کردن رفتارش یویو را به سمت لودو پرتاب کرد و گفت:خب فکر کنم نه!راستش توی پارک یه فشفشه هه اومده بود که یه زنبیل دستش بود و چایی زعفرانی میفروخت.گمونم لودو دو، سه لیوان زیادی خورده!...اه یویوم در رفت!

لودو (بیل ویزلی) در حالی که محل اثابت یویو با پیشانی اش را بررسی میکرد گفت:اوخ...آره همش تقصیره چایی زعفرانیه!این چرت و پرتا چیه تو دستفروشا میارن!
نفس مرگخوارها در سینه حبس شد و به صورتیکه دامبلدور متوجه نشود با خشم به لودو چشم غره رفتند.دامبلدور دستی به ریشش کشید و گفت:آره موافقم.کاملا مشخصه کنترل رفتار و حرف زدنش رو نداره.بچه های من،فرزندان من،موقع تفریح نباید زیاده روی کرد،این از اصول اولیه...

بلا که از مالی بودن به شدت منزجر بود دماغش را بالا گرفت و زیر لب گفت:ای بابا باز این سخنرانیش شروع شد!
و بعد با صدای بلندتر گفت:من میرم تو آشپزخونه غذا درست کنم!
روفوس همم دستی به سر کچل کینگزلی کشید! و در حالی که به سمت آشپزخانه میرفت گفت:برم برای بیل یه لیوان آب بیارم شاید حالش سر جاش بیاد!

بلا و روفوس وقتی مطمئن شدند به قدر کافی دور شده اند و دامبلدور دیگر صدایشان را نمیشنود پشت اجاق سنگی آشپزخانه مخفی شدند تا برای حرکت بعدی تصمیم بگیرند.

بلا با نفرت نگاهی به تصویر خودش در یکی از قابلمه هایی که از دیوار آویزان بود انداخت و گفت:نمیشد من این قیافه منحوس رو نداشته باشم؟!
روفوس سیخونکی به بلا زد و گفت:قیافه زشت مالی رو ول کن.حالا باید چیکار کنیم؟من میترسم اینا اینقدر خنگ بازی در بیارن که دامبل بهمون شک کنه.تازه معجون هم که زیاد اثرش دوام نداره.من میگم دست و پاشو ببندیم و بندازیمش توی گونی و بعدم لردو نجات بدیم!

بلا آهی کشید و جواب داد:کرم فلوبر که شکار نمیکنی!من فکر اینجاشو کردم.چند نفر باید سر دامبل رو با یه چیزی گرم کنن.یکی دو نفرم برن لرد رو نجات بدن،من هم سعی میکنم برای دامبل یه نوشیدنی درست کنم.
روفوس: میخوای از دامبل پذیرایی کنی؟
بلا: میخوام مسمومش کنم!میخوام بیهوشش کنم!اینقدر سوال نکن!برو یه جوری به بقیه نقشه رو توضیح بده!
روفوس سوت زنان از آشپزخانه خارج شد و تا به بقیه برسد فکرش را مشغول این مسئله کرد که باید چطوری سر دامبل را گرم کنند.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۹

ریموس جین لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱:۲۱ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹
از مرگ نمی ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 126
آفلاین
بعد از چند دقیفه همگی آنها به خانه 12 گریمالد رسیدند.روفوس نفس عمیقی کشید و سپس به در نزدیک شد و شروع به در زدن کرد.

-تــــق تـــــق تـــق!!

آلبوس با صدای مهربان و پیری داد زد و گفت:

-کیه ؟!

-منم آلبوس، کینگزلی، بیا درو باز کن.

سپس آلبوس از رو کاناپه قرمز رنگش که کنار شومینه بود،بلند شد و به طرف در رفت و در را باز کرد و سپس همگی محفلیان(همون مرگخواران در نقش محفلیون)وارد خانه شدند.

ایوان که نقش جیمز را داشت، بر روی کاناپه ای نشست و شروع به حرف زدن کرد:

-خب عمویی،حالا یالا بگو لرد کجاست ؟ چیکار میکنه؟

-اون کله کچل طبقه بالاست، کریچر داره ازش مراقبت میکنه.

