هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
1. به خاطر غروب ناگهانی عمر دراكو و از اين حرف ها، به اسكورپيوس مالفوی، تنها بازمانده‌ی آن مرحوم بدبخت بيچاره‌ی بی‌شعور، تسليت بگين! ( 2 امتياز )

اسکور جان تسلیت منو قبول کن. باور کن دیشب ساعت ها گریه کردم.

2. رولی بنويسيد كه در اون اسكورپيوس مالفوی به عنوان پسر دراكو، بياد و با كمك گياه رگال، از كينگزلی انتقام بگيره. ( 23 امتياز )

نصف شب بود و هیچ جنبنده ای حرکت نمی کرد بجز جنبنده ی بزرگی که اسمش آدم بود و اسم فرعیش هم اسکورپیوس مالفوی بود.() اسکورپیوس در ذهنش نقشه های شومی داشت اما باید این کار را می کرد و وظیفه فرزندی خودش رو ادا می کرد.

اسکور در کلاس گیاه شناسی را باز کرد و از گیاه رگالی که یک برگش پدر او را به کشتن داده بود () دو برگ برداشت و به طرف اتاق کینگزلی رفت.

تق تق (افکت در زدن)

-کیه؟ کیه؟ چیه؟

-منم پرفوسور کینگزلی، اسکورپیوس مالفوی.

در باز شد و هیکل گنده ی کینگزلی نمایان شد.

-چی میگی؟

-سلام استاد. یه سوال در رابطه با معجون شناسی داشتم و چون شنیدم از هر انگشت شما یک هنر می باره گفتم از شما بپرسم.

- بیا تو.

اسکور داخل اتاق شد. اتاق بسیار بهم ریخته بود و اشیای عجیب و غریب بسیاری در اتاق بود. اسکور چشمش به کیف پول نیکلاس که روی میز غذاخوری بود افتاد و یادش آمد که نیکلاس یک هفته بود کیفش را گم کرده بود.

-استاد اون کیف نیکلاس نیست؟

-ولش کن اون که به گریفندور رفته و شده یکی از بنا کننده های هاگوارتز، پس این کیف دیگه مال اون نیست.

کینگزلی اسکور رو دعوت به نشستن روی مبل کرد و اسکور رویش را از اشیایی هچون: یکی از مدال های روفوس، امامه ی کورییل، شلوار آنتونین، عروسک رز برگرداند.

کینگزلی گفت:خب بگو عزیزم.

-استاد می خواستم بگید این ها برگ های درخت سیب جادویی هستن یا نه؟ چون پرفسور پای گفته باید بخورید تا تشخیص بدید و من هم خوردم اما مطمئن نشدم.

-آفرین اسکور جان دنبال خوب کسی اومدی. یادمه یه زمانی صادر کننده ی این برگ ها بودم.

کینگزلی برگ را به طرف دهنش برد و خورد.

-وای موهام چقدر گشنگه، وای من چه خنگم، صدام چقدر گشنگه، من بعضی وقت جامو خیس می کنم، من خوشگلم............وای این برگ چه خوشمزه هست................

و به این ترتیپ کینگزلی به سزای عملش رسید و اسکور انتقام پدرش رو گرفت.


3. گياه رگال رو يك جادوگر سياه پديد آورد و اون رو در سراسر دنيا پخش كرد، گرچه خوشبختانه اين گياه ديگه كاملا" مهار شده. در مورد اون جادوگر سياه و نحوه‌ی پديد آوردن گياه به طور مختصر توضيح بدين. ( 5 امتياز )


گودریک گریفندور در این فکر بود که بود که یک گیاه بسازد تا هرکی از خورد، گیج شود. تحقیقات گودریک گریفندور با موفقیت به پایان رسید و او گیاه را پروش داد اما سالازار اسلیدرین تحقیقات او را دستکاری کرد و باعث شد این گیاه باعث مرگ افراد نیز بشه و هلگا که از این نقشه شوم سالازار بو برده بود در روزی که گودریک از این گیاه خورد و شروع به چرت و پرت گفتم و بار دیگر عزم خوردن کرد جلوی گودریک رو گرفت و جانش را نجات و به خاطر این فداکاری هلگا، گودریک گریفندور هر پنجشنبه به خاطر هلگا خرما خییرات می دهد.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
دانش آموزان در حالی كه از روز جمعه منتظر ورود كينگزلی به گلخونه بودن، روی زمين افتاده بودن و به شكل متوالی و با اين حالت دهنشون رو به اندازه‌ی قطر دهن گوريل انگوری باز می‌كردن . تا اين‌كه بعد از بيست و چهار ساعت ديركرد، كينگزلی شكلبوت، استاد درس گياه شناسی وارد گلخونه شماره‌ی يازده شد و لبخند زنان به دانش آموزان كاملا" سرحال و شاداب كلاسش چشم دوخت :
- سلام بچه ها! ببخشين يكم دير شد! از اين به بعد سر وقت ميام!

