هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
دیروز ۲:۰۲:۴۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
2. ليستي مناسب از اشیاي معمول مشنگ ها به همراه توضیح مختصری درباره آن شیء تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (15 نمره)

1. شارژر! وسیله ایست در ابعاد مختلف که به وسیله ی آن انواع وسایل برقی مانند ( موبایل، ام پی 3،4،5، و همین طور عددا رو برین جلو! و ... ) شارژ میکنن!

2. چراغ قوه! این مشنگا پیشرفته نیستن که با یه لوموس همه جا رو روشن کنند! مجبورن با وسیله ای معمولا استوانه ای شکل که به وسیله همین شارژر یا باتری کار میکنه و جاهای تاریک رو روشن میکنه!

3. سگا. وسیله ای هست برا کوچیکا، بزرگا، پیرا و اینا. باهاش بازی میکنن! بیشتر برا سرگرمیه و اینا. میشه فوتبال، شورش در شهر و اینا باش بازی کرد!

4. خودکار. البته میشه از مشتقات اون مداد و مدل پیشرفته ش اتود و خودنویس و اینا هم اشاره کرد. باهاش مینویسن، مثل قلم ِ پر خودمونه!

5. تفنگ! وسیله ای هست که میشه باهاش آدما رو کشت. با تیری که توش میذاریم و بعد ماشه ای که میکشیم و هدفی که میمیره!

3. در يك رول خیلی کوتاه به صورت طنز عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (15 نمره)

- آو! جری، اینجارو نگاه کن! من فکر میکردم جارو برای تمیز کردن خونه ست! ولی اینا روش نشستن و دارن تو هوا پرواز میکنن! اوه! من الان از تعجب غش میکنم! جری؟ جری تو کجایی؟

- ببخشید! میشه به من کمک کنید پسرمو پیدا کنم؟ اون تازه به این نتیجه رسیده که یه جادوگره!

لونا نزد آن زن رفت و گفت: خوشحال میشم کمکتون کنم! پسرتون حتما باید تو یکی ازین مغازه ها باشه!

لونا دست زن را گرفت و او را به درون مغازه ای برد.

- اینجا مغازه جرج و فرده! وسایل عجیب و جالبی دارن! مثلا این آدامس رو امتحان کنین!

زن آدامس گرد را از لونا گرفت و آن را درون دهانش چپاند.

- اوووووووه! این چقدر ترشه! .... احساس بدی دارم!

زن نتوانست جلوی خود را بگیرد و روی شخصی که جلویش ایستاده بود بالا آورد!

لونا که ترسیده بود زن را از مغازه دور کرد و او رابه سمت چوبدستی فروشی برد.

پسری در آن حوالی داشت چوبدستی جدیدش را امتحان میکرد که یکدفعه جرقه ای از آن خارج شد و چند لحظه بعد صورت زن پر از تاول شد!

- این دیگه چیه؟ کمک!!

آن دو از آنجا خارج شدند و در خیابانی ایستادند و لونا با چوبدستیش مشغول درست کردن صورت زن شد که همان موقع روحی از جلوی زن گذشت!

- چشمام درست میبینه؟ اون یه روح بود؟ جیـــــــــــــــغ!

همان موقع پسری به سمت زن آمد و گفت: مامان! اینجا عالی نیست؟!

زن که به نظر دیوانه شده بود همان طور که میدوید گفت: من دارم ازینجا میرم! فراموش میکنم پسر جادوگری دارم! من ازینجا میرم!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
2. ليستي مناسب از اشیاي معمول مشنگ ها به همراه توضیح مختصری درباره آن شیء تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (15 نمره)
1. اتومبیل: به آن ماشین هم می گویند. وسیله ای است که مشنگ ها برای تفریح، پوز زنی و آهنگ گوش دادن از آن استفاده می کنند.

2. یاهو مسنجر: وسیله ایه که افراد توی اون با هم دیگه فک می زنند، قرار ازدواج میگذارند، دعوا می کنند و کلاً همه کاری توش می کنند.

3. یارانه: سهم ملت از در آمدهای دولت بوده که حالا دیگه نیست.

4. رز ویزلی: وسیله ای که مشنگ ها برای کچل کردن، سرویس کردن دهن دیگران و جیغ کشیدن از آن استفاده میکنند. حدوداً روزی 200 پخ رد و بدل می کند و 20 پست می زند.

5. گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...: قسمتی از سایت جادوگران( توی پست گودریک توضیح داده شد.) که مدیران هرگونه انتقاد، پیشنهاد و سه نقطه ای را رد می کنند.

3. در يك رول خیلی کوتاه به صورت طنز عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (15 نمره)

در یک روز آفتابی در اوایل تابستان وسط کوچه ی دیاگون یک مشنگ بدبخت استاده بود و با ترس ملت جادوگر را نگاه می کرد.
نگاهش به بلیز و آنتونین افتاد که در همان لحظه مشغول دوئل بودند و تا اینجای کار دست چپ بلیز تبدیل به خیار و بینی آنتونین تبدیل به تربچه شده بود.

مشنگ بدبخت از ترس شروع به خوردن ناخن های دو دستش کرد.

