هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
1.شکل ظاهری ابراکسانی که در حیاط هاگوارتز دیدین رو وصف کنین!(خلاقانه)(10 نمره)

او بسی بسیار بزرگ بود به طوری که قدش دو برابر من و عرضش 5 برابر من بود. اولش با دیدن یال بلندش که از دو طرف گردنش اویزون شده بود و پای های بلند سیاه رنگش که چند تا رگه سفید توش بود ترسیدم. اما با دیدن دم لطیف ابریشم مانندش که مخلوطی از مو های سیاه و سفید و خاکستری بود ترسم ریخت.

2.جادوگران با چه افسونی اسب های بالدارشان را از دیده ها محو می کنند؟(5 نمره)
آنها باید در فواصل معینی از افسون دلسردی استفاده کنند.

3.اتونان به جز بریتانیا در کدام کشور محبوب است؟(5 نمره)
ایرلند.

4. رولی طنزی بنویسید که در آن جادوگری سوار گرانیان شده است و آن جادوگر از سرعت وحشت دارد!(10 نمره)
جرج آلن بدون فکر کردن به چیز خاصی در باغ قدم میزد. او هدفونی در گوش داشت و پاهایش را به زمین میکشید و میرفت. در اصل فقط از روی بیکاری و یکم کنجکاوی به آنجا آمده بود. او سوت میزد و میرفت. کنجکاوی اش برای این بود که شنیده بود اینجا اسب های بالداری هستن که خیلی جالب سواری میدن و دوستاش سوار اونا شدن.همین طور چرخ میزد که یک دفعه گرانیانی جلوی او سبز شد .
گرانیان:

جرج:

گرانیان:

جرج:

جرج همان طور بدون تو جه به زبون درآوردن های گرانیان راه خودش را ادامه میداد و زیر لب آهنگ "بگذر ز من ای آشنا" رو زمزمه میکرد.
ناگهان جرج بدون اطلاع با دماغ به گرانیان برخورد کرد و در حالی که گرانیا از خنده روده بر شده بود هدفون را در آورد و مات به اسب نگاه کردو باورش نمیشد بالاخره یکی از اسب ها را پیدا کرده.

جرج:
گرانیان:

جرج در یک لحظه تصمیمش را گرفت سریع دوربینش را در آورد و روی پایه ی چرخانش گذاشت تا دنبال اون بچرخه و فیلم بگیره. با یه جست بلند روی پشت گرانیان پرید ، با پا به کنار گرانیان زد و گفت:
- برو حیوون!

گرانیان از خدا خواسته راه افتاد.هنوز چند لحظه ای پرواز نکرده بودند که گرانیان اوج گرفت و با سرعت بیش 260 شروع به پرواز کرد.جرج که صورتش از ترس سفید شده بود وهمچنین حالت تهوع داشت از گرانیان پرسید:

-ببخشید.. .صفر تا صد شما چقدره؟

گرانیان پاسخ داد:
0.000000000000001 ثانیه!

صورت جرج رنگ به رنگ شد.به سختی دهانش رو باز کرد و با صدای لرزون گفت:
- من قبلا از ارتفاع و سرعت میترسیدم تا این که...نه صبر کن من هنوزم از سرعت و ارتفاع میترسم!

و در خاطرات خود فرو رفت.پدرش با سرعت دوچرخه ی او را هل داد و جرج غش کرد...سوار هواپیما شده بود و موقع راه افتادن آنقدر محکم دست هایش را به صندلی فشار میداد که انگشت هایش سفید شدند...ناگهان به زمان حال اومد.از هوش رفت و پایین افتاد. اما بر خلاف انتظار گرانیان او دوباره بالا اومد و شروع به پرواز و دنبال کردن گرانیان کرد..گرانیان به سرعت خودش اضافه کرد.جرج یه لحظه از گرانیان عقب افتاده بود اما لحظه ای بعد با سرعت برق از کنار گرانیان رد شد.
گرانیان:
پوز گرانیان کش اومده بود.این بوقی از او - یعنی گرانیان پر سرعت جهان- رد شده؟ به سرعت خودش اضافه کرد و اونو به 300 رسوند و از جرج رد شد اما یه لحظه بعد جرج با سرعت بیشتری از کنارش رد شد. گرانیان یک بار دیگر سرعت را بالا برد و به 330 رسوند اما باز هم جرج از او پیشی گرفت. گرانیان کم اورد. سریع از حرکت واستاد و به سمت زمین رفت. لحظه ای بعد هم جرج روی زمین بود. گرانیان گفت:
-بابا ایول! تو که بدون وسیله ی نقلیه روی منو کم کردی!چه جوری؟

