شاکیون : جمعی از دانش آموزان راونکلاو!
مجرمین : یک روح مجهول الهویه و یک پسر خوشگل!
قاضی : پروفسور کوئیریل
چند وقتی بود که راونکلاوی ها مدام شاهد امتیاز آوری بعضاً نا به جایی بودند که سرانجام بعد از تحقیقات و تفحصات فراوان مجرمین به دادگاه احظار شدند.
دادگاه پر بود از دانش آموزان راونکلاوی.
مری : منافع گروه من در خطره!
لیلی : منافع گروه من هم در خطره!
لونا : من مطمئنم که حق ما خورده شده!
بادراد : این کار ها همگی باعث درگیری و مشغله فراوان و نرسیدن به متعه های گرامی میشه!
و در محل مجرمین...روحی آرام به دوردست خیره شده بود و از شدت تفکر ابروان کم رنگ و محوش در هم تنیده بود و در کنارش پسرک مو خوشگل و چشم زیبایی قرار داشت که چهره اش درهم رفته بود.
ناگهان با کوبیده شدن چکش قاضی دادگاه در سکوت فرو رفت.
کوئی : سکــــــــوت! اول از شاکیان میخوام یک نماینده معرفی بکنند و اعتراضشون رو در محل رسمی بیان کنند.
همه نگاه ها به بادراد دوخته شد. بادراد بدون کلمه ای حرف از جایش بلند شد و به طرف جایگاه مخصوص رفت و با صدایی رسا شروع به صحبت کردن کرد.
_ من اول از همه از روح گرامی می پرسم که آیا این رسمشه؟
با کمال تعجب به جای روح ، پسر جواب داد.
_ نه! من مطئنم که رسمشه!
بادراد بی توجه ادامه داد.
_ من از وقتی که متوجه شدم به روح گفتم که آیا شما از یک باطنید؟ از یک روحید؟ مسلماً جواب مثبت شنیدم ولی بهانه ای نیز بود...
روح :
بادراد زیر چشمی به روح نگاه کرد.
_ بهانه این بود :
نقل قول:
S****** : bebin... faghat baraye faal kardane goruhame!na baraye masaref dige!
بادراد به طرف قاضی برگشت.
_ و حالا سوال من اینه! چرا باید کسی که روحش رو به دو قسمت تقسیم کرده و بهانش فقط فعال کردن گروه بوده حالا باید بیاد و خارج از گروه صرفاً با وقتی که داره از یک روح با دو جسم فعال باشه و حق بقیه گروه ها رو بخوره! و در آخر... این درسته که جواب این سکوت با این کار ها جواب داده بشه؟ نه این درسته نیست! من مطئنم که درست نیست!
کوئیریل با اشاره دست بادراد را مرخص کرد و به روح اشاره کرد که از خود دفاع کند.
باز هم به طور جالبی هنگامی که روح از جایش برخواست پسرک مو خوشگل و زیبا که گویا نمی توانست از او جدا شود نیز همراه با پیوز بلند شد.
قاضی : نه نه نه! فقط یک نفر!
چهره پسرک دگرگون شد... شاید واقعاً خودش نبود! شاید نمی توانست حتی چند قدم هم دور شود.
به ناچار پسر بر روی صندلی نشست و روح شروع به سخن گفتن کرد.
_ باید بگم که واقعاً متاسفم! شواهد این جن ریشو فقط و فقط ناشی از توهمات بی جای این آقا هست و لاغیر!
در همین لحظه اتفاق عجیب دیگری در دادگاه افتاد.
دماغ روح چند سانت جلو آمد!
روح : ولی ... باید بگم که من با این آقا هیـــــچ گونه رابطه ای نداشتم!
در یک ثانیه دو اتفاق افتاد : اول دماغ روح چند سانت دیگر بلند شد و ناله ی پسرک نیز سکوت دادگاه رو از بین برد.
روح که حالا دماغش به طور عجیبی به سی سانت می رسید آخرین جمله اش را ادا کرد.
_ این آقا برای خودش کار میکنه!!
ناگهان پسرک گریه کرد و به طرف روح دوید و در کمال تعجب حضار در وجود روح محو شد.
پسرک جسم متفاوت ولی روحی یکی داشت...
------------------------
یکم پیچیده شد ولی مثل اینکه لازم بود تا جلوی لگدمال شدن حق و حقوق گروه راون گرفته بشه.
[b][color=FF0000][url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=883&post_id=219649#