هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۳۸ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰

carlian2011@yahoo.com


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۴ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰
از زیر ریش مرلین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
خورشید در پشت درختان جنگل غروب می کرد ،و رخسار خود را از دید پنهان می نمود .خش خش برگ های پائیزی در محوطه ی جنگل طنین انداز شده بود. به کلبه ای رنگ و رو رفته رسید. به داخل قدم گذاشت ،چوب های خشک کلبه در زیر پاهایش جیر جیر میکرد.آن قدر خسته بود، که یارای مقابله با خواب را نداشت، به خواب رفت .
صبح روز بعد ؛با صدای جیر جیر چوب های کلبه از خواب پرید. به چیزی که میدید اعتماد نداشت. امکان نداشت ،خودش اون جادوگر را کشته بود .بالاخره لب به سخن باز کرد و پرسید: چگونه ..... این جارو پیدا کردی؟
جادوگر با پوزخندی جواب داد :اون قدر هم زرنگ نیستی، ردپاتو دنبال کردم. از کوه ها و دشت ها گذشتم، تا به این جا رسیدم .
ناگهان نور خیره کننده ای فضای کلبه را در بر گرفت .طلسم شومی به او برخورد کرد ، و او دستان مرگ را دید که برای در آغوش گرفتنش باز بودند .
اری این پایان کار گرگینه ای بود که جادوگران را میکشت.


تایید شد!
روی متنتون خوب کار کردین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱ ۱۰:۴۵:۲۷
ویرایش شده توسط کاترین لیلیث در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱ ۱۰:۵۰:۰۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱ ۱۳:۱۸:۳۷

ریش مرلین بالای سر من است لطفا قبل از انجام طلسن این ریش را بکشید


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۷ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
خسته بود
خسته...آنقدر خسته که ضربان قلبش آرام تر از حد معمول شد بود آنقدر خسته که مرگ را در همان نزدیکی ها احساس میکرد.
او بیمار بود.
چشم هایش مدت ها بود که جایی را نمیدید و توان راه رفتن را نداشت .
مدت ها بود که از کلبه بیرون نیامده بود ، ولی حالا...
حالا به قدرتی که سال ها آرزویش را داشت میرسید.
مسیری که طی میکرد آشنا نبود اما میدانست که به جنگل میرسد
بوی جنگل را حس میکرد. بویش را،آزادی اش را، سکوتش را، همه ی این هارا حس میکرد...خش خش ظریف زیر پاهایش ندا از پاییز میداد.
یک پاییز بی باران...
اما به زودی باران خواهد بارید.
امشب باران خواهد بارید.
و رد پای او برای همیشه از روی خاک پاک خواهد شد...
غروب نزدیک بود...
دستش را در جیبش فرو کرد و دور سنگ گرمی پیچید.
چند دقیقه بعد-وقتی که هوا تاریک تر شد-دستش را بیرون آورد و زنجیر را به گردنش آویخت.
گرمای طلسم پوستش را میسوزاند،گرمایش از انرژی بینهایت حکایت میکرد.
سنگ تن رنجور اورا تازه و جوان قدرتمند میکرد...
باز هم راه رفت،کم کم در جنگل گم شد.
بعد از سالها میتوانست بدود
دوید...دوید...تند تر دوید...انرژی لاینتها ی سنگ اورا وادار به دویدن میکرد
شب شد...شب شد و آسمان ابری بود...باد تندی وزید...ابر ها کنار رفتند...صدای جیغ دردناکی جنگل را لرزاند
مثل زوزه ی گرگ مانند که از گلوی یک انسان برخاسته باشد
و نور خیره کننده ای ماه چشم های کور گرگینه را بینا کرد...


لطفا کلمات رو رنگی کنید و دوباره پست بفرستین.
تایید نشد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۱ ۲۰:۰۳:۳۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۱ ۲۲:۲۰:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰

carlian2011@yahoo.com


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۴ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰
از زیر ریش مرلین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
خورشید در پشت درختان جنگل غروب می کرد و رخسار خود را از دید پنهان می نمود خش خش برگ های پائزی در محوطه ی چنگل مانندطنین انداز شده بود به کلبه ای رنگ و رو رفته رسید به داخل قدم گذاشت چوب خشک کلبه در زیر پاهایش جیر جیر میکرد یارای مقابله با خواب را نداشت به خوای رفت .
صبح روز بعد با صدای جیر جیر چوب های کلبه از خواب پرید به چیزی که میدید اعتماد نداشت امکان نداشت خودش اون جادوگر را کشته بود بالاخره لب به سخن باز کرد و پرسید چگونه ..... این جارو پیدا کردی؟
جادوگر با پوزخندی جواب داد :اون قدر هم زرنگ نیستی ردپاتو دنبال کردم از کوه ها و دشت ها گذشتم تا به این جا رسیدم
ناگهان نوری خیره کننده فضای کلبه را در بر گرفت طلسمی شوم به او برخورد کرد و او دستان مرگ را دید که برای در آغوش گرفتنش باز بودند .
اری این پایان کار گرگینه ای بود که جادوگران را میکشت


بین جملاتتون علائم نگارشی ( ! ؟ ، ؛ . ) وجود نداره و تنها در انتهای پاراگراف ها از این علائم استفاده کردین. غلط های املایی ای هم تو متنتون وجود داره که با یک بار خوندن از روی پست برطرف میشه.

