هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#83

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
اتاق لرد سیاه در کلینیک

لرد سیاه در حالی که زیر لب میخندید در حالی اجرای انواع افسون ها بر روی دماغش بود تا آن را دوباره از بین ببرد. او میخندید چون هیچ کدام از مرگخوارن نمیدانستند که او واقعا حافظه اش را از دست نداده بود!
لرد سیاه افسونی به رنگ بنفش اجرا کرد و دوباره بی رنگ و بی روح شد. اما پس از چندین ثانیه ی طلایی دوباره به شکل اول برگشت.
لرد سیاه اهی از سر حسرت کشید و دوباره کتاب های مختلف را باز کرد.
بعد از اجرای طلسم های مختلف بالاخره داد لرد سیاه به هوا رفت و روفوس به اتاق احضار شد.

- کاری از دست من بر میاد سرورم؟
- روفوس به من نگاه نکن.
- چشم. حتما. کاری از دست من بر میاد سرورم؟
- روفوس یادت نره به من نگاه نکنی.
- اوکی. کاری از دست من بر میاد سرورم؟
- اگه نگاه کنی کاری میکنم از به دنیا اومدنت پشیمون بشی.
- ارباب قسم میخورم. کاری از دست من بر میاد؟
- میدونی چطوری میشه دماغی که رفته وسط پیشونی رو به جای اولش برگردوند؟
-


بیرون از اتاق

مرگخواران عذا گرفته بودند و به خاک نشسته بودند. بر سرشان می زدند و مویه میکردند. تا اینکه با حرف آنتونین اندکی امید در ذهنشان پیدا شد.

- خب. ما نمیتونیم کله زخمی یا دامبل رو بیاریم. باید یه کار ساده تر پیدا کنیم.
-
- خب میتونیم از یکی از بچه های پاتر استفاده کنیم! اونا هم خون پاتر توی رگ هاشون جریان داره!
- کدومشون؟
- فکر کنم کوچیکه از همه راحت تر باشه! چون هم کوچیکتره و هم دختر!
- اما خب دردونه س!
- اشکالی نداره! ما قوی ترین گروه جادگری هستیم مثلا!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#82

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
به هر حال برای اطمینان از این اندیشه، لازم بود کاری انجام می شد.

- چه شگفت انگیز، چه ذکاوتی، واقعا تحسین برانگیزه... اوه سرورم، سرورم!

آگوستوس با گفتن این جملات آهسته به لرد سیاه نزدیک شد و با لحنی چاپلوسانه تر ادامه داد:

- سرورم، همه ما میدونیم که شما داناترین جادوگری هستید که دنیا به خود دیده... اما سرورم... مدتیه... دشمن شما و حامی اون پسره... پاتر... ادعا کرده تونسته راه درمان یک... یک چیزی رو پیدا کنه که بقیه از کشف اون عاجزن... به عبارتی اون خودشو عقل کل دونسته و... ببخشید ارباب حتی ما شنیدیم که دانش شما رو هم به مسخره گرفته!
- کی رو میگی؟
- دا...دامبلدور سرورم!

همه مرگخوارها با نگرانی به صحنه نگاه می کردند و منتظر بودند که کی آگوستوس به موضوع اصلی می رسد.
- اما این ادعای دامبلدور پوچه! ما مرگخوارها همگی خوب یادمونه که شما یه روز که از افتخاراتتون برامون می گفتید به این موضوع اشاره کردید، مگه نه؟

مرگخوارن همه با هم و به سرعت سرهایشان را به علامت مثبت تکان دادند.
- منتها سرورم ما که به هوشمندی شما نیستیم که... راستش فراموش کردیم اون راه حل درمان چی بوده؟

همه نگاه ها با به پایان رسیدن صحبت های مرگخوار به سمت لرد سیاه چرخید. ظاهرا تملق های آگوستوس و تاییدهایی که بقیه مرگخوارن نسبت به گفته های او کرده بودند موثر واقع شده بود، چرا که دقایقی پس از آنکه لرد ولدمورت مشاهدات و مستندات(!) مرگخوارن را دید و شنید، یکی، سه چهار کروشیو حواله آنها کرد و گفت:

- نادون ها چطور به خودتون جرات دادید که کلام های گهربار اربابتونو فراموش کنید... کروشیو!...

- ...هووم اما ارباب اینبارو می بخشه و یه بار دیگه علت و درمان این عارضه رو میگه، پس خوب گوشاتون وا کنید!!!

