هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
جلسه اول


از کلاس سر و صدای زیادی بلند بود . نیم ساعت از وقت کلاس می گذشت ولی از استاد الفیاس دوج مدرس تاریخ جادوگری خبری نبود و شاگردان از سر و کول هم بالا می رفتند.
چند دقیقه بعد مدیر ایگور به همراه یک بانوی متشخص و " های کلاس " وارد کلاس شد و رو به شاگردان کرد و فرمود : امروز استاد دوج به علت سفری ضروری که براشون پیش اومده نتونستن بیان و به جای خودشون پروفسور جینی ویزلی رو فرستادن که از اساتید برجسته دانشگاه ماگلی و جادوگرانی می باشد که لطف کردن و به مدرسه ما اومدن .
سپس رو به جینی کرد و گفت : پروفسور این شما واین هم شاگردان زرنگ آموزشگاه ما .
و سپس از کلاس بیرون رفت و در را بست .
پروفسور ویزلی که کیف سامسونت معروفش را در دست داشت به سمت جا استادی رفت و شاگردان با دهان باز استاد را مشایعت می کردند . کیفش را را روی میز گذاشت و سریع پروژکتور و لب تابش را که یار دیرینه اش بود از آن خارج کرد و روشن نمود . سپس رو به شاگردان با حالتی استادانه گفت : دختران و پسران من ، وقت تنگ است و باید سریع بود . هرچه سریع تر دفتر و خودکار خود را حاضر کنین و از عرایض بنده نت برداری کنید...
که یکی از شاگردان که عینک کلفتی بر چشم داشت از ردیف اول بلند شد و گفت : خ..خ..خانم ا..ا.. اجازه ... م..م..م..منظورتون همون پوستین و قلم پر خودمونه دیگه ، نه ؟؟
جینی که از هوش و استعداد شاگردش انگشت تحیر بر دهان نهاده بود فرمود : آری فرزندم. تو چقدر باهوش و ذکاوتی . اسمت چیست ؟
و آن شاگرد باهوش خود را معرفی کرد و با اشارت استاد بر جای خویش بنشست.
استاد بلند شد و با صدای ظریف و دلنشین درس را شروع کرد:
_ درس امروز ما در باره معرفی جادوگران و ساحره های تاثیر گذار در طول تاریخ جادوگرانی می باشد.
سپس بر روی پرده تصویری ظاهر شد .
شاگردان :

و جینی ادامه داد :
_ تصویری که می بینید مربوط به یک زوج جادوگره که در زمان خودشون از بهترینها بودند. جنگهای زیادی را رهبری کردند و خادم اربابان خود بودند. جادوگری که سمت چپ ایستاده و حالت گولاخانه ای گرفته و ردای سیاهی به تن داره سالهای سال مرگخوار بود و به لرد خدمت کرد و ساحره ایکه در سمت راست می بینید که نانچیکو در دست داده و در حال پرشه هم سالهای سال محفلی بود و به دامبلدور خدمت کرد. با اینکه هرکدوم از این دو نفر در جبهه مخالف هم بودن ولی بسوزه پدر عاشقی که این دو رو بهم رسوند و ثمره پیوندشون هم دختری بود که بعد از بزرگ شدنش جزو افتخارات هاگواترز شد و بعدها به وزارت سحر و جادو گماشته شد.
سپس برگه هایی را بین شاگردان پخش کرد و گفت : برگه هایی که دادم حاوی تکالیفی هست که برای جلسه بعد ازتون می خوام . البته از جلسه آینده پروفسور دوج در خدمتتون خواهد بود . فعلا بای
جینی وسایلش را در کیف جاسازی و بیرون رفت

تکالیف:
1-به سوالات زیر پاسخ دهید :
الف- نام جادوگر سمت چپی تصویرچه بود و چند مورد از خصوصیات ظاهری یا فعالیت های وی را بیان کنید ( 3نمره)
ب- نام ساحره سمت راستی تصویر چه بود و چند مورد از خصوصیات ظاهری یا فعالیت های وی را بیان کنید ( 3نمره)
ج- نام دختر این زوج چه بود؟ ( 2نمره)