در همين لحظه دست اسكورپيوس مالفوی بالا رفت و رو به كينگزلی پرسيد:
- استاد، چرا اينقدر دير اومدين؟ بيست و چهار ساعته تو گلخونه منتظريم!

كينگزلی لبخندی زد و در حالی كه با احتياط گياه حجيمی رو از قفسه‌ی بزرگ كنارش برمی‌داشت، گفت:
- ديگه چی كار كنم اسكورپيوس؟ اين نت بگير نگير داره ديگه، ديروز وصل نمی‌شد!

كينگزلی بعد از گفتن اين حرف، گياهی رو كه برداشته بود روی ميز قرمز رنگ رو به دانش آموزان گذاشت و با حركت سريعی توسط چوبدستی اش، تكاليف بچه ها و نتايج اون ها رو به طرفشون فرستاد.

[spoiler=نمرات جلسه‌ی اول]هافلپاف: 24

نيكلاس استبنز: 23

اولا" توی رولت اون طور كه توی درس اشاره شده بود ماگما رو نابود نكردی! بعدش توی رولت غلط املائی و غلط نگارشی هم داشتی... سوژه هم خوب پيش نرفته بود... اين همه دلايل ميزان نمره‌ی كسر شده است.

فلورين فوتيسكو: 20

من منظورم اين بود كه جادوگر آفريقايی از ماگما استفاده كنه، حتی اگه تو متن سوال نگفته باشم، توی درس اشاره كردم... رولت هم جالب پيش نرفته بود، غلط املائی و نگارشی هم داشت...

اسكورپيوس مالفوی: 28

از درس توی رول خوب استفاده كردی... اما رولت مشكلی خيلی خفيف شده‌ی نفرات قبلی رو داشت، اما قشنگ بود.

رز ويزلی: 25

خوب بود. از متن درس هم خوب توی رولت استفاده كردی. داستانت قابليتش رو داشت كه بيشتر بهش بپردازی.

گريفيندور: 9 امتياز

روبيوس هاگريد: 26

خوب بود. به خاطر اشكالات نگارشی و يكم پردازش ضعيفت روی داستان ازت نمره كسر شد، ولی سوژه‌ی جالبی بود. يادت باشه ما علامتی به نام هزار نقطه نداريم . فقط سه تا نقطه بذار: « ... »

اسليترين: 9 امتياز

دراكو مالفوی: 28

اصالتت بخوره توی سرت !

راونكلاو: 0 امتياز


يه خسته نباشيد توپ به همه‌ی راونی ها می‌گم ![/spoiler]

- خوب، اميدوارم از نمرات راضی نباشين، چون من نهايت هدفم اينه كه با ديدن نمراتتون به هيچ وجه غرور بهتون دست نده .

كينگزلی با ديدن چهره‌ های غم زده‌ی دانش آموزان فهميد كه به هدفش رسيده و در حالی كه لبخند كمرنگی رو روی صورتش جا داده بود، انگشت اشاره‌اش رو به طرف گلدونی گرفت كه مدتی پيش اون رو روی ميز گذاشته بود و با لحنیشتاب زده تدريسش رو شروع كرد:
- خوب، من امروز وقت ندارم و در نتيجه سريع درسم رو می‌دم. كسی به جز مشكل چيز ديگه ای كه نداره؟

- نخير !

- خوب، پس به ادامه‌ی درسمون می‌پردازيم. اين گياهی كه جلوی روتونه...

نگاه دانش آموزان از صورت كينگزلی به طرف گياه بزرگ روی مير چرخيد...

- ... گياه فوق العاده خطرناكيه و اسمش رگاله. دراكو، ميشه خواهش كنم بيای و كمكم كنی؟

دراكو در حالی كه كمی نگران به نظر می‌رسيد، جواب داد:
- بله استاد.

دراكو با گام هايی بلند به طرف كينگزلی رفت و با نگرانی به رگال روی ميز چشم دوخت. كينگزلی در حالی كه لبخند می‌زد، گفت:
- دراكو، اگه ميشه اين گياه رو لمسش كن و در مورد كلفتی يا نازكی پوستش به بچه ها توضيح بده، اصلا" هم نگران نباش... هيچ اتفاقی واسه ات نميفته .

