هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- آره راست میگی خوبه.

- خب پس همین الان کلاس اولو رز شروع میکنه!

ملت هافل دوباره به جنب جوش افتادند و بر سر و مغز هم ضربه زدند تا جا هی خوب را بگیرند . بالاخره وقتی همه جا گیر شده و رز جسد تعداد زیادی مگس را جمع کرد. کلاس آغاز شد و همه دفتر هایشان را باز کردند.

- خب ! مورد اول!! تیتر بزنین! در چه مواردی گریه میکنیم. کسی میدونه؟

دست روفوس و اسکورپیوس و کینگزلی بالا رفت.

- بگو اسکور!

- وقتی که میخوایم 9.5 بشه 10 تا رد نشیم.

دست روفوس و کینگزلی افتاد. رز در حالی که با تاسف سر تکان میداد گفت:

- هیچ کدوم دخترا نظری ندارن؟

دست اما بالا رفت.

-اما؟!

- وقتی میخوایم 19.75 بشه 20!

رز بار دیگر با تاسف سر تکان داد و خودش شروع کرد.

- شما باید سیاست داشته باشین! یکی از مهم ترین بخش های گریه که فقط توی امتحانات مستمر جواب میده، اینه که سوالی که نمره زیاد داره و بلد نیستین رو خالی بذارین. بعد برین گریه و زاری که معلمم، عزیزم، جا انداختم!! تو رو خدا نمره شو کم نکن. این خیلی مهم بود. مورد بعدی رو کسی میدونه؟

دست هستیا بالا رفت. رز در حالی که خیلی امیدوار بود از او خواست تا حرف بزند.

- وقتی پیاز پوست میکنیم!

- آخه چه ربطی داشت؟ امروز بسه براتون سنکوب می کنین! بقیش فردا! هوگو!! نوبت توئه.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
رز:ما نابود خواهيم شد .
اين را گفت و لگدي نسار ملحفه اي كه جلويش بود زد
هوگو:اوخ . مگه مرض داري?
رز : ببخشيد داداشي .بخشيدي ?بخشيدي?آهاي فسقل بخشيدي?
هوگو كه محو تماشاي ملتي بود كه كله هايشان را با پنجره پرس كرده بودند ,شده بود با شيون خواهرش به خود آمد و البته اون پرس شده ها هم توجه شان جلب شد
-جوابم بده
-بخشيدم بابا بخشيدم , ولي ما نابود نمي شيم البته با اين كار ها شايد شديم من يك نقشه دارم, خوب ما اينجوري به نتيجه نمي رسيم بنابر اين بايد معلم ها رو بخريم
اما:درست نشنيدم ,بله! اون ها رو بخريم?
-آره از فردا دو كلاس آموزشي ايفاي نقش شامل نحوه ي گريستن و ..... نزد رز و كلاس نحوه ي تقلب نزد من.خوب موافقين
.......


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
فردا صبح- ساعت 5

ویکتور در حالی که جارویش را در دست گرفته بود به سرعت به سمت دریاچه می رفت. احتمالا ورزش صبحگاهی دیر می شد. وای او نباید دیر میکرد. از دور پیکر کسی را تشخیص میداد که دور درختی قدم می زد. لباس زردش مشخص میکرد که هافلی است. ویکتور بر سرعت قدم هایش افزود. و وقتی به دریاچه رسید، درک را دید که شلوار زرد رنگش را در جورابش و بلوزش را در شلوارش و عمامه اش را در بلوزش و موهایش را درعمامه اش کرده بود دید! ظاهر درک آن قدر خنده دار بود که ویکتور ناخودآگاه قهقهه زد.

- چته بچه؟

- هیچی. چیزی نیس. بقیه کجان؟

- همه در حال خرو پف توی خوابگاه.

- خب... مهم نیست. شروع می کنیم تا بقیه بیان.

-

- بدو! دنبال من بدو. تا وقتی من می دوم تو هم می دوی.

و درک شروع به دویدن کرد. ویکتور دور دریاچه دور می زد . بعد از حدود 63 بار چرخیدن درک از حرکت ایستاد و باعث شد ویکتور به عقب برگردد.

- چی شده؟

- فکر کنم بدنم گرم شد دیگه... سونا شد.

- خب. میریم سر کار بعدی...

