هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#75

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لرد لحظه ای به فکر فرو رفت.
-خب حالا اگه بدون رضایتش ریشش رو بزنیم چی میشه؟
-متاسفم ارباب این تیکه رو دیگه نمیدونم.

لرد با عصبانیت،نگاه خشمگینی به سوروس انداخت.
-خب به ارباب چه؟برو و یه جوری رضایتش رو جلب کن و ریشش رو بزن؛من فردا همین موقع جسد دامبل رو میخوام.

سوروس نگاهی به ساعتش انداخت و آهی کشید.
-سرورم بچه نیستش که یه آبنبات بدیم بهش و رضایتش رو بگیریم.
-نجینـــی...بیا دخترم.
-نه...الان که خوب فکر میکنم،داره یه راه هایی یادم میاد.
-پس از جلو چشمم گمشو.

سوروس به سرعت تسترال اتاق لرد را ترک کرد.

یک ساعت بعد،اتاق سوروس:

-اون آبنبات لیمویی خیلی دوست داره.میگم بدیم بهش شاید رضایت داد.

سوروس آهی کشید.
-بلا؟مخت ترکیده ها.
-بزنیمش رضایت میده.
-نه لوسیوس...روفوس خیلی زدتش...انگار نه انگار.

همه دوباره در سکوت کامل،غرق شدند.
-جیمز!

سوروس که دیگر به ستوه آمده بود،چشم غره ی به آستوریا رفت.
-من دارم اینجا پر پر میزنم اونوقت تو عاشق اون بچه شدی؟

آستوریا تکانی به چوبدستیش داد ، پایه ی صندلی سوروس شکست و او نقش بر زمین شد.
-نه غول غارنشین؛اون مغذ پوکت رو به کار بنداز؛دمبل رو کی حساسه؟اون پسره ی خل و چل!

آنتونین بشکنی زد.
-آره...آستوریا راس میگه...دمبل به خاطر اون پسره از جونش میگذره!


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۴ ۱۶:۵۷:۲۴



Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#74

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

انجمن نابودی موجودات خطرناک به لطف وزیر(روفوس)زیر نظر مرگخوارا اداره میشه...مرگخوارا در این انجمن تشخیص میدن که دامبلدور یک موجود خطرناکه و باید نابود بشه.مرگخوارا راهی محفل میشن و به کمک رز دامبل رو دستگیر میکنن ولی متاسفانه(!) با هیچ روشی موفق به نابود کردن دامبل نمیشن.برای همین لرد مشکوک میشه که شاید دامبلدور هم هورکراکس داشته باشه و سوروس اسنیپ رو مامور تحقیق در این مورد میکنه.سوروس به هاگوارتز میره و بقیه مرگخوارا سرگرم پیدا کردن روشهای جدید برای نابودی ریش دراز میشن.ایوان معجونی سمی تهیه میکنه و به خورد دامبلدور میده...ولی بی فایده اس و دامبلدور چیزیش نمیشه!روفوس با چاقو دامبلدور رو تکه تکه میکنه ولی دامبلدور همچنان زنده اس...برای همین اجبارا دوباره به هم میچسبوننش...

_____________________________

بعد از مدتی فکر کردن رز پیشنهاد کرد:چطوره آتیشش بزنیم؟ریشم داره...راحتتر میسوزه.

روفوس پیشنهاد رز را رد کرد.
-قبلا اینو امتحان کردیم.نتیجه این بود که ده دقیقه بعد به اسکورپیوس گفت پسرم اینجا خیلی سرده میشه یه پتویی چیزی بهم بدین؟!داشت با ریشش خودشو باد میزد.

رز ناامیدانه نگاهی به دامبلدور انداخت.
-خب اینجوری که نمیشه.من نمیفهمم چرا ارباب با آواداکداورا مخالفت کرد؟خب این بهترین و سریعترین راه کشتنه.

ایوان سری تکان داد و به آرامی جواب داد:
-کله زخمی رو فراموش کردی؟ارباب کمی محتاطانه رفتار میکنن.تصمیم گرفتن از این طلسم روی بعضی از جادوگرای خاص استفاده نکنن....میدونین که...خطرناکه.چاره ای نیست...پا شین بریم به ارباب گزارش بدیم.

سه مرگخوار با قدمهای کند و مردد بطرف اتاق لرد رفتند و به آرامی در زدند.صدای لرد از داخل اتاق به گوششان رسید.
-اگه جسد ریش دراز همراهتونه بیایین تو.