دراكو سرش رو تكون داد و با دستش رگال درشت هيكل روی ميز رو لمس كرد، در اين لحظه بلافاصله توضيحات كينگزلی شروع شد:
- هر كس كه قسمتی از بدنش به رگال بخوره به شدت مست ميشه و شروع می‌كنه به چرت و پرت گفتن و بعد از چند دقيقه تصميم می‌گيره كه رگال رو بخوره... اگه احيانا" رگال رو بخوره و كسی جلوش رو نگيره درجا می‌ميميره! الآن می‌تونين خودتون دراكو رو ببينين !

ملت همه به دراكو خيره شدن كه در حال انجام حركات پشتك بارو بود و با صدای بلند، همون طور كه كينگزلی گفته بود به شكل متوالی و پيوسته در حال بلغور كردن چرندياتی بود:
- من چقدر خرم... من عاشق بوی معطر كثافت كاری شرت مرلينم... من چقدر احمقم، من چقدر بی‌شعورم، من جقدر اسكورپيوسم... من چقدر گوش درازم، من چقدر مو طلايی ام...

ملت:

در اين لحظه دراكو با شيرجه‌ی بلندی روی گياه پريد و با صدای بلندی گفت:
- من بايد تو رو بخورم ای رگال! ای خوشمزه! ای جيگر!

و به اين ترتيب دراكو بعد از خوردن گياه، به ملكوت اعلی پيوست و كينگزلی هم در حالی كه تكاليف رو با چوبدستيش روی هوا نقش بسته بود، از كلاس خارج شد و بچه ها رو با دراكو تنها گذاشت. ( به خاطر خستگی، با ماست مالی به سرعت داستان رو به پايان می‌رسونيم! )

مراسمی در بعد از ظهر روز دوشنبه، جهت تسلی روح آن مرحوم در بهشت زهرا برگزار خواهد شد!

تكاليف:

1. به خاطر غروب ناگهانی عمر دراكو و از اين حرف ها ( )، به اسكورپيوس مالفوی، تنها بازمانده‌ی آن مرحوم بدبخت بيچاره‌ی بی‌شعور، تسليت بگين! ( 2 امتياز )

2. رولی بنويسيد كه در اون اسكورپيوس مالفوی به عنوان پسر دراكو، بياد و با كمك گياه رگال، از كينگزلی انتقام بگيره. ( 23 امتياز )

3. گياه رگال رو يك جادوگر سياه پديد آورد و اون رو در سراسر دنيا پخش كرد، گرچه خوشبختانه اين گياه ديگه كاملا" مهار شده. در مورد اون جادوگر سياه و نحوه‌ی پديد آوردن گياه به طور مختصر توضيح بدين. ( 5 امتياز )



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹

دراکو مالفوی old7


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۰:۰۷ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
از گیل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

از یک جادوگر اصیل و با وقار مثل من بعیده که برای روح موجودی پست و حقیر کاری بکنه ولی چون امتیاز گروه سیاه و خفن اسلیترین برای من اهمیت داره این کارو انجام دادم که امتیازشو بگیرم!


2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )

دراکو وارد اتاق شد و بعn از یک تعظیم بلند بالا جلوی لرد زانو زد.
- اوه دراکو، تو باید به خودت افتخار کنی که ارباب برای ماموریت به این مهمی انتخابت کرده!
دراکو در دلش: میخوام صد سال سیاه انتخاب نکنه! آخرین دفعه که انتخابم کرده بود نزدیک بود بمیرم، مرلین به خیر بگذرونه ...
لرد مکثی کرد و ادامه داد: تو امروز این افتخارو کسب میکنی که به تنهایی یک مانع رو، هرچند خیلی کوچک از جلوی لرد سیاه برداری. اخیرا یک جادوگر آفریقایی سیاه سیاه(!) به نام گومبا لاگومبا دور خودش آدم جمع کرده و برای ارباب شاخ و شونه میکشه. تو وظیفه داری همین امروز به گینه بی صاحاب بری سرکوبش کنی و سرش رو برای ارباب بفرستی. روشنه؟
- بله ارباب!

یک ساعت بعد - گینه بی صاحاب

دراکو در عین ترس فراوانش با سرعت در جنگل های استوایی و سرسبز گینه پیش میرفت.
پس از مدتی پیش روی در جنگل انبوه به یک مکان نسبتا وسیع رسید که دور تا دورش درخت بود اما در خود حلقه هیچ درختی یافت نمیشد.
دراکو با احتیاط دور و برش را بررسی کرد، طبق اطلاعات لرد او باید به مقصد میرسید اما آنجا هیچ موجود زنده ای دیده نمیشد چه برسد به یک دسته جادوگر سیاه آفریقایی!