2-رول کوتاهی از نحوه آشنا شدن این زوج خوشبخت بنویسید (20 نمره)

3-نام دانش آموز باهوش کلاس را با ذکر علت انتخاب خود بیان کنید؟ (2نمره)



ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۱ ۰:۳۶:۰۲

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
پروفسور الفیاس دوج این ترم تدریس درس تاریخ جادوگری رو بر عهده دارند .

کلاس ها پنجشنبه ها تدریس خواهد شد طبق برنامه زیر :

( 21 اردیبهشت ،11 خرداد ،1 و 15 و 29 تیر ،12 و 26 مرداد )

امیدوارم کلاس خوب و جذابی رو داشته باشید.

موفق باشید
مدیریت هاگوارتز !



ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۴ ۲۱:۱۹:۲۹

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۹

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
تکالیف :

1. فرض کنید که وارد کوچه ناکترن شدید و دارید توی اون کوچه قدم میزنید. چه چیزهایی مشاهده میکنید؟ ( 15 امتیاز )

در اولین ساعاتی که وارد کوچه ی ناکترن می شوید اولین چیزی که مشاهده می کنید،فضای ترسناک و رعب آور کوچه ی ناکترن می باشد که به خودی خود،برای ترسیدن کافی است!چند دقیقه ی بعد با ساحره ی کریه صورتی برخورد می کنید که دندانهایش زنگار بسته است و درطویل بودن بینی،روی پینوکیورا هم کم کرده است:ِD
و آنچنان نگاهی به شما می اندازد که مو به تنتان سیخ می شود.کمی جلوتر که نفس راحتی از خلاص شدن از ساحره را می کشید،به کافه ی نمور ودرب و داغونی بر می خورید که پاتوق انواع و اقسام جادوگران شرور وموذی ست و در حالی که در حال نوشیدن معجون های غیر قانونی هستند،نیشخند شیطانی ایی تحویل شما می دهند!در آخر هم با انواع جک و جونور های موذی و سمی و انواع اقسام عنکبوت و مار و عقرب و کلاه خفه کن و گردنبند سمی متوجه می شوید و از ترس قبض روح می شوید و سعی دارید از کوچه ناکترن بگریزید،اما هیچ جا را بلد نیستید!اما در همین لحظه سر و کله ی نیمه غولی به اسم هاگرید پیدا می شود وبه یاری شما می شتابد.در آخر هم،هفت پشتان را لعنت می فرستید و پشت دستتان را داغ میکنید که تا من باشم اینجا ها پیدام نشه!

2. تاریخچه کوچه ناکترن رو بنویسید. حداقل پنج خط. ( 5 امتیاز )

همونطور که استاد بادراد اشاره کردند، تاریخچه ی ساخت این که کوچه، به قرن ها پیش باز می گردد؛حدود 600 سال پیش.زمانی در دنیای جادویی خلا تفریحی برای جادوگران به وجود آمده بود وجو جامعه ی جادوگری تبدیل به جامعه ایی افسرده و مرده تبدیل شده بود.جادوگران هیچ خوشی نداشتند و هیچ معماری نبود که بتواند برای آنها یک مجموعه ی جادویی را به وجود بیاورد.در اون زمان وزیر سحر و جادو شخص بود به نام آلبرت دو نوسه،او تصمیم گرفت برای بهبود وضع جامعه به خارج از کشور سفر کند و با چندین معمار خبره در خارج صحبت کرد.ماهها از آلبرت خبری نبود،تا اینکه یک روز آلبرت با تیم عظیمی،متشکل از معماران و جادوگران خبره به لندن برگشت و پروژه عظیم کوچه ناکترن را به اجرا در آورد.ازآن زمان که مدت یک سال به طول انجامید کوچه ی ناکترن که اسمش به معنیه یکی از شهرهای روسی است،تبدیل به یک کوچه ی تفریحی و پر رونق برای جادوگران شد وبه این صورت بود که کوچه ی ناکترن به وجود آمد.