- کسی که خونش به رنگ فیروزه ای در میاد مبتلا به بیماری نیست! این جادوگر حتما یه چیز مهمی رو از دست داده، چیزی که وجودش احتمالا با اون پیوند خورده!
- مثل چی سرورم؟
- یه چیز مهم مثل بخشی از قدرت جادویی جادوگر، قدرت ذهن و یا ... و یا... یا حتی تکه ای از روح!

در ذهن مرگخوارها:
- مصیبت! مشکل شد صدتا!!!

اما در اوج گیجی مرگخوارن اسکورپیوس سوالی مطرح کرد که با شد روزنه امیدی برای مرگخواران پیدا شود:

- ارباب این یعنی برای اون فرد درمانی وجود نداره؟
- چرا... کافیه کمی از خون دشمن قسم خوردشو در تماس با خون او قرار بدن تا درمان شه!
- یعنی خون دامبلدور و یا هری پاتر... ام چیزه ارباب آیا راه حل ساده تری... نه ببخشید... آیا راه حل دیگه ای هم وجود داره؟
-


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#81

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- نه ارباب..چه مشکلی...
- کروشیو! فکر کردی من نمیفهمم؟

همه:

لرد ولدمورت با کمی گیجی به مرگخوارانش که یکی دست بر دهان نهاده بود و دیگری چشم گشاد کرده بود نگاه کرد.
- چی شده؟ چرا اینطوری نگاه میکنین؟

- ارباب میشه یه بار دیگه حرفتون رو تکرار کنین؟
- کدومو؟ آهان... گفتم "کروشیو!فکر کردی من نمیفهمم؟"
- ارباب.. شما ورد شکنجه رو از کجا یادتون بود؟

لرد ولدمورت به فکر فرو رفت. بله... ورد شکنجه... یادش می آمد که تک تک مرگخوارانش را چندین بار شکنجه کرده بود.... اما الان..

- چند تا سوال از ارباب بپرسین.
- ارباب! ما شما رو به چه لقبی صدا میزنیم؟
-
- ببخشید. دشمن خونی شما کیه؟
- هری پاتر.
- یکی از مرگخوارانتون که توی معده ی دخترتونه کیه؟
- روفوس.
- ارباب! )2*2(^*89 + 1235*89562 میشه چند؟
- 78753657840

این دفعه نوبت مرگخواران بود که به فکر فرو روند. حافظه ی لرد سیاه بازگشته بود، اما لرد سیاه آن قدر باهوش شده بود که انیشتین پیش او کم می آورد. نکند این خونی که بیرون آمد خونی بیمار و آلوده بود که با خارج شدنش ارباب بار دیگر به هوش دوران مدرسه دست یافته بود؟



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#80

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
-هوم...اون دیگه کیه؟فرمول چی دستشه؟

مرگخواران که درحال جویدن ناخن هایشان بودند،با شنیدن صدای لرد سر جایشان میخکوب شدند.
آگوستوس:
رز:
روفوس:
بلا:خب...ارباب راستش اون هیچکی نیس.
-خب پس شما ها قاطی کردین؟
-خب ارباب ما همیشه با دیدن جبروت شما قاطی میکنیم.

روفوس که به تازگی غذا خورده بود،چشم غره ای نثار بلا کرد.
-بلا بسه؛من تازه غذا خوردم.راستش ارباب اون تقریبا بعده پاتر دشمن خونیتونه.
-خب فرمول چی دستشه؟
-چی؟! بچه ها ما حرفی از فرمولی چیزی زدیم؟
ملت:نه...نه...

رز که تو عالمه خودش سیر میکرد،گفت:
-بابا اون فرمول مشکله خونیشون رو میگن...آخ.

بلا نیشگون ریزی از رز گرفت.
-چرا نیشگون میگیری؟

بلا با دیدن چشم غره ی لرد خودش را به کوچه ی مودی چشم بابا قوری ( )زد.
-کی؟!من؟!
-خب...اینطور که معلومه من یه مشکلی دارم...درسته؟
ملت:


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۴ ۱۶:۰۴:۴۳



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#79

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
-وای ارباب مشکل داره!

-مگه با هم قرار نذاشتیم. جیغ و داد نکنی؟

-گفتم یکم هیجان انگیز بشه، آگوستوس!

آگوستوس دوباره به خود آمد و در حالی که با دست هایش به دیگر مرگخواران اشاره می کرد که کله هایشان را پایین تر بیاورند، شروع به سخن گفتن کرد.