ناگهان ایوان از عصبانیت بلند شد و دستانش را مشت کرد.

اسنیپ نته ای آرومی به ایوان زد و سپس او دوباره آرام شد.

در همین هنگام آلبوس با تعجب از ایوان پرسید:

-چیه ؟اتقاقی افتاده فرزندم؟!

ایوان نفس عمیقی کشید و دوباره نشست و گفت:

-نه قربان، فقط احساس خشمم به لرد بود.

آلبوس خنده ای از غرور کرد و گفت:

-آفرین فرزندم، خوشحالم که از لرد بدت میاد، همین باعث شده که ما شکست ناپذیر باشیم.

ناگهان لودو خنده ای بلند و طولانی کرد و صدایش در سراسر اتاق پیچید و ملت مرگخوار سرشان به آن طرف چرخانده شد.

ملت مرگخوار:

چهره ی لودو:

حالا آلبوس حسابی به آنها شک کرده بود و به دنبال این بود که سر از ماجرا در بیاورد.
.
.
.
ادامه بدین:

مثله همیشه سعی کردم خوب بنویسم


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۷:۵۰:۰۹
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۷:۵۳:۴۹
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۸:۰۰:۳۶
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۸:۰۹:۱۶
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۹:۱۶:۴۳
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۹:۲۶:۳۲
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۱۹:۵۳:۵۰

مرا از یاد نبرید.
شناسه بعدی : ویکتور کرام
تا ابد دوستت دارم


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
مرگخواران مدتی جیمز را که دوباره مشغول صحبت با تدی شده بود زیرنظر گرفتند. سپس به آرامی از مخفیگاه خود بیرون آمدند تا بتوانند به راحتی و دقیق آنها را طلسم کنند؛ سپس بصورت هماهنگ و مافوق خفنز چوبدستی هاشان را تکانی دادند.

لحظاتی بعد شش محفلی بر روی زمین افتاده بودند. ایوان با انزجار به یویوی جیمز نگاه می کرد و با بالا و پایین رفتن آن و تغییر رنگ دادن آن به انواع رنگ های صورتی به شدت نیاز به دستشویی پیدا می کرد:


در خانه ریدل


لرد سیاه درحالی که اثر معجون مرکب کاملا از بین رفته بود در زندان خانه ریدل بسته شده بود و بقیه محفلی ها را زیر نظر گرفته بود. تنها یک نفر از آنها به هوش امده بودند که او هم با دیدن فضای تاریک خانه و لرد سیاه در جا بیهوش شده بود.

دستش را در ردایش کرد. چوبی در جیبش نبود. این بار مرگخوارانش خوب عمل کرده بودند. اما چرا فقط این بار؟! دفعات قبل به جای گرفتن چوبدستی، 2 چوبدستی اضافه هم در دست زندانی یافت می شد یا در سلول کاملا باز بود.

- فیش فیشانه فاشیفیشانه ( باز شو!)

در به آرامی و با صدای غیژ غیژِی باز شد. لرد سیاه خارج شد و با لبخندی به زندانی هایش نگاه کرد. حالا باید می دید که مرگخوارانش چه کار می کنند. پس چوبدستیش را از جایگاه چوبدستی ها برداشت و به اتاقش رفت.

در پارک

هفت محفلی به شکل کاملا عادی مشغول تفریح و بازی بودند :

روفوس در شکل کینگزلی چوبدستیش را در آورده بود و مشغول ذوب کردن بخشی از پایه سرسره بود تا نفر بعدی را به شکل در آورد. بلا در نقش مالی ویزلی مشغول گذاشتن طلسمی برروی الکلنگ بود تا وقتی کسی برروی آن نشست داغ شده و او را به خود بچسباند .