جرج در حالی که رنگ به چهره نداشت گفت:
- قربونت که وایسادی!آخه کش شلوارم به سمت گیر کرده بود!!


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ۲۰:۳۲:۴۳
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ۲۰:۳۴:۴۲
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ۲۰:۳۸:۳۹


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
<<کلاس مراقبت از جانوران جادویی جلسه ی سوم>>

هوا ابری و دلگیر بود. بچه هایی که در کلاس مراقبت از جانوران جادویی بودند، همچنان در رابطه با مرگخواریت اسکورپیوس حرف می زدند؛یکی می گفت: معلومه دیگه از نسل همون مالفوی هاست باید هم مرگخوار باشه!

دیگری می گفت: خیلی هم سختگیره این سختگیری ها رو از اربابش یاد گرفته!

کلاس به همین منوال در پچ پچی آلوده به ترس و وحشت بود که ناگهان چشم ها از ترس گشاد و چهره ها سفید گشتند! چیزی که می دیدند وحشت آور بود. اسکورپیوس سوار بر یک تسترال درون کلاس بود. اسکورپیوس از تسترال پایین آمد. سر تسترال را نوازش کرد و بعد با خط درشتی روی تخته نوشت اسب های بالدار!

اسکورپیوس دستش را بر بدن تسترالش گذاشت و گفت: خب بچه این یکی از انواع اسب های بالداره! همینطور که از چهره های همه ی شما پیداست با این یکی کاملا آشنایی دارین و از شومیتش خبر دارین این اسب بالدار بسیار کمرنگه و همون جوری که می بینید سیاهه!

بچه ها همه با چهره های وحشت زده سری تکان دادند! اسکورپیوس لبخندی به لب آورد و بعد سوتی زد که یک اسب بالدار دیگر به درون کلاس آمد. تسترال بعد از چند ثانیه نامرئی شد و اسب کهر دیدگان وحشت زده ی همگان را پر کرد! اسکورپیوس شروع به توضیح دادن کرد: این یه اسب بسیار محبوب در بریتانیا شاید خیلی هاتون بشناسینش کسی هست اسمش رو بدونه؟

-اتونان!

صدای رز ویزلی بود! اسکورپیوس لبخندی زد و گفت: درسته! آفرین به تو رز این اسب بالدار رو هم که باهاش آشنا شدین و نوع بعدی اسمش هست ابراکسان که چون یک پالومینو غول پیکره و قدرت زیادی داره نمی تونستم بیارمش که از نزدیک ببینیش ولی توی حیاط مدرسه هست می تونین بعد از کلاس ببیندیش!

یکی بعد سوتی زد و قبل از اینکه سوتش تمام شود یک اسب خاکستری در کنار اتونان ظاهر شد. اسکورپیوس خندید و گفت: این اسب همینطوری که فهمدین بسیار تیزرو هستش! اسم گرانیانه! سواری با هاش اگه از سرعت نترسین خیلی کیف داره!خب ...

صدای زنگ به گوش رسید و اسکورپیوس با عجله تکالیف را روی تخته نوشت و بعد سوار تسترالش شد که دوباره در دیدگان ظاهر شده بود همه را وحشت زده کرده بود و از کلاس بیرون رفت!

بعد از رفتن اسکورپیوس و اسب های بالدارش بچه ها با چشم های ترسیده به تکالیفی که روی تخته نوشته شده بود خیره شدند!