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۶ ۱۴:۱۷:۳۷

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۹

پانسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۸ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از خونمون.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
ج سوال1)همونطور که ویزلی خائن گفتش اول از همه فروشگاه برگین و برکز را می بینم.وقتی می رین توش پر از وسایل قدیمیه که نیروی سیاه زیادی درونشون نهفته است.دست فروش ها هم انواع گردنبند و انگشتر طلسم شده دارند.یک کتابخانه هم وجود دارد که درون آن پر است از کتاب هایی که از کتاب های بخش ممنوعه کتاخانه ی هاگوارتز هم سیاه ترن.حتی مغازه ای دارد که بسیار جالب است.درون آن چوب دستی هایی است که حتی اگر صاحب آن تا حالا طلسم ممنوعه امتحان نکرده باشد از طلسم لرد سیاه هم قوی تر است.
ج سوال 2)کوچه ناکترن توسط ابرکسس مالفوی(جد شوهرم)بنا شده.در اون موقع چون ایشون خام بودند از آنجا برای پیشرفت جادو برای بزرگ تر ها و کوچک تر ها استفاده می کردند.
20 سال بعد:ایشون متین و با وقار و عاشق جادوی سیاه شدند و مغازه ی بورگین و برکز را بنا نهادند. و آنجا را مکانی برای رشد و پرورش جادوی کامل سیاه کردند.جادوگران سفید هم که فقط بلدند
زحمت الکی بکشند کوچه دیاگون را که گنده تر بود با دست خودشان ساختند.


[siz


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۹

بیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۴ پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۴۸ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
از پناهگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
فرظ کنیدکه وارد کوچه ناکترن شدید.ودارید درونش قدم می زنید.چه چیز هایی مشاهده می کنید؟(15امتیاز)
اول از همه فروشگاه برگین و برکز که توش پر از وسایل جالبه.دوم جادوگرا و ساحره های کثیف که رداهای پاره به تن دارند.مغازه هایی که اجناس دست دوم با نیروی با حال دارن.دست فروش ها که وسایل سیاه ساده با نیروی فراوان سیاه دارند.و لوسیوس مالفوی.که کار و بارش اونجاست.
تاریخچه ی کوچه ی ناکترن را بنویسید.حد اقل پنج خط.(15 امتیاز)
خوب.کوچه ی ناکترن همونطور خود استاد فرمودند از 600 سال پیش ساخته شده است.این کوچه را برای اولین بار
نوه ی گودریک گریفیندور ونوه ی سالازار اسلیترین به وجود
آورده اند. در آن زمان این دو نفر فکر می کردند که با این کار دوستی آن دو مرحوم را ادامه خواهند داد ولی پس از آن که حقیقت روشن شد خون جلوی چشم نوه ی سالازار را گرفت و رفت یه آوادا کوماندا زد و کل خانواده ی گریفیندور مردند.و کوچه مال او شد و او اهداف سیاه جددش را برگزید و آن جا مکانی برای رشد جادوی سیاه شد.و نوه ی نوه ی گریفیندور برای انتقام کوچه ی دیاگون را بنا نهاد تا آنجا پر رونق تر از ناکترن شود.


آخرین دشمنی که بایدنابود شود مرگ استتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹

بادراد ریشو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۸ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱
از شیر موز فروشی اصغر آقا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
جلسه اول

کلاس تاریخ جادوگری، با تابلوی های قدیمی و کاغذ دیواری سیاه رنگش، یک احساس خیلی هیجان انگیز رو به دانش آموزانی میداد که در اولین جلسه کلاس تاریخ جادوگری نشست بودن.