ایوان هم در کالبد شکلبوت، مشغول رنگ زدن یویوی صورتی رنگ جیمز بود تا حداقل بتواند در دست نگه داشتن آن را تحمل کند و با وجود سعی فراوان برای کنترل خودش هر لحظه نیازش به دستشویی بیشتر می شد :

پس از مدتی، هنگامی که به این نتیجه رسیدند که اولا به اندازه کافی تفریح کرده اند و ضمنا وقت بازگشت به خانه 12 گریمالد رسیده است لبخندی زدند و به سرعت به سمت خانه رفتند



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
در همین حین برقی در چشمان لودو نمایان شد و گفت: اونجارو نیگا.

سر تمامی مرگخواران اتوماتیک وار به سمتی که لودو اشاره کرده بود چرخید. محفلی ها یکی پس از دیگری وارد پارک میشدند.

روفوس از سرسره سر خورد و پایین آمد و همراه دیگر مرگخواران به پشت بوته ها و درختان رفتند تا در فرصت مناسب هفت تای آن ها را گیر بیندازند.

ایوان بادی به غبغب انداخت و گفت: الان خودم اولین محفلیو شکار میکنم. فقط منو داشته باشین!

ایوان از بقیه ی مرگخواران جدا شد و به نزدیک ترین درختی که در دید محفلی ها نبود نزدیک شد. چوبدستیش را بالا گرفت و یکراست به سمت یویوی جیمز گرفت و آن را سریع بدون اینکه کسی متوجه تکانش شود دور از محوطه پرتاب کرد.

جیمز که بعد از کمی گفتگو با تدی حالا میخواست با یویوی صورتی رنگش بازی کند ، شروع به گشتن آن کرد.

- هی کسی یویوی منو ندید؟

تدی اشاره ای به محوطه ای دور کرد و گفت: هنوز نیومده شوتش کردی اونور؟

جیمز با تعجب دستی به سرش کشید و از بقیه جدا شد تا یویویش را بیاورد. ایوان نیز به آرامی از میان بوته ها و درختان گذشت و با یک حرکت سریع طلسم بیهوشی را روی جیمز اجرا کرد و او را از جلوی دید محفلی ها خارج کرد.

یک تار موی آن را کند و در عرض یک ثانیه همراه با جیمز با صدای پقی از آنجا ناپدید شد.

همه ی مرگخواران که از کار سریع ایوان شگفت زده شده بودند به محفلی ها خیره شدند. حالا نوبت آن ها بود.

اما قبل از آنکه آن ها کاری کنند با صدای پقی جیمز در کنار آن ها ظاهر شد.

روفوس جیغ زنان گفت: لو رفتیم!

ایوان جیمز نما پس کله ای به روفوس زد و گفت: ای احمق منم. انتظار نداشتی که همونجا بمونم و نرم پیش محفلیا تا لو برم؟

و با قدم هایی محکم و استوار در حالی که یویو را مرتب به این سو و آن سو پرتاب میکرد در جمع محفلی ها قدم گذاشت.




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲:۵۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا قصد دارن آلبوس دامبلدورو بدزدن.ولی قبل از اینکه موفق به اجرای نقشه بشن، لرد سیاه توسط محفلی ها دزدیده میشه!مرگخوارا تصمیم میگیرن ضمن دزدیدن دامبلدور، لرد سیاه رو هم نجات بدن.سالازار توضیح میده که فردا(سه شنبه)محفلیا به پارک میرن و مرگخوارا باید هفت تار مو یا ناخن از هفت تا از محفلیا کش برن و خود اون هفت نفر رو هم بدزدن و یه جایی پنهان کنن که بتونن به جاشون وارد محفل بشن.

از طرف دیگه مشخص میشه(برای ما مشخص میشه،نه مرگخوارا) که لرد سیاه توسط محفلی ها دزدیده نشده.دو محفلی(ریموس و تد ریموس لوپین) سعی کردن لرد رو بدزدن.ولی لرد سیاه موفق شد هر دو محفلی رو خلع سلاح کنه.لرد سیاه با استفاده از معجون به شکل تد ریموس لوپین در میاد و با ریختن مقداری از ناخنش در معجون بعدی و خوروندن اون به تد یه لرد بدلی درست میکنه.(یعنی الان تد و لرد جاشون با هم عوض شده)
لرد واقعی که حالا در قالب تد ریموس لوپینه به ریموس دستور میده که لرد بدلی رو به عنوان اسیر به مقر محفل ببره.لرد با این نقشه قصد داره توانایی مرگخواراشو بسنجه.
______________________________

