با ریتم عمو سبزی فروش خوانده شود:
دامبلدور: تامی، دلت میاد؟
لرد ولدمورت: بهــله!
دامبلدور: تامی جون دلت میاد؟
لرد ولدمورت: بهـــــله!
دامبلدور: آلبوس بمیره؟
لرد ولدمورت: بهـــــــله!
دامبلدور: من که جیک جیک میکنم؟
لرد ولدمورت: بهـــــــــله!
دامبلدور: تخم کوچیک میکنم؟؟
لرد ولدمورت: بهــــــــــــله!
دامبلدور: ایوان بمیره؟
لرد ولدمورت: بهـــــــــــــــــله!
دامبلدور: هوووم
... دالاهوف بمیره؟
لرد ولدمورت: نخـــــــــــــــــــــیر!
و اینطور شد که دامبلدور با قسم و آیه، مجددا توانست در خانه ریدل بماند. لرد ولدمورت و دامبلدور با خوبی و خوشی به اتاق های خوابشان رفتند. آنتونین بالای سر ایوان که خود را به مردن زده بود ایستاده بود ...
آنتونین: ایوان پاشو، رفتن!
ایوان:
آنتونین: بابا رفتن، نقشه مون شکست خورد!
ایوان:
آنتونین که دید ایوان واقعا باورش شده که مرده، یک کروشیو آبدار نثارش کرد. ایوان وحشت زده از جا پرید و حالا که دید بساط شوخی باز است یک آوداکداورا به آنتونین زد و آنتونین پخش زمین شد.
ایوان: ئه؟! آنتونین شوخی کردم!
آنتونین، آنتونین؟! نـــــــــه! خودش به درک اگه ارباب بفهمه چی؟ هوووی آنتونین! بابا شوخی هم حالیت نیست؟
و اینطور شد که ایوان فهمید آنتونین شوخی حالیش نیست و با آوداکداورا رسما مرده است. در همین لحظه روفوس و آگوستوس که از آن جا میگذشتند شرح ماوقع را از ایوان پرسیدند. آگوستوس که از چند و چون ماجرا اطلاع یافته بود به ایوان گفت:
_ خب این بهترین فرصته دیگه! ایندفعه یه مرده واقعی داریم و میتونیم رابطه لرد و آلبوس رو شکرآب کنیم! بخصوص که لرد روی آنتونین حساسه. نه؟ بد میگم روفوس؟