رز با تردید پرسید:ببخشید ارباب...اگه همراهمون نباشه چیکار کنیم؟

کروشیوی قدرتمند لرد از در بسته عبور کرد ولی با جاخالی موفقیت آمیز رز به ایوان برخورد کرد.در حالیکه ایوان مشغول داد و فریاد و پیچ و تاب خوردن بود، مرگخوار سیاهپوشی با عجله بطرف اتاق لرد سیاه رفت و بدون در زدن وارد شد.
لرد سیاه برای فهمیدن هویت این شخص گستاخ سر بلند کرد.ولی وقتی که با چهره مصمم سوروس اسنیپ مواجه شد خشم و ناراحتی خود را فراموش کرد.
-برگشتی سوروس؟نتیجه رو بگو...چیزی فهمیدی؟

سوروس تعظیم کوتاهی کرد.
-ارباب....طبق تحقیقات من آلبوس دامبلدور هرگز دست به ساختن هورکراکس نزده..ولی برای حفظ جون خودش طلسمهای باستانی قدرتمندی اجرا کرده.تا جاییکه من متوجه شدم تنها راه نابود کردن دامبلدور اینه که مهمترین عضو بدنش رو ازش جدا کنیم...ولی یه مشکلی وجود داره...این کار باید با رضایت خودش انجام بگیره!اگه بعد از جدا کردن، این عضو رو جلوی چشماش بسوزونیم، طلسم از بین میره و میتونیم با یکی از روشهای عادی نابودش کنیم.

لرد چهره اش را در هم کشید و متفکرانه پرسید:
-حالا این مهمترین عضو کجاشه دقیقا؟!

سوروس جواب داد:
-ریشش سرورم!




Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#73

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
روفوس با چهره ای شیطانی میره جلو.کمی دور دامبل میچرخه و بعد چاقوی کوچکی از جیبش در میاره و به دامبلدور نزدیک میشه و میگه:
لازم نیست کسی به ارباب چیزی بگه.الان خودم با همین حسابشو میرسم.
رزچشماشو میگیره که صحنه ها خشن بعدی رو نبینه.
روفوس با خنجرش به جون دامبلدور میفته و چند دقیقه بعد هر تیکه دامبلدور یه گوشه اتاق افتاده.
ایوان که به سختی جلوی خودشو میگیره که بالا نیاره میپرسه:یعنی تموم شد الان؟این مرد؟میتونم برم به ارباب گزارش بدم؟

روفوس خنجرشو پاک میکنه و مغرورانه جواب میده:آره دیگه.مگه نمیبینی؟تیکه تیکش کردم.فراموش نکن که بگی این موفقیت از آن کی بوده.

-قربون دستت، اگه از کنار اون میز رد شدی چشم چپ منو بیار.چشم راستم خیلی ضعیفه.چیزی باهاش نمیبینم.

با شنیدن صدای دامبلدور سه مرگخوار بشدت جا میخورن.رز به دهن دامبلدور که جلوی پنجره افتاده و در حال حرف زدن بود اشاره میکنه.کمی دورتر دست چپ دامبلدور در حالیکه روی زمین میخزه خودشو به چونه دامبلدور میرسونه و اونو میخارونه!

ایوان:من فکر میکنم...ای...هنوز...زنده باشه!فایده ای نداشت.بچسبونینیش به هم.حداقل اونجوری تمیز تر و قابل تحمل تر بود!

روفوس تیکه های دامبلدورو میچینه جلوش و مثل پازل شروع میکنه به سر هم کردن اون.وقتی کامل میشه دوباره دست و پاشو میبندن و سرگرم فکر کردن برای راه حل بعدی میشن.


ویرایش شده توسط بانز در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۳ ۱۴:۱۳:۱۶


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ سه شنبه ۲ فروردین ۱۳۹۰
#72

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۲۸:۲۸
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
لرد تصمیم داشت تا وقتی که سوروس جواب سوالش را پیدا میکند راه های دیگری را برای از بین بردن او امتحان کند.برای همین دستور داد این بار ایوان راه جدیدی برای این کار معرفی کند.
دامبلدور را به اتاق سنگی دایره ای شکلی منتقل کردند و ایوان به همراه روفوس و رز مسئول امتحان شیوه جدید شدند.