1.شکل ظاهری ابراکسانی که در حیاط هاگوارتز دیدین رو وصف کنین!(خلاقانه)(10 نمره)

2.جادوگران با چه افسونی اسب های بالدارشان را از دیده ها محو می کنند؟(5 نمره)

3.اتونان به جز بریتانیا در کدام کشور محبوب است؟(5 نمره)

4. رولی طنزی بنویسید که در آن جادوگری سوار گرانیان شده است و آن جادوگر از سرعت وحشت دارد!(10 نمره)


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ۲۱:۲۲:۱۰

هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۷:۴۹ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
1. ققنوس ايرلندی

2. بارش بارون

3.

جان براون، جادوگر قد بلند، چهار شانه و زيبايی بود كه در محله‌ی شرينگ در لندن، كه يكی از محله‌های جادوگر نشين لندن در قرن بيستم ميلادی بود، زندگی می‌كرد. اكثر اوقات را بيرون از خانه و در ميان طبيعت زيبای اطراف لندن يا در خانه‌ی اقوام و دوستانش سپری می‌كرد.

در ساعت هشت صبح يك روز سرد و سوزناك زمستانی، جان چكمه‌های بلند، براق و سياه رنگش را به پا كرد، ردای كلفت و سرمه ای رنگش را بر شانه هايش انداخت و در حالی كه سنگينی چوبدستی جادويی‌اش را در جيب جادار ردايش به خوبی حس می‌كرد، خانه اش را به مقصد منزل يكی از نزديك ترين دوستانش ترك كرد.

« سلام جان! »

جان سرش را چرخاند و پيرمردی را ديد كه سر كوچه ايستاده بود و لبخند زنان او را صدا زده بود. جان جلو رفت و در حالی كه مثل پيرمرد لبخند محكم و پررنگی می‌زد، با صدايی لطيف و مهربانانه گفت: « سلام آقای ويلشر. خوب هستين؟ با اجازه من بايد برم، عجله دارم. »

آقای ويلشر، جادوگر مهربان و خوش‌روی همسايه‌ی جان براوان بود و او را مثل پسر خود و از اعماق قلبش، بسيار دوست می‌داشت: « موفق باشی جان... خداحافظ! »

« به اميد ديدار آقای ويلشر. »

جان اين را گفت و با سرخوشی به سمت خانه‌ی دوستش حركت كرد. هنوز نيمی از راه پر پيچ و خم مسير خانه‌ی دوستش را طی نكرده بود كه تمام سرخوشی آن روزش به نااميدی تبديل شد. از ميان بوته‌های تمشكی كه از كنارشان عبور می‌كرد، صدای آوازی بم و كلفت می‌آمد، آوازی كه به نظر می‌رسيد شنيدنش برای جان بسيار گران تمام شود، چشمان قهوه ای رنگ بزرگ درشت شده و نگاه ترسيده‌ی جان، به خوبی نشان می‌داد كه او می‌داند اين آواز يك نشانك است... آوازی كه به گفته‌ی سايرين، هر كس آن را بشنود خواهد مرد...

جان ايستاد و به بوته های تمشك نگاه كرد. سعی كرد دوباره به خودش مسلط شود. چه دليلی وجود داشت كه آواز آن پرنده نشانه‌‌ی مرگ باشد؟ چرا بايد به خاطر صدای آن نشانك آن قدر می‌ترسيد؟

صدای غرش ابرهای خشمگين و تيره، آواز نشانك را قطع كرد و باران، با زيبايی و شكوهمندی هميشگی اش باريدن را آغاز كرد. جان يك لحظه به نظرش آمد كه نشانك با سرش به آسمان اشاره می‌كند و به او چشمكی می‌زند، گرچه محال به نظر می‌رسيد، اما جان به همه چيز پی برده بود... آواز نشانك باران را در پی داشت، نه مرگ!



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۹

سرکادوگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۷ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۰:۱۲ جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
از عاشق كه ساعت نمي پرسن !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
1.نشانک به یک نام دیگر نیز معروف است آن نام چیست؟(5 نمره)
ققنوس ايرلندي !

2.آواز نشانک نشان از چیست؟(5 نمره)
بارش باران يهو !

