هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#12

کینگزلی شکلبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۱۶ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷
از فضا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 402
آفلاین
صحنه:
اتاق مشورت گریفندوریا..
مک گونگال:مرلین نگا کن...تو دیگه پیری عمری برات نمونده..کار خاصی ازت نخواستن..ریشاتو بزن و برو نایت کلاب با جاسم هم یه سر برو قزوین....تضمین میکنم سالم برگردی...با این تریپت....
مرلین:مثل اینکه یادتون رفته من مرلین کبیرما!..بزار برم پلک بزنم همه نابود شن...
مرلین قاطی میکنه میره لب پنجره هی پلک میزنه...
مک گونگال:ای خدااااااااااا...مرلین تا صبح هم پلک بزنی هیچی نمیشه بابا پیر شدی دیگه..اون امامه رو میبینی دور کمرت بستی؟..همه نشانه ی آرتروز و پیریه....
مرلین:میخواین ببریدم خانه سالمندان؟
مک گونگال:نه عزیز دل خواهر نمبریمت...کی اینجا عطر بوپالر زده؟
کینگزلی از تو تاریکی در میاد....
کینگزلی:هی به این چوچانگ میگم مدیران انجمن میتونن ببینن همه جارو باور نمیکنه....
مک گونگال:تو همه چیو شنیدی؟
کینگزلی:مگه چیز مهمی هم گفتید؟
چو چانگ:دیدی پروفسور..دیدی گفتم ما جاسوس داریم دید؟
مک گونگال:خدایا بزن این شیکمو بکش که این گریفندوریا انقده مخ دارن!
کینگزلی غیب میشه میره تو کافه ظاهر میشه...
بلا:کینگزلی چه خبرا؟
کینگزلی:هیچی بابا خبری نیست میخوان مرلینو ببرن خانه سالمندان کهریزک
-------------------------------------


یوزر آیدی شماره ی 57.
یکی از اعضای فوت شده،سوخته و خاکستر شده ی جادوگران.


Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#11

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
بلا: آره درست شنیدی... گروگان!
مک گونگال: هوم... کی رو گروگان گرفتید؟ ما که همه اینجاییم!
بلا: یادته پاتر بهت گفت با نمید توی کافه بودن؟ ازش بپرس از اون موقع تا حالا نمیدو دیده یانه ؟!!
پاتر خفن قات میزنه شروع میکنه به پرتاب کردن سنگ طرف بلا: ای نامرد... ای خائن... ای #سانسور*... ای بی همه چیز... خودم میکشمت... خفت میکنم!
مک گونگال: پاتر... آروم باش! بهت قول میدم نمیدتو برگردونم!
مک گونگال یه خورده میره جلوتر تا صداش کاملا به بلا برسه: بلا خواسته هاتو بگو شاید یه کاریش کردم...
بلا: هوم... باید فکر کنم! اولیش در مورد مرلینه! آره... مرلین باید ریشاشو از ته بزنه و شبا تو نایت کلاب کار کنه!
مرلین: عمرا این یه موردو شرمندتونم! من از بچگی با این ریشا بزرگ شدم...
جاسم که از مرلین خوشش اومده یهو کلشو از پنجره میاره بیرون داد میزنه: مرلین جان... بیا با هم دیجه بریم سفر! خوش میجذره هااا... دیروز تو گرعه چشی رب تبرچ ایکی دانا بلیط سفر به شهر مگدس گزوین بردم!
بلا: آره اصلا این بهتره... به جای اینکه ریشتو بزنی میتونی با جاسم بری قزوین!
مرلین: عمرا
جاسم: من دیرم بیا بریم گزوین... سن دیسن عمرا؟ گات میزنم میشنم پشت مشین جان سوارخ سوارخت میکنماااا...
مک گونگال: حالا من بعدا با مرلین صحبت میکنم ... شاید راضی شد! خواسته دیگه ای نداری؟
بلا: چرا... فعلا باید فکر کنم! شاید هم مرلینو بخشیدم... جاسم برو به بروبچز بگو سه سوت بیان اینجا!

