هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
- چه جالب. من همیشه دوست داشتم این پژمان رو ببینم. حالا می تونم برای همه ی کارایی که توی پست هاش با من کرد ازش انتقام بگیرم.

این صدای افکار ریتا بود که همراه بقیه ی هافلی ها روی بال های خفاش ها در حرکت بود.

رز با نگرانی پرسید: همه هستن؟ کسی جا نمونده؟

برتی با اندوه جواب داد: متاسفانه کاربر شماره 1 و 2 جا موندن.

گلرت با پرخاش گفت: بابا بهتر. دهنمون رو سرویس کردن. تازه من یه رگه هایی از بی ناموسی هم توشون می دیدم.

ریتا که با صدای هم گروهی هایش تمرکزش به هم خورده بود به موضوع خودش برگشت.

- حالشو بگیرم؟ حالشو نگیرم. چی کار کنم.
- حالشو نگیر.
- آخه اینقدر سر من کرم ریخت.
- ولی ببین چه خوش تیپه.
- راست می گی ها. اگه باهاش دوست بشم پوز اما رو می زنم.

ریتا با یک خیز بلند از روی توده ی خفاش خودش به روی توده ی خفاش پژمان پرید.

ریتا با 120 خروار ناز گفت: ســــــلام.

پژمان:

- چطوری؟

-

- زهر مار. الان من بخشیدمت دیگه. نترس.

- مطمئنی؟

- آره دیگه. حالا میای با من دوست بشی؟

-

در همین لحظه دست نویسنده ی پست از وسط هوا بیرون اومد و پس گردن پژمان رو گرفت و اونو از مونیتور خارج کرد.

پژمان گفت: ایول شرف دمت گرم. یار داشت بندمون می شد ها.

شریف:

بوم!

صدای برخورد همه ی هافلپافی ها به زائده ای از سقف در تونل تنگ و تاریک و اتاق کنترل پیچید.

وقتی ملت داشتند خودشون رو از روی زمین جمع و جور می کردن متوجه قسمت برجسته ای از دیوار شدند که تا روی سقف هم ادامه پیدا کرده بود.

کینگزلی با حیرت گفت: بچه ها. به نظر شما این همون چیزیه ی که من فکر می کنم؟

برتی گفت: نه بابا از اون جا ها که این پایین پیدا نمی شه. اصلاً مشتری جذب نمی کنن که.

کینگزلی با عصبانیت گفت: ای تو روحت برتی. تو این تالار از بس ذهن ملت خرابه نمی شه ادای فیلم ماجراجویی ها رو در آورد. من منظورم یه سر در بود.

ریتا که دوباره جو نظارت بهش دست داده بود فریاد زد: درسته. گلرت، با کلنگت این دیوار رو خراب کن.

گلرت که دوباره دلش شکسته بود در حالی که اشک هاش رو پاک می کرد به سمت رز رفت و با صدای چلق چلق بدی کلنگ رو از سرش بیرون کشید. چند تکه از مغز رز که به اون چسبیده بود را پاک کرد و آماده ی ضربه زدن شد.


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۵ ۱۵:۰۸:۰۱

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۰

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
از آن‌جا که رنگ آسمانش طلایی است، سرزمین هافلپاف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
رز: این چیه؟

گلرت:‌ باد عزیزم، باد! باد نمیدونی چیه؟ ایناها باد اینه.

و فوت میکنه تو صورت رز و نصف محتویات دهنش میره تو حلق رز. ناگهان همه چیز ثابت میشه. نویسنده وارد صحنه میشه، یه سوزن تا ته میکنه تو دست رز، مقداری از خونشو میکشه، سوزن رو بیرون میاره و میریزه تو یه شیشه. یکی میزنه پس گردن رز و باعث میشه رز بی‌صدا بزنه زیر گریه. اشک‌هاش جاری میشه و میریزه تو شیشه. شیشه رو مقداری هم میزنه و یک کاغذ از جیبش میاره بیرون و میکنه تو شیشه. بعد از چند ثانیه کاغذ رو میاره بیرون و با صدای بلند میگه:

-زخم معده، ورم‌های عضله، عدم تعادل و نفس تنگی. این‌ها بیماری‌هایی هست که شما در پست من بهش دچار شدید و منم بنا به وظیفه باید بهتون اطلاع میدادم. با اجازه.

و از صحنه خارج میشه و دکمه play‌ رو فشار میده. رز یکی میزنه پس گردن گلرت.