-مشکل ارباب اینه که یه عامله خونی داره که به محض برخورد با هر جسمی کلا تغییر پیدا می کنه به جز پوست دست خودشون و هوا و البته پوست دست دیگران! دلیل اینکه رنگ خونشون تغییر می کنه هم همینه!

ایوان در حالی که چانه اش را می خاراند، گفت: پس اون دفعه چی بود قضیه؟ اون زمانی که شیشه شکسته بود خون ارباب قرمز بود. پس چرا الان این مشکل براش پیش اومده؟

آگوستوس در حالی که قیافه ی دانشمندان خبره را به خود گرفته بود گفت: آهان سوال خوبی بود. اونجا ارباب قبل از اینکه تغییر رنگ هویدا بشه خون رو محو کرد! دلیلش هم همین بوده!

بلا در حالی که از حرف های آگوستوس سر در نمی آورد، گفت: خب اصلا ارباب چرا یه همچین مشکلی داره؟

آگوستوس صدایش را صاف کرد و گفت: نمی دونم ولی قبلا توی یکی از کتابام خونده بودم که این مشکل زمانی پیش میاد که یه انسان تحت یه طلسم عجیب و غریب قرار بگیره! یه راه درمان هم بیشتر نداره!

بلا با عصبانیت گفت: خب چرا همون کار رو نمی کنی که ارباب خوب بشه؟

آگوستوس در حالی که چهره اش بسیار مظطرب تر از قبل شده بود آب دهانش را قورت داد و گفت: خب راه درمانش رو من نمی دونم!

-می تونی پیدا کنی؟

باز همان نگاه به سراغ آگوستوس آمد باالاجبار گفت: من نه! در وافع هیچ کس نمی تونه به این راز دست پیدا کنه! این راز رو فقط یه نفر می دونه و اون آلبوس دامبلدوره!

ملت:


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#78

روژیا.پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۱ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
از از نا کجا آباد شهر رویا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
- چرا خون ارباب این رنگی بود ؟

- مگه چشه ؟ ارباب باید با بقیه فرق داشته باشه .

- درست ولی نکنه ارباب مریضی چیزی گرفته باشه ؟

- نه بابا ،ارباب قوی تر از این حرف هاست که تن به این مریضا های سوسولی بده .

بلا که در گوشه ای از راهروی انسیتیو زانوی غم بغل کرده بود شروع کرد به زج و ناله کردن و با صدایی گرفته گفت :
اسکورپیوس اگه یه بار ، فقط یه بار دیگه نسنجیده حرف بزنی و درباره لرد من این جوری صحبت کنی و بگی شاید مرض شده باشه با من طرفی .

-

- حالا شد ...

پس از دقائقی سکوت که بین رز و بلا و اسکورپیوس حاکم بود آگوستوس همراه روفوس از اتاقی که در انتهای همان راهرو قرار داشت خارج شدند ، و به بقیه پیوستن .

بلا : چی شد ؟ چی شد ؟ حال اربابم خوبه ؟ مشکل خونی و چیزی که نداری ؟ نکنه اربابم اینقدر از دست محفلی ها حرص خورده که سرطان گرفته باشه ؟ نه می دونم اگه اربابم مریض هم شده باشه مقاومت می کنه ؛ آخه ...

رز : بسسسسسه . یه لحظه اجازه بده ببینیم چی شده . آگوستوس آروم و شمرده بگو جواب آزمایش ارباب چی بود ؟

- ها من بگم ؟

همه : آره

- خوب ، به نام ارباب . این جانب آگستوس ، متولد حلا سنم لو نره ، دست پرورده ارباب بزرگ و سلحشور و ...

همه :

- چیه ، شما گفتید شمرده بگم .

- برو سر اصل مطلب

- آها ، اصل مطلب منظورت اربابه . خوب ارباب یه مشکل ژنتیکیه کوچولویی داره .

بلا : ارباب مشکل داره

- نه ؛ چیز خاصی که نیست . ارباب جز افرادیه که در تمام دنیا خیلی نادرند و علتش هم همون خونه فیروزه ای اربابه . همین

- حالا مشکل کوچولوش چیه ؟

- آها ، قضیه همین جاست . فقط نمیشه بلند گفت یه کم نزدیک تر شین . بلا ، جون هر کی که دوست داری همون ارباب فقط ناله نکن

- باشه

- مشکل ارباب اینه که ....



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#77

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- ارباب چیزی نیست که... یه چیز درازه که به یه چیز دراز دیگه وصله. یه کم درد داره اما خب به جاش به شکل اولتون برمیگردین.