کلمات مشخص شده هم باید رنگی/بولد یا با علامتی جدا شده باشن. میتونین همین متن رو اصلاح کنید و دوباره بفرستین یا باز هم تلاش کنید.


تایید نشد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۱ ۱۵:۳۱:۱۵

ریش مرلین بالای سر من است لطفا قبل از انجام طلسن این ریش را بکشید


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰

جیمز پاتر old34


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۵:۵۷ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
غروب - جنگل - ردپا - خش خش - گرگینه - خسته - کلبه - مرگ - نور خیره کننده - طلسم

دیگر غروب شده بود که هنوز با خستگی در جنگل می رفتیم.بی هدف در جنگل قدم نمی زدیم.دنبال رد پاهایی می رفتیم که هنوز تازه بود و صدای خش خش آن فرد که از بین شاخه ها می گذشت و پایش را روی برگ های خشک می گذاشت قابل شنیدن بود.بعد از چندین رد پا که به خاطر برگ های خشک از بین رفته بود دوباره رد پاها ظاهر شد اما هیچ شباهتی به رد پاهای قبلی نداشت.رد پاها شبیه رد پاهای جانوری شده بود که به خاطر خستگی در همان لحظه نتوانستیم تشخیص بدهیم مربوط به چه حیوانی است.ماه کامل شده بود اما نورش برای ما کافی نبود.الکس به وسیله طلسمی زمین را روشن تر کرد و در آن تاریکی باید بگویم چه نور خیره کننده ای داشت.لحظه ای طول کشید تا چشمانمان به آن نور عادت کند که ناگهان متوجه شدیم به جای رد پا دو پا جلویمان ایستاده است که متعلق به یک گرگینه بود.به راستی می توان گفت که مرگ در اعماق چشمانش به وضوح می توانستیم حس کنیم.


تایید شد!
متن قشنگی بود.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۷:۵۷:۵۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰

mehrannajafi23@yahoo.com


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۵ شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱:۱۶ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 70
آفلاین
غروب بود.آسمان دارای زیباترین و جادویی ترین رنگ خود بود.ولی در جنگل این رنگ زیبا به شدت ترسناک است.
مرد جادوگر چوب خود را به شدت در دست گرفته بود و از وحشت اینکه به دام گرگینه ی زخمی بیفتد در هراس بود.
به سرعت خود را به کلبه ای که نزدیک درخت تنومندی قرار گرفته بود رساند.کلبه برای او یاد آور گذشته ی منحوس او بود.
به سرعت تمام طلسم هایی که خود برای کلبه ی خود گذاشته بود باطل کرد.و وارد کلبه شد.صدای خش خش برگهای روی زمین نشان گر این بود که گرگینه به سرعت به کلبه نزدیک میشود.
گرگینه با صدای بلند نعره میزد.و به درب چنگ میزد.
جادوگر خسته که طلسم هایش دیگر توان قدرت گرگینه را نداشت تسلیم شد.در شکسته شد چند لحظه قبل از رسیدن گرگینه به او نور خیره کننده سبز رنگی شروع به تابیدن کرد و مرگ گرگینه را به آغوش کشید...برادر جادوگر در آستانه ی در ایستاده بود.


بدلیل اینکه قبلا عضو ایفای نقش بودین، نیازی به تایید در این تاپیک ندارین. میتونین برای معرفی شخصیت برین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۴:۰۰:۴۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰

ایلویز میجن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۰:۲۲ جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
غروب - جنگل - ردپا - خش خش - گرگینه - خسته - کلبه - مرگ - نور خیره کننده - طلسم


گرگینه اهسته پیش میرفت، صدای خش خش برگ ها زیر پایش یادآوره صدای مرگ بود که آرام پیش میآمد و اهسته هم میرفت، بی انکه ردپایی به جای بگزارد!

جنگل سالیان درازی را خوابیده بود ولی طلسم همچنان قوی و با قدرت بر آن حکم میراند. حوالی غروب بود، خورشید خسته و درمانده از سیاهی ها، پشت کوهستان محو میشد، مثل تمام انچه که در این سالها محو شده بودند.