-دِ آخه یهو بگو آدم نیستی دیگه. تو چجوری زنده‌ای اصن؟

در اون سمت کاربر شماره یک و دو به همراه بارتی و ریتا یه گوشه جمع شدن و در حالی که کاربر شماره یک چشم‌هایی رو که دستشون بوده توی جمجمه جاسازی کرده بودن هرهر میخندن.

ریتا: شبیه توئه برتی.

برتی رو به کاربر شماره یک و دو: شوخی می‌کنه!

کاربر شماره یک: اما بیشتر شبیه کاربر دوئه.
کاربر شماره دو: با کی بودی؟
کاربر شماره یک: با تو دیگه.
کاربر شماره دو: باز داری شروع میکنی‌ها!
کاربر شماره یک: مثلا شروع کنم می‌خوای چیکار کنی؟

کاربر شماره دو دوباره قاطی میکنه، یه بشکن میزنه و یه چوب گلف تو هوا ظاهر میشه. چوب رو میگیره و میکوبه تو صورت کاربر شماره دو. اما نمیتونه بکوبه که! چون کاربر شماره دو عکس‌العملش سریع بوده و جا خالی میده. چوب گلف به مسیرش ادامه میده و با توجه به قانون نمیدونم چندم نیوتن چون شتاب داشته لحظه به لحظه به سرعتش اضافه میشه و با تمام شدت میخوره تو سر برتی و باعث میشه جمجمه برتی بزنه بیرون!

ریتا: هه هه ... دیگه واقعا شبیه جمجمه‌هه شدی.

در همون لحظه صدای جیغ بلند اِما به گوش میرسه. همه‌ی نگاه‌ها به سمت اِما برمیگرده که موهاش تو هوا داشته به شدت تکون میخورده و در حالی که توده‌ی سیاهی پشت سرش مشاهده میشده چهره‌ی ترسناکی به خودش گرفته.

کینگز: ایول زوروی دختر!

اما بقیه که متوجه شدن چه خطری داره تهدیدشون میکنه با صدای بلندی شروع میکنن به عربده کشیدن. عربده‌ی ریتا به علت دختر بودن و در اوج جوونی بودن بیش از همه به گوش میرسیده:
-خفاش‌ها تو تونل زیر زمین چیکار میکنن!!!!!

نویسنده پست هم که متوجه خطر قریب الوقوع شده بوده شیرجه میزنه به سمت دکمه stop اما پاش لیز میخوره و به جاش پرت میشه وسط پست و در همون لحظه خفاش‌ها به وسط تونل میرسن و برتی و اِما و رز و پژمان و خلاصه همه میرن هوا!!



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- دههه! عهه! اوهه! ایهه! مگه نگفتم جیغ یه سنت گریفیه هافلی ها نکشن؟

صدای کینگزلی فضا را لرزاند.ریتا که دائم توی دل اسکلت پخ میکرد تا بفهمد زنده است یا نه گفت:

- کینگزلی گاهی اوقات لازمه دیگه! پخ! پخ!

- نخیرم. پس فردا عادتتون میشه.

طبق معمول هیچ کس به حرف کینگزلی اهمیتی نداد.

- وای ما می میریم! ما می میریم! نخواب ریتا! نخواب! تو باید بیدار بمونی!

دوباره غر غر های کینگزلی پس زمینه را مزین نمود.

- نه رز! این دیالوگ اشتباه شد!

- خیلیم درسته! من نویسنده پستم هر کاری بخوام میکنم!

همان طور که اما و رز در حال بحث بودند و با وجود کینگزلی و کاربر های شماره 1 و 2 پس زمینه سه لایه ای می شد، برتی گفت:

- اگه اینجا بمونیم از گرسنگی می میریم. باید راه بیفتیم.

-

برتی بدون توجه به لب های خطی مردم ادامه داد:

- حالا از سمت چپ بریم یا راست؟ رز اون نقشه کجاس؟

رز دستش را در جیب کرد و نقشه را بیرون آورد.

- ببینم مگه تو توی پست قبلیت نگفتی نقشه گم شده؟

- ببخشید دیگه یادم نبود گذاشتمش توی جیبم.

