هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۶:۲۱ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
#2

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- دوشیزه کتلت ... میشه بگین قضیه ی این بادبادک بازی چیه؟

- پسره ی بوقی نمیبینی من با آسفالت یکی شدم؟ جای سوال بیا نجاتم بده

- ساری لیدی. تپل مپلیوس!

بدن تخت رز شروع به باد کردن کرد و م کم به حالت عادی درآمد.

- خوب حالا که تپل مپل و گوگولی مگولی و جیگر و خوشجل شدی میشه شمارتو بدی به من عزیزم ... چیزه یعنی میشه بگی جریان این بادبادک چیه؟

- بادبادک نه، بادک ... کلاس کنکوره برا سمج.

- ینی یه کلاس جدید هاگوارتزه؟ وای خدای من امیدوارم امتحان نداشته باشه

- نه کلاس کنکور فرق داره، یه کلاس خارج از هاگوارتزه که اگه بری کلّی مزایا داره. کلا این کلاس ما یه کلاس خیلی خوبیه که صددرصد تضمینیه و اساتیدش کاملا مجربن و اگه شرکت کنی صددرصد تو امتحانات سمج قبولی، ینی اصن ردخور نداره!

- عجب چیز خفنی ... جای این که من مخ تو رو بزنم تو مخمو زدی من میرم به بابام بگم بیاد ثبت نامم کنه.

- کجا؟

- برم بابامو بیارم دیگه!

- مگه شماره نمیخواستی؟

رز چشمکی زد و تکه کاغذی در دست جیمز گذاشت و با سرعت از صحنه جرم دور شد.


منزل آقای هری پاتر

هری پای سینک ایستاده بود و مشغول کشیدن سیم روی ظرفها بود و زیر لب با خودش حرف میزد:

-امان از دست زن وسواسی ... خودش که ظرف نمیشوره ... به منم میگه طلسم تمیزکاریت به درد نمیخوره ... باید پسر برگزیده با اون همه ابهت وایسه مث یه مشنگ ظرف بشوره ... خوب زن، برو یکم طلسمای خونه داری یاد بگیر ... ننش یه تکون به چوبدستیش میداد ظرفا برق میفتاد ... دورزمونه ای شده ها ... یادش به خیر ننه لی لی نمیزاشت بابام دست به سیاه سفید بزنه

- بابا تو که اونموقه ها 1 سالت بود.

- بچه جون تو نمیخواد از بابات ایراد بگیری ... وقتی من تو 1 سالگی تونستم ولدمورتو بفرستم به درک حتما درک داشتم دیگه، تو اصن درساتو خوندی بچه؟

-

هری همچنان مشغول سابیدن و مالیدن بود که جیمز دوان دوان وارد شد.

- بابا بابا ... من میخوام برم کلاس کنکور!

- کلاس کنکور دیگه چه صیغه ایه؟

- هنوز کار به صیغه نرسیده تازه شماره گرفتم

- هری یکی از ظرفهای کفمال را به سمت جیمز پرتاب کرد و به جیمز که با چوبدستی ظرف را روی هوا ترکانده بود گفت: منو مسخره میکنی بچّه؟ یالا بگو قضیه چیه تا جای بشقاب چن تا اخگر مشتی نفرستادم بهت.

- باشه باو! کلاس کنکور یه جاییه که اگه بری تو سمج قبول میشی!

- جلّ الخالق، زمان ما از این قرتی بازیا نبود ... باید یک طلسم جدید و پیشرفته تقلّب باشه. لازم نکرده چون ممکنه با طلسم های امنیتی ضدّ تقلّب مچتو بگیرن و آبرو و اعتبار چندین و چندساله من خراب بشه.

- نه بابا تقل نیس، یه کلاس اضافیه که اگه توش شرکت کنی درس ها رو تو مغزت فرو میکنن.

- بچّه مگه زمان ما از این قرتی بازیا بود؟ با استعداد و تلاش خودمون قبول شدیم. تو هم برو درستو بخون.

- باشه، میرم به مامان میگم.

- کجا میری بچه ی بی جنبه؟ نمیفهمی دارم باهات شوخی میکنم؟ من پدر باز و آپ تو دیتیم! شنلتو بپوش بریم ثبت نام.


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۸ ۶:۳۴:۵۰

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۲:۱۶ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#1

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
-جیـــــــــــــــــــغ!
-مــــــــــــــــرگ! چته اول صبحی؟!

صبح دلنشین یکی از اولین روزهای تابستان بود. هری پاتر و خانواده اش دور میز نشسته و مشغول صرف صبحانه بودند و این صدای جیغ جیمز بود که با ابراز احساسات هری پاسخ داده شد.

- من امسال سال پنجمی میشم بابا!
- خب به درک! این جیغ کشیدن داره بچه؟!
- بابا من امسال کنکور سمج دارم!
- خب که چی؟ منم سال پنجم کنکور سمج داشتم. همش هم توسط ولدمورت کنترل می شدم و خوابای پریشون می دیدم و دامبلدور هم تحویلم نمی گرفت و شب کنکور هم رفتیم وزارت و با ولدمورت و مرگخواراش جنگیدیم و من همون شب پدرخونده ام رو از دست دادم و آسیب روحی بهم وارد شد... ولی آخر سال تک رقمی آوردم!