طرفی دیگر را نگاه کرد. هری پاتر داشت با جارویش روی کوچه ی دیاگون چرخ می زد و اعلامیه های ثبت نام محفل را پخش می کرد.

مشنگ مورد نظر وقتی به دست هایش نگاه کرد دید به علاوه ی ناخن هاش 10 انگشتش را هم جویده. بنابر این بیکار نموند و به سراغ مچ های دستش رفت و شروع به جویدن آنها کرد.

نگاهش را به طرف دیگر انداخت و دید یه پسر خیلی خوشگل با موهایی بلوند و تی شرت ارغوانی رنگ به طرفش می آید. در همین لحظ صحنه آهسته شد و پسره با یه حرکت سر، موهایی که روی صورتش ریخته بود را دور کرد.

مشنگ که به شکل در آمده بود دست از جویدن ساعد دست هایش برداشت.
گلرت به او رسید و گفت: عمو دست هات یادت رفت.
مشنگ دوباره مشغول شد.
- گم شدی عمو؟
-
- مشنگی عمو؟
-
- بیا عمو. بیا بریم کافه ی مری یه کم تفریح کنیم.

چند ساعت بعد پلیس، مشنگ را که بود در خیابان پیدا کرد.
--------------------------
استاد سوال 2 یه کم آشنا بودا


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۵ ۷:۴۴:۲۹

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
تكاليف:
1. 5 مورد از نکاتی که روی تخته ذکر شده بود را بنویسید. (5 نمره)(ویژه دانش آموزان رسمی)
1
1
. در مورد بعضی از وسایل و افراد معروف مشنگی اطلاعات لازم داشته باشیم. مثلا اگر از ما پرسیدند آهنگ بیبی جاستین بیبر را شنیده ای، نگوییم خواهران عجیب گوش میدهم.

2.سعی کنیم او را نترسانیم.

3. تا حد امکان از جادو جلوی او استفاده نکنیم.

4. او را مسخره نکنیم. 5

. او را به سمت محل زندگی اش فرستاده و حافظه اش را اصلاح کنیم.

2. ليستي مناسب از اشیاي معمول مشنگ ها به همراه توضیح مختصری درباره آن شیء تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (15 نمره) 1
1.کامپیوتور: اگه اشتباه نکرده باشم اسمش همینه. وسیله ای است با بازی های مختلف که با آن می توان وارد اینترنت شد و صفا کرد.

2.cd. وسیله ای است مانند سینی که با آن انواع فیلم و آهنگ را می توان مشاهده کرد.

3. پله برقی: پله برقی وسیله است که مانع خستگی انسان در پله شده و با استفاده از نیروی الکتریسته خود پله ها را بالا می برد.

4. ماژیک هایلایت. ماژیکی با رنگ های متفاوت است که محصلان مشنگ برای یاد آوری مهم بودن چیزی به خودشان از آن استفاده می کنند.
5. دوربین شکاری: وسیله است که چیز های خیلی دور را بزرگتر و نزدیک تر نشان می دهد.

3. در يك رول خیلی کوتاه به صورت طنز عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (15 نمره)

کوچه ی دیاگون مثل همیشه پر از جمعیت بود و مردم برای عبور به یکدیگر تنه می زدند و هیچ کس به بچه ی کوچکی توجه نداشت که گوشه ی خیابان در حال گریه بود. رز اولین کسی بود که آن کودک را دید.

- چی شده دختر؟! چرا گریه میکنی؟ چوبدستی تو شکوندی؟ مامانتو گم کردی؟

کودک بدون آن که از گریه دست بردارد گفت:
- نه.... من داشتم خواب می دیدم که یه سری جادوگر بودن. بعد یهو بیدار شدم دیدم افتادم وسط خوابم!

رز سری تکان داد و گفت:
- اشکال نداره بلدی پودر پرواز چیه؟

سپس چوبدستی اش را بیرون آورد و ظرفی را از کیفش که چند متر آن طرف تر روی صندلی بستنی فروشی بود بیرون آورد و بدون آن که به آن دست بزند، توانست آن را روی هوا جلوی خودش شناور نگه دارد. کودک از گریه دست کشید و به ظرف خیره شد.

- بیا بریم توی مغازه برو توی شومینه ش تا بفرستمت خونه.

دختر بچه آب دهانش را قورت داد .

- چطوری اون کارو کردی؟!

رز ناگهان متوجه اشتباه خود شد. آن کودک مشنگ بود! دخترک جیغ زد و با سرعت شروع به دویدن کرد. رز شانه اش را بالا انداخت و به راه خود ادامه داد. شاید کس دیگری باید این کار را به عهده می گرفت.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
1.

1- اگه مشنگ در مورد چیزی حرف زد که ما متوجه نشدیم، بدون اینکه به روی خودمون بیاریم حرف هاشو تایید کنیم.

2- اگه مشنگه سوالاتی پرسید که باز هم متوجه نشدیم، سعی کنیم بحث رو عوض کنیم یا در مورد وضع هوا بحرفیم.