برتی شروع به چشم غره رفتن کرده بود که بادی عجیب از جایی عجیب تر وزید. با این باد مخوف ، صدای فریاد عجیبی هم به گوش رسید. ته آن راه ، حتما انسان یا حیوانی گیر کرده بود. شاید هم چیز دیگری! شاید چیزی خطرناک تر!
____________________________




ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۰

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 457
آفلاین
همه جا تاريک بود. رز که از شدت جيغ کشيدن صداش گرفته و بسيار ترسناک شده بود گفت:
- گلرت، پاشو چارتا کلنگ بزن ببينيم کجاييم!
گلرت ايندفعه کلنگو کوبوند وسط کله رز و شروع به داد و بيداد کرد.
- مگه عمله گير آوردين؟ از اول سوژه من همش دارم کلنگ ميزنم! يه ذره شخصيت پردازی نداشته اين گلرت بدبخت!
و ميره کنار کينگزلی تا دو تايی با هم زار بزنن.

کمی آنطرف تر

- کينگزلی؟
- گلرت تويی؟ ببين من يه کلاگيس پيدا کردم، بهم مياد؟
گلرت: تو ديگه کی هستی؟
کينگزلی کلاگيسو برميداره.
گلرت: کينگزلــی
- چرا زار ميزنی؟ گفتم کلاگيس بهم مياد؟
کينگزلی کلاگيسو ميذاره.
گلرت: تو ديگه کی هستی؟
کينگزلی کلاگيسو بر ميداره.
گلرت: کينگزلــی
و همين چرخه ادامه پيدا ميکنه.

کمی اينطرف تر

کاربر شماره يک: همه ش تقصير توئه اينجا گير کرديم!
کاربر شماره دو: گاله رو ببند! تو بودی مشت کوبوندی وسط صورت ريتا!
کاربر شماره يک: حالا ناشناسی ديگه پررو نشو!
کاربر شماره دو: اصلا چرا من بايد ناشناس باشم؟ تاس ميندازيم، هر کی کمتر آورد شخصيتشو رو ميکنه!
کاربر شماره دو خم ميشه و از بين خرده سنگای کف تونل دو شیء سفيد که وسطشون عدد يک نوشته شده بودو ميکشه بيرون.
کاربر شماره يک: چرا اين تاسه گرده؟ چرا انقدر ليزه؟
کاربر شماره دو: ديگه نميشه جا بزنی. با شماره سه: يک... دو...

کمی بالاتر، سمت راست

ريتا که هنوز احساس ميکرد هويت و دوران نظارتش زير سوال رفته مثل ديوونه ها ناخناشو ميجويد و زير لب تند تند با خودش حرف ميزد.
- که من دوران نظارتم همه ش خرابکاری کردم؟ گند زدم؟ خودش چی؟ اصلا به خاطر اونه همه مون اينجا گير افتاديم! نشونش ميدم...
در همين لحظه ريتا متوجه حرکتی شد و شکل مبهم صورت فرد ناشناسی که سرشو به نشانه تاييد بالا و پايين ميکرد رو جلوی خودش تشخيص داد.
- تو منو درک ميکنی، نه؟ من بهترين ناظر هافل بودم، نه؟ نقدای من بود که هافلو هافل کرد، نه؟ من جوونم، نه؟

کمی پايين تر، سمت چپ

- ملچ ملوچ... چه ترشه! ملچ ملوچ... يکمم شيرينه! ملچ ملوچ... بايد اين طعمو به دونه های همه مزه م اضافه کنم!
برتی که روی زمين نشسته بود و دانه های تيره رنگی رو توی دهنش مي چپوند چوبدستيشو روشن کرد تا منشا اون ماده خوشمزه و جادويی رو شناسايی کنه.
- لوموس! بذار ببينم، اين بايد... مدفوع خفاش؟!
و بعد از چند دقيقه توليد صداهای ناخوشايند چوبدستيشو بالاتر گرفت تا تموم تونل رو روشن کنه و از وضع بقيه با خبر بشه.

رز موفق شده بود کلنگو از سرش بيرون بکشه و مثل يه فواره متحرک از سرش خون می پاشيد. کينگزلی کلاه گيسی در دست داشت و به دنبال عکس العمل گلرت يا کلاهو رو سر خودش ميذاشت يا رو سر اسکلتی که کنارش دراز شده بود و به نظر ميرسيد موها در اصل مال اون باشه. کاربر شماره يک و دو هر کدوم حدقه چشم سفيدی رو توی مشتشون نگه داشته بودن و با شماره سه مثل تاس پرتابش ميکردن. ريتا هم مشغول درد و دل با جمجمه ای بود که از سقف آويزون شده و آرواره هاش دائم باز و بسته ميشد.