در میان همهمه موجود در کلاس در باز میشه و بادراد ریشو ( صلی الله علیه و سایر شناسه هایش ) وارد کلاس میشه.
بچه ها :
مری : تو مگه استاد دفاع در برابر جادوی سیاه نبودی؟
بادراد دستی به ریشش میکشه.
- خب دیگه زندگی سخته قبول کن! تازه بعدشم تو حوزه تدریس دارم!

مری شونه هاشو بالا میندازه و بادراد ادامه میده.
- خب درس امروز تاریخ جادوگری در مورد ساخت کوچه ناکترن هست. شما حتما به کوچه دیاگون سر زدید و احتمالا یک نگاهی هم به کچه ناکترن انداختین. جایی که اینقدر ننه باباها میگن نرین. به خدا جایی نیست... فقط باید یک مقدار پلنگ بود.

بادراد سرفه میکنه و ادامه میده.
- کوچه ناکترن قدمتش از کوچه دیاگون بیشتر هست و حدود ششصد سال هست که ساخته شده. وقتی که کوچه دیاگون فقط آب و علف بود؛ کوچه ناکترن لاس وگاس جادوگر ها بود. پر از تفریح و خلاصه فسادی که الان هست رو نداشت. ولی دویست سال بعد، با ساخته شدن کوچه دیاگون در همسایگی کوچه ناکترن، باعث شد تا تمام مغازه های شیک و زیبا به دیاگون نقل مکان کنند و به مرور زمان ناکترن محل استقرار جانی ها و اشرار و اوباش شد.

بادراد یک نگاه به ساعت شنی روی میز میکنه و ادامه میده.
- خیلی خب. تکلیف بعدیتون رو میتونید از روی تخته یادداشت کنید.
و به سرعت از کلاس خارج میشه.

تکالیف :
1. فرض کنید که وارد کوچه ناکترن شدید و دارید توی اون کوچه قدم میزنید. چه چیزهایی مشاهده میکنید؟ ( 15 امتیاز )
2. تاریخچه کوچه ناکترن رو بنویسید. حداقل پنج خط. ( 5 امتیاز )




Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
تدریس تاریخ جادوگری توسط استاد بادراد ریشو
جلسه اول: 22 تیر ماه

*تا قبل از ارسال تدریس در تاریخ ذکر شده از ارسال پست خودداری نمایید.


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
گريفيندور: 28

گودريك گريفيندور: 29
دابی: 27

اسليترين: 8

سوروس اسنيپ: 15

راونكلاو: 0 امتياز

بدون شركت كننده

هافلپاف: 0 امتياز

بدون شركت كننده

***

تدريس به زودی ارسال خواهد شد!



Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۸

سوروس اسنیپ2old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۲۴ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
1. واكنش خانواده آلبوس سوروس پاتر را به قرار گرفتن او در گروه هافلپاف _ بر خلاف ساير اعضای خانواده _ در قالب يك رول توصيف كنيد. ( 15 امتياز )

خونه آسپ اینا

یکی از روز های تحصیلی بود و ننه بابای آسپ در حالیکه به پشتی لم داده بودن و بعد از هر قورت از چایی شیرینشون یک پک به قلیون می زدن چشم به راه اولین نامه از سوی پسرشون بودن که همین دو سه روز پیش به هاگوارتز رفته بود.
ننه ی آسپ : نیومد!
بابای آسپ : میاد!

ده دقیقه بعد!

ننه ی آسپ :
بابای آسپ موهایی که روی پیشونیش ریخته رو بالا میده: به زخم من الهام شده که میاد.

بعد از ساعت های متمادی...

شپلق!
یک عدد جغد خودش رو میکوبه به پنجره و املت میشه. یک نامه هم پرت میشه به داخل خونه.
ننه : آخ قربون پسرم بشم... بالاخره خبر مرگش رسید.
و میره و نامه رو باز میکنه و شروع به خوندن میکنه.