تالار عمومی هافل

ملت هافل همه پشت پنجره جمع شده بودند و به درک می خندیدند. لورا گفت:

- این طوری فایده نداره. این کارای درک بیهوده ان. باید یه کار دیگه برای اول شدن بکنیم.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۰

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 457
آفلاین
تالار در سکوت محض فرو رفت و فقط صدای وز وز خرمگس چاق و چله ای که از پنجره مجازی وارد تالار شده بود به گوش می رسيد.
روفوس زودتر از بقيه صبر خودش را از دست داد و در حالی که ديوانه وار سبيلش را دور انگشتانش می چرخاند فرياد زد:
- پس چرا هيچی نميگی؟ فکری داری يا نه؟
لورا از جايش پريد و تته پته کنان گفت:
- ميخواستم هيجان به اوج خودش برسه بعد نظرمو بگم!
-
لبخند خودپسندانه ای که باعث جهش پلک بچه های هافل شد بر لبهای لورا نشست و بعد از مکث کوتاه ديگری بالاخره گفت:
- اگه هافل بهترين گروه هاگوارتز بشه نميتونن حذفمون کنن، درسته؟
ملت هافل طی يک عمل هماهنگ که حکايت از يکپارچگی بی نظيرشان داشت با حالت به لورا خيره شدند؛ هيچکدام متوجه منظور او نشده بودند!
- يعنی ما اگه ميخوايم از حذف شدن گروهمون جلوگيری کنيم بايد در همه زمينه ها از گروههای ديگه جلو بزنيم. بايد بهترين گروه هاگوارتز بشيم!
همانطور که عبارت "بهترين گروه هاگوارتز" در پس زمينه اکو پيدا می کرد درک لورا را کنار زد و در جايگاه سخنران ايستاد.
- دقيقا! جواب درست همينه! و حالا برای رسيدن به اين هدف، بدون اتلاف وقت، من وظايف هر يک از اعضا رو مشخص ميکنم.
ويکتور با لحن شکايت آميزی پرسيد:
- اين مگه فکر لورا نبود؟ چرا درک داره تعيين تکليف ميکنه؟!
- راس ميگه!
قبل از اينکه مخالفت بچه ها اوج بگيرد چشمان درک برقی زد و بلافاصله رو به ويکتور گفت:
- اول از همه ويکتور، تو مسئول ورزش صبحگاهی هستی!
- ورزش صبحگاهی؟!
- همه بايد ببينن گروه ما گروه سالم و پر نشاطيه در نتيجه از فردا هر روز ساعت پنج صبح کنار درياچه ورزش صبحگاهی برگزار ميکنيم!
- پنج صبح؟ عمرا!
- اونموقع همه خوابن کسی چيزی نمي بينه!
اما روحيه ورزشکاری ويکتور تحريک شده بود و جارويش را که به دلايل نامعلومی هميشه به همراه داشت مثل شمشير بالا گرفت و گفت:
- بسپرينش به من!
- احسنت.
بعد از آن نوبت ساير هافلپافی ها بود. هر چند هيچکدامشان از اينکه نقشی به زور بر عهده شان گذاشته ميشد راضی نبودند ولی اگر اين کار به بر جای ماندن گروه دوست داشتنيشان کمک می کرد آنها اعتراضی نداشتند.



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۹۰

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
سوژه جديد !


- درود هلگا بر شما ! درود هلگا بر شما دلاوران و نام آوران ! برخيزيد كه بدبخت شديم !

- آي درك .. چت شده امروز ؟ باز كي قراره حمله كنه به هافل ؟

درك دستي به ريش هايش كشيد و با صدايي بلند و رسا گفت : اي دلاوران ، دشمن تصميم گرفته كه جنگ سرد با ما مقابله كند .

براي لحظاتي سكوت در ميان هافلي ها حكمفرما شد و هيچكس سخني بر زبان نياورد .

اما كه از تحت تاثير قرار گرفتن هافلي عصباني شده بود ، رو كرد به درك و گفت : اصن معلوم هست چي ميگي ؟ از بس نشستي پاي اخبار ، مخت تاب برداشته ! جنگ سرد ديگه چيه !

درك كه سعي ميكرد آرامش خود را حفظ كند ، با آرامش گفت : شما خبر نداريد كه چه اتفاقي قرار است بيفتد . درون شوراي اداري هاگوارتز تصميم گرفته اند كه هافلپاف را از ميان گروه هاي چهارگانه حذف بكنند !

ملت هافل : مگه ميشه ؟ پس چه بلايي سر ما مياد ؟

- در اينصورت شما بايد به راونكلاو بريد و اين يعني ننگ فرزندان من .

هافلپافي ها باورشان نميشد . گروهي كه سالها قدمت داشت و جادوگران برجسته اي را تحويل جامعه ي جادوگري داده بود ، در حال نابود شدن بود . از همه مهم تر اين بود كه آنان هيچ علاقه اي به راونكلاو نداشتند و نميخواستند تا در آنجا ادامه تحصيل بدهند .