3.رولی جدی بنویسید که مربوط به زمانی باشد که مردم فکر می کردند نشانک نشانه ی مرد است.این رول در مورد این باشد که کسی در یک روز زمستانی از میان لانه های نشانک ها رد می شود و با ترس خود در مقابل این آواز مقابله می کند و در نهایت متوجه می شود که این فرض اشتباه است.(20 نمره)

اگر تا ديروز از او درباره ي ايرلند نظرخواهي مي كردند بي شك آن را بهترين جاي دنيا ياد مي كرد ! كشوري زيبا با بار هاي گوناگون و زن هاي زيبا و سرگرمي هاي مختلف ! اما حالا كه خود را در دام جنگل هاي آن گرفتار مي ديد با خود مي گفت ايرلند آنققدرها هم زيبا نيست !
جنگل تاريك و سرد بود و هيچ جهنده اي در آن به چشم نمي خورد . ناگهان صدايي او را به خود آورد . سر تاس و بي مويش را به سرعت چرخاند . اين صدا به طرز عجيبي برايش آشنا بود ... اين همان صدا بود كه معشوقه اش براي آخرين بار شنيد ... معشوقه اي كه داغش در دل عاشق جوان ماند !
پرنده ي زيبا را در شاخه اي از درخت ديد . آواز پرنده زيبا بود و اگر مشنگي از آن اطراف مي گذشت محو آن مي شد و بيچاره نميدانست كه چه خواهد شد !!
نشانك از شاخه پريد و بر روي شانه اش نشست . حالا كه مي ديد آن پرنده آنقدرها هم ترسناك نبود ... ناگهان دردي در قفسه ي سينه ي خود حس كرد و سپس جسم بي جانش مانند پركاهي به زمين افتاد !

___________________________________________________

پي نوشت مهم : پروفسور عزيز ! با وجود اينكه شما در تكاليف آورده بوديد رولي بنويسيم كه در آن بي خطر بودن آواز نشانك را يادآور شويم من اين كار را نكردم ... در واقع نظر من با شما متفاوت است ... مادربزرگم با همين آواز جلوي چشمانم فوت كرد پس انتظار نداشته باشيد كه بگويم آواز آن فقط باران مي آورد ... آن روز هوا آفتابي بود !
در هر صورت به شما حق مي دهم اگر نمره ي كامل ندهيد ولي اين را وقتي متوجه ميشويد كه نشانك برايتان آواز بخواند !


ویرایش شده توسط سر کادوگان در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۷ ۰:۰۰:۴۶

هلگا معتقد بود ...

« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی [color=009900]نجابت و وقار[/c


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
من با مراجعه به کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها پست خودمو اصلاح میکنم!!نام دیگر نشانک:
ققنوس ایرلندی ه!!!!!

لطفا قبول کن!!! نکردی هم طوری نیست البته! اما سعی کن قبول کنی!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۹

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
از من بدبخت تر تو دنیا،تویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
تکالیف!

1.نشانک به یک نام دیگر نیز معروف است آن نام چیست؟(5 نمره)

نقل قول:
بچه ها این پرنده اسمش نشانک هستش.یک پرنده ی ایرلندی و بریتانیایی که بسیار خجالتی و کم روست.


از نظر من شباهت هایی به ققنوس داره و ماله یکی از اون دو کشوره پس من اسمشو میزارم:

ققنوس ایرلندی

2.آواز نشانک نشان از چیست؟(5 نمره)

نقل قول:
ناگهان نشانک به آواز در آمد و وحشت را در دل تمام دانش آموزان کلاس زنده کرد.اسکورپیوس که این ترس را می دید نگاهش را به آسمان تیره و پر ابر دوخت و گفت:البته الان مشخص شده که این فرض غلطه!کسی چتر با خودش دورد.
اره؟


و یا

نقل قول:
سکوتی به معنی پاسخ منفی فضای کلاس را پر کرد.اسکورپیوس خنده ای زد و گفت:پس همتون خیس می شید!سکوتی به معنی پاسخ منفی فضای کلاس را پر کرد.اسکورپیوس خنده ای زد و گفت:پس همتون خیس می شید!


نشان دهنده این است که نشانک قبل از باران یا هنگام وقوع باران صدا از خود در می آورد.