برتی:
ملت بعد از چند لحظه سکوت و پردازش اطلاعات:



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ یکشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- وای بدوین... بدوین.. بدوین... دنبالم بیاین دنبالم بیاین!

ریتا همان طور که ایستاده بود و روی اشک های کینگزلی لیز می خورد و در جا می زد این حرف ها رو بیان کرد. هر کس به طرفی می دوید و وضعیت هافلی ها دقیقا مثل وقتی بود که آب در لانه ی مورچه بریزد.
ناگهان روحی با لباس زرد رنگ و موهای مشکی ظاهر شد و با چرخشی عجییب شکل و شمایلش تغییر کرد و تبدیل به برتی بات شد.

- بیایید فرزندان من! از آن طرف بروید تا نجات پیدا کنید...

تمام مردم هافلپاف پشت سر روح آسپ در بدن برتی به سمت راست رفتند. سر راه کینگزلی را هم با خود کشیدند.

وقتی همه چیز آرام گرفت رز گفت:

- خب. راه بسته شده و ما فقط با پیدا کردن گنج نجات پیدا میکنیم.

ریتا چشمانش را فشار داد و گفت:

- نقشه رو بیار.

و رز هرجا را گشت و هر جا را دید نقشه را پیدا نکرد!

- نقشه نیست! وای ما کجاییم! کجاییم؟ جیـــغ! ببخشید دیگه کینگزلی لازم بود.

ریتا هم شروع به جیغ زدن کرد و رز و ریتا چهار ستون بدن هافلی ها را به لرزه در آوردند. نقشه ای نبود. راه بسته شده بود. و هیچ کس نمیدانست کجا هستند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
از آن‌جا که رنگ آسمانش طلایی است، سرزمین هافلپاف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
رز یکی میزنه پس گردن کینگزلی.

-شاید چیه؟ خب معلومه باید دیوار رو خراب کنیم. نقشه که اشتباه نمیکنه. نقشه بوده که ما رو تا اینجا آورده. نقشه هست که میخواد ما رو ثروتمند کنه. نقشه میخواد به ما پول و اعتبار و زندگی بده. البته تو این چیزها رو نمی‌فهمی!

کینگزلی سر خورده میشه میره یه گوشه میشینه زار میزنه. رز یه ضربدر قرمز با چوبدستیش روی دیوار سمت چپش میکشه و رو به گلرت میکنه:
-گلرت! با کلنگ بکوب دقیقا این وسط! ریتا تو هم نور بنداز که اینجا بیشتر روشن بشه، چون گلرت اگه بیناییش در حد موش کور نبود که تو نبرد با دامبلدور پیروز شده بود و الان ابر چوبدستی دست هافلیا بود نه دامبلدور!

ریتا: حیف اون هم نقدی که کردم ... روزی هفصد تا نقد میکردم اونوقت میان اینجوری میگن. مادر نزاییده بود کسی بیاد پشت سر من اینجوری میگه!

رز: اما مثه اینکه مادر کینگزلی همچین کسی رو زاییده.

کینگزلی اونور دیگه پاشو هی میکوبه تو دیوار و سنگ ها و با شدت بیشتری زار میزنه جوری که اشک هاش کف زمین جاری میشده.

کمی اونطرف تر دو تا هافلی که کنار هم ایستادن در حال صحبتن.

کاربر شماره یک: پاتو بردار از رو پام، درد گرفت.
کاربر شماره دو: آخه چشمام جایی رو نمی‌بینه.
کاربر شماره یک: چشات جایی رو نمی‌بینه اما پاتو که میتونی برداری.
کاربر شماره دو: خب وقتی چشام جایی رو نمی‌بینه پام رو بردارم اونوقت کجا بزارم؟ نمیتونم که همینجوری تو هوا نگه دارم.
کاربر شماره یک: میگم پاتو بردار حیوون!
کاربر شماره دو: چرا فحش میدی توله سگ؟
کاربر شماره یک:

در همین لحظه کاربر شماره یک قاطی میکنه و با مشت میکوبه تو صورت کاربر شماره دو. اما نمیتونه بکوبه که! چون همه جا تاریک بوده به جاش مشتش میخوره تو صورت ریتا و ریتا پخش زمین میشه. یهو همه جا تاریک میشه و گلرت که در حال پایین آوردن کلنگ اشتباهی به جای دیوار میکوبه تو سقف! صدای مهیبی به گوش میرسه و سقف ریزش میکنه و ملت هافلی میان که فرار کنن اما چون اشک‌های کینگز کف زمین جاری بوده همشون لیز میخورن و میفتن رو همدیگه و تونل هم کمی اونطرف تر خراب میشه.