سلام ننه
من دقیقا تا یک روز قبل از مراسم با شکوه کلاه گذاری ایمان داشتم که میرم گریفیندور ولی وقتی که از قطار پیاده شدم هاگرید اومده بود استقبال ما. منو که دید بهم گفت چه موهای طلایی ای، چه چشمای خوشگلی ، چه پوست سفیدی. بیا با هم بریم کبله ام بهت چترمو نشون بدم. همون که درازه و خیلی معروفه!! منم خام شدم رفتم و خلاصه اونجا هاگرید چترش رو به من نشون میداد. میدونی ننه... از همون چترایی که نوکش تیزه. بعدش بهم گفت بیا جادو بکنمت منم که جادو ندیده بودم گفتم بیا بکن. اونم منو جادو کرد و اتفاقا من هم سخت کوشی از خودم نشون دادم حسابی! بعدشم کلاه فهمید که سخت کوشم تو این کارا منو فرستاد هافل.
دوست دارم خیلی زیاد.
به کله زخمی هم سلام برسون.


ننه : جیــــــــــــــغ!
و غش میکنه... اینجا جینی میمیره که چشم رولینگ کور بشه.

--------------------------

بقیه سوالا حسش نبود!



Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۸

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
1. واكنش خانواده آلبوس سوروس پاتر را به قرار گرفتن او در گروه هافلپاف _ بر خلاف ساير اعضای خانواده _ در قالب يك رول توصيف كنيد. ( 15 امتياز )

امروز اولین روز آغاز ترم تحصیلی جدید در هاگوارتز است،سرسرای ورودی پر شده بود، از انبوه دانش آموزانی که پشت میزها نشسته بودند وبا عجله صبحانه می خورند،تا برای اولین جلسه کلاسها آماده شوند.
آلبوس پشت میز گروهش نشسته بود وبا شورو اشتیاقی وصف ناپذیر، با ولع تمام در حال خوردن صبحانه اش بود. چند قدم آنطرفتر در گوشه دیگری از سرسرا جیمز با چهره ایی گرفته وناراضی پشت میز گروه گریفیندورنشسته بود ودر حالیکه دستانش را زیر چانه اش چسبانده است، با عصبانیت به بردار کوچکترش آلبوس خیره شده بود.
پس چند لحظه آلبوس با عجله از پشت میز بلند شد ودر حالی که پاکت نامه ایی را دست داشت، به سرعت از سرسرا خارج شد... چند لحظه بعد آلبوس یکی پس از دیگری از پله های سنگی منتهی به جغدانی بالا رفت ودر حالی که به شدت نفسش بند آمده بود، به درب ورودی جغدانی رسید وداخل جغدانی شد ...
در گوشه ایی از جغدانی، جغد کوچک خاکستری رنگی در حال خوردن موش کوچکی بود، که در آن لحظه با دیدن آلبوس هوهو کوتاهی کرد وبه طرف آلبوس آمد. آلبوس با مهربانی جغد کوچکش را نوازش کرد وگفت:
-سلام هوکی!چطوری دوست من، واست یه نامه دارم. باید به مامان وبابا برسونی .
هوکی هوهویی کرد و با چشمان کهربایی رنگ درشتش، با مهربانی به آلبوس خیره شد.
آلبوس پاکت نامه را از جیبش بیرون آوردو به آرامی به پای جغد بست. در همین لحظه صدای آشنایی از پشت سرش آمد که می گفت:
-این کار نکن آلبوس!
جیمز با چهره ی مغرورانه ایی در آستانه در ظاهر شد وبا بدخلقی به آلبوس زل زده بود.
آلبوس به پهنای صورتش خندید گفت:
-سلام جیمز!تو اینجا چی کار می کنی؟ می خوام واسه مامان و بابا نامه بفرستم ...می خوام بهشون بگم توی چه گروهی افتادم!
جیمز اخمی کرد وگفت:
-مامان وبابا زنده ت نمی زارن.
وسپس با عجله از جغدانی خارج شد...
آلبوس در حالی که با دلخوری رفتن جیمز را تماشا می کرد، به سمت جغد کوچکش رفت وپس از آنکه از محکم بود نامه اش به پای جغد مطمئن شد، جغد را راهی کرد وبا چهره ایی افسرده ونگران از جغدانی خارج شد...