- ولي دامبلدور نميزاره ... درسته ؟ اون اجازه نميده كه هافلپاف از بين بره !

درك لبخند تلخي زد و رو به پيوز و ريتا كرد و گفت : دست او نيست ! لوسيوس مالفوي رييس شوراست و اون اين كار را ميخواهد انجام بدهد .

لورا كه از عصبانيت نزديك بود منفجر شود ، رو به درك كرد و گفت : مگه ميشه ؟ هرگز اجازه چنين كاريو نميديم . نابودي هافلپاف يعني نابودي ما !

- درود بر تو دختركم كه چنين روحيه ي مبارزه طلبي در خود داري ولي آيا براي اين كار فكري كرده اي ؟

هافلپافي ها خداخدا ميكردند تا پاسخ لورا مثبت باشد !


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ جمعه ۲۱ آبان ۱۳۸۹

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
خلاصه سوژه

لورا توی یکی از کتابای قدیمی خونده که چکشی که مدت ها توی دفتر نظارت هافل بی مصرف بوده ، چکش قدرته ... یعنی باعث عظمت و اقتدار و قدرت فرد میشه و مدت هاست که روش استفاده از اون از بین رفته و اون میخواد که این روش رو کشف کنه ...
لورا این موضوع رو فقط با پیوز درمیون میزاره و به اون گوشزد میکنه که به کسی این راز رو نگه ولی تنها پیوز و لورا نبودند که این موضوع رو میدونستند بلکه دنیس هم از این موضوع باخبر بود . دنیس وارد دفتر میشه و چکش رو میدزده ولی وقتی که میخواد بیاد بیرون ، دزدگیر فعال میشه و لورا و پیوز جلوی راه دنیس ظاهر میشن و وقتی که میخوان چکشو ازش بگیرن ، چکش پرت میشه بیرون و اسپ که اون بیرون بوده چکشو میگیره و به همراه گلگومات غولپیکر وارد تالار میشه و به بقیه میفهمونه که چکش ماله اونه و هرکی که بخواد چکش رو بگیره باید با گلگومات روبه رو شه ... و بعد از اون میره و دنبال ریتامیگرده ... توی همون لحظه مرلین و درک وارد میشن و همه متوجه میشن که یک چکش جدید توی دستای درکه که خیلی قویتر به نظر میرسه .... چشمای تمام هافلی ها ، به چکش درک خیره شده ... ایا اونا اینبار میخوان چکش درک رو بدزدن ؟ یا فکر دیگه ای دارن؟


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


بدون نام
ملت: هاچ درک؟؟؟
هاچ درک از در پودر شده تالار وارد میشه و برای نشون دادن قدرت چکش جدیدش، با چکش به روی پودرهای باقی مونده از در می زنه و در صحیح و سالم سر جاش اول قرار می گیره
--
گرد و خاکی بس غلیظ در هوا پراکنده بود، که از حاصل از سالم شدن در بود. در آن گرد و خاک فقط سه هیکل قابل تشخیص بود...
- شماها خجالت نمی‌کشید؟!
صدای هاج درک در سالن پیچید و همراه دو تن ناشناس دیگر بیرون اومد و صدای ناشناس دومی در سالن پیچید...
- هاج آقا با اجازه! واقعآ شرم‌آوره! از هیچ کدومتون انتظار نداشتم!
آسپ به شدت ذوق مرگ شد و به سمت فرد ناشناس دوید تا او را در آغوش بکشد...
- مرلــــــــــــــــــــــین!

شَرَپ!!!

آسپ به گوشه‌ای پرت شد و از شدت چکی که خورده بود از درد به خود می‌پیچید...
مرلین با غصب گفت:
- خودت رو جمع کن؛ خائن!!
جنس مونثی با هیکلی خوش فرم از پشت مرلین بیرون اومد و گفت:
- هاج آقا با اجازه! واقعآ شرم‌آوره! از هیچ کدومتون انتظار نداشتم!

مرلین که جا خورده بود زیر لب گفت:
- اِما چرا دیالوگ منو می‌گی بوقی؟!
اِما که از صورتش معلوم بود چیزی از صحبت‌های مرلین نفهمیده بود، گفت:
- ها؟!
هاج درک با صدای منزه و رسای خود گفت:
- بس کنید شما دوتا اونجا! شروع کنید!

