سوژه جدید:-توجه کنین.برای بار سوم میخونم.یک عدد چادر-سه عدد میله دراز به درد نخور که یه نخ به سرش وصله-دو سبد پر از خوراکی های متنوع و مورد علاقه ارباب-یک عدد نجینی-یک عدد کیسه خواب برای ارباب-شانزده عدد مرگخوار-سه عدد کرم زنده وول زن!...تیک زدی آنتونین؟
آنتونین نگاهی به لیستی که در دست داشت انداخت.
-هوم...همه چی کامله...میتونیم به لرد اطلاع بدیم که برای حرکت آماده بشن.
بلاتریکس درحالی که سعی میکرد کلاه حصیری بزرگی را روی موهایش ثابت کند از رز پرسید:
-تو نمیدونی جریان این پیک نیک چیه؟ارباب قبلا از این کارا خوششون نمیومد.
رز با صدایی زمزمه وار جواب داد:
-راستش...همین چند وقت پیش ارباب به روفوس گفته بود که همیشه آرزو داشته با باباش برای ماهیگیری به کنار دریا بره.روفوس هم به ارباب پیشنهاد کرده که همه با هم بریم پیک نیک.امشبم قراره اونجا بمونیم.
با فرمان حرکت آنتونین مرگخواران به مقصد دریا غیب شدند...
.
.
.
-آخ...این چمدونای پیک نیک من کوشن؟
-اوخ...من چرا وسط دریا ظاهر شدم؟کمک ارباب....من شنا بلد نیستم!
-مگه دستم به این روفوس نرسه...
... آهان....انگار دستم رسید!دو دقیقه سر اربابو گرم کنین این طرفو نگاه نکنه!
لرد سیاه بی توجه به داد و فریاد مرگخواران روی ماسه ها دراز کشید و به آسمان آبی خیره شد.
-آنتونین؟
آنتونین دوان دوان به سمت لرد رفت.
-بفرمایید ارباب؟کرم ضد آفتابتونو بدم؟
-نخیر...مگه نیومدین ماهی گیری؟خب برام ماهی بگیرین.
آنتونین لبخندی زد و چوب دستیش را بیرون کشید.
-چشم ارباب الان یه کروشیو میزنم صد تا ماهی میاد روی آب!
لرد سرش را به نشانه مخالفت تکان داد.
-نه...اونجوری ماهیا بی مزه میشن.میخوام به روش ماگلا بگیرینشون.باید آروم آروم جون بکنن تا خوشمزه تر بشن!چوبای ماهیگیری رو از ویکتور بگیر.به کمک اونا میتونین ماهی بگیرین.
آنتونین لیست لوازم مورد نیاز را از جیب ردایش خارج کرد.
-ارباب؟همون سه عدد میله دراز به درد نخور که یه نخ به سرش وصله؟پس اون به درد بخور بودن؟؟عجب!...چشم ارباب.دوست دارین ماهیاتون چطوری باشن؟
لرد چشمانش را بست.
-خوشمزه باشن آنتونین!