بلا زیتونا رو جمع کن این کامی شیشه نوشابه ایه!!!!!

بله بله یاد ولدمورت هم بخیر که چقدر دعوا کردی و آشتی کردی باهاش:دی
فکر کنم هنوزم خودشو صاحب سایت بدونه:دی
اصلا یاد خودم بخیر که زمان زمامداری کینگزلی در وزارتخونه چقدر ازش حمایت کردم و اسپم دادم و مرلین کودتاچی هم پستهامو پاک کرد:دی
یاد چوچانگ هم بخیر که چقدر کل کل میکرد با ملت:دی...بچه به سن بلوغش نرسیده بود اینترنت داده بودن دستش:دی...انجمن ضد بلا:))
یاد پیام رودی هم بخیر که چقدر ای اس ال گرفت تو یاهو از ملت:دی
همینطور یاد مملی بزرگ پیر دانا
چند تا زیتون شد؟:دی

آه خدای من! زیتون به یاد فیتال با اون دماغش که هی انگشت می کرد توش :دی
سیریوس که واقعا بعضی پستاشو هنوزم می خونم نمی فهمم :دی

مرسی کامی پاتر عزیز، دست گلتون درد نکنه، چه عجب به غیر ما هنوزم از دوران قدیم دوستانی هستند اینجا :دی

یاد مرلین که هی پست پاک می کرد :دی
و یاد ولدمورت :دی

میبینم که بکس قدیمی اومدین یاد قدیما میکنین:دی
از فیتال خدا بیامرز یا همون گیلدی یاد نکردین که چگونه از سوراخ کلید میومد تو نامرد بساط مارو به هم میزد:دی
همچنین سیریوس عزیز با تاپیک فوق العادش محفل به روایت فتح

بلا پستهای اول تاپیک شکنجه گاه جادوگران سفیدت رو هیچوقت یادم نمیره...انصافی عجب قلمی داشتی دست مریضات!!

زیتون به یاد فلور که اوایل کیبردش عربی بود و ما عاشق گیر دادن بهش بودیم :))))

یاد خوناشام عزیز و خون گلاسه هاش هم بخیر.

یاد تانکی هم بخیر!

یاد سوروس کو کو غذا

اررررررههه...سائورون! اصلا اون باعث شد من تعرفه نمایشنامه نویسی رو بزنم :دی یادش بخیر! یه زیتون به یادش :دی

کامی پاتر خودتو معرفی تر! بکن...که این چیزای قدیمی رو یادته :دی

اون آلبوص که واقعا یادش بخیر....چه دوران سیاه و سفیدی داشتیم! چقدر خوببببببببب

یادته من مار تو آستین ولدمورت بودم؟؟ اخی چه خوب بود!
زیتون بزن به یاد وقتی تو به جرم خودت اعتراف نکردی و پولا رو کشیدی بالا....
به یاد فلور که اولین باری که ازش توی ایفای نفش استفاده کردم بهش برخورد و با من دعوا کرد :دی

به یاد شیکم که رعد و برق می زد :دی

اوه شت!

زیتون به یاد عالبوص و بانوی سایه ها!

کامی چه مشکوکی تو! کارت شناساییتو همین الان نشون بده!

از یاد آلبوص قافل نشین!!!

زیتون بزن به یاد مرلین!

یادته همیشه تو دستشویی بود؟ آفتابه شو یادته؟

یه پلک می زد همه پودر می شدن ...

سائورون رو یادته؟ رو نقابش حساس بود :دی

آه زیتون بزن به یاد شیکم :دی

شیکم دزدیده بود؟؟؟ من هنوز مشکوکم به خودت! وگرنه چطوری این همه مدت تو کاخ المپ می تونستی زندگانی بکنی؟ با همون پولا بود دیگه! اعتراف کن :دی

رودی؟؟ آرههههههه....چه زندگانی عاشقانه ای داشتیم :دی با حضور مرلین! نمی شد حتی یه تنفس مصنوعی بهم بدیم وقتی خفه میشدیم :دی