ناگهان با صدایی مهیب گلدانی غول پیکر حاوی یک گیاه گرسنه از ناکجا آباد پایین افتاد و اگر دراکو یک لحظه دیر میجنبید گلدان 10 تنی روی سرش خورد شده بود. دراکو نفس نس زنان از جایش بلند شد و دید دور تا دورش حصاری جادویی ایجاد شده و پشت آن جادوگرهای سیاه و چاق و عریان آفریقایی حلقه زده اند و میچرخند و آواز میخوانند.
تا به خودش جنبید تا با چوبدستیش آن ها را نشانه بگیرد ماگما دهانش را 2 متر و نیم باز کرد.
دراکو سریعا بی خیال جادوگرها شد و با یک حرکت چوبدستی میله ای به همان طول در دهان ماگما ظاهر کرد.
ماگما هر چه تلاش کرد نتوانست فکش را ببندد و دراکو سر خود را از داخل دهان او بیرون کشید و گفت: آوادا کداورا!
طلسم هیچ اثری روی ماگما نداشت...
دراکو تمرکز کرد تا طلسم ضد ماگما را به یاد بیاورد و در این مدت هم میله در دهان ماگما رفته رفته کج میشد تا بیرون بیاید ...
- ماگمائیوس
همین که ماگما نابود شد همه جادوگر ها با هم طلسمی به سوی دراکو فرستادند و او راه فرار را چیزی جز جسم یابی ندید.


بوق بر مدیران


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹

روژیا.پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۱ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
از از نا کجا آباد شهر رویا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

وایسا ..... فرستادم . الان در آرامشه



2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )
مثل همیشه روبیوس که عاشق انواع و اقسام موجودات عجیب و غریب بود در جنگل های بزرگ آفریقا مشغول قدم زدن بود . درخت های بلند همراه با میوه های بزرگی که از آن ها آویزان بود و از همه بدتر آفتاب سوزانی که کم کم داشت روبیوس را به فیله سوخاری تبدیل می کرد . تنها قصد هاگرید از آمدن به آن جنگل پیدا کردن گونه ای در حال انقراض از اژدهای آفریقایی بود
همان طور که هاگرید مشغول قدم زدن در جنگل بود ...............

- همون جا که هستی وایسا . نام ، شهرت ، پیشه ؟
- ها ، چی با منی ؟
- آ ......... با تو ام زود بگو این جا چه می کنی ؟
- هاگرید اول به ظاهر آن مرد که شبیه همه چیز بود به جز یه انسان نگاه کرد . صورتی که گویی با توت وحشی به رنگ سرخ در آورده بودن ، لباسی که از جنس پوست شیر بود و موهایی به رنگ مشکی . پس از مدتی تامل هاگرید به سخن در آمد و گفت :
- اسمم روبیوس هاگریده و تو هاگوارتز .............
- چی ؟ تو جادوگری ؟
- بله . مگه چیه ؟
- چه خوب مدتها بود دنبال یه جادوگر می گشتم تا یه دوئل درست و حسابی باهاش بکنم .
- ببخشین مگه شما جادوگری تازه بعد از دوئل چی میشه ، یعنی هر کدوم بردیم از اون یکی چی بخواد ؟

هاگرید که خودش هم نمی دونست چرا این حرف رو زده بی آنکه به چهره آن مرد انسان نما نگاهی بکنه قدمی به عقب برداشت . سعی می کرد بدون آنکه توجه فرد رو به خودش جلب کنه دور بشه که :

- باشه ، فکر خوبیه . من یک جادوگرم که سالهاست در این جنگل خوفناک با اسرار باورنکردنی زندگی می کته ؛ تا حالا کسی نتونسته از زیر دست من جون سالم به در ببره . ولی خوب اگه من بردم تو باید تا آخر عمرت پیش من بمونی و سرانجام طعمه شیر های من شی و اگه تو بردی .
- من یک اژدهای آفریقایی می خوام .
- چی .............. باشه . شروع می کنیم .
هر کدوم 10 قدم به عقب برداشتن و پس از تعظیمی بلند بالا شروع کردند .
هاگرید که می دونست ممکنه در طول سفر خطری اون رو تهدید کنه یک ماگما درون کیف پوست اژدهای گسترش پذیرش گذاشته بود . آن را به مهارتی خاص درآورد و سر راه مرد آفریقایی گذاشت . پس از 20 دقیقه مرد که هرچی طلسم بلد بود به سمت ماگما فرستاد ولی چون تاثیری نداشت گفت :
من تسلیمم ...........................
پس از یک روز خسته کننده در حالی که روبیوس غلاده اژدهای زرد رنگش را در دست داشت درحال برگشت به هاگئارتز بود . و هنوز هم آن مرد آفریقایی در حال مبارزه با ماگما .