در همین لحظه خانه پاتر ها

هری در مبل راحتی فرو رفته بود و در حالی که پشت نسخه ایی از پیام امروز پنهان شده بود،هر چند لحظه یک بار به جینی که با نگرانی در اتاق نشمین در حال قدم زدن بود، زیر چشمی نگاهی می کرد.
لی لی در پاگرد اولین پله نشسته بودو با کنجکاوی نگاهش را از هری به مادرش می انداخت ...پس از چند دقیقه هری سکوت طولانی ایی را که بر فضای اتاق ساکن شده بود را شکست وگفت:
-عزیزم چرا چند لحظه نمیشینی؟ تو واسه چی اینقدر نگرانی!؟
جینی در حالی که با نگرانی به منظره بیرون اتاق خیره شده بود گفت:
-تا الان باید نامه ش می رس...
در همین لحظه جغد کوچکی در آنسوی پنجره با اشتیاق در حال بال زدن بود ونوکش را به شیشه می کوبید وسعی در رساندن نامه ش داشت.
جینی با خوشحالی به سمت پنجره رفت و در حالی که جغد را به داخل می آورد، نامه را از پای جغد بیرون آورد وشروع به خواندن کرد... هر چه به انتهای نامه نزدیک میشد صورتش بیشتر در هم میرفت.
پس چند لحظه جینی با چهر ه ایی برافروخته رو به هری کرد وگفت:
-ببین آلبوس عزیز چه افتخاری واسه خانوادش به بار اورده، بیا بخون!
هری در حالی که هاج و واج به جینی خیره شده بود، نامه را از دست جینی گرفت وشروع به خواندن نامه کرد.
چند ثانیه بعد شلیک خنده هری تمام فضای خانه را پر کرد.
جینی با عصبانیت رو به هری کرد وگفت:
-به چی میخندی؟ کجاش خنده داره؟ چطور این موضوع رو به بقیه بگم!
هری در حالی که از شدت خنده به سکسه افتاده بود گفت:
-آلبوس افتاده تو هافلپاف؟ خوب مگه چه اشکالی داره عزیزم؟ ما نباید مثه آدمای محدود فکر کنیم !
آلبوس توی هر گروهی که باشه، باید بهش افتخار کنیم .
رفتارت درست مثل خانوده مالفوی شده! منطقی باش.
بهتره جواب نامشو بدیم وبهش بگیم که چقدر خوشحالیم. مطمئنم اون الان خیلی نگرانه، در ضمن یه نامه هم به جیمز بنویس که آلبوسو اذیت نکنه !
جینی که به نظر آرام تر از قبل شده بود گفت:
-آخه ما همگی توی گریفیندور بودیم! من یه کمی شوکه شدم.اما حق با تو، بهتره زودتر جواب نامشو بدم ...وسپس با عجله از اتاق خارج شد...
هری رو به لی لی کرد وبا دیدن چشم های گرد شده لی لی وصورت متعجبش، لبخندی زد وگفت:
امان از دست این زن ها !
ودوباره پشت روزنامه اش پنهان شد...


2. ويژگی های رفتاری و ظاهری آلبوس سوروس پاتر را توصيف كنيد. 10 امتياز
چشمان سبز تیره مثل پدرش هری ومادر بزرگش لی لی، موهای مشکی و آشفته مثل پدرش .خجالتی،
آرام مهربان وکلی ویژگی های مثبت دیگه


سوال تشويقی:

1. لقب مناسبی برای آلبوس سوروس پاتر ارائه كنيد. 2 امتياز ( از دادن القاب تكراری پرهيز كنيد. )


آلبوس با تعصب!


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۵ ۲۰:۰۸:۳۲

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.