ایوان میزی بزرگ و بطری های شیشه ای و معجون های مختلفی ظاهر کرد که بعد از ظاهر کردن یک عدد صندلی و نشستن بر روی آن مشغول ور رفتن و مخلوط کردن معجون ها شد.

روفوس همان طور که زنجیر های آلبوس را محکم تر میبست به ایوان گفت: ببینم چیکار داری میکنی حالا؟بساط آزمایشگاه شامپو سازیت رو آوردی اینجا؟
ایوان:دقیقا روفوس!یه روز که داشتم روی ترکیب شامپو تقویت کننده جدیدم فکر میکردم به یه محلول خیلی خطرناک و سمی رسیدم که حتی میتونه یه کرگردن رو از پا بندازه، چه برسه به این پیرمرد نی قلیون!

آلبوس که از شدت مشت خوردن فکش اندکی آویزان شده بود گفت: آه...فرزندم اینقدر زحمت بیهوده...
جمله دامبلدور با مشتی که روفوس دوباره به صورتش کوبید ناتمام ماند!در چند قدم جلوتر ایوان مشغول ور رفتن با معجون های مختلف بود و هر بار که محلول جدیدی به بطری اش اضافه میکرد دود رنگی، بد بو و غلیظی از آن خارج میشد.

ایوان در نهایت بطری کوچک دودی رنگی را از جیبش در اورد و در حالی که آن را جلو چشم دامبلدور گرفته بود گفت:میدونی این چیه پیرمرد؟قوی ترین محلول کشنده دنیا.زهریه که شخصا ازچنگال شاخ دم مجارستانی کشیدم!وقتی با این محلول ترکیب بشه، یه سنگ قبر قشنگ لازم داری!

ایوان در بطری را باز کرد و تمام آن را داخل بطری دیگر خالی کرد...فششششششششششششششششششش...!
بعد از اینکه رز در اتاق را باز کرد و دود سیاه از انجا خارج شد ایوان که صورتش کمی سیاه شده بود با لبخند کج و کوله ای بطری ای را که در دست داشت به سمت دامبلدور گرفت و گفت:هوم،اماده است!

ایوان از پشت میز بلند شد و در مقابل دامبلدور ایستاد و گفت:خیلی خب عین بچه تسترال دهنت رو باز کن ببینم!
از انجاییکه دامبلدور علاقه ای به باز کردن دهانش نداشت رز بوسیله جادو و روفوس به کمک دست هایش فک او را باز کرد و ایوان تمام محلول را داخل حلق دامبلدور ریخت!

روفوس دست هایش را کنار کشید و گفت:یعنی الان تمومه؟
نگاه سه مرگخوار به دامبلدور خیره شده بود.دامبلدور با سختی آب دهانش را قورت داد و نگاهی به اطراف انداخت.چند لحظه بیشتر باقی نمانده بود...محلول به زودی اثر میکرد و پیرمرد مشنگ پرست را برای همیشه ساکت میکرد.اما...

دامبلدور دور دهانش را لیس زد و گفت:بد مزه نبود، ولی یه کم شکرش کم بود!
ایوان: امکان نداره!صبر کن ببینم!
با چوبدستی اش درست در وسط اتاق یک کرگردن ظاهر کرد و قبل از آنکه حیوان بتواند حرکتی بکند چند قطره باقی مانده درون بطری را داخل حلق حیوان ریخت.کرگدن نگاهی خشمگینی به ایوان انداخت ولی قبل از انکه بتواند دهانش را برای نعره کشیدن باز کند با صدای گرووووووومپ بلندی به زمین افتاد و مرد!
رز با ترس گفت:ببینم حالا کی میخواد نتیجه رو به ارباب اعلام کنه؟


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲ ۱۵:۵۷:۴۷

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۰
#71

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لرد سیاه هنوز در حال فکر کردن بود که متوجه ی نگاه نافذ سوروس شد.
-سوروس اون چشمای نحست رو تا ندادم نجینی از حدقه درشون بیاره،بنداز پایین.
-ببخشید اربابولی آخه فکرتون عجیبه.
نگاه لرد سیاه به مرگخوارانی افتاد که دهانشان باز مانده بود و به آن دو خیره شده بودند.
-ببندین دهناتونو مرتیکه های بوقی؛مثه اینکه دستور ارباب به اندازه ی کافی براتون واضح نبوده... .