جاسم: از جاسم به تمام مردم سلحشور اردبیل و توابع... از جاسم به تمام مردم سلحش...
بلا:
جاسم: ببخشید بانو بلا... از جاسم به بروبچز... از جاسم به بروبچز...
بروبچز: هوم؟
جاسم: بیایید کافه که زنم چیچ درست چرده حتما باید بخورید وجرنه ناراحت میشم!
همه بروبچز دارک و سیاه تو کافه ظاهر میشن: کو کو کیک؟
جاسم: یالان بود! خالی بستم!
بلا: من به جاسم گفتم که بهتون بگه بیایید اینجا... سفیدا اومدن کافه رو پس بگیرن!
جاسم: عمرا نمیتونن... ما بیشتریم مجه نه؟



Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#10

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
مینروا: ارتور..چی کار می کنی..نزدیک بود هاا
---توی کافه
بلا: جاسم پس چی شد...این کریچر نیومد...
جاسم:خخ..خخخخ از جاسم به بلا...(مرگ بر بلا..مرگ بر پیرزن)خخ خخخ..یه جن داره به این سمت میاد...تمام
بلا:خوبه..کرام اماده باش..تا گفتم در رو باز می کنید...
--بیرون کافه
مقر فرماندهی
مینروا: ببینید...ما می دونیم دو نفرن..ولی بازم باید حساب شده بریم..
مرلین:بابا دو نفرن..من یه پلک می زنم..
آرتور: من می گم باید با شومک بزنیمشون..
یه صدا از پشت مقر
- جاسوس..باید جاسوس بفرستیم...
سیریش میپره تو چادر
مینروا: چی شده!؟
سیریش: یه چیز مشکوک..دیده شده..بهتره بیاید ببینید...
بیرون چادر...
سیریش: ببینید...اونجا...یه چیزی داره حرکت می کنه..با این دوربین بهتر ببینید...
(مینروا دوربین رواز تو گردن سیریش می کشه)
سیریش
مینروا: اره..اون چیزه؟! داره میره طرف در....
--توی کافه
بلا:از بلا یه جاسم..جاسم چی شد...رسید!؟
جاسم:خخ خخخخ..از جاسم به بلا..خخ خخخ...رسید..در رو باز کنید...
بلا:گیلی در رو باز کن...
گیلی در رو باز می کنه...
کریچر از زیر بشکه میاد بیرون:بانو بلاتریکس من اومدم...
--بیرون کافه
مرلین: بچه ها باید هرتکی بریزیم تو..اونا زیاد نیستن..بریم تو...
مینروا: بطنین...1 2 3 ازمایش میشه..اوکی...اهای بلای خاک تو سر...
مرلین:
مینروا: اینجا تحت محاصره اس...بهتره تسلیم شید...
تقت تقتقتقتق..
آرتور: باید با جی پی ار بزنیمش...من برم بیارم
بلا: من یه سری خواسته داریم..اگه عمل نشه..می زنیم گروگان ها رو می کشیم...فهمیدید!؟
مرلین:گروگان!؟




Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۳
#9

پروفسور مينروا ‏مک گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۳:۱۵ شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 895
آفلاین


خب حالا به این چه نمره ای بدم؟! هوم ...واقعا که اصلا بلد نیست طرز تغییر دادن حوله رو به خمیر دندون توضیح بده

یه دفه سر هری تو آتشدونی دفتر من ظاهر می شه!
هری: پرو...پروفسور...حمله کردن! حمله کردن

من:چی می گی آقای پاتر درست حرف بزن
هری: به کافه محفل حمله کردن!
من:شما از کجا می دونی؟ کی این خبرو بهت داده؟!
هری: من و نمید اونجا بودیم قرار بود که...
من: تو و نمید؟! مگه نگفتم که دیگه نباید به اون کافه برید...اون کافه مخصوص ما آدم بزرگا هست!

هری: ای پروفسور چرا گیزر می دی...دارم می گم کافه رو گرفتن
من: خب بقیه چی خبر دارن؟
هری: آره...همه بیرون کافه جمع شدن
من: بسیار خب...شما برید من الان میام

ده دقیقه بعد
هوووووشششششششششت

کمی از محفلی ها بیرون کافه سنگر گرفتند...
مرلین:بالاخره اومدی مینروا
من:آره آلبوس کجاست؟
مرلین: ای بابا کجای کاری مینروا...مگه نمی دونی تو این سایت ما آلبوس ندارم
من محکم با آرنج می زنم تو دل مرلین
مرلین:آآخ...آها منظورم این بود که رفته ماموریت

اسنافلز دولا دولا میاد پست سنگر پیش ما:
-خبر دارم...از قرار معلوم تعدادشون زیاد نیست فقط بلا و گیلدی هستن...اون یارو تام فشفشه هم هست

من:خب بذار همین الان بریم پسش بگیریم
مرلین: نه بهتره بقیه بچه های محفل و گریفندوری هم بیان اوطوری بهتره...