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
1. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

خب فرستادم...حالا چی؟

2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )

رز تشنه به سمت جنوب پیش میرفت...او می بایست راه زنده ماندن برادرش را می فهمید. و تنها کسی که این راز را میدانست ،جادوگر خبیث آفریقایی بود که در صحرای بزرگ آفریقا زندگی میکرد.رز به درختی رسید که در آن سوراخ بزرگی بود.به اندازه ی عبور یک انسان.ناگهان مرد آفریقایی از سوراخ بیرون آمد و گفت:
- چند سال داری دخترک؟
رز با شجاعت جواب داد:
- 12 سالمه.میخواستم که شما لطف کنید و راز زنده موندن هوگو رو به من بگین.من در عوض هر کاری براتون میکنم.فقط بذارین دادشم رو نجات بدم.
جادوگر خندید.خنده ای وحشتناک.سپس گفت:
-باشه کوچولو.من از زجر کشیدن دیگران لذت میبرم.میخوام با تو دوئل کنم.... بعد از یه مدتی اگر تو تونستی به من آسیبی برسونی برادرت رو درمان میکنم.اگر نه میمیری!اما یه شرط داره...باید خادم وفادار من هم توی جنگ باشه.اکسیو ماگما!

رز برای اولین بار وحشت کرد.ماگما خیلی خطرناک به نظر میرسید.اما با اعتماد به نفس گفت:
-باشه.شرطت هم قبول.میخوای شروع کنیم یا میترسی؟1....2....3!اکسپلیارموس!

چوبدستی مرد از دستش بیرون پرید.با لبخندی که بر لب داشت گفت:
-آفرین!صادقانه بگم...انتظار هر چیزی به جز اینو داشتم.برادرت درمان شد.میتونی بری.از همون راه برگرد و برو.

رز برگشت.تا پشتش را به مرد کرد ماگما دهانش را باز کرد و رز را بلعید.

یک لحظه دهان ماگا باز شد و در همین وقفه ی کوتاه رز با درد مندی فریاد زد:ماگمائیوس!
ماگما خم شد ،ضعیف شد اما از بین نرفت.آخرین کلمات رز که با صدای خفه به گوش میرسید این بود:
- هو...گو...


---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



بابا فداکار!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ شنبه ۴ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
1. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

همون طور که دستورش رو دادی توی دلم صلوات دادم!

2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )

خورشید وسط آسمان است.اسکورپیوس تنها و خسته در حالی که تنش خسته ی راه و چشمانش خسته از بیداری است همچنان چون کوه استوار در این طوفان شن گام بر می دارد.گذشتن از این بیابان برای پیدا کردن سنگی که ارباب از او خواسته کمترین کاری بود که می توانست برای ارباب انجام دهد.

در حالی که غبار چون شلاق بر سر و صورتش می زدند.ناگهان در درون چشمان شفافش که با نشستن غبار در آن کدر شده بود، پیکره ی سیاهی را از دور دید.پیکره دستش را به سمت او گرفته بود.اسکورپیوس در حالی که به سمت او گام بر می داشت صدا هایی عجیب می شنید.

-ای جوان تو تمام این مدت به سمت من حرکت کردی!من تا اینجا موانع مختلفی سر راهت قرار دادم اعم از طوفان شن و خیلی چیز های دیگر؛اما،این ایمان راسخت می خواهد تو را به کشتن دهد. برگرد و از این مکان دور شو!

این سخنان ریشه های امید را در دل اسکورپیوس ضعیف می کردند و ریشه های ترس و وحشت را در دلش می پرورداند تا آنجا که زمانی که در چند گامی مرد سیاه بود از حرکت ایستاد.ناگهان دوباره آن صدا به صورت مذابی از افکار در ذهنش پدیدار شد.

-آفرین جوان حال از همان راه که آمدی بر گرد.دیگر نه در راهت طوفانی است نه مشکلی!

اسکورپیوس زمانی که خواست یک قدم به عقب بردارد به یاد یک طوفان عظیم افتاد.طوفانی که حتی بزرگترین طوفان های زمینی نیز در برابر آن ناچیزند،طوفان خشم ارباب، با پا پس کشیدن دچارش می شد.پس چوبش را در آورد و فریاد زد:کیستی ای مرد دستت را باز کن!

ناگهان مرد دستش را باز کرد و باعث شد که اسکورپیوس چشمانش را ببند.انعکاس شدید نور باعث آزار می شد.بازتابی که از آن سنگ بود همانی که ارباب می خواست!

مرد دستش را چندین دور متوالی چرخاند.ناگهان گیاهی که بیشتر به یک درخت می ماند در جلوی ظاهر شد.اسکورپیوس با وحشتی که از درونش نشات می گرفت فریاد زد:این دیگه چه جور ماگماییه!

ماگما به نظر بسیار گرسنه می رسید.اسکورپیوس برایش طعمه ی خوبی بود!اسکورپیوس به او خیره شده بود.ناگهان شروع به دویدن کرد و در حالی که دور می شد فریاد زد:ماگماویوس!

