خانه ریدل از هر سوی خانه چرک آلود و غبار گرفته ی ریدل رایحه و صدایی بلند می شد. از اتاق بارتی کراوچ صدای ترکیدن بادکنک ها، از اتاق ایوان، صدای دوش حمام و بوی شامپو، از اتاق بلاتریکس صدای تمرین واژه "کروشیو" با تلفظ ها و لهجه های گوناگون ! نجینی از مقابل درب سوراخ دار و چوبی در حالیکه پاکتی به نیش گرفته بود، از روی پله ها می خزید و خود را به طبقه دوم می رساند. روی پوست سبز رنگش لکه های برجسته سرخ رنگی دیده می شد. فیسسس فیسسس کنان خود را به پشت درب اتاق لرد سیاه رساند اما از چند متری آن درب برایش کنار رفت و با خزیدن به سمت لرد سیاه رفت که پشت میزش نشسته بود و با روزنامه صورتش را پوشانده بود. روزنامه را پایین آورد، روی چشمان مار مانندش عینک آن کله زخمی خودنمایی میکرد و روی صورت سفیدش لکه های سرخ رنگ و برجسته. با عصبانیت عینک دایره ای را از روی صورتش برداشت.
«از دست تو نجینی. من و تو حالا با این آبله مرغون تاریکی بی علاج چه کنیم آخه؟ »
«فیسسسسس فاسسس فیشافس... »
«بله میدونم درمانش آب دهن قوی ترین و شریف ترین جادوگره... من کوتاه نمیام که برم دامبل تف کنه روی صورت ما دو تا این آبله بپره. خب؟ چیه این پاکت نامه نجینی ؟! »
نجینی در حالیکه پاکت نامه را روی میز انداخته بود، به دور پیکر لرد سیاه می خزید و دیوانه وار تکرار میکرد:
« فیسسسس فیسسسس فووووش فووووش...فیسسسس فیشششش »
« آآآآآ ! که اینطور ! ظاهرا پیرمرد خرفت تصمیم گرفته خودشو تسلیم کنه... البته مطمئن نیستم نجینی !
»
پاکت نامه را میان انگشتان لاغر و نوک تیزش چرخشی داد و با ملایمت آن را در سر میز خود قرار داد. سپس با نعره گفت:
«پیش مرگان ارباب !
»
در کمتر از یک ثانیه بارتی کراوچ از درون لونه موش کنار شومینه بیرون پرید و جلوی میز زانو زد. سپس ایوان با پیکری لخت و کف آلود و موهایی آغشته به شامپو از درون لوله کشی اختصاصی خون گلاسه لرد سیاه (واقع در کنار میزش) بیرون پرید و پس از او بلاتریکس با رگبار کروشیو درب اتاق را خرد کرد و در مقابل لرد سیاه زانو زد و برای سلامتی شان اخگرهای کروشیو را به در و دیوار شلیک می کرد. ارباب از روی صندلی اش بلند شده بود، پشت به آن سه بود تا صورتش را نبینند، سپس با صدایی افتخار آمیز گفت:
« بمیرید در راه من ! در راه ارباب تان ! در راه لرد سیاه ! باز کنید به نوبت نامه رو. بوش میاد سه مرحله پذیرایی داره. »
بارتی به ملایمت پاکت نامه را باز کرد، نامه را بیرون کشید و در دستان لرد سیاه قرار و با نهایت ادب به عقب رفت و در کنار ایوان و بلاتریکس ایستاد.
ایوان: « ارباب ! فک کنم پیاز داغش زیاد بود.
»
سه اخگر سفید لرد سیاه تا زیر زمین خانه ریدل سه پیش مرگ را دنبال کرد و موجب شد تا هر سه بار دیگری لرد را با نجینی تنها بگذارند. نامه تا شده را باز کرده و شروع به خواندن آن کرد:
روز بخیر تام
هوای خوبیست. نه؟ البته نمیدونم چه بلایی سر ابرای لیتل هنگتون آوردی که همیشه مثه خودت تاریک و مرموزن. بگذریم. ما اینجا یک منافق داریم که خیلی هم تمایل داریم تا حال اساسی ای بهش بدیم. اما از اونجا که نیروی خودمون بوده و در مرام ما نیست که صد به یک هلاک کنیم امثال شمارو، بهش این فرصت رو میدیم که در رکاب عشقش (یعنی تو) باشه و طی دوئل من شخصا حسابشو برسم. جانور خوبیه. به زودی با جغد پیشتاز میفرستمش. آشناس. مینروا مک گونگال خودمونه. تا حدی هم شیطانی پیشرفت کرده که به انواع موجودات شیطان صفت هم ذات خودت تبدل میشه هر دقیقه. اینم باشه ارفاق ما به شما تا نیروهاتون تقویت بشه و تا بعدا بتونید برای ما محفلیون لایی بکشین توی آسمون !
استاد شما
آلبوس دامبلدورخانه شماره 12 گریمولددامبلدور با نگرانی مینروا را درون جعبه بسته بندی میکرد تا برای پست آن را تحویل جغد صورتی و ریش دار لب پنجره اتاقش دهد. آه عمیقی کشید و به فاکس (ققنوسش) خیره شد که روی میز کنار تختش چرت میزد. با تاسف گفت:
«فاکس تو شاهد باش...هوی با توئم جونور...استوپیفای...وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن...شاهد باش... که اینا مجبورم کردن که این زبون بسته رو بفرستم پیش تام. امیدوارم بتونم روزی با معجون عشقی، چیزی مگی را برگردونم به محفل خودمون !
»
سپس آه عمیق دیگری کشید. بسته را با طناب نقره ای و درخشانی به گردن جغد لرزان بست و او را از لبه ی پنجره هل داد.....
------------------------------------------------------------------
دوستان آبله مرغون تاریکی لرد و نجینی فراموش نشه و اینکه لرد جلوی خود مرگخوارانش هم صورتش رو نشون نداد تا کسی نفهمه (پشت روزنامه قایم شد). مشکل دو طرفه اس...