3- تلاش بکنیم که تا حد ممکن سریع تر از اون مشنگ خدافظی کنیم و بریم چون در غیر این صورت ممکنه نا خودآگاه حرفی از دهنمون بپره که مشنگه به عقلمون شک کنه. کلا ارتباط برقرار نکنیم با مشنگه بهتره!

4- اگه مجبوریم که مدتی رو با مشنگ بگذرونیم، بهتره یه خوراکی براش بخریم تا لااقل سرگرم اون شه و کمتر حرف بزنه تا ما مبادا سوتی بدیم.

5- هرگز دربرخورد با یک مشنگ ازش سوال نپرسیم چون ممکنه سوالی که ما میپرسیم در مورد ساده ترین چیزی باشه که هر مشنگی بدونه و اونوفته که بهمون شک میکنن.

2.

همه رو گودریک گفت، میشه تکرار کرد؟ باشه خب نمیکنم.

لپ تاپ: وسیله ای که مشنگ ها مدت ها وقتشون رو پشت او میگذرونن و بوسیله ی اون میتونن سرگرم شن. حالا یا بازی کردن یا نت رفتن، یا با برنامه ای ور رفتن یا هزارای یای دیگر.

پلی استیشن: وسیله ای که دسته هایی داره که مشنگ ها با فشار دادن دکمه ها، تصویری توی تلویزیون رو حرکت میدن. اینم واسه سرگرمیشونه!

mp4 ( یا انواع دیگه ی اون): وسیله ای که بیشترین استفاده ای که مشنگ ها باهاش میکنن گوش کردن به آهنگ های متفاوته!

ویدئو! : از این وسیله که البته الان کمتر کسی داره برای ضبط کردن فیلم هایی که درون تلویزیون پخش میشه استفاده میشه.

بخاری و شوفاژ: وسیله ای که مشنگ ها برای گرم کردن خونه شون از اون استفاده میکنن.

3.

- ایول این جادوگرا و ساحره ها چه چیزایی دارن. دیگه نیازی به ماشین ندارم، میتونم با این هرجا میخوام ... هی! میشه به من کمک کنین؟

لینی وقتی متوجه مورد خطاب گرفتنش شد، به مرد نزدیک شد و گفت: چه کمکی میتونم بکنم؟

- میشه به من یاد بدین چطوری میشه سوار این جارو بشم؟

لینی که کمی تعجب کرده بود به چوب جارویی که مرد با اشتیاق دستش گرفته بود نگاهی انداخت و گفت:

- برای چی؟

اما با دیدن قیافه ی مشتاق مرد، جارو را از دستش قاپید و شروع به توضیح دادن طرز استفاده از جارو به او شد. بعد از اینکه لینی چند بار به مرد توضیح داد بالاخره مرد یاد گرفت و سوار بر جارو شد و طبق حرف های لینی توانست جارو را از زمین بلند کند.

لینی دهانش را باز کرد تا تذکر مهمی را به او بدهد ولی مرد جارو را به سمت عقب کشید و همان موقع جارو با سرعت زیادی به هوا رفت.

لینی:

مرد که اوایل از حرکت موهایش توسط باد ذوق زده شده بود به محض اینکه پایین را نگاه کرد، به یاد آورد که از بلندی میترسد. لحظه ای چشمانش گشاد شد و با ترس شروع به فریاد زدن کرد:

- کـــــــــــــمــــــــــــک! یکی منو بیاره پایین!

ملت جادوگر و ساحره از پایین به بالا نگاه میکردند و تعجب میکردند که چرا مرد این گونه مثل دیوانه ها فریاد میزند. هیچ کدام نمیدانستند که او یک مشنگ است و نمیداند که اینجا جای این کارها نیست.

مرد که سعی میکرد خونسردی خود را حفظ کند فقط به مستقیم و میان ابرها نگاه میکرد و سعی میکرد راهش را از میان آن ها پیدا کند. بار دیگر جارو را عقب کشید و جارو با سرعت زیادی به جلو رفت.

لینی سرش را با تاسف تکان داد و به جارو نگاه کرد که با سرعت زیاد به پایین سقوط میکند و به مغازه های شیرینی فروشی برخورد میکند. مرد که به نفس نفس افتاده بود به سرعت به سمت لینی آمد و فریاد زد:

- سرتو بپا!

ولی همان موقع سر خودش محکم به کله ی کچل مردی رهگذر خورد و دوباره به سمت بالا رفت و اینبار تا کهکشان ها رفت.

^^^^^^^^

چی کار کنم طنزم نمیاد




Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
به نام خدا

سیلام

---------------------

1. 5 مورد از نکاتی که روی تخته ذکر شده بود را بنویسید. (5 نمره)(ویژه دانش آموزان رسمی)


من رسمی هستم ... نه؟

1- مشنگ ها زمانی که در بین جادوگران گرفتار می شوند همانند دیوانه ها رفتار می کنند.
2- باید جوری با آنها رفتار کنید که فکر نکند شما عجیب هستین!
3- اولین کاری که باید جلوی مشنگ انجام دهید ، سلام کردن هست.
4- وقتی می خواهد از کنار شما برود ، به او بگویید "خداحافظ" (این دو مورد در دنیای جادوگرانی وجود ندارد ... شک نکنید)
5- به خونتون دعوتش نکنید چون مطمئنا قبول می کنند!