آلبوس سوروس دست از خوردن شیر و برشتوکش کشید و با حیرت به پدرش خیره شد: راس میگی بابایی؟!
هری بادی به غبغب انداخت. چایی شیرنش را هم زد و هورتی کشید و گفت: پس چی بابایی! تازه سال اول که هنوز با طلسم فوق العاده موثر و قدرتمند اکسپلیارموس آشنا نبودم با دست خالی...

هری جوگیر شده، استکان چایی را ول کرد و دستهایش را جلوی صورت پسر کوچکش گرفت:

-...با همین دستام با ولدمورت و کوییرلش جنگیدم. کوییرل رو کشتم و ولدمورت رو از پس کلش کشیدم بیرون.

استکان چایی به زمین افتاد و شکست و جینی دو دستی کوبید توی سرش: خاک به سرم! فرش دستباف جهازم لک شد! لیلی! پاشو ننه! پاشو برو اون پارو و تشت و شلنگ آب رو از تو حیاط وردا بیار.

هری همچنان با شور و حرارت ادامه می داد: سال دوم با ولدمورت و باسیلیسکش جنگیدم. سال سوم با ولدمورت نجنگیدم ولی با خادمش که خیلی قوی بود جنگیدم و تازه! سیریوس بلک هم می خواست منو بکشه و عمو ریموستون هم دوست سیریوس بود و گرگینه بود و دندوناش هر کدوم این هواااااااااااااا بود!!!

جینی شروع کرد به داد و بیداد: واسه چی بیخودی خالی می بندی برای این طفل معصوم؟ پاشو با جیمز سر این میزو بگیر ببرینش بیرون. الان زندگیمو مورچه ورمیداره!
- زبون به دهن بگیر زن! نذار اول صبحی بزنم سیاه و کبودت کنم ها! من دارم تجربیاتم رو به نسل بعدیم انتقال میدم که جامعه بی پسر برگزیده نمونه. می فهمی یا نه؟
- ای مرده شور اون برگزیده بودنت رو ببره! یه استکان چایی رو بدون کثیف کاری نمی تونه بخوره. اونوقت چپ و راست پز برگزیده بودنشو میده!... جیمز! کدوم گوری رفتی؟ بیا کمک کن این میزو بردارین دیگه. اه! ذله شدم به خدا!

جینی همچنان که غر می زد پس گردنی ای حواله ی آلبوس سوروس کرد:پاشو دیگه بلا گرفته! نمی بینی بابات گند زد به سفره؟داداشت که نیست. پاشو کمک کن میزو جمع کنم.

کوچه دیاگون

- بکش بالا! بالاتر! بالاتر مرگخوار احمق معتاد! تو که زورت نمی رسه غلط می کنی میری بالا که تابلو نصب کنی!

لرد ولدمورت با عصبانیت به دو مرگخواری خیره شده بود که روی پشت بام ساختمان دو طبقه ای ایستاده بودند و سعی داشتند تابلوی بزرگی را بالا کشیده و بر سردر ورودی نصب کنند.

- ارباب ژون! بابا، من که گفتم بنیه شو ندارم.خودت گفتی بیام بالا.
- حرف اضافه موقوف! حالا میگم بیای پایین. ایوان! برو کمک کن با فنریر تابلو رو بکشین بالا. رز! اینجا وایسا، حواست باشه تابلو رو کج نزنن. آنتونین! دنبالم بیا.

لرد و آنتونین وارد ساختمان شدند و متوجه افتادن تابلوی بزرگ و له شدن رز در زیر تابلو نشدند.

- آنتونین! مطمئنی این طرح جواب میده؟
- بله ارباب! تو دنیای ماگلا هم این موسسه های کنکور پول پارو می کنن. بهتون قول میدم خبر افتتاح موسسه که بپیچه کلی بچه کنکوری بریزن اینجا. کلاس میزاریم. برنامه میدیم. آزمون می گیریم. بودجه ی خانه ریدل که تا 100 سال آتی تامین میشه هیچ، حسابای شخصیمون هم پر گالیون میشه.

دم در موسسه

فنریر داد زد: رز! خوبی بابا؟ پاشو تابلو رو بده زودتر نصب کنیم، پختیم از گرما!... هوی! بچه! کمک کن اون تابلو رو وردار.

جیمز که از خوردن صبحانه در خانه نا امید شده و آمده بود تا در کله پزی فورتسکیو یک دست کله بزند به طرف فنریر و بعد تابلویی برگشت که یک جفت دست و پا از زیرش بیرون زده بود.
تابلو را با کمک چوبدستی اش برداشت و بی توجه به رز که کتلت شده بود، نوشته ی روی تابلو را خواند:

نقل قول:
بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
مدیریت: ارباب لرد ولدمورت کبیر


با تشکر از همکاری ناظران عزیز یعنی سیریوس و زنوفیلیوس این موسسه ی کنکور با عنوان بادک افتتاح میشه.
توی اولین سوژه از اونجایی که ارباب همیشه! همه جا! همه وقت! و در تمامی حالات و احوالات اول بوده و یگانه جادوگر ابرقدرتمند تمامی دوران و جهان به حساب میاد! مدیریت موسسه رو در داستان سپردیم دست لرد و مرگخواراش. اما در سوژه های بعدی مدیریت اینجا می تونه دست هر کسی باشه، حتی شما مافلدا هاپکرک عزیز!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.