3.رولی جدی بنویسید که مربوط به زمانی باشد که مردم فکر می کردند نشانک نشانه ی مرگ است.این رول در مورد این باشد که کسی در یک روز زمستانی از میان لانه های نشانک ها رد می شود و با ترس خود در مقابل این آواز مقابله می کند و در نهایت متوجه می شود که این فرض اشتباه است.(20 نمره)

زمستان زیبایی بود.سقف خانه های دهکده هاگزمید پر از برف شده بود.کنار هر خانه ای یک درخت کریسمس با آویز های رویش پیدا بود.مردم روز کریسمس خود را گذرانده بودند و شب برای استراحت،به خانه هایشان رفته بودند.

مردی بلند قامت که ردایی سیاه بر تن داشت،در حال رفتن به خانه خود بود که به صورت اتفاقی از کنار لانه های نشانک رد شد.
صداهای بلند نشانک ،مرد را مجبور کرد که به سمت لانه ی آنها برود.
مرد کنجکاو بسیار ترسیده بود.وی فکر میکرد زمان مرگش فرا رسیده است.
ابتدا سعی کرد که به گونه ای صدای نشانک ها را خفه کند اما نتوانست.
کمی نگذشت که آسمان شروع به باریدن باران کرد.مرد فکر میکرد که امشب میمیرد.
راهی نداشت جز اینکه نشانک را بکشد.وردهای متعددی به سوی نشانک ها فرستاد و اون موجودات معصوم و آرام را کشت.
خنده ای بر لبانش نشست.ناگهان باران متوقف شد و دیگر اثری از صدای نشانکی نبود.
ناگهان دوباره صدای نشانکی بلند شد.مدتی نگذشت که دوباره آسمان شروع به باریدن باران کرد.

مرد به این موضوع پی برد و سپس به راهش ادامه داد و به سمت خانه اش حرکت کرد اما از کشتن نشانک های بیگناه افسوس میخورد.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۲ ۲۳:۲۶:۵۰

»»» ارزشـی گولاخ «««


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
1.نشانک به یک نام دیگر نیز معروف است آن نام چیست؟(5 نمره)
ققنوس ایرلندی

2.آواز نشانک نشان از چیست؟(5 نمره)
ریزش باران قریب الوقوع

3.رولی جدی بنویسید که مربوط به زمانی باشد که مردم فکر می کردند نشانک نشانه ی مرد است.این رول در مورد این باشد که کسی در یک روز زمستانی از میان لانه های نشانک ها رد می شود و با ترس خود در مقابل این آواز مقابله می کند و در نهایت متوجه می شود که این فرض اشتباه است.(20 نمره)

باران تندی می بارید و جک بسیار سردش بود اما می دانست که اگر دیر برسد اربابش با چوب جادویش یک کروشیرو نثارش خواهد کرد.

راه خانه ای که جک در آن برده بود از جنگل می گذشت. جنگل به جک نزدیک می شد و تاریکی بر هوای نچندان روشن چیره می شد. صداهای جیبی می آمد اما جک توجهی به آن نداشت.

صداها بیشتر شده بودند و نزدیک تر. جک دیگر نمی توانست بی توجه باشد. درخت ترس داخل قلب جک ریشه کرده بود.

او در تنه درختی لکه ی سیاه رنگی مشاهده کرد و انگار صدا از آن می آمد. صدا آنقدر وحشتناک بود که دل هر آدمی را به لرزه در می آورد اما جک با دیدن آن که صدا فقط از یک پرنده می آمد دیگر نترسید.

او نزدیک تر شد اما پرنده به آواز خود ادامه می داد.

جک می خواست نزدیک تر شود اما یاد وظیفه خود افتاد و با سرعت به راه خود ادامه داد.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
1.نشانک به یک نام دیگر نیز معروف است آن نام چیست؟(5 نمره)

علامتک!

2.آواز نشانک نشان از چیست؟(5 نمره)
نشان از هر چیزی ممکن است باشد به جز مرگ!