و چوبدستیش را از درون ردایش درآورد.
-من نگفتم بیاین بگین نمیشه،گفتم نابودش کنین.همتون میرین و روش آزمایش میکنین تا یه راهی واسه از بین بردن بهداشتی و بی خطره اون موجود ناشناخته،پیدا کنین.

مرگخواران که با دیدن چوبدستی اربابشان که جرقه ها قرمز رنگ،به طور تهدید آمیزی از آن خارج میشد،حساب کار دستشان آمده بود،تعظیم کنان به سمت آزمایشگاه دویدند.
-و تو داماد عزیزم...میری هاگوارتز و هر طور شده میفهمی که اون ریش دراز هورکراکسی داره یا نه.سوروس اگه حتی یه نفر بفهمه که داری چی کار میکنی و یا از فکر ارباب با خبر بشه،من نوه و نتیجه و نبیره رو بیخیال میشم و از روده هات برای نجینی بادکنک درست میکنم.مفهومه؟
-آره ارباب...به جون خودم مفهمومه.
-آره نه بله بی ادب...راستی بعد از مأموریت،یادم بنداز یه کروشیو فرو کنم تو حلقت،تا دیگه ذهن مبارک ارباب رو با اون چشمای نحست دید نزنی.
-چشم ارباب مطمئن باشین یادتون میندازم.

و تعظیم بلند بالایی کرد و به سمت در سرسرا رفت.
-راستی ارباب یه سوال بپرسم؟
-سریع باش...ارباب کار داره.
-چشم...مگه شما هورکراکس دارین؟
-من؟نه!کی گفته؟!
-آخه تو فکراتون... .

سوروس با دیدن چوبدستی ارباب که نوک دماغش را نشانه رفته بود،حرفش را خورد.
-آها...الان که درست فکر میکنم...میبینم که اون فکر یکی دیگه بود...با اجازه !

و قبل از اینکه لرد سیاه،خودش را تبدیل به هورکراکس کند،با سر به سمت در خروجی دوید.


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۱ ۱۱:۵۹:۵۱
ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۱ ۱۲:۰۰:۱۶



Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۰:۰۰ دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۰
#70

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
سرسرای خانه ریدل

اکنون بیست دقیقه ای میشد که مرگخواران به همراه اربابشان در سرسرای بزرگ خانه ریدل منتظر بودند تا پای و مالفوی نتایج آزمایش های خود را به آنها گزارش دهند . آنها به راحتی توانسته بودند تا آلبوس دامبلدور را اسیر خود کنند ولی قطعا از بین بردن او که هدف اصلی آنها بود ، به این سادگی و بی دردسری نبود .

پس از گذشت لحظاتی ، آن دو که قدری آثار کلافگی در چهره شان دیده میشد ، خدمت اربابشان رسیدند و پس از تعظیم کوتاهی ، آگوستوس پای شروع کرد به سخن گفتن ...

- سرورم ، با توجه به آزمایشاتی که ما در مورد ژنتیک دامبلدور انجام دادیم ، متاسفانه به هیچ راهی برای از بین بردن اون نرسیدیم و این فوق العاده موضوع عجیبیه !


پس از اتمام سخنان پای ، ترس و دلهره وجود مرگخواران را فرا گرفت ولی هیچ کس در آن جمع بیشتر از لردولدمورت شگف زده نشده بود و نترسیده بود.

دامبلدور از تمام اسرار او آگاه بود و هیچ بعید نبود که از هورکراس های او هم بی خبر باشد . عاملی که ترس او را تشدید میکرد وجود هوریس اسلاگهورن در هاگوارتز بود ؛ کسی که اطلاعات زیادی در مورد هورکراس داشت و میتوانست بسیاری از آنها را به دامبلدور انتقال دهد .


ترس لردولدمورت از این بود که مبادا آلبوس دامبلدور هم مثل خودش روحش را به هفت قسمت تقسیم کرده باشد و برای خود هورکراس ساخته باشد ! آیا این امکان وجود داشت که دامبلدور هم هورکراس ساخته باشد ؟

لرد ولدمورت از اینکه کسی مثل و مانند او باشد ، نفرت داشت !