طلسم بنفش رنگی از در هوا به پرواز در آمد و به ماگمای غول پیکر برخورد کرد اما نه تنها ماگما از ریشه کنده نشد بلکه بزرگتر شد.

اسکورپیوس سنگ را می خواست پس نتیجه گرفت باید به نحوه ای آن را از چنگ مرد در آورد پس تصمیم گرفت او را بکشد.فریاد آوادکاورایش فضای بیابان مشوش کرد.

جادوگر زمانی که طلسم سیاه در نزدیکی خود وردی خواند و طلسم آوادکادورا جذب چوبش شد!

در مقابل چشمان خیره و متعجب اسکورپیوس جادوگر طلسم را دفاع کرد.طلسمی که دفاعی ندارد!

اسکورپیوس دیگر برایش چیزی مهم نبود به سرعت به سمت مرد سیاه دوید و ناگهان زمانی که به چند قدمی او رسید از حرکت ایستاد.مرد سیاه دستش را باز کرد و گفت:دنبال این اومده بودی!حالا بگیرش!

اسکورپیوس با اعتماد به نفسی که در صدایش موج می زد گفت:باشه!

ناگهان اسکورپیوس به عقب پرید و در حالی که مرد توسط ماگما خورده شد،سنگ از دستش ول شد و اسکورپیوس آن را با وینگاردیوم لویوسا به سمت خود کشید.سنگ درخشان در درون دستان اسکورپیوس می درخشید و آماده بود که آن را به ارباب هدیه کند.


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ جمعه ۳ دی ۱۳۸۹

فلورین فورتسکوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰
از بستنی فروشی کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
1- روحش شاد بچه خوبی بود ..
2-

صبح اول وقت بود تازه آفتاب بالا آمده بود و همه جا رو کم کم روشن می کرد
مرد نسبتا چاقی در جنگل به طرف انتهای نا معلومش پیش می رفت قافل از مرد سیاه پوست قد بلندی که در تعقیب او بود و چشمان متضاد رنگ پوستش به چوبدستی آن مرد چاق که از جیب پشت شلوار مشنگی اش بیرون بود ، زل زده بود
آن مرد چاق فلورین بود .. کسی که در دهکده های دور افتاده به دنبال دستور عمل های مختلف بستنی بود
در یک صدم ثانیه مرد سیاه پوست به طرف فلورین حمله ور شد و چوبدستی فلورین رو برداشت و پا به فرار گذاشت
فلورین چند لحظه مات موند و با نهایت سرعت که چاقی اش اجازه می داد به سمت مرد سیاه می دوید
یک دفعه مرد سیاه انگار که به درختی خورده باشه ایستاد و برگشت و با چشمان سفیدش خیره به چشمان فلورین نگاه می کرد

فلورین از ترسش سرجایش خشک شد .. مرد سیاه دوباره پا به فرار گذاشت و فلورین از خشکی موقتی اش بیرون آمد و به دنبال شیئی بود برای حمله به مرد سیاه
یک دفعه سنگ بزرگی نظرش رو جلب کرد.. سریع برش داشت و نعره زنان در حالی که سنگ رو بالای سرش نگه داشته بود به سمت مرد سیاه که برای بار دوم ایستاده بود حمله ور شد
فلورین نعره می زد و بر سرعتش می افزود
هر لحظه نزدیک تر میشد
ده متر
پنج متر
یک متر

ناگهان مرد سیاه ناپدید شد
فلورین با نهایت سرعت که می دوید محکم به درخت روبه رویش خورد و با سر و صورت خونی بر زمین افتاد


تصویر کوچک شده

[b][size=medium][


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ جمعه ۳ دی ۱۳۸۹

نیکلاس استبنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۴ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۶:۰۱ شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
از جاهایی که شما نمی دانید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
1. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )
الهم صل الا محمد و ال محمد
2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )

رعد و برق هر چند لحظه شب را روشن تر از روز می کرد. باران هولناکی می بارید و در این میان جنگی بین دو بچه در شوروف وقوع بود. یک بچه ی انگلیسی و یک بچه آفریقایی!

نیکلاس استبنز (بچه انگلیسی) همراه خانواده اش برای تطیلات به آفریقای جنوبی آمده بودند. در مدت اقامت آن ها در ساحل دل انگیز آفریقا نیکلاس یک طوطی را با جادو رام کرده و مال خودش می کند اما آن طوطی حیوان خانگی یک دانش آموز آفریقایی بود.

_پدر رنگ پرش رو نگاه کن چه قدر قشنگه.

_آره زیباست.

_چشماش رو نیگا.

_نیکلاس ولش کن دیگه بیا صبحانه بخوریم. قراره بعد صبحانه بریم کوه.