3.رولی جدی بنویسید که مربوط به زمانی باشد که مردم فکر می کردند نشانک نشانه ی مرد است.این رول در مورد این باشد که کسی در یک روز زمستانی از میان لانه های نشانک ها رد می شود و با ترس خود در مقابل این آواز مقابله می کند و در نهایت متوجه می شود که این فرض اشتباه است.(20 نمره)

برف شدیدی می بارید. باد هم میوزید و کلا اوضاع آب و هوایی خراب بود. اسکورپیوس در مسابقه ی کوییدیچ بعد از گرفتن اسنیچ با باد شدید از محل مسابقه دور شده بود و اکنون به سختی در باد شدید راه میرفت. جاروی وفادار و شکسته اش را در دست گرفته بود.حتی اگر یک نشانک روی شانه اش می نشست و آواز مرگ سر میداد او به راهش ادامه میداد. باید به محل مسابقه میرسید. حتما بازی هنوز ادامه داشت و هیچکس نمیدانست که گوی زرین دیده و گرفته شده است. در همین هنگام صدایی شنید... صدایی بم و زیبا... بعد از چند لحظه پرنده ای لاغر سیاه رنگ با سایه های سبز که قیافه اش بسیار غمگین بود نمایان شد. اسکورپیوس در لحظه ی اول فهمید که یک نشانک دیده است. به یاد آورد که عمو و پدر بزرگش 2 دقیقه پس از شنیدن صدای نشانک مرده بودند. خودش را برای مرگ آماده کرد. اما در لحظه ی آخر تصمیم به مقاومت گرفت. چهره ی روفوس ، رز ،کینگزلی و تمام دوستانش جلوی چشمش ظاهر شد. با شجاعت به راه خود ادامه داد. از جنگل خارج شد. او هنوز زنده بود. فهمید که مرگ در اثر صدای نشانک فقط تلقین است. او هنوز زنده بود. اما نشانک به دنبال او می آمد.اسکورپیوس دیگر ترسی نداشت. به همین خاطر نشانک در نظرش زیبا می آمد. نشانک جلو آمد. روی شانه ی اسکورپیوس نشست. اسکورپیوس انتظار هر چیزی را داشت. اما بر خلاف انتظارش پرنده لب گشود و گفت:

- تو پسر باهوشی هستی. فهمیدم که از من نترسیدی. از تو خواهشی دارم. لطفا در یک زمان مناسب به مردم بفهمون که من خطرناک نیستم. فقط همین رو میخواستم. این پر رو یادگاری نگه دار. اگر به من نیاز داشتی تو جنگل بیا و این پر را به هوا پرتاب کن. من همان لحظه ظاهر میشوم.
نشانک پر زد و رفت.

5 سال بعد

اسکورپیوس وارد جنگل شد. پر سیاهی را از جیب درآورد و به هوا پرتاب کرد. نشانک به سمت او پرواز کرد.اسکورپیوس به او گفت:

-الان وقتش رسیده است. من یک معلمم. امروز تو را به بچه ها معرفی میکنم. موافقی؟

نشانک سکوت کرد. اسکورپیوس دوباره پرسید. نشانک جواب نداد.
روی شانه ی اسکورپیوس نشست و با او به کلاس رفت. و بالاخره نشانک از عذاب نجات یافت. حالا دیگر حتی یک ذره شک در مورد کشنده بودن صدای نشانک وجود نداشت.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۷ ۱۴:۲۶:۲۲


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
با سلام!

من به طور کامل و جامع با شرح سوال و مشکل توضیح می دم که برای هیچ کسی ابهامی باقی نمونه!

شرح امتیازات جلسه ی اول

گریفیندور: بدون شرکت کننده صفر امتیاز!

اسلیترین: 12 امتیاز

دراکو مالفوی:15 امتیاز

سوال یک:پنج نمره ی کامل رو اخذ کردین تبریک می گم!

سوال دوم:از این سوال متاسفانه هیچ نمره ای کسب نمی کنین!اشتباه کردین در هر بار زایمان بین شش تا هشت بدنیا می آد!در مورد اینکه هیچ بچه ای بدنیا نمی آد ما گفتیم برقک داره زایمان می کنه نمی شه که بچه بدنیا نیاره!