الان شما تصور کنید شیش نفر افتادن رو هم!

از بالا، اولی: آه ... سرم داره گیج میره یا واقعا بالاتر از سطح زمین قرار دارم؟
از بالا دومی: الان رو من قرار داری عزیزم. تو کی هستی اصن؟
دوباره اولی: من کاربر شماره یکم. و شما؟
دومی: من کاربر شماره دو هستم. واسه چی فحش دادی؟
اولی: تو اول فحش دادی! حیف که زیرمی دستم بهت نمیرسه وگرنه بهت می‌گفتم!
از بالا سومی، اسکور: الان شما دقیقا چی دارید میگید؟ اسمتون چیه؟
اولی: ما چون قرار بوده فحش بدیم نویسنده تشخیص داده اسممون وارد نشه تا خدای نکرده آبرومون نره.
اسکور: کینگزلی کجاست؟
از بالا چهارمی نه، پنجمی: کینگز اونور داشت زار میزد اما دیگه صداش نمیاد ... آی کمرم. یه چیز تیز و محکم داره به کمرم فشار میاره. کی بالای منه؟
چهارمی: منم گلرت.
رز: ماااااااااع ... اون تنه‌ی بیناموست رو بده اونور بی‌تربیت ... واقعا خجالت نمی‌کشی؟ با ناظر تالار هم آره؟ مگه دامبلدورم من؟
گلرت: چی میگی تو؟ کلنگی که دستم بود الان بینمونه تیغه‌ش رفته تو کمرت!
رز: دروغگو!
گلرت: به هلگا قسم دروغ نمیگم... ببین.

و یه فشار به پایین میده و کلنگ تا دسته میره تو کمر رز!

رز: مامااااااااااااااااااااان ...
از بالا ششمی، اون ته ته دیگه صداش به زور در میومده: ناممدا ... اول کِ دوئان ِ نظاعتم رو زیِ ساعال بدید ... آلا هم کمن بنتید منو بکشید ....

رز همچنان در حال هوار کشیدن!

گلرت: چی میگی ریتا؟ صدات نمیرسه ... کاربر شماره یک و دو بلند بشید از رومون!
کاربر شماره دو: ما نمیتونیم دیگه. اگه بلند بشیم معلوم میشه کی هستیم لو میریم و خیلی بد میشه، آبرومون میره!
رز عربده میکشه: پااااااااااااااااشید کمرم داره از درد آتیش میگیره ...من با همین کلنگ سرت رو قطع می‌کنم گلرت!

کاربر شماره یک و دو شروع میکنن به مذاکره کردن که برای مراعات حال رز بلند بشن ولی دیگه صبر رز به سر میرسه و چوبدستیش رو از رداش به زور بیرون میکشه، وردی رو زیر لب زمزمه میکنه و همه جا منفجر میشه!



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
ملت: صدای چی بود؟
ملت مقابل(!): نمیدونیم...
ملت: حدس بزنید!
آن یکی ملت: لطفا راهنمایی کنید!
ملت: از شما میپرسند...

ریتا بی توجه به هرگونه سوال و جواب و تردید و گنج و اینایی رو کرد به کینگزلی و گفت: من گند زدم زمان نظارتم آره؟ من با اون همه نقد ماندگاری که کردم... شبانه روز نقد میکردم... همش در حال نقد بودم... من که با نام ریتا و نقدش معروف بودم... من که نقاد (!) بودم... من... من...!

کینگزلی:

گلرت برای اینکه به این بحث های خاله زنکی پایان بده دوباره کلنگش رو برداشت و کوبید... دوباره کوبید... محکمتر کوبید... و کلا دریچه رو خورد کرد!