2. ليستي مناسب از اشیاي معمول مشنگ ها به همراه توضیح مختصری درباره آن شیء تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (15 نمره)


موبایل: وسیله ای کوچک در اندازه های مختلف که اصلی ترین کاربردش ارتباط است اما در حال حاضر با این وسیله می توانند در یک لحظه یک نفر را رسوا کنند.

تلویزیون: وسیله ای که از داخل آن چیز هایی نشان داده می شود که مشنگ ها آنها را دوست دارند البته بعضی از جادوگران هم از آنها خوششان می آید و گاهی تا صبح به آن نگاه می کنند

کامپیوتر: وسیله ای همه کاره ، خیلی کارها می توان با این وسیله انجام داد ، با این وسیله می توان هم سرگرم شد و هم کار کرد و هم شیطونی کرد!

جادوگران: این یک چیزی هست به نام سایت که انسان ها وارد آن می شوند و ساعت ها داخل آن می مانند و کیف می کنند

زن: این یکی از وسیله های مهم و ضروری نصف مشنگ ها هست و نصف دیگر خودشان زن هستند. این وسیله برای نصف مشنگ ها حکم آب را دارد اما تفاوتی که دارد این است که زن بر آنها تسلط پیدا می کند و می تواند آنها را مجبور بکند میخ را در سنگ فرو کنند.

3. در يك رول خیلی کوتاه به صورت طنز عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (15 نمره)

« آقا ... آقا ... لطفا کمکم کن .... خیابو.... »

گودریک نگاهی به زنی که در حال تکان دادن دستش بود ، کرد و در فکر فرو رفت و بعد مدتی گفت: « ببینم من شما رو می شناسم؟؟!! »

زن دست از تکان دادن گودریک برداشت و گفت: « آقا من گم شدم ... لطفا کمکم کنید »

گودریک اینبار بیشتر در صورت زن تمرکز کرد و دستش را جلو برد و موهایش را لمس کرد اما قبل از این دومین موی زن را لمس کند ، زن یک فیلیپینی به گودریک زد و دست او را شکاند.

زن بعد از ضربه زدن به گودریک عد از اینکه دید گودریک روی زمین افتاده و ناله می کند ، دست به فرار گذاشت اما قبل از اینکه دو قدم جلو تر برود ، مردی بلند قد اما پیر جلویش را گرفت و گفت: « کجا؟؟ ... فکر می کنی می تونی موسس هاگوارتز رو بزنی و فرار کنی؟؟ ... زود باش چوبتو در بیار تا خلاصت کنم »

زن بار دیگر شوکه شد ولی اینار نیز بی درنگ به طرف مرد رفت و یک فیلیپینی زد اما نوری از طرف مرد بیرون آمد و زن را نقش بر زمین کرد!

گودریک با دست ناکار شده اش بلند شد و پیش زن رفت و کنارش زانو زد و گفت: « من همونم ... همون پسر تو محله! »

زن با صدایی که از فرکانس پایینی برخوردار بود و گوش آدمی قادار به شنفتن آن نبود ، گفت: « واقعا؟ »

گودریک: « آره »

در این هنگام زن چشمانش را بست و فوت کرد. گودریک با دیدن جسد او ، احساساتی شد و آنقدر بر خودش فشار آورد تا اینکه کشته شد.

هر دوی آنها در وسط کوچه دیاگون مردند و به خاطر این کشت و کشتار عاشقانه جسد آنها از آن جا برداشته نشد بلکه در معرض دید همگان قرار گرفت. شما هم می توانید به کوچه دیاگون مراجه کرده و این ثر تاریخی - عشقی را ببینید البته بلیط باید بگیرید.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱:۵۰ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰

هری جیمز پاتر old09


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
از بردن نام ولدمورت لذت میبرم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 113
آفلاین
جلسه اول

ده دقيقه پس از خوردن زنگ صداي در زدن به گوش رسيد و دانش آموزان كه فهميدند معلم به كلاس آمده دست ها را از دماغ ها، سر ها را از پنجره ها و كلا خيلي چيز ها را از خيلي جاها بيرون كشيدند!
پس از اين كه اوضاع مرتب و شد و انگشت ها تمیز شد و بعضي ها مرلين را شكر كردند كه معلم مودبي دارند كه در می زند و در حالي كه طرف پشت در آن قدر در زده بود دچار پارگي از چند ناحيه لباسش شده بود بالاخره رز ویزلی در را باز كرد!
مرد قد كوتاهي با سر و وضع نامرتب و موي ژوليده و لباس خواب سراسيمه وارد شد و فرياد زد: كمك يكي به من بگه من اين جا كجام! اين چوبا چيه همه دست گرفتين؟ چرا اين جا اين جوريه؟

- بچه ها طرف مشنگه!
كل كلاس به صورت هماهنگ:
- هوي يارو! تو چطوري اومدي اين جا؟
- مشنگ ديگه چيه! من ديشب با زنم رفتيم تو اتاق و خوابيديم، صبح كه بيدار شدم ديدم اين جام! هيشكي حرف منو نميفهمه. تو رو خدا بگيد اين چه جور كابوسيه
- اوهوي مشنگ، ميخواي يه دونه بوقیوس بهت بدم؟
- آره بده چون از صبح هيچي نخوردم!
كل كلاس این بار هماهنگ تر از قبل:
- بچه ها بيايد اينو نگهش داریم هر روز کلی باهاش تفریح کنیم!
- بي خيال بابا! حوصله دردسر داريا، اين كه مشنگه بزاريد واسه خودش ول بگرده ما هم دوباره مشغول شيم!
- پس خودم ميفرستمش خونه به عنوان حيوون خونگي نگهش دارم!