سوال سوم:ده می گیری چون غلط املایی و خوب فاصله نگذاشتی و علائم نگارشیت هم مشکل داشت!

آگوستوس پای:21 امتیاز

سوال یک:قاعدتا نباید نمره ای بگیرین اما من به خاطر تخیل خوبتون بهتون سه می دم که یه حالت جالب رو تصور کردین!

سوال دو:نمره ی کامل رو به شما می دم.شوخی خوبی بود ولی بهتر بود از این شوخی استفاده نکنین چون بابتش می خواستم نمره کم کنم!(بیست تا سی رو می گم!)

سوال سه:نگاه کنین پستتون خیلی خوب بود ولی دو تا مشکل داره!یک من منظورم این بود که اتفاقی واسه کینگزلی داخل کلاس میفته رو ادامه بدین!شما یه سوژه ی جدید دادین!دو قراره سوژه طنز باشه ولی من نکته ی طنز آمیزی به جز نامه ی مری نمی بینم! در مجموع با عرض معذرت 8 رو می دم!

راونکلاو: بدون شرکت کننده صفر امتیاز!

هافلپاف: 21 امتیاز


نیکلاس اسبینز:15 امتیاز

سوال اول:آفرین پنج امتیاز رو دریافت می کنی!

سوال دوم:اشتباه جواب دادی!بین شش الی هشت تا!

سوال سوم:خوب بود خوشم اومد!10 امتیاز رو دریافت می کنی!اشکلاتی داشتی!همین طور می شد سوژه رو جذاب تر پیش برد!

فلورین فورتیسکو:25 امتیاز

سوال اول:نمره ی کامل رو می گیری!

سوال دوم:نمره ی کامل رو می گیری!

سوال سوم:خوب بود اشکلات نگارشی زیادی داشتی به خاطر همین ازت پنج امتیار کم می کنم و 10 رو می گیری!

رز ویزلی:17 امتیاز

سوال اول:پنج امتیاز کامل رو می گیری!

سوال دوم:اه خیلی نزدیک بود!اما امتیازی نمی گیری!شش الی هشت!

سوال سوم:جالب بود به پستت 12 امتیاز رو می دم خیلی جزئی اشتباهات نگارشی و جمله بندی داشتی!

آنتونین دالاهوف:19 امتیاز

سوال اول:آفرین نمره ی کامل رو گرفتی!

سوال دوم:هیچی امتیاز نمی گیری!جواب درست شش الی هشت است.تو چه جور دانش پژوهی هستی باید خودت تحقیق می کردی!

سوال سوم:جالب بود یه سری اشکال خیلی خیلی خیلی جزئی داشتی 14 امتیاز رو دریافت می کنی!

روفوس اسکریم جیور:29 امتیاز

سوال اول:امتیاز کامل رو می گیری!

سوال دوم:امتیاز کامل رو می گیری!

سوال سوم:یکم پستت کوتاه بود و یک سری اشکالات جزئی داشتی به خاطر همین 14 بهت می دم!


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۲۰:۰۵:۲۶
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۲۰:۰۷:۰۶
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۲۳:۰۸:۵۷

هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
ابر های تیره و تار آسمان را پوشانده بودند.فضای غمگینی مدرسه ی هاگوارتز را احاطه کرده بود.دیگر در کلاس ها خبری از سر و صدا های همیشگی نبود و همه ساکت و غمگین در جا های خود نشسته بودند.ناگهان در کلاس مراقبت از جانوران جادویی باز شد و اسکورپیوس درحالی که یک پرنده ی لاغر سیاه زنگ با سایه های سبز که قیافه اش بسیار غمگین بود و بر روی شانه ی اسکورپیوس نشسته بود وارد کلاس شد.

-سلام بچه ها!

-سلام!

اسکورپیوس با اخمی به دانش آموزان خیره شد و گفت:نمره های همتون افتضاحه!توی برد زدم می تونید برید ببینین!

بچه ها از روی بی حوصلگی عکس العملی نشان ندادند. اسکورپیوس که بی حوصلگی بچه را دید سعی کرد به سرعت موضوع درس را شروع کند.