گلرت: پیداش کردم

داخل تونل

رز در حالی که جو رهبری گرفته بودش جلوتر از همه حرکت میکرد و نور چوبدستیش رو انداخته بود رو کله کینگز تا شعاع نوری گسترده تری رو فراهم کنه تونل خاکی بود و سقف کوتاهی داشت. به نظر میرسید هر لحظه امکان ریزش آن وجود دارد و به همین دلیل گلرت بعد از کلی تفال (تفعل؟) زدن به این نتیجه رسیده بود که برای جلوگیری از تخریب آن حین حرکت دسته چوب هایی رو به صورت عمودی فرو کند آنجای تونل... یعنی سقف تونل! به همین دلیل بعد از هر قدم حرکت مثل هانسل و گرتل واسه خودش علامت گذاری میکرد!

ریتا همچنان بی توجه به وقایع اطرافش در حال حرف زدن بود: من بودم که نقد میکردم! مگه میشه کسی یادش بره؟! همه اون نقد ها... مدیریت هاگوارتز به خاطر نقد های من بهم جایزه داد، اون وقت این بوقی... کاش دستم میشکست و اینقدر نقد نمیکردم تا حالا نیان همه وجه آدمو ببرن زیر سوال

اندکی جلوتر رز نقشه رو گرفت جلو صورت کینگزلی و گفت: نگا این جا فلش زده به سمت چپ اما راه این تونل مستقیم به سمت جلوئه! تو چرا آخه همیشه این بچه های معصوم و بی گناه رو میزاری سر کار؟ تازه به نظارت ریتای محترم هم توهین کردی... نه چیز... یعنی تازه نصفه شبی همه رو هم بیدار کردی.

کینگز دستی به کله کچلش کشید و گفت: شاید باید دیوارو خراب کنیم بریم سمت چپ؟!

...............

خوشمان آمد از سوژه گفتیم رولی بزنیم


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
انبار هافل پاف

همه ملت هافل به جز گلرت بیل برداشتند و چون گلرت تنومند تر از بقیه بود کلنگ را برداشت و ملت شروع به حرکت به سمت تالار اصلی کردند.

در تالار اصلی

همه مانند یک تیم عمله حرفه ای بیل به دست و در مورد گلرت کلنگ به دست کنار شومینه ایستاده بودند.

کینگزلی بار دیگر نقشه را خواند و گفت: « طبق چیزی ک در نقشه نوشته شده، دریچه گنج اینجاست. »
و به مکانی کنار شومینه اشاره کرد و ادامه داد: « بهتره اول فرش را برداریم. »

پس از حرف کینگزلی همه ملت به کمک هم فرش کنار شومینه را کنار زدند و سپس کینگزلی با گچ قرمز علامت ضربدری بر روی زمین کشید و گفت: « پیش به سوی گنج. گلرت کلنگ را بزن روی این ضربدر. »

گلرت به نشانه موافقت سر تکان داد و با تمام نیرویش به زمین ضربه زد و صدای "بومب" بلندی تولید کرد. گرد و خاکی از روی زمین بلند شد. چند دقیقه بعد گرد و خاک از بین رفت و بقیه ملت هافل شروع به کار کردند.

دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد

همچنان ملت هافلپاف مشغول به کار بودند و چاله ای بزرگ درست کرده بودند. با گذشت زمان امید آن ها هم کمتر و کمتر می شد. در کنار چاله خاک و سنگ های کوچکی بر روی هم انباشته شده بودند و تپه ای کوچک درست کرده بودند.

گلرت بار دیگر با کلنگ بر روی زمین کوبید و صدایی متفاوت با قبل به گوش ملت رسید.




Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- رز!

کینگزلی رز را صدا زد و به صورت شیطانی خندید.

- اسکور!

کینگزلی اسکور را صدا زد و به صورت شیطانی خندید.

- گلرت!

کینگزلی گلرت را صدا زد و به صورت دو نقطه دی خندید.

- سدریک!

کینگزلی سدریک را صدا زد و به صورت همر خندید.

- ریتا!

کینگزلی ریتا را صدا زد و چشمانش را چرخاند.

- پیوز!

کینگزلی پیوز را صدا زد و خمیازه کشید.

- وای چقدر ملت زیادن! ملت هافلپاف!

با گفتن این حرف تمام ملت هافلپاف با لباس های مختلف از جمله حوله و لباس خواب و لباس هایی از این قبیل از خوابگاه مختلط بیرون آمدند.

- مرتیکه کچل نصفه شبی خواب برامون نذاشتی!

کینگزلی در حالی که به یاد آورده بود که ساعت دو نصفه شب همه را از خواب بیدار کرده گفت:

- کار مهمی دارم. یه نقشه ی گنج پیدا کردم.