_اومدم.

نیکلاس و پدرش به طرف اشپزخانه رفتند و شروع به خوردن صبحانه کردند. نیکلا در عرض 20 صدم ثانیه صبحانه خودش را خورد و از اشپزخانه بیرون رفت.

_

طوطی نبود. نیکلاس قبل از اینکه یک جیغ بکشد، نظرش به پنجره باز رو به جنگل افتاد و به طرفش دوید. یک بچه سیاه پوست در حال دویدن بود و در دستش شیئی رنگارنگ بود.

نیکلاس خیلی زود از خانه بیرون رفت و دنبال پسر رفت. کم کم درختان کنار نیکلا انبوه تر می شدند و ترس در وجود نیکلاس شعله ور می شد اما نیکلاس می دوید.

درختان آنقدر زیاد شده بودند که دیگر نور خورشید دیده نمی شد. جنگل روز را تبدیل به شب کرده بود.

نیکلاس در حال دویدن بود که ناگهان چیزی مانع او شد. نیکلاس نگاهی کرد. گیاهی سبز رنگ مثل کمربند او را گرفته بود و طرف خود می کشید.

_ولم کن لعنتی

اما ماگما یک گیاه بود و نمی دانست که نیکلاس چه می گفت. اگر هم می شنید و می فهمید هم توجهی نمی کرد و صبحانه خود را ول نمی کرد.

نیکلاس نمی دانست چه کار کند. چوبش را در آورد و هزارن طلسم فرستاد اما اثر نمی کرد. بسیار به گیاه نزدیک شده بود. چوبش را ول کرد و تنه درختی را گرفت.

گیاه با تمام قدرت نیکلاس را می کشید و نیکلاس هم درخت را ول نمی کرد. بیش از 15 سانت نیکلاس دراز تر شد.()

گیاه کم کم قدرتش کم می شد و بالا خره بعد 15 دقیقه نبرد جانانه تن به شکست داد.

نیکلاس چوبش را برداشت و می خواست به راه خود ادامه دهد و دنبال طوطی خود رود اما می دانست که در آفریقا گیاه خطرناک زیادن و برگشت.


هلگا


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۰:۱۴ جمعه ۳ دی ۱۳۸۹

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
انوار طلايی رنگ و درخشان خورشيد، از شيشه های گلخونه‌ی شماره‌ی 10 توی گلخونه می‌تابيدن و گرمای خفيف اما دل‌پذيری رو به كينگزلی و دانش آموزان هديه می‌دادن. كينگزلی، يه گلدون خاك گرفته‌ی سفالی اما بزرگ رو توی دست هاش گرفته بود و اون رو با احتياط روی ميز بزرگ قرمز رنگی كه جلوی دانش آموزان قرار گرفته بود، گذاشت.

- ببخشيد استاد، اون گياه توی گلدون چيه؟

- روح خرفت! وقتی درس رو شروع كنم می‌فهمی اين چيه! فهميدی؟

- بله استاد!

كينگزلی با عصبانيت پيوز رو از نظر گذروند كه كنار آنتونين توی هوا معلق بود و كنجكاوانه به گياهی خيره شده بود كه كينگزلی اون رو روی ميز گذاشته بود، گرچه كينگزلی خوب می‌دونست كه در پشت اون قيافه‌ی كنجكاو، چه شخصيت بی‌شعور و پليد و خبيثی مخفی شده .

- خوب، بچه ها! فكر می‌كنم معلم ها اون قدر در ترم های قبل با شما كار كرده باشن كه بتونيم از اين ترم كارمون رو در گلخونه‌ی شماره‌ی 10 شروع كنيم... گلخونه‌ای كه تقريبا" همه‌ی گياهانش فوق‌العاده خطرناكن. قبل از اين‌كه اسم اين گياه و كاربردهاش رو بهتون بگم، از پيوز می‌خوام كه خودش بياد كنار گياه واسته .

پيوز در حالی كه كاملا" از پيشنهاد كينگزلی راضی به نظر می‌رسيد، زيرزيركی با خودكارش خطی رو روی آستين آنتونين كشيد و به طرف گياه مورد نظر حركت كرد و كنارش واستاد و شروع به حرف زدن كرد:
- من می‌دونستم كه جناب استاد كينگزلی قابليت تشخيص اين مسئله رو دارن كه من از همه‌ی اين دانش آموزای بوقی بهترم و به همين خاطر من رو برای اين كار انتخاب كردن...

كينگز:

- ببخشين پروفسور، الآن من وظيفه ام چيه؟ بايد با اين گياه چی كار كنم؟

كينگزلی در حالی كه پوزخندی می‌زد، با حالتی تمسخر آميز و به آرومی گفت:
- الآن خودت می‌فهمی!