خانه شماره 12 گریمولد:

ریموس لوپین با حالتی گیج و منگ به لرد سیاه که با دست و پای بسته روی زمین افتاده بود اشاره کرد.
-کار سختی بود.راستش...خودمم یادم نمیاد چطوری دستگیرش کردیم.یادمه رفتیم خونه ریدل.اون پسره روفوس درو باز کرد...بعد چند تا طلسم...بعد ...هیچی دیگه..گرفتیمش.خدمت شما!

آلبوس دامبلدور لبخند غرور آمیزی زد.
-آفرین بر تو فرزند روشنایی.کارت عالی بود.تو هم همینطور تدی.

تد ریموس لوپین با حالتی چاپلوسانه تعظیم کرد و لبخندی شیطانی بر لبانش نقش بست.


پارک جادوگران:


-هنوز نیومدن؟من چقدر دیگه باید سرسره بازی کنم؟
-حرف نزن.اگه دو دقیقه بیای روی این الاکلنگ بشینی میفهمی که جات چقدر راحته.
-غر نزنین.ما نباید جلب توجه کنیم.الانه که محفلیا پیداشون بشه.




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
فلش بك، در پشت صحنه حادثه

زينگ... زينگ....

- روفوس برو ببین کیه .

رفوس غرغر كنان به سمت در رفت و در را گشود.

_ بله، چی می خواين؟

_ سلام ارباب كوچك، ما امروز با ارياب يه قرار مصاحبه برای مرگخواریت داشتيم. الانم اومديم خدمتشون.

_ خيله خوب بياين تو، از اين پله ها می ريد بالا سمت راست اولين و پر ابهت ترين درو كه ديديت می ريد تو. ام... در ضمن در زدن يادتون نره!

بعد از گفتن اين حرف، دو غريبه به او تعظيم بلند بالایی كردند و به آهستگی مشغول بالا رفتن از پله ها شدند. روفوس هم رويش را برگرداند و به سمت زير زمين به راه افتاد.

دو غريبه كه به دقت مراقب حركات روفوس بودند، هنگامی كه مطمئن شدند او ديگر بر نمی گردد، ايستادند.

_ خب پسرم، تا اينجاش كه خوب پيش رفت. اميدوارم موفق بشيم تا دامبلدور يه بار ديگه احساس كنه محفل هنوز همون محفل قديم و پر انرژیه!

تد با تكان سر حرف ربموس را تاييد كرد و هر دو دوباره براه افتادند.


چند لحظه بعد اتاق لرد سياه

تنها روشنایی اتاق، از شعله اتشی بود كه در شومينه می سوخت. هيچ چيز درست ديده نمی شد. دو محفلی با دلهره ای كه محيط اتاق در وجودشان انداخته بود در مقابل لرد سياه ايستاده بودند.

لرد سرش را با حالت خاصی حركت داد و چشمش از روی پرونده درخواست مرگخواريت به سمت پسر چرخاند.

_ پس تو كسی هستی كه درخواست عضويت داده، درسته!

_ ب....بله ارباب

_ خوب با كمی امتحان چطوری ؟

دو غريبه برای يك لحظه به هم نظری انداخنند.

_ هيچ اشكالی نداره سرورم، هر چه شما امر كنيد.

_ بلند شو، بيا جلو تر!

پسر در حالیكه اثار هيجان در چهره اش به وضوح مشخص بود به سمت لرد رفت.

لرد سياه آهسته از جايش برخاست و او نيز چند گامی بسمت پسرك رفت تا كاملا رخ در رخ او شود.

لوپين به اهستگی دستش را در جيبش فرو كرد و دستانش را بدور چوبش محكم حلقه كرد.

_ تو ... پسر... تو... ميدونی كه نبايد چيزی رو از ارياب آينده خودت مخفی كنی!