- یه کم؟ اصلا مهم نیست... درد شکنجه هم داشت مشکلی نبود...ارباب خیلی قویه...خب شروع کنین.

مرگخواران همه یک قدم عقب رفتند تا اینکه اسکورپیوس شهامت نشان داد وبا سرنگ جلو رفت. مرگخواران قبلا زمانی که ایوان شیشه ی میز را شکسته بود خون قرمز رنگ و درخشان اربابشان را دیده بودند که به سرعت با حرکت چوبدستی لرد سیاه محو میشد. همه انتظار دیدن همان خون زیبا را داشتند و به دقت نگاه میکردند. همین که سرنگ وارد میدان دید مرگخواران شد همه از ترس خشکشان زد.

همه:
اسکورپیوس:
لرد:


مرگخواران: :no:
اسکورپیوس:
لرد:

- خب به من چه... چرا به من نگا میکنین؟ من فقط خونو کشیدم بیرون.

لرد ولدمورت در حالی که آستین ردا را پایین میکشید گفت:
- مگه چی شده؟ حسودیشون شده به تلالو قرمز خون ارباب؟

- نه ارباب چیزه...

و سعی کرد سرنگ را پنهان کند. اما کارش بی فایده بود. لرد سیاه سرنگ پر از مایعی به غلظت خون، البته به رنگ فیروزه ای را دیده بود!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#76

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه از ظاهر عجیب و غریبش ناراضیه...آگوستوس بهش پیشنهاد میکنه که برای تغییر این وضع ظاهری با هم به انستیتو ژنتیکی دیاگون برن.مرگخوارا قصد دارن رنگ و شکل چشمهای لردو عوض کنن و بعد از اون با عمل جراحی بینی و کاشت مو ظاهر قابل قبولی برای لرد بسازن.
لرد و مرگخوارا راهی انستیتو میشن و لرد بعد از عمل، ظاهر دلخواه خودش رو پیدا میکنه.ولی یه مشکلی این وسط پیش میاد...لرد دچار فراموشی میشه.بلا برای لرد موقعیت رو توضیح میده و عکسی از گذشته لرد رو نشونش میده.ولی لرد میگه که به نظرش جادوگر توی عکس(کچل و بی دماغ)جذابتر و با ابهتتره و دستور میده که اونو به حالت قبل برگردونن اونم در حالیکه دکتر به دست بلاتریکس کشته شده! آگوستوس بالای سر لرد میره و سعی میکنه با قیچی و تیغ دوباره کچلش کنه.ولی اتاق عمل منفجر میشه.لرد قبل از انفجار از اتاق خارج میشه و آگوستوس داخل اتاق میمونه!
_________________________

در حالیکه لرد سرگرم زدن قهقهه های شیطانی بود آگوستوس تلو تلو خوران از میان دود و اتش خارج شد.
-ارباب، تا حالا کسی بهتون گفته بود که خیلی نامرد...اوخ...ببخشید...خیلی باهوش تشریف دارین؟

لرد با خوشحالی تایید کرد.
-بله...البته حافظه مو از دست دارم ولی مطمئنم قبلا خیلیا این هوش و ذکاوت رو تحسین کردن.

آگوستوس ردایش را تکاند و درست در همین لحظه چشمش به کله مبارک لرد افتاد.
-اوه...ارباب!موفق شدیم!حرارت آتش انفجار موهای شما رو از بین برده...دوباره کچل....یعنی با ابهت شدین!نصف مشکل حل شد.

صدای روفوس که با وسیله ای عجیب در حال نزدیک شدن به لرد بود به گوش رسید.
-بله! و راه حل بقیه مشکل رو هم کشف کردیم...سرورم، ما باید فرمول ژنتیکی شما رو بررسی کنیم و با استفاده از اون شما رو به حالت قبل برگردونیم.برای کشف این فرمول به نمونه احتیاج داریم!

لرد با تردید پرسید:
-به نمونه چی؟!

روفوس وسیله را پشت رز مخفی کرد.
-خون!با اجازه شما البته.

لرد لبخندی زد و به آگوستوس که هنوز از موهایش دود بلند میشد اشاره کرد.
-خب مهم نیست.میتونین از آگوستوس خون بگیرین.مطمئنم خوشحال میشه به ارباب خدمت کنه.