بار ديگر دست ها در دماغ ها و سر ها در پنجره ها كلا همه چيز در جايي كه قبل از ورود مشنگ بود قرار گرفت.
ناگهان مشنگ دست از داد و فرياد برداشت و چشمش را بست. به مرور زخمی در پیشانیش ایجاد شد و موهایش سیاه و به هم ریخته شد و قدش بلندتر! اکنون هری جیمز پاتر جلوی دانش آموزان قرار داشت!
دانش آموزان بادیدن چهره هری چشمشان چهارتا شد، از طرفی فهمیده بودند معلمشان هری پاتر معروف است و از طرفی معلم همه کار های شنیعشان را دیده بود!
دانش آموزان سعی کردند خیلی سریع چیز های مختلفشان را که در ابتدای پست ذکر شده بود را از جاهای مختلف خارج کنند و البته طبیعتا این سرعت عمل یاعث شد بعضی چیز ها گیر کند و بعضی ها هم قسمتیش جا بماند!

- استاد شما همون هری پاتر معروف هستین؟
- همونی که یه زخم داره؟
- همونی که ولدی رو به درک واصل کرده؟
- همون که پسر برگزیدست؟
- همونی که در یک سالگی بزرگترین جادوگر سیاه قرنو شکست داده؟
- همونی که ...
- همونیک که و درد بی درمان!
- هه هه هه!
- میخواید یه کمی هم من صحبت کنم؟ اون از اون رفتار شرم آورتوندر مقابل یک مشنگ...
- هه هه هه!
- ... خوبه خیلی از شما قبل از اومدن به هاگوارتز مثل یک مشنگ زندگی میکردید ... اینم از رفتارتون جلوی معلم! بله من هری پاترم و در مورد این همونی که ها هم نظری ندارم و نمیخوام دیگه توی کلاس هام در مورد این مسائل چیزی بشنوم...
- هه هه هه!
- ساکت! این کیه که هی میخنده؟

دانش آموز مسنی(!!!) با موی سفید و چهره ی خندان دستش را بلند کرد.
هری آرام رفت و پشت میزش نشست و سپس گفت: اسمت چیه پسرم؟
دانش آموز با لبخندی به پهنای صورتش گفت: هه هه هه ... شومیکریان هستم استاد ... هه هه هه!
هری که سعی میکرد با لبخندی تصنعی خشمش را بپوشاند گفت: گمشو بیرون عزیزم، دیگه هم سر کلاسام نبینمت!
دانش آموز از جایش بلند شد و در راه خروج گفت: هه هه هه ... چشم استاد ... هه هه هه

هری پس از مسلط شدن به اعصابش درس را این گونه شروع کرد: خوب، امیدوارم دیگه تو کلاسم شاهد همچین مناظری نباشم. اين جلسه قراره درمورد روش هاي صحيح برقراري ارتباط با مشنگ هایی صحبت کنیم که از هویت جادوگر شما بی خبرن! مهم ترين چيز در اين رابطه اينه كه طرف احساس نكنه داره با يه موجود متفاوت با خودش حرف ميزنه و حتي الامكان اصلا نبايد بفهمه شما جادوگريد. در اين رابطه چند تا نكته اساسي وجود داره كه خيلي مهمه.
هری چوبدستي اش را تكاني داد و نوشته هايي بر روي تخته ظاهر شد.
- متاسفانه چون وقت كلاس صرف مسخره بازي شما شده فرصتی برای تدریس برای من نمونده! یک سری نکات کلیدی رو در مورد این ارتباط روی تخته نوشتم.. در ضمن خوبه كه چند تا اسم وسايل پرکاربرد مشنگی رو با كاربردشون بدونيد تا سوتي نديد. مثلا وقتي مشنگ گفت تلفن زدم بايد بدونيد كه اين تلفن يك نوع برقراري ارتباط از راه دوره كه باهاش طرفين صداي هم رو ميشنوند. يك كتاب مناسب در اين رابطه هم معرفي كردم بهتون كه بهتره بخريد چون توي امتحان حتما لازم ميشه.! اينم از درس ساده امروز. در ضمن منو پرفسور صدا نكنيد، من هری هستم
هری خیلی آرام از روی صندلی اش برخواست تا دانش آموزان با تخته ای که تازه نکات رویش ظاهر شده بودند تنها بمانند و شروع به یادداشت کردن کنند.