در همين لحظه صدايی از سوی گياه بلند شد و دهانه‌ی جلويی اش هم اندازه‌ با قطر دهانه‌ی دهن گوريل انگوری باز شد ( ) و پيوز رو در يك لحظه بلعيد و دوباره آروم گرفت. كينگزلی در حالی كه به شدت خوشحال به نظر می‌رسيد، رو به دانش آموزان گفت:
- نيازی نيس خوشحالی‌تون رو مخفی كنيد! يك دقيقه به همه‌تون اجازه می‌دم خوشحالی كنين !

ملت بلافاصله از جاشون بلند شدن و هورا گويان جيغ كشيدن، بشكن زدن، همديگرو بغل كردن، با هم رقصيدن و بقيه‌اش رو با اجازه سانسور می‌كنيم !

كمی‌ بعد:

كينگزلی رو به روی دانش آموزان ايستاده بود و در حالی كه لبخندی به لب داشت، شروع به حرف زدن كرد:
- اسم اين گياه ماگما است كه به زبان كنگويی يعنی آدمخوار. اما اين گياه همه چيز می‌خوره، يعنی به جز آدم، حيوون می‌خوره، گياه های ديگه رو می‌خوره و همون طور كه ديدين روح هم می‌خوره! انواع كباب ها و پيتزاها و حتی كثافت كار‌ی هم می‌خوره !

- ببخشين استاد، چرا اسم اين گياه به زبان كنگوييه؟

- آفرين هاگريد! سوال خوبی پرسيدی. 10 امتياز برای هافلپاف...

- اما استاد، من عضو گريفيندورم!

- باشه، پس ده امتياز از گريفيندور كم ميشه. ديگه هم ور نزن، من هر وقت دلم بخواد به هافلپاف امتياز می‌دم !

كينگزلی سرفه ای‌ كرد و بی‌اعتنا به چهره های خشمگين گريفيندوری ها ادامه داد:
- داشتم جواب سوال هاگريد رو می‌دادم. اين گياه در كنگو كشف شده و به همين دليل اسمش هم كنگوئيه. جادوگران آفريقايی معمولا" از اين گياه برای مبارزه استفاده می‌كنن و معمولا" موفق می‌شن دشمنانشون رو طعمه‌ی اين گياه بكنن. در قرن پونزدهم، در جنگی كه بين جادوگران اروپايی و آفريقايی انجام گرفت، اروپايی ها به خاطر اين‌كه اصلا" با اين گياه آشنايی نداشتن، متحمل شكست سنگينی شدن.

در همين لحظه رز دستش رو بالا برد و پرسيد:
- ببخشين استاد، چرا اين ماگما همه چيز رو نخورد؟ مگه شما نگفتين هر چی ببينه می‌خوره؟

كينگزلی:
- اين يه ماگمائه كه هر روحی رو ببينه در جا می‌خوره، اما شكم كوچيكی داره و به همين خاطر چون تازه غذا خورده تا يه ساعت ديگه خطری كسی رو تهديد نمی‌كنه و مطمئنا" به خاطر شكم كوچيكش ما رو نمی‌خوره! خيالتون راحت!

كينگزلی بعد از اتمام جمله‌اش و در حالی كه مخفيانه بيست امتياز ديگه به هافلپاف می‌داد ( )، چوبدستی‌اش رو به طرف ريشه‌ی ماگما گرفت. طلسم بنفش رنگی از نوك چوبدستی كينگزلی خارج شد و باعث شد تا ماگما با ريشه اش از خاك كنده بشه و محكم روی زمين بيفته.

- همون طور كه ديدين ماگما رو ميشه از بين برد. شما بايد ورد « ماگمائيوس » رو به طرف ساقه‌ی اين گياه نشونه بگيرين. اگه طلسم به ساقه اصابت كنه گياه درجا از بين ميره، اما معمولا" گياه های پيشرفته تر كه تو آفريقا پيدا می‌شن، ساقه هاشون به خوبی در مقابل طلسم جاخالی می‌دن و نابود كردنشون سخته.

كينگزلی لبخندی زد و از كلاس خارج شد و به دنبالش تكاليف روی هوا نقش بستن و بعد از چند لحظه كه دانش آموزان از تكاليفشون مطلع شدن، نوشته ها محو شدن.

تكاليف:

1. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۸۹

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
تدریس درس گیاه شناسیه در ترم دهم در روزهای جمعه توسط استاد كينگزلی شكلبوت

جلسه اول تدریس:جمعه 3 دی ماه

لطفا جهت آشنایی با قوانین و اطلاعیه های هاگوارتز تاپیک های قوانین هاگوارتز و تابلوی اعلانات را مطالعه نمایید.


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.