مرلین و اِما رو به ملت هافلپاف که هنوز در شوک دیدن اعضای قدیمی خود بودند، کردند و گفتند:
- زین پس حکومت آسلامی هاج درک بر هافلپاف، هاگوارتز و کل جامعه جادوگری برقراره! حکم هاج درک، حکم مرلین کبیر هست و هر کس از احکام و قوانین آسلامی هاج درک تخطی کند محارب از احکام آسلامی مرلین کبیر محسوب می‌شود.

هاج درک باز هم با صدای رسا و منزه خود گفت:
- باشد که با پشتیبانی هسته‌ی این چکش جادویی بر دهان همه بکوبیم!

مرلین فریاد زد:
- تکبیـــــــــــــــــــــــــــــــــر!

ملت هالپاف:

--
اینم یه حکومت که بتونید باهاش با هاگوارتز و بقیه بزنید تو سرو کله‌ی همدیگه!



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۹

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
آسپ با چکش به در تالار هافل می کوبه و بدون اینکه متوجه شه در توی پست دنیس پودر شده بود و دری وجود نداشت که با چکش بکوبه بهش، از تالار میره بیرون و مثل یک اسکل به تمام معنا عربده میکشه: ریـــــــــــــــــــــتا!
چند دقیقه بعد آسپ ریتا رو پیدا می کنه و از اونجا که گلگو همراه آسپ بوده، گلگو هم ریتا رو پیدا می کنه و ...
گلگو:
آسپ با دیدن گلگو، به این شکل می زنه تو سر گلگو و ...
گلگو:
در همین لحظه: بوووووووووووووووومب!
انفجاری رخ میده و آسپ و ریتا و چکش هر کدوم به یه طرف پرت میشن. (چی؟ گلگو؟ بوقی گفتم انفجار، دیگه بمب اتمی نبود که بتونه گلگو رو پرت کنه که!)
ریتا: آســـــــــــــــــــــــپ!
آسپ: چکـــــــــــــــــــش!
گلگو: آخ ســــــــــــــــرم!
در همین لحظه عمامه ای همچون کمند در هوا می پیچه و به دور چکش گره می خوره و چکش از نظر ها غائب میشه!

اون طرف تر، ملت تو تالار هافل کماکان در حال گیس و گیس کشی اند
دنیس: دختره احمق بووووووووووقی بووووووووق زدهی بووووووووق!
لورا: چکش مال خودمه
پیوز: حرف زیادی نباشه! میرید چکش رو پس میگیرید میارید میدید به من!
دنیس و لورا عصبانی میشن و هر کدوم از یه طرف جفت پا میرن تو دهن پیوز ولی چون پیوز روحی بوقی بیش نیست، می خورن بهم و دهن جفتشون بوق میشه! ناگهان صدایی مجهول میگه:
- بوقی ها! هنوز نفهمیدید که این روح مزاحم رو نمیشه با جفت پا زد و اگه میشد زمان نظارت من و دنیس ده بار به سرزمین جفت پا خوردگان تبعیدش کرده بودیم؟ ولی همانا من خودم به نام چکش آسلام او را از تخت نظارت به زیر می کشم و چکش بر دهانش می زنم!
ملت: هاچ درک؟؟؟
هاچ درک از در پودر شده تالار وارد میشه و برای نشون دادن قدرت چکش جدیدش، با چکش به روی پودرهای باقی مونده از در می زنه و در صحیح و سالم سر جاش اول قرار می گیره


-----------------------------------------------------------------
برای آسپ:

و همانا می شود و می توانیم!


ویرایش شده توسط درک در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۴ ۱۸:۴۴:۴۱


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
پشت پنجره!

آسپ: بعله .... این چکشه گلگو. تنها خاصیتش فقط کوبیدنه. ببین ...

و در حالی که رو شونه‌های گلگو نشسته چکش رو میکوبه تو سر گلگو!

گلگو:
- حالا یکم خودتو بکش بالا می‌خوام برم تو تالار.

آسپ دستشو لبه‌ی پنجره می‌گیره و با کمی زور و فشار وارد تالار میشه و کف زمین پهن میشه.

-آخی ... خسته شدم ...

-چکش دسته اونه!
-مال خودمه!
-من ناظر بزرگ‌ترم!

دنیس و لورا و پیوز به سمت آسپ یورش میارن و ناگهان سرجاشون میخکوب میشن!

غولی به ابعاد سه متر در پنج متر خودشو از پنجره‌ی مجازی بالا میکشه و وارد تالار میشه و کنار آسپ می‌ایسته! (پنجره‌ی مجازی هافل علاوه بر اینکه دوجدارست و به صورت کاملا عایق عمل می‌کنه قابلیت انعطاف و گشادیوس ِ بسیار زیادی هم داره.)