تكاليف:
1. 5 مورد از نکاتی که روی تخته ذکر شده بود را بنویسید. (5 نمره)(ویژه دانش آموزان رسمی)
2. ليستي مناسب از اشیاي معمول مشنگ ها به همراه توضیح مختصری درباره آن شیء تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (15 نمره)
3. در يك رول خیلی کوتاه به صورت طنز عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (15 نمره)


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
کلاس ماگل شناسی در ترم 11 هاگوارتز توسط پروفسور هری جیمز پاتر تدریس خواهد شد.

آغاز کلاس از تاریخ 4 تیر ماه




Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹

آنتونی گلدشتاین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۹ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
1. دو نكته ديگر در آخر متن اضافه كنيد (6 نمره)

1.برای اینکه یک مشنگ متمدن جلوه کنید سعی کنید از رعایت قوانین به شدت بپرهیزید.

2.مشنگ ها نیز مانند جادوگران اسمشو نبر های خاص خودشان را دارند آنها را به دقت شناسایی کنید تا در برخورد با طرفدارانشان به دقت رفتارکنید.توجه:عکس العمل اشتباه در چنین مواردی منجر به منتقل شدن شما به مکانی می شود که آزکابان در مقایسه با آن هتل است.

. ليستي مناسب از چيز هاي معمول مشنگ ها و وسايلشان تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (10 نمره)

1.کمربند ایمنی:از این وسیله برای نبستن استفاده می شود.

2.وو وو زلاوو:ساز موسیقی از انواع دمیدنی.صوت تولید شده از آن بسیار آرامش بخش است.صوت مذکور چیزی بین صدای گیتار برقی و پیانو می باشد
تذکر:گیتار برقی و پیانو نیز دو ساز موسیقی بوده که شبیه به وو وو زلا عمل میکنند.

3.ف....تر.شکن:کاربرد وسیله فوق دقیقا مشخص نیست اما استفاده از آن بسیار شایع است احتمالا مانند فندق شکن نوعی اهرم به شمار می رود.

4.گاج:تقریبا هر فردی که به مدارس ماگلی راه پیدا می کند این پدیده را بخوبی میشناسد.ماگل ها وقتی به سال پایانی مدرسه میرسند پشت چیزی قرار می گیرند که برای عبور از آن طلسمی وجود ندارد یکی از راه های عبور از آن استفاده از گاج است.تذکر:پدیده مورد نظر با اینکه در رنگ سبز نیز وجود دارد اما نباید آن را با کاج کریسمس اشتباه گرفت.

5.پارتی:این پدیده با جشن و مهمانی و اینا کلا متفاوت است. در توضیح آن می توان گفت بر هر درد بی درمان دواست.

3. در يك بند عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (16 نمره)

روزی دیگر در دیاگون آغاز شده بود .نور خورشید از پنجره به درون مغازه ها راه میافت و نشان گر آغاز یک روز پر کار دیگر برای اهالی دیاگون بود. به جز دو یا سه مغازه تقریبا تمام مغازه ها کار خود را آغاز کرده بودند. هنوز دیاگون به اندازه کافی شلوغ نشده بود تنها چند نفر از پشت شیشه ی مغازه ها اجناس جدید را از زیر نظر می گذراندند و چند پسر بچه که بدنبال یک دیگر می دویدند طول کوچه را به سرعت طی می کردند. در این میان آنتونی در حالی که به ارامی گام بر می داشت وارد کوچه شد بود. نسیم ملایمی می وزید و هیچ عامل مزاحمی وجود نداشت گویی نویسنده سعی میکرد با این فضاسازی ها نمره بیشتری کسب کند.
آنتونی در حالی که به دقت به اطراف نگاه می کرد:خوب پس کوش؟
در این لحظه ناگهان مردی که لباس عجیبی به تن کرده بود توجهش را جلب کرد.به سرعت به طرف فرد مورد نظر دوید.آنچه را که در کلاس ماگل شناسی آموخته بود در ذهن مرور کرد و به فرد مورد نظر نزدیک شد.
آنتونی:سلام آقای مشنگ من اومدم به شما کمک کنم. ما اینجا چوب دستیو و جادو و اینا نداریم یعنی اصلا اینا چین دیگه.در ضمن پول ما با پول شما هیچ فرقی نمیکنه. حالا هم من شما رو با چوب جاروم می برم هر جای لندن که زندگی میکنین.
مرد که تا به آن لحظه صورت خود را به آنتونی نشان نداده بود سرش را بالا گرفت و اینجوری به آنتونی نگاه کرد:
آنتونی:اا..سلام.. پروفسور بگمن شمایید؟؟اینجا چیکار می کنید؟؟
لودو:اومدم مثلا ببینم تو چیزای که یاد گرفتی رو چقدر خوب انجام می دی. آخه بوقی اگه اینجوری برخورد کنی که ماگله پس میفته که
آنتونی:نه پروفسور دفعه بعد درستش میکنم. راستی ماگله کوش؟؟
لودو:من چمیدونم خودش باید بیاد اگه هم امروز ماگلی این اطراف پیدا نشه هر چی رول نوشتی بریز دور.منم میرم باز یه گوشه قایم بشم ولی حواسم بهت هست.
لودو این را گفت و در کسری از ثانیه ناپدید شد .آنتونی ساعت ها منتظر ماند اما اثری از هیچ ماگلی نبود تقریبا غروب شده بود که با نا امیدی تصمیم به برگشتن به هاگوارتز گرفت که ناگهان پیرزنی که بایک دست مقادیر زیادی سبزیجات و با دست دیگر پوشش گل گلی که وی را فرا گرفته بود نگه می داشت توجهش را جلب کرد و به سرعت به سمت وی رفت.
پیرزن با دیدن آنتونی:مادر میشه منو از خیابون رد کنی.
آنتونی:خیابون اینجا که کوچست. شما دقیقا قصد دارید کجا برید ؟
پیرزن:خونه دخترم با این آدرسه فک کنم همون آپارتمان اونور خیابونه
پیرزن قطعه کاغذی که آدرس بر روی آن بود را به آنتونی نشان داد.
لودو از دور رفتار آنتونی را زیر نظر داشت و از اینکه شاگردش به خوبی درس را آموخته بود احساس غرور میکرد که ناگهان آنتونی چوبدستیش را بیرون آورد.نور سبزی از چوب دستی خارج شد و پیرزن بر روی زمین افتاد و مرد.لودو با دیدن صحنه سرعت به سمت آنتونی دوید
لودو:چرا کشتیش؟؟
آنتونی:پروفسور با این آدرسی که این نشون داد و وضع سنش قبل از اینکه بخواد برسه می مرد.خوب کمک خواست منم زودتر راحتش کردم
لودو بگمن :تو مریضی


ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۶ ۱۸:۲۱:۳۴

شناسه های قبلی:
محمد
سوروس اسنیپ
مالسیبر


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
1. دو نكته ديگر در آخر متن اضافه كنيد (6 نمره)

1. اصلاً در مورد وزارت سحر و جادوی آنها سخنی بر زبان نیارید، چون درسته که وزارت ما از سحر استفاده میکنه اما وزارت مشنگها که ریاست جهوری نامیده میشه علی رغم استفاده نکردن از سحر در جا شما رو شناسایی و در عرض چند ثانیه نابود میکنه.

2. توجه داشته باشید که مشنگها همانند جادوگران قدرت یکسانی ندارند و بعضی از دیگری ضعیفتر هستند مثلاً در اکثر موارد بچه ها از بزرگان و زنها از مردان ضعیفترند در صورتی که جادوگران با استفاده از جادو این مورد را نهی میکنند.



2. ليستي مناب از چيز هاي معمول مشنگ ها و وسايلشان تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (10 نمره)


1. حشره کش : وسیله ای بسیار خطر ناک که در عرض چند ثانیه در کلیه سوراخهای موجود رسوخ کرده و بنیان هر گونه موج.ود کوچک و هرچند مناسب و موثر ولی از نظر مشنگها مزاحم را برمیکند.

2. رادیو : وسیله ای است که اصوات مختلفی را تولید میکند در حالی که شما هیچ اثری از فرد صحبت کننده را نمیبینید.

3. واکمن و یا سی دی من : وسیله ای است که به سرعت در گوش مشنگها میرود و صداهای مختلفی را ایجاد میکند مشنگها برای فرار از دست دیگران از آن استفاده میکنند.

4. تونل : این وسیله بسیار خطرناک است که به محض ساخته شدن بسیاری را به درون خود میکشد لی بعد از لحظاتی آنها را بیرون میدهد، هنوز اطلاعات کافی از آن در دسترس نیست.

5. کی برد : وسیله ای است که هر مشنگ به شدت بر سر آن میکوبد ودر حالی که حتی حروفهای مختلف را در کنار هم ننوشته اند از آن به شدت لذت میبرند.

6. جام جهانی : شیوه ای بسیار خطرناک که به محض شروع در تمامی خانه های مشنگها و صحبتهای آنها وجود دارد و به شدت کنترل نشدنی خواهد بود.

7. کنکور : رقابتی بسیار فشرده برای سرکار گذاشتن افراد بیکار.

8. سربازی : مانعی بسیار قوی دقیقاً در زمان پیشرفت .


بازم خواستی بگم


3. در يك بند عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (16 نمره)


مری باود که از آخرین ماموریت سری خود بازگشته بود در حال خرید از مغازه ای بسیار تاریک و مخوف بود که صداهای وحشتناکی از بیرون آنجا به گوشش رسید، فریادهای ضجه‌ی یک مرد و خنده های سرسام آوری که ذهن خسته‌ی آورا بیش از بیش مجروح می‌ساخت.

او به سرعت از مغازه بیرون رفت، این وظیفه‌ی عادی او بود که به کمک افرادی که احتیاج به وی داشتند بشتابد اما این نیازمندی در حالی بود که او در هیبت یه شهروند عادی در آن خیابان قرار داشت و هر گونه عکس العمل غیر عادی هویت او را لو میداد، اما در این بین چیزی که نظرش را به شدت جلب کرد این بود که فرد مورد تهاجم اصلاً از جادویی برای دفاع از خود استفاده نمیکند، گویا او یک فشفشه و یا یک مشنگ بود.

مری در همین افکار بود و به سرعت حوادث را تجزیه و تحلیل میکرد که ناگهان مرد عجیب به طرف او دوید و پشت او پنهان شد و فریاد زد:

- کمک... کمک آقا من... من بین اینا گیر افتادم، اضلا نمیدونم کجام، اینا مثل اینکه آدم عادی نیستند، اصلا کل اینجا عادی نیست دارن من رو از دور...