_بله ارباب!

لرد تاريكی لحظه مكث كرد

_ به من دروغ نگو!

ريموس كه حس خطر كرده بود با سرعت عصايش را بيرون كشيد، اما لرد سريعتر از اندو بلافاصله تد را با طلسمیبه ديوار كوباند و در همان حال قيل از انكه لوپين طلسمش را بگويد او را نيز اسير كرد.


چند دقيقه بعد

چشمان لرد از تمركز خارج شد. حالا همه چيز را ميدانست با عصبانيت چوبش را به سمت اندو گرفت و خواست طلسم مرگ را بفرستد.

كمی مكث كرد. فكری به ذهنش رسيده بود.

به سمت قفسه معجون هايش رفت. از شيشه خاك گرفته ای مقداری معجون را داخل دو ليوان ريخت. سپس به لوپين پسر نزديك شد و چند تار از موهای او را كند و درون ليوان ريخت و از انجا كه لرد مو نداشت كمی از ناخن خود را در معجون ريخت و به خورده پسرك داد.

دوباره به سمت ريموس نيمه بيهوش برگشت و گفت:

_ تو ماموريتت رو درست انجام دادی و لرد سياهو گرفتی. حالا اونو با خودت ميبری مقر...

بعد به چشمان لرد بدلی نگاه كرد و گفت و تو هم لرد سياه هستی و به خاطر شدت طلسمی كه به تو خورده گيج خواهی بود....

لرد در قاب تد ايستاد

_ حالا وقتشه كه ببينم مرگخوارام چقدر قدرت دارند و اگر شكست بخورند، تك تك انها به سرنوشت بدی دچار خواهند شد.


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۸ ۱۲:۲۲:۱۳
ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۹ ۸:۳۱:۲۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۹:۳۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بلا با ترس فریاد کشید: این یعنی بدبخت شدیم؟

روفوس کمی فکر کرد و گفت: امکان نداره! اربابو این حرفا؟

ایوان به روفوس یادآوردی کرد: این محفلیا بودن که اربابو بردن نه اینکه ارباب پاشه بره.

نارسیسا نگاهی به اطراف انداخت و پرسید: شاید ما گول خوردیم!

آنتونین دستش را به نشانه ی موافقت تکان داد و گفت: ارباب زرنگ تر از این حرفاس! امکان نداره اونو برده باشن!

بلا با عصبانیت گفت: به جای این حرفا بیاین فکری کنیم تا اربابو نجات بدیم.

آگوستوس بشکنی زد و گفت: میتونیم با یه تیر دو نشون بزنیم! هم اربابو نجات بدیم و هم دامبلدورو کش بریم. اونوقت رضایت ارباب از ما دو چندان میشه. چون هم برای نجاتش تلاش کردیم و هم براش کاری رو انجام دادیم.

سالازار بر روی میزی نشست و گفت: پس بیاین نقشه بکشیم. ایوان و آنتونین میرن و طبق نقشه ی قبلی این دو کارو انجام میدن.

ایوان با حالت ناباورانه ای گفت: دست بردار سالازار. الان رفتن ما به اونجا حتما باعث میشه که فک کنن به خاطر ارباب رفتیم و تحت نظر میگیرنمون!

آنتونین ادامه داد: و در ضمن ما دو نفر چه طور میتونیم در برابر اون همه محفلی هم اربابو نجات بدیم و هم دامبلدورو کش بریم؟

سالازار نیشخندی زد و پاسخ داد: باشه پس طبق این نقشه ای که میگم عمل میکنیم.

و از جایش بلند شد و بعد از جستجویی کوتاه درون ردایش ، با بیرون آوردن تعدادی کاغذ پوستی شروع به خواندن آن ها کرد.

آگوستوس با هیجان گفت: چه سریع!

سالازار چشمکی به آگوستوس زد و گفت: خب نقشه رو الان میگم. فقط قبلش بگین به نظرتون با چند نفر میتونیم این دو کارو انجام بدیم؟

نارسیسا شروع به شمردن با دست هایش کرد و پاسخ داد: 7 نفر!