من:باشه...اسنافلز تو برو خودتو یه جا قایم کن و باز خبر بیار...آقای پاتر شما هم برید اون ور اگه بچه ها اومدن همه رو دسته بندی کن که با یه حمله حساب شده بریم تصرفش کنیم

آرتور:اااا بچه ها ببینید چی پیدا کردم...یه چیزی شبیه لیمو ترش...رنگش هم سبزه...راستی اگه این چیزو بکشم چی میشه

من: اکسیو نارنجک!

نارنجکیوس تو سر بلایوس!

نزدیک بود ها!

(بچه ها لطفا تندی این جنگ رو تموم نکنید! کمی هم فضا پردازی کنید...می خوایم کمی کشش بدیم ولی در عین حال جالب.منظورم از کش دادن این نیست که نمایشنامه های طولانی بنویسیم.نه.کوتاه و مفید...کمی هم برای بقیه بذاریم...تندی تمومش نکنید...فلانی رو کشتیم و کافه رو پس گرفتیم...یوووهووو!!! از این کارا نکنید )


Minerva McGonagall

Head of Gryffindor House

Deputy Headmistress

Less Expectation , Less Disappointment


Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
#8

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
بلا: الو سیریش...ا تویی کریچر...کریچ..بپر بیا اینجا یه دم تمیز کاری داریم....
کریچر: بانو بلاتریکس الان امد...ولی ارباب قاتل نمی زاره
بلا:نمی زاره..اون که مرده..اشکال نداره..کریچ..بپر بابک بیک رو بزن داغونش کن..بعد بیا اینجا...
تام در رو می کوبه میاد تو
همه:
تام:چیه..منم دل دارم..این همه اومدید در دیگ سوراخ رو کوبیدید..یه بارم من...ا بلا تو هم هستی؟!
بلا:تام..از این به بعد..تو برای ما کار می کنی...اینجا کافه ریدل هست...هیچ سفیدی رو راه نمی دیم
تتتتتق تتتتق
گیلی: الو ..جاسم..چی شده؟!
جاسم: از جاسم به گیلی...هیچی دستم خورد به ماشه..ولی یکی مرد...
صدای بیرون....
-وایییییی...قاتلا...به محفل حمله شده..پاتر زخمی شده...
بلا:خوب ببین تام..من یه طرح خوب واسه دکورایسون دارم..ببین این ور پیشخون رو می زنیم..بعد این طرفا میز و صندلی..اون ورم یه سن..برای شکنجه کردن..خوبه دیگه
زینگگگگگگگگگگ
بلا: بله...
- مامور شهرداری...این جسدا که این جا ریخته رو نمی خاید..ما ببریم!؟
بلا: اا ببینم اینجا رو چه جوری دیدید؟
- والا یه کاغد بود..افتاده بود..ما هم خوندیم..عجب خط بدی داشت طرف...نمی دونم..مگه کورم که اینجا رو نبینم!؟
بلا: نه هیچی..یارو می گه جسدا رو نمی خایم؟
تام:چرا..واسه تزیین..من زمین شورم خرابه..ریشای مرلین به درد می خوره...
بلا: نه اقا..جسدا رو لازم داریم...
- پس عیدی ما رو بدید..
بلا: از بلا به جاسم..جاسم ..نارنجک بنداز
جاسم: بلا به گوشم...
بلا:فایر این ده هول...
جاسم: هدف منهدم شد...به جن با لنگ سفید به دستش داره میاد...دستور چیه؟!




Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
#7

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
گیلدی و بلا دارن جسدا رو جمع می کنند...
دیش دیدین دارام رام.... موهاهاهاهها!(آهنگ موبایل)
الو؟
: آگا؟ اونجا کافیی؟
: به مش حسن! چطوری؟ امروز چی کاره حسنی؟!
: شوما مَشین جان خاستَ بودی؟
: ها آره! بگو عبدلی و نور ممد بیاد بشینن رو پشت بوم پشتش! آره دیگه برو...
اه اه چه جسدایی! وینگاردیوم لیوسا!
یکی از جسدا: حاژی تویی؟ حاژی کمک کن! اموش معتادمون کرده! ما جشد نیشتیم!
من: از محفل ققنوسی ها از این بیشتر انتظار نمیره! ولی اسم من حاجی نیستش! چون تویی می تونی دارک لرد صدام کنی! موهاهاههاها! حالا با جادویی جدید من آشنا بشین! جادویی موردوری خیلی کهن!
سلکت آلیوس (Select all)
شیفیتوس دیلیتوس! (Shift Delete)
معتادی محفلی: نه!!!!! کمک!!! نههه....
من : آرهییییی! همیشه دوست داشتم این کار رو بکنم! ...(شماره موبایل می گیرم) الو تام منم آره... تام پاشو بیا اینجا... دیگ سوراخ رو ول کن! اینجا پلاس شدیم! به جادوگر سیاه و کافه دار خوبی مثل تو احتیاج داریم ماهیتابه ها رو وردار بیار اینجا!
الو پشت خطی دارم تام گوشی
:الو دارک منم بلا!
: به به! د توکه الان اینجا بودی؟
:حوصلم سر رفت رفتم یه مقدار شکنجه بدم الکی تو خیابون جادوگرای سفید رو بیام خواستم بگم که یه نفر قبل از تو اومده تو کافه پست زده!
: آهان باشه الان می خونمش! مخلصیم ! بای!
: الو آقاهه تو که اونجایی؟
: آقاهه چیه خانم درس صحبت کن! من دارک لرد کبیرم! سارون بزرگ!
: ا چه خوب!
: چرا عشوه خرکی میایی خانم حالا کارت چیه؟ نمی بینی دارم این دسته رو اره می کنم از لای پنجره در بیاد... برو کنار نفتی نشی...
: اینجاها یه برگه پیدا نشده؟ ماله دامبلدور بوده؟
: دامبول؟ یه دیقه صب کن... خانم... یکی تو دهن یکی از این مرده ها مونده بود آهان اینه... صب کن... آها... نوشته روش من راضدار مهفل غغنوصم اگر این را طوانی خوانی راض من را دریابی... خوب این ماله دامبله دیگه تابلو حالا چی هستش؟
: می تونی بخونیش باید از دست دامبلدور گرفته شده باشه...
:صب کن... جاسم بیا اینجا... جاسم این رو بخون...
جاسم: اوا اینکه نوشته دامبلیه!
: دیدی خانم حالا دیگه برو ما کلی کار داریم خواستی بعدا بیا شکنجت بدیم ولی فعلا وقت نداریم!
: آخه نمیشه! غیر ممکنه! باید از دست دامبلدور گرفته شده باشه...
جاسم: جناب دارک لرد این یارو که دهنش بازه آشنا نیستش؟!
: ها راس میگی جاسم ها! خانم وایستا! بیا این یارو دهنش بازه دامبلدوره بیا بگیر ببرش... به درد ما نمی خوره... در ضمن اگه از دهنش هم بگیری قبوله لازم نیست از دستش باشه!
ای وای کمک ای هوار! اوستا یکی از اونور بیل من رو گرفته! کمک! روح! هیولا!
من: چه خبره جاسم از تو توالته بدو بیرم! شپلخ!!!!( در توالت شکسته میشه!)
مرلین: بی حیا ها! در توالت رو ببینید! بی ادب ها! تو امضام بهت فحش میدم! چی فکر کردین! من 3 ماهه اینجا منتظرم یکی بیاد از لوله باز کنی کسی نیوده حالا هم که یکی با بیل اومده هر چی میگم نمیاد باز کنه!
شیکم و بلا میان تو...
: شیکم بیا اینجا کمک کن این رو از اینجا ورداریم! از زیر کاسه توالت بگیر! بلا جان شما نگا نکن! شپلخ!!!! آها! فکر کنم پاکسازی با موفقیت انجام شد!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: کافه ریدل
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
#6

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
گیلدی: به به... من واقعا لذت وقتی میبینم کافه سفیدا رو تصرف کردیم اونم وسط محفلشون!
همه:
گیلدی میره یقه یه دونه از جنازه ها رو میگیره از پنجره میندازه بیرون!
بلا: خوب کی رو بذاریم اینجا کار کنه؟ اسمشو که گذاشتیم کافه ریدل!
دارکی: خوب حالا اونو یه کاریش میکنیم... اول باید اسی رو بیگیریم بیاریم اینجا رو تمیز کنه، کافه به کثافت کشیده شده!
رودی: خوبیه اینجا اینه که وسط محفلشونه... از اینجا میتونیم به همه کاراشون نظارت داشته باشیم!
گیلدی: حیف که بهم گیر دادن بی جامه راه ننداز، وگرنه اینجا جون میده برای بی جامه پارتی!
دارکی: من فردا به جاسم میگم یه ماشین گان بذاره رو پشت بوم اینجا، خودشم بشینه پشتش! هر سفیدی که اومد جلو رو لت و پار کنه!
همه:
یکی از نیروهای نوشابه خانواده ای: We Have The Building Now...