گرگینه اهسته پیش میرفت، او میدانست که چه میخواهد، کلبه ای خاکستری و قدیمی، نور ضعیفی که از پنجره هایش میتابید همچون نور خیره کننده و عظیمی مینمود که نیمه های روز از خورشید میتراوید. یگانه نوری که در آن جنگل طلسم شده به چشم میخورد.


تایید شد!
متن خوفی بود!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۵ ۱۶:۳۰:۱۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۴۶ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۹۰

مروپ گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۵۶:۴۸ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 122
آفلاین
هنگام *غروب بود.تنها صدایی که در *جنگل به گوش می رسید، صدای *خش خش برگ ها زیر پایم بود.در حالی که نفسم بالا نمی آمد و خون در دهانم جمع شده بود، سعی می کردم طوری راه بروم که *رد پایی از خودم به جا نگذارم. باید قبل از اینکه از *خستگی بیهوش می شدم،*کلبه را پیدا می کردم. با دست خالکوبی روی گردنم را که *طلسم خوش شانسی در آن محبوس بود، لمس کردم.
ناگهان سرم گیج رفت و *نوری خیره کننده چشمانم را به سوزش درآورد...وقتی آن روشنایی کورکننده به تدریج از بین رفت و توانستم اطرافم را ببینم،متوجه هیکل شنل پوشی شدم که مقابلم ایستاده بود.صدایی خشن و دورگه از زیر کلاه شنل گفت:"غریبه!به بهشت *مرگ خوش آمدی!"


واقعا خیلی عالی بود!
تایید شد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۴ ۱۳:۰۸:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰

EZIOAE


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۹ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۹ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۳
از شیراز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
صداي خش خش برگ هاي زرد و قهواي در زير پايم ، صداي زوزه ي گرگينه اي گرسنه و خشمگين در كوهستان ، صداي حيوانات دل سنگ و بي رحم در جنگل ، صداي زدن ميخ بر روي چوب در كلبه ، صداي خواندن طلسمي براي مرگ ، ذهنم را خسته ومشغول خود كرده بود ; كه ناگهان فردي را در مقابلم يافتم كه زمزمه مي كرد :((آوادا كداورا))وحال نور سبز خيره كننده اي ذهنم را مشغول كرده بود.


تایید شد!


ویرایش شده توسط مرلين كبير در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۷ ۱۵:۲۱:۴۹
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۱۹:۲۰:۰۶

Bring Me The Answer


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۵۸ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰

meg@man


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۲۵ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۰
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
غروب - جنگل - ردپا - خش خش - گرگینه - خسته - کلبه - مرگ - نور خیره کننده - طلسم

غروب بود و روز خسته نفس های آخرش را می کشید. جنگل با درختهای سر به فلک کشیده اش با قدرت جلوی قدرت نمایی خورشید را گرفته بودند.

جنگل از زمانهای قدیم آشیانه ی افسانه قامتهایی بود که ترس و مرگ را به راحتی میتوان در آنجا تصور کرد.. ردپاهایی ناشناخته که وجود آنها را اثبات میکردند .. و ناگهان قطاری از دور آمد و نوری خیره کننده را بر صورت این مسافر افسانه ها انداخت .. --- آوادا کداورا ---

- لرد ولدمورت : اَه خدای من این یکی چقدر زر میزنه !! حیف این طلسم که الکی حروم کردم !


تایید شد!


ویرایش شده توسط هلنا ریونکلا در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۶ ۱:۲۳:۳۲
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۶ ۱:۲۵:۳۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۰

arman-motevalian


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
غروب - جنگل - ردپا - خش خش - گرگینه - خسته - کلبه - مرگ - نور خیره کننده - طلسم

نزدیک های غروب بود من خسته و تنها در جنگل بودم صدای خش خش برگ ها به گوش میرسید ردپا هایی را دیدم آنها را دنبال کردم ناگهان به کلبه ای کوچک رسیدم در زدم ناگهان از درون کلبه گرگینه ای بیرون آمد و به من حمله کرد من با ورد های سیاه گرگینه را از پای در آوردم اما ناگهان یک طلسم از پشت با نور خیر کننده به سمت من آمد و من با مرگ مواجه شدم


تایید شد!
فقط علامتگذاری ته جملات فراموش نشه. به دلیل کوتاهی پست و قشنگ بودنش، استثناءً از رنگی نبودنش گذشت شد.


ویرایش شده توسط arman-motevalian در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۴ ۱۹:۳۳:۱۵
ویرایش شده توسط tom-ridel در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۴ ۱۹:۴۹:۱۵
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۵ ۱۲:۳۷:۰۷








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.