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#69

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
لوسیوس به افراد پشت سرش نگاه کرد و بینی اش که در اثر برخورد با در قرمز شده بود را مالید. سپس عقب رفت تا چرب زبان ترین مرگخوار که نسبت فامیلی هم با محفلیون داشت جلو بیاید.
دختری با موی قهوه ای قد بلند. رز ویزلی جلو رفت و در زد و وقتی صدای خشمگین مالی را از پشت در شنید گفت:
- ئهه.... سلام خاله مالی! دلم براتون تنگولیده بود! چه خبرا؟

رز پشت در :
دیگر مرگخواران:

- جیمز چطوره؟ هوگو چطوره؟ راستی یادم نبود عمو دامبل عزیزم چطوره؟

مرگخواران از اینکه رز انقدر حرفه ای بحث را به طرف دامبلدور کشانده بود در عجب بودند که متوجه علامت رز برای حمله به درون ساختمان با باز شدن در شدند.

- خوبه... کاملا خوب و خوش و سلامته.... خب بیا تو... بیا دلمون برات تنگ شده بود....

رز سریع روی زمین خوابید و از زیر در طلسم بیهوشی به سمت مالی فرستاد که در همان لحظه در را باز کرده بود. مرگخواران مثل جنگلیون درون خانه ریختند و هرچه دم دستشان بود را طلسم کردند و پس از گرگم به هوا های فراوان توانستند دامبلدور را بگیرند و دست و پایش را ببندند. او را پشت وانتی انداختند و به سمت خانه ی ریدل راه افتادند.

آزمایشگاه

آگوستوس در حالی که یک تار موی دامبل را در الکل میگذاشت گفت:
- اسکور تحویل بگیر! وقتی گرفتیمش یه کاریش میکنیم....زود باش راه حل ارائه بده!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#68

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
-ببخشید بعدا دامبلی الان کجاست؟

-نکنه اینم وظیفه ی مدیره؟

-بلهه!

-

در حالی که ویکتور و ایوان در حال جر و بحث بودن.اسکورپیوس مرگخواران را به دو دسته تقسیم کرده بود و یک سری را برای رفتن به دفتر مدیریت مدرسه ی هاگوارتز و دومین گروه را برای رفتن به محل زندگی دامبل راهی کرد. ایوان بعد از اینکه به خودش آمد از ویکتور پرسید: اینها کجا رفتن؟

- خب نمی دونم تو مدیری تو باید بدونی؟

-

در خانه ی دامبل

-دینگ دینگ!(افکت صدای زنگ)

آلبوس در حالی که داشت انگشت شصت پاش رو سوهان می کشید، گفت: مالی برو ببین کی اومده؟

مالی در حالی که زیر لب غر غر می کرد به سمت در رفت.

-سلام ببخشید آقای ریش خونه است!

-اولا آقای ریش نه و پرفسور دامبلدور!دوما از اون گیس هات آویزونت کنم!مرتیکه ی زن نما!

لوسیوس که از رفتار مالی بسیار تعجب کرده بود، من من کنان گفت: ببخشید آقای پروفسور عالی مقام دامبلدور کبیر نیستن؟

مالی در حالی که ناخن هایش را فوت می کرد، گفت: عزیزم فرمایشت رو بگو!

- خب می خواستیم ببریمش!

مالی در حالی که چهره اش را در هم کشید، گفت: کجا باز با این دوست های الواتش برنامه گذاشته نمیشه برو گمشو!

بعد در را محکم روی لوسیوس بست!


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ ۲۱:۲۰:۴۷

هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#67

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
سوژه جدید:




مرکز شناسایی موجودات خطرناک:

-روفوس...ماسکتو بزن...این شد صد بار.این گازا خطرناکه.ندیدی چه بلایی سر لوسیوس اومد؟هنوز داره سعی میکنه دماغشو قانع کنه که جاش بالای دهنشه نه زیر اون!

روفوس اسکریم جیور غر غر کنان ماسک را روی صورتش قرار داد و مشغول کار شد....
مرگخواران دور میز مستطیل شکلی جمع شده بودند و عکس بزرگی از آلبوس دامبلدور را روی میز پهن کرده بودند.ایوان روزیه به دماغ شکسته دامبلدور اشاره کرد.
-خب...با باررسیهای ژنتیکی این بخش از بدن دامبلدور به نتایج قطعی دست پیدا کردیم...طبق گزارشات همکارانمون، آستوریا گرینگرس و رز ویزلی در بخش تحقیقات ژنتیکی، سلولهای بدن دامبلدور رفتاری وحشیانه و غیر قابل کنترل از خودشون نشون دادن.بنابراین با اختیاراتی که وزیر محترم سحرو جادو(اشاره به روفوس و ماسکش)به ما دادن از این لحظه آلبوس دامبلدور رو به عنوان یک موجود جادویی خطرناک شناسایی کرده و دستور به نابودی و انهدام این موجود خطرناک میدهیم...نابودش کنین.

