1. به خاطر غروب ناگهانی عمر دراكو و از اين حرف ها، به اسكورپيوس مالفوی، تنها بازماندهی آن مرحوم بدبخت بيچارهی بیشعور، تسليت بگين! ( 2 امتياز )
اخی بمیرم الهی
من جای تو بودم از غم اندوه میمردم ولی سریع خرما و حلوا بیار که از ضعف سرم داره گیج میده
ارث هم 50-50 کن وگرنه من سنم از بابات (دراکو)بیشتره الانم دراکو نیست ازت دفاع کنم میزنم پخت میکنما
2. رولی بنويسيد كه در اون اسكورپيوس مالفوی به عنوان پسر دراكو، بياد و با كمك گياه رگال، از كينگزلی انتقام بگيره. ( 23 امتياز )شبی تاریک بود ... باد داشت به وز وز هایش ادامه میداد و اسکور(اسکورپیوس) روی پای اوری نشسته بود و داشت به آرامی گریه میکرد
اوری که خیلی احساساتی شده بود همینجوری میگفت: لا لا لا لا گل پونه .... بخواب مامان جان خواب خوش ببینی
اسکور که هنوز اشک توی چشمانش بود یه چیزی تو همین میه ها (
) داشت به اوری نیگا میکرد و زیر چشمانش هم از بس گریه کرده بود گودی افتاده بود گرفت همون جا کپید
اوری به پشت دیوار رفت و زیر لب زمزمه میکرد: هاها بالاخره خر شد(
) حالا میتونم انتقامم رو از اسکور بگیرم
فردا صبحبلند شو سریع بلند شو دیگه
اهاین صدای اوری بود که به گوش میرسید و با صدای خشمگینی میخواست اسکور رو بیدار کنه ولی اون میدونست که خرس ها راحت تر از اسکور از خواب بیدار میشن
اوری که در بیدار کردن اسکور شکست خورده بود و این شکست سنگین را پذیرفته بود (
) با نا امیدی رفت و صبحانه را آماده کرد و منتظر اومدن اسکور شد
ساعت 12:30 ظهر - سلام چرا اینقدر زود بیدار شدی؟؟
این صدای اسکور بود که با قیافه ای خوب آلود وارد اتاق شد و صبحونه رو بلعید
اوری هم که با عصبانیت تمام نگاش میکرد فریاد زد:
-هوی الان سر ظهره اگه بخوای اینجوری ادامه بدی از پیشت میرما!!!
اسکور که خیلی ترسیده بود با قیافه ای وحشت زده به اوری نگاه کرد و گفت:
- باشه باو چرا قاتی میکنی بیشعور
-حالا که صبحونه رو بلعیدی بیا تو اتاقم کارت دارم
بعد از صبحونه-چی کارم داری؟؟
اوری که آرامش توی نگاهش موج میزد به اسکور خیره شد و گفت: ( تو باید انتقام پدرت رو از کینگزلی بگیری! فردا برو با همون گیاه نمیدونم چی چی رو بکن تو دماغش تا مست شه بعد اونو بچره
اسکور که کم کم نگاهش به سوی خبیثانه میرفت با صدای لرزان گفت : باده باده ( bathe bathe)میرم حالشو میگیرم
فردا آقای کینگزلی آقای کینگزلی...
این صدای اسکور بود که به گوش میرسید که واق واق کنان به سوی استاد میومد و در پشت دستش چیزی بود که فکی کنم همون رگال بود
بعد که کینگ برگشت رو به اسکور گفت :هوی اون چیه تو دستت؟!
بعد از اینکه این جمله رو گفت ناگهان چوب دستی به زیر گردنش اومد و کینگ که جا خورده بود با صدایی لرزان گفت : تو کی هستی؟؟
بعد صدایی آشنا به گوش کینگ رسید که میگفت :سلام رفیق
کینگ که خیلی جا خورده بود با صدایی لرزان گفت:اوری تو اینجا چی کار میکنی؟؟؟
اوری با صدایی خندان گفت: قرار شده اون تو رو بکشه و ارثشو با من نصف کنه و میخواد ریگار رو بکنه تو ....
قرچ- گفته بودم یه ذره بکنی تو دماغش نه که گلدونم اون تو جا بدی
- هاها عقدم خالی شد
بعد به قیافه کینگ نگاه کردند که مست شده بود و داشت اون گیاه رو میچرید
بقیشو دیگه نمیگم خودتون بفهمید
3. گياه رگال رو يك جادوگر سياه پديد آورد و اون رو در سراسر دنيا پخش كرد، گرچه خوشبختانه اين گياه ديگه كاملا" مهار شده. در مورد اون جادوگر سياه و نحوهی پديد آوردن گياه به طور مختصر توضيح بدين. ( 5 امتياز ) اسمش ون هلمونت بود که دوباره گند زد به علوم زیست شناسی با اون آزمایشش
یه روز که داشت چند تا گیاه رو میپخت دید که اینها دارن به هم میچسبن بعد از آن گیاهان رو از تو ماهیتابه در آورد و دید دارن از همدیگه جدا میشن بهد دوباره گذاشتش تو ماهیتابه تا خوب بپزه و فردا صبحش دید که یه گیاه جدید بوجون اومده و از این گیاه کاشت تا این که یه کارخونه میتونست بزنه و در سن 80 سالگی به دلیل چریدن این گیاه خورشید زندگیش غروب کرد