روفوس با ترس و لرز جواب داد:
-اممم....آخه...ارباب...ما که نمیخواییم فرمول ژنتیکی آگوستوسو کشف کنیم.اصلا این نکبت فرمولی نداره که کشف کنیم.ما باید فرمول با عظمت و پرشکوه شما رو بررسی کنیم.وبرای اینکار احتیاج به خون شما داریم.

رنگ لرد با دیدن سرنگی که روفوس پشت رز پنهان کرده بود پرید.
-و شماها...دقیقا....چطوری میخوایین خون مقدس ارباب رو از رگهای مبارکش خارج کنین؟




Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۴:۳۴ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#75

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
دکتر آگوستوس قیچی رو نزدیک موهای پرپشت لرد میکنه که یدفعه...

مانیتور توی اتاق عمل روشن میشه و همه جا تاریک میشه و یکی که یه نقاب شبییه دلقکا بصورتشه و صداش خیلی کلفت و ترسناکه تو صفحه مانیتور ظاهر میشه و میگه(*):

_ سلام تام. سلام آگوستوس. شما سال ها جادوگرای زیادی رو کشتید و شکنجه کردید. حالا وقتشه که تاوانشو پس بدید. یا میمیرید یا از امتحانی که اینجا براتون دادم زنده بیرون میاین، پاک میشید و به زندگی عادی برمیگردید. البته فقط یک نفرتون. در حال حاضر در اتاق عمل اونقدر بازه که فقط یه نفر میتونه ازش رد شه و به بیرون بره ولی این در آهنی لحظه به لحظه بیشتر بسته میشه تا جایی که در آخر کامل بسته میشه. کسی که داخل اطاق میمونه همراه اتاق منفجر میشه. یادتون باشه اینجا مثل هاگوارتز غیب و ظاهر شدن غیر ممکنه. از الان 60 ثانیه وقت دارید.
The choice is yours


لرد ولدمورت کمی سرشو میخارونه و میگه همین؟() من حالا فک کردم چه بلایی میخواد سرم بیاد. لرد معطل نمیکنه و یه طلسم بیهوشی به آگوستوس که هاج و واج مونده میزنه () و خودش از لای شکاف در که دیگه چیزی نمونده بود کامل بسته شه میپره بیرون و...

بوووووووووم

اتاق عمل منفجر میشه.

--------

* برگرفته از فیلم Saw



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ سه شنبه ۲ فروردین ۱۳۹۰
#74

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
آگوستوس ماسکشو روی صورتش میزنه و وارد اتاق میشه.لرد خوش تیپ روی تخت دراز کشیده و با اشتیاق خاصی به عکس گذشته خودش خیره شده.
-اومدی دکتر؟زودتر کارتونو شروع کنین.صبر و تحمل من دیگه تموم شده.میخوام مثل قبل ترسناک به نظر برسم.

آگوستوس به آرومی بالای سر لرد میره وشروع به توضیح دادن میکنه:
-خب ارباب...ببینین...این عمل جراحی بسیار پیچیده و سختیه.ولی من با مهارتهای خاص خودم مطمئنم که به خوبی از پسش بر میام.شما اصلا نگران نباشین.چون من تجربه زیادی در این زمینه دارم. آماه این؟

لرد با تعجب میپرسه:پس بقیه دکترا و پرستارا کجا هستن؟شما که قصد ندارین شخصیت به این مهمی رو به تنهایی عمل کنین؟

آگوستوس به سختی آب دهنشو قورت میده:
-اممم...خب...من که گفتم من مهارت و تجربه زیادی دارم.شما که یادتون نمیاد..من دکتر مخصوص خانه ریدل بودم...حالا اگه اجازه بدین این عمل سخت و پیچیده رو با وسیله های مخصوصم شروع کنم؟

لرد با حرکت سر موافقت خودش رو اعلام میکنه.آگوستوس قیچی کوچکی از جیبش در میاره و روی میز کنار تیغ کوچکی که از قبل گذاشته بود قرار میده و شروع به توضیح دادن میکنه.
-خب...ما از موهاتون شروع میکنیم.من فکر میکنم با توجه به اینکه این موها موهای واقعی شما نیستن و ریشه اونا هنوز به خوبی در کله مبارک شما جا نیفتاده، با این دو وسیله بتونیم از شر موها خلاص بشیم.اگه این روش موثر نبود سراغ نقشه شماره دو یعنی سوزوندن موها خواهیم رفت.


لرد سیاه با شک و تردید به دکتر آگوستوس که با تیغ و قیچی بالای سرش ایستاده خیره میشه...


ویرایش شده توسط سیبل تریلانی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲ ۱۱:۰۷:۳۶

آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.