مری در لحظه ای بسیار کوتاه مسائل موجود را در نار هم گذاشت و چوبدستیش را در کنار صورت مشنگ گرفته و وری را به آرامی بر زبان آورد، مشنگ نیز تکان کوچکی خورده و بدون هیچ حرکتی بر روی زبان افتاد.

بعد از ساکت شدن مرد مشنگ مری اوضاع را به دست گرفته و بر سر چند جادوگر جوان فریاد زد:
- احمقها... این چه کاریه که شما دارین با یه مشنگ میکنین؟ میخواین وزارت نابودتون کنه؟ من خودم یه مشنگ زاده ام و هیچ وقت اجازه نمیدم شماها...

مری هنز حرف خود را به پایان نرسانده بود که جادوگران محل را ترک کردند، مری میدانست که با صحبتهای دو پهلوی خود توانسته هم مرد جوان را از شکنجه ها رهایی دهد و هم هویت خود را فاش نکند.


ساعاتی بعد مرد مشنگ در یکی از کوچه های فرعی شهر لندن از خواب برخاست. او در کنار دیوار افتاده بود و هیچ ذهنیتی نسبت به اتفاقات چند ساعت اخیر خود نداشت.


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹

الکساندر پردفوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از دست رفته کسی که با الکس کل کل کنه! :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 152
آفلاین
تکلیف اول : دو نكته ديگر در آخر متن اضافه كنيد (6 نمره)

- هرگز به آنها فحش های جادوگری از جمله غول غار نشین و ... ندهید .

- سعی کنید اگر حرف های آنها را نفهمیدید تنها به آنها بگویید "حق باشماست" یا "شما درست می‌گین" !

تکلیف دوم : ليستي مناب از چيز هاي معمول مشنگ ها و وسايلشان تهيه كنيد كه شامل 5 مورد باشد (10 نمره)

جارو برقی : وسیله‌ای با صدای مهیب و ترسناک که هر چیزی را می‌مکد و کلا به هیچ دردی نمی‌خورد !

خودکار :‌ یه چیزی هست تقریبا معادلا قلم پر ما جادوگران ! مشنگا باهاش می‌نویسن .

نمکدان : وسیله ای بسیار بوق که مشنگ ها برای نمک زدن به غذا از آن استفاده می‌کنند . ( من نمی‌دانم که چطور نمک را داخل آن می‌کنند چون سوراخ هایش بسیار ریز است ! )

چراغ قوه : وسیله‌ای که موجب ایجاد نور می‌شود . این وسیله همانند ورد لوموس عمل می‌کند !

یخچال : وسیله‌ای که تنها به درد شکمو‌ها می‌خورد ! ( از کارایی دقیق این وسیله اطلاعات دقیقی در دست نیست ! )

تکلیف سوم : در يك بند عكس العمل خود را در مقابل يك مشنگ كه در كوچه دياگون هاج و واج است و از شما كمك ميخواهد را شرح دهيد (16 نمره)

مرد که دهانش مثل یک غار باز مانده بود از پشت ویترین به جاروی آذرخش خیره شده بود . او با دقت به حرفهای دو پسربچه که در داخل مغازه بودند گوش سپرد :

- این آذرخشه ! اگه مامان بذاره بخرمش می‌رم توی تیم کوییدیچ هافل !

- هافل چیه باو ! فقط و فقط و فقط تیم ریون ! ریونکلا برنده می‌شه ! مطمئن باش ! صبر کن من پولامو جمع کنم و آذرخشو بخرم ؛ بعد بهت نشون می‌دم !

مرد که هاج و واج مانده بود با خود گفت: « چی ؟! این دوتا فسقلی چی می‌گن ؟! دیوونه شدن ؟! آذرخش ؟! کوییدیچ ؟! هافل ؟! ریون ؟! ریونکلا ؟! این حرفا دیگه چه معنایی می تونه داشته باشه ؟! »

در همین هنگام الکساندر که تازه به آنجا آمده بود گفت : « چیه آقا ؟! چیزی شده؟! نکنه می‌خوای دزدی کنی ؟! هان ؟! هان ؟! هان ؟! »

- نه آقا دزدی چیه ! ببخشید شما می‌دونین کوییدیچ چیه ؟! ریون چطور ؟! هافل چی ؟!

الکساندر در عرض یک ثانیه فهمید که آن مرد یک ماگل است . او بلافاصله به یاد حرف‌های معلمش لودو بگمن افتاد و به مرد گفت : « کوییدیچ اسم یه بستنی فروشیه ! ریون هم یه جور غذای خارجیه ! هافل هم یه چیزی هستش دیگه ! شما زیادی سخت نگیر ! بیا بریم با هم یه نوشیدنی بخوریم ! » الکساندر در حالی که سعی می‌کرد توجه آن مشنگ را از مغازه ی جارو فروشی برگرداند او را با خود برد !


ویرایش شده توسط الکساندر پردفوت در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۶ ۱۱:۴۳:۳۵

"Only Raven"







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.