آسپ: سلام رفقا ... سورپرایز شدید؟ گفته بودم که من همیشه از پشت وارد میشم! این بادی‌گارد من گلگوماته و از این به بعد با منه. الانم باید زودتر برم ریتا رو ببینم. بعدا می‌بینمتون!

و در حالی که به سمت خوابگاه مختلط میره چکش رو تو هوا تکون میده و هی ذوق می‌کنه! گلگومات هم پشت سرش حرکت می‌کنه...

-همیشه دوست داشتم یکی از این چکش‌ها داشته باشم گلگو. ببین چه با نمکه!

دنیس که چیزی نمونده موهاشو بکنه رو به پیوز و لورا میگه:
-همش تقصیر شماست! حالا من با این دایناسور چیکار کنم؟

--------

حالا اگه جرئتشو دارید تو نبرد تن به تن چکش رو از آسپ بگیرید!




Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
چه سوژه ی جالبی و چه حلال زاده ام من!
برای گرفتن سوژه پست قبلی رو بوخونید!
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

- آخ... جونم در اومد... بالاخره تونستم لمسش کنم... بالاخره گرفتمش!

فلش بک:
نقل قول:
"نظارت دنیس و دانگ"
- دانگولی این چکش برای چیه؟
"شق...ترق...دیش دام...بومب!"
- بار آخرت باشه به چکش نظارت نزدیک میشی ها... این متعلق به ناظر بزرگتره!!
-


خیلی آروم چکش رو برمیداره و به آغوش میکشه و بالا پایین میپره.
- بوی قدرت میدی عزیزم!

فلش بک:
نقل قول:
"نظارت دنیس و مرلین"
- خب ببین این چکش واسه ناظر بزرگتره. الان باید...
مرلین: آره من و بچه ها تصمیم گرفتیم بزاریمش تو یه محفظه شیشه ای ضد گلوله و افسون تا میراث هافل حفظ بشه!
-


چکشو میزاره رو زمین و از تو کوله اش یه پوست قدیمی بیرون میاره و بهش نیگا میندازه:
:no: :bigkiss:--------> =
- هیوم... من کشفش میکنم... میگه که... بغلش نکن... باهاش یه نفرو بزن... تا قفل یه جا باز بشه... اونجا تاریکه... یه متصدی اونجا منتظرمه... اونجا میرسم به معنای دقیق این چکش و بعدم گولاخ میشم!! هوووف... گمونم همین باشه!

چکشو میگیره دستش و میخواد از دفتر نظارت بیاد بیرون که تا پاشو از در میزاره بیرون آژیر امنیتی پیوز به صدا در میاد!
- دیری دیری دیری دیری دیری...دیری دیری دیری دیری (صدای ماشین بازیافت!!)
- چه پیشرفته!!
توجهی بهش نکرد و ادامه داد که به سمت در خروجی تالار بره که یه نفر با پتک زد تو سرش!
-
- دزد... بگیریدش!
- چیکار میکنی پیوز! منم باو... دنیس!
- جیــــــــــــــــــــــــــغ! روح دنیس!!
- فحش نده ها! روح خودتی!
- اگ روح نبودی با ضربه پتک باید الان میمیردی!!
- برو بابا!
به سمت در خروجی تالار میره که یهو یه دختر با پنجول (!) چکشو از دستش میگیره!
- هووو... رد کن بیاد تو دیگه کی هستی!
- لورا ناظر هافل... داشتی کجا میبردیش این واسه منه!
دنیس جفت پا میره تو دهن لورا ولی فقط باعث میشه که خودش کوبیده بشه به سقف و نیمی از مغزش بپاشه رو دیوار!!
- ماااااع... جفت پای من عمل نکرد!
لورا نیم نگاهی به چکش میکنه و !
دنیس از روی سقف خودشو میندازه روی لورا...
- بده به من اونو... من شونصد کیلومتر به خاطر این اومدم... تو در جریانش نیستی....
لورا میاد با چکش بزنه تو دهن دنیس که چکش از دستش در میره و میخوره به در خوابگاه و در پودر میشه و از پنجره مجازی خوابگاه پرت میشه بیرون!
- تموم شد! بدبخت شدیم!
دنیس عصبانی انگشتاشو دور گردن لورا فشار میده و سعی میکنه تلافی کاری که کرده رو در بیاره که یهو چکش از لبه ی پنجره ظاهر میشه... وبه همراه اون یه دست که بالا گرفته اش!


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.