پس از دستور مقتدرانه ایوان، ویکتور دستش را بلند کرد و اجازه صحبت گرفت.
-میگما...حالا چون شما فرمودین نابودش میکنیم...ولی اگه ممکنه راهشم بهمون نشون بدین!

ایوان کمی فکر کرد.
-شما هم نباید انتظار داشته باشین همه مشکلاتتونو مدیرا حل کنن...کمی هم از خودتون مایه بذارین...خب میرین دستگیرش میکنین و نابودش میکنین.روشن شد؟

ویکتور ناامیدانه جواب داد:
-بله...کاملا واضح و روشنه!

اسکورپیوس چوب دستیش را بیرون کشید.
-خب...پس اول باید هر طور شده بیاریمش اینجا...وقتی اومد روی روش نابود کردنش فکر میکنیم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ ۱۸:۵۶:۳۱



Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸
#66

آلتیدا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۰:۱۱ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸
از یه گوشه دنج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 91
آفلاین
پرسی با نفرتی عميق كه از اعماق قلبش نفرت گرفته بود چوبدستی اش را درآورد و به سمت ولدمورت گرفت. لرد هم همین کار را کرد . بلیز که داشت ناخت هایش را می جوید چند قدم از آنها فاصله گرفت و افسار هیپوگریف ها را که هنوز توی دستش بود پیچاند . لرد همانطور که نگاه خیره اش پرسی را سوراخ می کرد گفت :

- ولشون کن ، بلیز!

- اما...

- گفتم ولشون کن !

بلیز وحشت زده افسار را رها کرد و هیپوگریف ها با سر و صدا از آنجا دور شدند . او دوباره یک قدم عقب رفت .... و توی جوب افتاد . پرسی چوبدستی را توی دستش چرخاند و لب هایش را با زبان تر کرد . ولدمورت پوزخندی زد و گفت :

- ترسیدی ویزلی ؟

پرسی زمزمه کرد :

- من هیچ وقت از موش نمی ترسیدم .

پوزخند از روی لبان لرد محو شد . او چوبدستی را محکم تر از قبل فشرد و فریاد زد :

- آودا....

-صبر کنین !

هر دو به سمت منبع صدا برگشتند . کوییرل که طومار بلندی به دست گرفته بود پشت پرسی ظاهر شده بود . لرد دندان هایش را به هم فشرد و غرید:

- تو ؟!

- من!

- اینجا چی کار داری ؟

کوییرل صدایش را صاف کرد و از روی طومار خواند :

- تاپیک دوئل برای علاقه مندان به جنگ های تن به تن ."در این تاپیک شما میتوانید از هر جادوگر یا ساحره یا موجود جادویی که مایلید دعوت به دوئل کنید.سوژه اختصاصی برای شما توسط داوران تعیین و برنده دوئل با امتیازات داوران مشخص خواهد شد.نترسید.دوئل کنید و سعی کنید زنده بمانید!". تو که خودت تو خونتون یه باشگاه دوئل داری و مسئول اونجا هم هستی ولدی ؟!

لرد که از عصبانیت کبود شده بود از لای دندان های به هم فشرده اش گفت :

- لرد ولدمورت !

- همون که خودت میگی . دوئل در اینجا ممنوعه . اگه بخواین اینجا دوئل کنین باید از قبل هماهنگ کنین وگرنه با شهردار آلبوس سوروس پاتر طرفید .


پوست ولدمورت با شنیدن نام پاتر به سوزش افتاد . کوییرل طومار را بست و به سمت دفتر مدیران آپارات کرد . لرد چشم غره ای به پرسی رفت و گفت :

- من تو رو رسما به دوئل دعوت می کنم . فردا توی همون باشگاه .

پرسی شانه بالا انداخت و برگشت که برود . لرد با لبخندی شیطانی چوبدستی اش را دوباره بالا آورد و ادامه داد :

- ولی من نمیذارم تفریح منو خراب کنی .


ویرایش شده توسط آلتیدا در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۱۱ ۱۴:۱۰:۱۱

نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.