-بچه ها این پرنده اسمش نشانک هستش.یک پرنده ی ایرلندی و بریتانیایی که بسیار خجالتی و کم روست.در بوته های جنگلی تمشک و بوته های خار لانه می سازد.غذای این جانور حشرات و پری ها هستن!یکی اگه بتونه صدای این پرنده ی خجالتی رو به زور در بیاره می فهمه که خیلی صدای بم و پر طنینی داره و اینکه این صدا می تونه خیلی ها رو بترسونه!

بچه ها همه به هم نگاه کردن.همه از این مسئله متعجب شده بودند که چرا صدای این پرنده ترسناک است!اسکورپیوس که این تعجب رو دید لبخندی به لب آورد و گفت:چون آواز این پرنده نشانه ی مرگه!

ناگهان نشانک به آواز در آمد و وحشت را در دل تمام دانش آموزان کلاس زنده کرد.اسکورپیوس که این ترس را می دید نگاهش را به آسمان تیره و پر ابر دوخت و گفت:البته الان مشخص شده که این فرض غلطه!کسی چتر با خودش داره؟

سکوتی به معنی پاسخ منفی فضای کلاس را پر کرد.اسکورپیوس خنده ای زد و گفت:پس همتون خیس می شید!

سپس یکی از پر های نشانک را کند و آن را به یکی از بچه های حاضر در کلاس داد و گفت:سعی کن با هاش بنویسی!

پسرک هر چه پر به مرکب آغشته کرد،پر به مرکب آغشته نمی شد،اسکورپیوس گفت:خب دیگه بسه!فکر کنم همتون فهمیدین منظورم چیه پر این پرنده به مرکب آغشته نمی شه پس ازش قلم پر نمی سازن!

آواز نشانک که در تمام این مدت ها قطع نمی شد دیگر داشت زیادی طولانی میشد!
اسکورپیوس رو به بچه ها کرد و گفت:این اتفاقات توی این روز های زمستونی زیاد می افته.جالبه بدونین اون زمان که مردم این رو به عنوان نشان مرگ می دونستن در زمستون ها اکثرا سعی می کردند از کنار لونه های این موجودات رد نشن!اگه کسی احیانا رد می شد،از ترس سکته می کرد.به خاطر همین این فرضیه که آواز نشانک نشانه ی مرگه بیشتر و بیشتر اثبات می شد.البته امروز اثبات شده که این آواز نشان چیز دیگه ای هستش!خب زمان تکالیفه!


سپس به طرف تخته برگشت و دستش را بالا برد که آستینش پایین آمد و چیزی که نباید هویدا می شد هویدا شد.همه ی بچه ها با دیدن علامت شوم بر دست اسکورپیوس و با شنیدن آواز آن نشانک که بیشتر به ناله می گرایید به یک چیز فکر می کردند و آن مرگ بود. همه از ترس در سکوت کامل غرق شدند.اسکورپیوس متوجه شد که اتفاقی افتاده است برگشت و قیافه ی بهت زده ی دانش آموزان را دید و پرسید:چیزی شده؟

هیچ کس چیزی نگفت!اسکورپیوس کمی فکر کرد.هیچ نکته مشکوکی به ذهنش نرسید به جز اینکه شاید دانش آموزان فهمیده باشند او مرگخوار باشد.

-بچه شما می دونید من چیکارم؟

نگاه های وحشت زده فهمیدن بچه ها را تایید می کرد.اسکورپیوس با زبان لبان خشکیده ی خود را تر کرد و گفت:مهم نیست!

بعد از چند دقیقه سکوت اسکورپیوس بر تخته نوشت.

تکالیف!

1.نشانک به یک نام دیگر نیز معروف است آن نام چیست؟(5 نمره)

2.آواز نشانک نشان از چیست؟(5 نمره)

3.رولی جدی بنویسید که مربوط به زمانی باشد که مردم فکر می کردند نشانک نشانه ی مرد است.این رول در مورد این باشد که کسی در یک روز زمستانی از میان لانه های نشانک ها رد می شود و با ترس خود در مقابل این آواز مقابله می کند و در نهایت متوجه می شود که این فرض اشتباه است.(20 نمره)


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.