بلا متعجبانه پرسید: چه طوری به این نتیجه رسیدی؟

نارسیسا همزمان با نشان دادن انگشت هایش گفت: چهار نفر میرن اربابو نجات میدن و یه نفر اوضاع رو تحت نظر میگیره و دو نفر دامبلدورو کش میرن.

سالازار با حرکت سرش حرف او را تایید کرد و شروع به توضیح نقشه کرد:

- محفلیا روزای سه شنبه ، یعنی فردا میرن پارک برای تفریح. کار ما اینه که قسمتی از بدنشون که مو بهترین جائه رو از هفت تاشون کش بریم و خود اون هفت نفرم پنهان میکنیم. بعدش به جای اونا وارد محفل میشیم همراه بقیه. دیگه هیچ سوتی هم برای ورود به محفل نیست که بخوایم بدیم چون دقیقا از راه پارک با بقیه وارد خونه ی گریمولد میشیم.

مرگخواران:




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
- شاید...شاید...شاید...

لودو که دیگر از دست این شایدهای روفوس به تنگ آمده بود گفت :

- کوفت شاید ، شاید چی؟ بنال دیگه .

روفوس نگاهی گذرا به همه ی مرگ خواران کرد و گفت :

- شاید بهتره بریم تو خونه و...و... و آلبوس را از تو خونه بدزدیم .

- حالت خفن بده...مخ تخته به نظرت محفلی ها این قدر بوقی هستند که ما ها رو داخل خونشون راه بدیم و ما هم راحت آلبوس رو بدزدیم .

سالازار مانند روباهی که فکری خفن کرده است چشمهایش برقی زد از شرارت زد و گفت :

- ماها نمی توانیم ، لیکن دو مدیر که توانند به بهانه ای بروند در اندرونی .

سپس همه ی سرها به سمت آنتونین و روزبه شامپو برگشت و با نگاهی شیطانی به آن دو نفر خیره شدند .

-

نیم ساعت بعد

- ایوان ، تو به راستی دوست می داری که نواده ام همه ی دوستانت را کباب کند .

- :no:

- ای هناق بلای خیر ، پس چرا کاری را که می گوییم انجام نخواهی داد؟!

ایوان مانند کودکی معصوم بغضی کرد و گفت :

- من نمی خوام از منوی مدیریت عزیزم در کارهای بد استفاده کنم .

جمعیت مرگ خوارانی :


دوباره نیم ساعت بعد :

لودو با چوبدستی اش بر روی صفحه ی پوستین بزرگی که بر روی میز قرار داشت ضربه میزد و با هر بار ضربه شکل هایی که از آنتونین و ایوان کشیده شده بود حرکتی می کرد و بدانچه که لودو توضیح می داد عمل می کردند .

- شما می رید زنگ میزنید ، وقتی که یکی از این محقل ققی ها در رو باز کرد یه بهانه ی مدیریتی که توش اوستا هستید می گیرید و می رید تو ، بعد شروع می کنید با دامبل گپ زدن...

زِِِِِیــــــــنگ، زینـــــــــــــــــــگ

- روفوس برو ببین کیه .

روفوس به سرعت از پله های زیر زمین بالا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت و گفت :

- یه پسره بود و باباش بودند ، گفتند با ارباب کار دارند منهم فرستادمشون پیش ارباب .

- باشه ، باشه . داشتم می گفتم ، بعد که شما آلبوس رو بردید اینجا...چی؟! روفوس نفهمیدی کیا بودند؟

روفوس کمی فکر کرد و گفت :
- چهره اشون خیلی آشنا بود ، فکر کنم قبلا تو تیم کوییدیچ محفل دیده بودموشون .

ملت مرگ خوار : بدبخت شدیم
روفوس :

مرگ خواران به سرعت از پله ها بالا رفتند و خود را به اتاق لرد رسانیدند . در را باز کردند و هرچی گشتند اثری از لرد نبود و فقط یک تکه کاغذ بر روی تخت لرد پیدا کردند که بر رویش این شکلک حک شده بود .


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.