[spoiler=خلاصه:]خلاصه: مرگخوارا طوری سرگرم انجام دستورات لرد سیاه شدن که فراموش کردن در امتحانات آخر سال هاگوارتز شرکت کنن و مدرک سمجشونو بگیرن...لرد با نامه ای که از وزارتخونه براش میرسه متوجه این موضوع میشه و به مرگخوارا دستور میده که برن و امتحاناشونو بدن.
مرگخوارا به هاگوارتز میرن.دامبلدور شروع به سخنرانی میکنه و میگه امسال طبق تصمیم شورای مدرسه اگه کسی در یکی از امتحان های سمج نمره قبولی کسب نکنه ، بهش اجازه داده نمیشه که توی امتحان های بعدی شرکت کنه .
هری ،رون و هرمیون برای مرگخوارا نقشه کشیدن.نقشه از این قراره که برای مرگخوارا کلاس تقویتی بذارن و چیزایی رو بهشون یاد بدن که همه مرگخوارا در امتحان مردود بشن.
روفوس و آنتونین طلسم فرمان رو روی هری و هرمیون اجرا میکنن که هری مجبور بشه اطلاعات واقعی خودش رو(اطلاعات درسی) در اختیار اونا قرار بده که همینطور هم میشه.
امتحان تئوری و عملی گرفته میشه و همه مرگخوارا با نمره عالی قبول میشن.هری و هرمیون همچنان تحت تاثیر طلسم فرمان هستن و سعی میکنن به مرگخوارا کمک کنن.امتحان بعدی گیاهشناسی و تاریخ جادوگریه...[/spoiler]
صبح روز امتحان گیاهشناسی و تاریخ جادوگری:هری و هرمیون به سختی همه مرگخواران را وادار به سکوت کردند.
-خب...وقت زیادی نداریم.متاسفانه همونطور که تو برنامه امتحانیتون میبینین امتحان گیاهشناسی و تاریخ جادوگری بطور همزمان گرفته میشن.دلیلش هم اینه که درس تاریخ جادوگری امتحان عملی نداره.برای همین بهتره هر چه سریعتر کارمونو شروع کنیم.خب...روفوس،تو جواب بده ببینم.گیاه سطریناتوس چه ویژگی خاصی داره؟
روفوس کمی فکر کرد.
-میکشه؟
-نخیر!
-میزنه؟
-نخیر!!
-میترسونه؟
-نخیر!
-خب پس هیچ ویژگی خاصی نداره دیگه!
هری با تعجب پرسید:
-شما مرگخوارا، وقتی یکیتون تب میکنه چیکار میکنین؟
روفوس لبخندی زد.
-خب ...میندازیمش دور! ساعت نه شب میذاریم دم در خانه ریدل...میان میبرنش.ارباب برای وقت ارزش زیادی قائله!دلیلی نداره وقتمونو برای عضوی که کارایی زیادی نداره تلف کنیم.
هری و هرمیون:
ده دقیقه بعد:-چی؟گل سراتامونو میریزین تو سوپ؟واقعا اینکارو میکنین؟
..این گل میتونه یه لشکرو از بین ببره!
-هوووم...پس همشون برای همین مردن؟عجب!اینو یادداشت کن آنتونین!...چیکار کنیم خب.ارباب اهمیتی به گل و گیاه نمیدادن...تنها گیاه مورد علاقه ارباب چوب دستیش بود...که اونم مدتهاست از گیاه بودن استعفا داده.
هری کتاب تاریخ جادوگری را از هرمیون گرفت.
-خب...فعلا گیاهشناسی رو بذارین کنار.صفحه بیست و پنج تاریخ رو باز کنین.هرمیون براتون توضیح میده.
با باز کردن صفحه بیست و پنج رنگ چهره مرگخواران به سرعت تغییر کرد.
-چی چی نوشته؟
-جانی؟قاتل؟
-مجرمی که هرگز نباید بخشیده شود؟
-بچه فقیر پرورشگاهی دورگه؟
-جادوگری که همیشه از او میترسید، دامبلدور؟!!!
هری و هرمیون فورا متوجه خطرناک بودن اوضاع شدند!طولی نکشید که فریاد اعتراض مرگخواران فضای کلاس را پر کرد.
-ما هرگز زیر بار این ننگ نمیریم.
-اینجا هر چی دلشون خواسته به ارباب ما گفتن!
-لعنت به همشون...ما تاریخ را دوباره خواهیم نوشت...نمیذاریم این اراجیف رو تحویل نسلهای آینده بدین.
سالن امتحانات:هری و هرمیون نگاهی به نمره های مرگخواران انداختند.هر دو نفس راحتی کشیدند.
-خب...ظاهرا همشون تو هر دو درس قبول شدن.واقعا شانس آوردیم که سوالا از قسمتهای مربوط به اسمشو نبر نیومده بود.وگرنه اینا هر چی دلشون میخواست مینوشتن...الان باید برای امتحان عملی گیاه شناسی برن پایین...مرلین به دادشون برسه!