کافه ریدل
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
#5

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
خوب خوب..اه اه چقدر خاکه...اه اه..چقدر بود میاد..بوی چیه!؟
گیلدی:اه اه..بوی جسده..از دفعه قبلی که اومدیم..هنوز جنازه ها رو جمع نکردن...
رودی:پیف...عطر دامبلم که زدن..ایش ایش...
بلا: انی بادی هوم؟! کسی هس؟ ما اومدیم؟!
(انی بادی هوم؟! کسی هس: ما اومدیم م م م )
کرام: خیلی وقته کسی نیومده...
بلا:جاش بد نیس..میشه برای ما باشه..بچه ها اینجا برای ما... کافه ریدل
جاش که عالیه..نزدیک محفله..بچه ها هر کی اومد تو می زنید می کشدیش..کاری ندارید واسه چی اومده...همه رو از دم می زنید...

تابلوی دم در

ورود گندزاده ها...خون لجنی ها...اعضای سفید...ممنوع

بلا:راستی اون 20 تا پستی که پاک کردم..عجب حالی داد..ایشالا به زودی همه این جنازه ها رو پاک می کنم.




Re: ˜ǝ堣͝᠞ޤ擧 /></td></tr><tr><td class=
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۳
#4

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸
از شب تاريك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 351
آفلاین
سيريوس از بس که خورده صدا ها دير به مغزش ميرسه
يک دقيقه بعد
اسي: اموش جان به مگس رو بدي ميخواد تو فرودگاه مهر آباد بشينه مثل اين لوني اما من دلم براش ميسوزه ميدوني که يکم خل وضعه بخاطر همين من کاري بهاش ندارم جونتو
بعد از يک دقيقه
اسي: بلا تو هنوز حرف زدن ياد نگرفتي داد ميکني برو هر موقع حرف زدن ياد گرفتي بيا کتک بخور
***
من وقتی به دنیا اومدی از همون موقعی از همون موقعیه که من تور ور کهنه می کردم عاشقت شدم و میخوام باهات ازدواج کنم نگرانه شوهرتم نباش ترمز دسته جارو بریدم کی با سیریوس مزاحمت بشم
بلا کی بیام خونتون خواستگاری
بلا:ایششششششششش زحلم گت میش من میرم پوخ
اسی:اخی!اخی! اموش هیچ فک نمیکردم جنه بیچاره از عاشقی سیماش قاتی کرده خوب اونم موجود دیگه دل داره خودم براش آستین بالا میزنم
آموش:بابا اسی بیخیل بیا این برو بالا روشن شی


وقتي به دنيا مي آيم:سياهم
وقتي بزرگ مي شوم:سياهم
وقتي مريض مي شوم:سياهم
ولي تو
وقتي به دنيا مي آيي:صورتي هستي
وقتي بزرگ مي شوي:سفيد
وقتي مري


Re: ˜ǝ堣͝᠞ޤ擧 /></td></tr><tr><td class=
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#3

الکسی فونتانا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۰ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۴ جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 85
آفلاین
اموس:بابا ...با ابهت ...قوی اشنافی(ببینم پروفسور مک گونگال که این جا نیست)ببین لونی کوچولو هم دم دراورده
بلا:اموش جان یه بار دیگه بگی لونی من میدونم و تو راستی لونا کریچر نامه اش درباره چیه میدونی؟
کریچر:درباره اینه قربان
بلا یه جیغ میزنه و میگه:کریچر تو کجا بودی ترسیدم
کریچر نامه رو به بلا میده
اسنافل داد میزنه:اقا 2 تا لیوان نوشیدنی اتشین بده دیگه
بلاتریکس:سیری یه بار دیگه داد کنی مطمئن باش اخرین داد عمرتو کردی
ارتور:کوتاه بیا بلا
اموس:بلا فهمیذی نامه درباره چی....ه بلا چرا سرخ شدی اسنافی با یک حرکت سریع نامه رو میگیره و بعد از چند ثانیه سرخ میشه
اموس:بده ببینم تو اون بی صاب مونده چی نوشته
اموس نامه رو میگیره و بعد از یه مدتی یه دفعه از خنده منفجر میشه
ارتور:اموش چی شده چی نوشته بود بده من بلند بخونم
همه ی افرادی که تو کافه بودن شروع میکنن به گوش دادن
تو نامه اینو نوشته بود....
سلام بلا جان....(بقیشو شما بنویسید)








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.