- بابا اینجا که هر روز یه نقشه گنج شما پیدا میکنین! برو دو سوژه قبل توی داستان اشتراکی گنج پیدا کردیم.

کینگزلی در حالی که خنده اش گرفته بود جواب داد:

- اما این یکی توی تالاره. زیر تابلوی هلگا. بدوین برین بیل و کلنگ بیارین.

مردم هافلی به سمت خوابگاه و انبار دویدند تا بیل و کلنگ آمده کنند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
سوژه‌ی جديد:

كينگزلی در تاريكی شب و در ميان نوای خر و پف اعضای هافلپاف كه از خوابگاه بلند می‌شد و در تالار عمومی اكو پيدا می‌كرد ، مشغول مرتب كردن خاطرات و كتيبه‌ها و ساير اوراق فسيل شده‌ی تالار بود . كينگز، در حالی كه زير يك چراغ مطالعه‌ی كوچك خم شده بود و توسط كله‌ی كچلش نور چراغ را به شكل گسترده در تالار منعكس می‌كرد و به طور مداوم خميازه می‌كشيد، زير لب چيزهايی را برای خودش زمزمه می‌كرد:
- تو رو به مرلين نيگا كن. معلوم نيست اين ناظرهای قديمی توی تالار چی كار می‌كردن! اصلا" نظم و ترتيب سرشون نميشد. اين اوراق قديمی رو همين طوری ول كردن رفتن. حالا هم كه نيستن و پيداشون نميشه، هر چه قدر فحش بخوام می‌تونم بهشون بدم . اون پيوز كه اصلا" از همون اولش بويی از انسانيت نبرده بود، روح بود، دنيس و آسپ هم كه جفتشون نقش ماست رو ايفا می‌كردن، ريتا هم كه به جز خرابكاری كاری بلد نبود، روفوس و لورا رو هم كه ديگه نگو... فقط حيف كه بچه‌های تالار بالای هيجده سال نيستن كه بتونم چاهار تا فحش درست و حسابی تر بار اين ناظرهای قديمی بكنم، حيف !

كينگزلی در ميان خميازه‌هايش، آهی از سر حسرت كشيد. كتاب دستور آشپزی هلگا را در ميان كتاب های قديمی‌ گذاشت، گل رزی كه اولين خواستگار هلگا برايش آورده بود و به طور كامل به يك چوب خشك تبديل شده بود، در يك ليوان آب قرار داد، نوشته‌های قديمی پيوز را برای ساختن موشك های كاغذی در جيبش چپاند و دفترچه‌ی خاطرات آسپ و ريتا را بدون تفكر يكراست به سطل زباله منتقل كرد .

- آخيش، واسه امشب ديگه بسه كار ، بهتره ديگه برم بخوابم... اون چيه؟!

كينگزلی در ميان كاغذهای پراكنده و قديمی، متوجهِ يك كاغذ طلايی رنگ شد كه به شكل عجيبی می‌درخشيد و برخلاف ساير كاغذها از تازگی عجيبی برخوردار بود. كينگزلی كاغذ را برداشت و آن را نگاه كرد. دهانِ كينگزلی بلافاصله بعد از ديدن عنوان « نقشه‌ی گنج » در بالای كاغذ، به قطر شكم پيوز گشوده شد .

نقشه‌ی گنج بی‌نظير هافلپاف

در زير تالار عمومی هافلپاف، دو متر دور تر از شومينه در راستای تابلوی هلگا هافلپاف كه هيچگاه از ديوار تالار كنده نمی‌شود، گنجی بسيار ارزشمند واقع است. ابتدا بايد نقطه‌ی مورد نظر، يعنی فاصله‌ی دو متری از شومينه در راستای تابلوی هلگا را حفر كرد، سپس به يك دريچه خواهيد رسيد. بعد دريچه را باز كنيد و طبق نقشه به سوی گنج هلگا هافلپاف حركت كنيد. اگر با چوبدستی خود يك بار روی اين كاغذ بزنيد، نقشه‌ی گنج هلگا از دريچه به بعد برای شما نمايان می‌شود.


- عجب چيــزی! ديگه از بدبختی و گدايی و دنبال يارانه دويدن خبری نيس! ديگه لازم نيس نگران قبض گاز و تورم باشيم ! بايد سريع تر بچه‌ها رو صدا كنم، بدبختی، خدافس!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.