سوژه (پست الکی- عنوانش بنا به جریجه دار شدن احساست جغد وبمستر، تغییر یافت ! :پتک:) در تالار سراسر بیضی شکل نحوه برخورد، جادوگران، ساحره ها، فشفشه ها، گرگینه ها، دورگه های کثیف، دورگه های تمیز، سیفید میفیدهای ارزشی، مخلوقات و حتی ماگل های امروزی به سبک استادیوم نشسته بودند و با قیافه هایی مشتاق به مرکز ماجرا نگاه می کردند؛ جایی که دو دسته متشکل از تعدادی دایناسور و اژدها با هم در حال نزاع بودند...
عله: «اینطوری که نمیشه به بحث رسیدگی کنیم ! لطفا یکی یکی مطرح کنید. ریگول اول تو بگو... ! »
و عله به پسرک خوشتیپ مقابلش اشاره می کند اما به جای او، نسخه کپی شده ی او از میان جمعیت بلند می شود و لب به زشتی می گشاید:
«آهای مدیر بووووق ! بوووق ! بووووووووق ! به جای دخالت پاشو برو سایتو از زوپس به فلش ارتقا بده ! »
عله کبیر خوی آتشفشانی اش فوران می کند و در حرکتی فوق انتحاری دست درون سوراخ دماغش می کند و با بهره از سنسور لیزری داخل آن، ریگولوس بلک کپی شده را از میان جمعیت محو می سازد و به جزایر بالاک اعزام می کند.
ریگول اروجینال: «بله. عرض می کردم عله اعظم ! بنده در سال های دور جایزه زیباترین چشمک سال به ناموس مردم رو برنده شده بودم ! اما مدیران در غیبت من به خاطر کسب این جایزه به من توهین کردن ! بهم فش دادن ! همینطور علاوه بر فش، فحش هم دادن ! حتی بدتر هم کردن و فهش دادن ! من خسارت میخوام !
»
عله: «خب ! حالا چی میخوای؟ چطور جبران کنم خسارتتو ؟ »
ریگول اروجینال: «اجازه بده تور بیجامه پارتی رو از دیاگون تا هاگزمید به مدت هفت شبانه روز برگزار کنیم ! همینطور پیاده روها و گذرگاه های سایتو تنگ تر کنیم و دورشون دیوار بکشیم !
»
عله: «بسیار خب ! میدم کمیسیون بررسی کنه ! از طریق بخش تماس با ما جواب نهایی رو دریافت کن ! خب ! نفر بعدی ! ئم. امریک. تو بگو ! »
امریک پلید در حالی که سعی می نمود پلید وانمود کند، به طور وحشتانکی توسط جمعیت استادیومی مورد تمسخر قرار می گرفت. بلاخره دالانی از شلوار یکی از نسل دایناسوری ها خلق نمود، بیرون جست و رو به عله ندا در داد که:
«بگیر این ندا را که در دادم ! بگیرش ! در دادم ندا رو ! بگیرش دیگه کله زخمی ! »
عله در حرکتی سوپر انتحاری شیشه خالی خیار شور یک و یک رو در هوا می گیرد و سریعا درب آنرا را می بندد تا ندای نامرئی که برادر امریک نازل نمود، از دستش در نرود...
امریک: «بله. می گفتم. به شناسه برادر حمید من خسارت زیادی وارد شد ! از جمله اینکه عمامه اون شناسه ام رو به آتش کشیدن ! دفتر مرجعیت منو در حوزه قزوین پلمپ کردن. کی جواب این جنایت ها رو میده ؟ هان؟ منم مثل اون ریگول سوراخ پرست طلب خسارت می کنم !
»
عله: «بسیار خب ! دستور میدیم مجسمه ای از عمامه تون بسازن، بفرستن موزه هنرهای معاصر ! چند شعبه دفتر هم براتون در طبقات مختلف هاگوارتز افتتاح می کنم ! راضی میشین ؟ »
امریک: «بله. به شدت ممنونم ! فقط دوباره گوشت جن خانگی رو هم حرام اعلام کنید ! چون اخیرا شکارشون بالا رفته و رو به انقراضن ! یه گاو نعل اسپرت هم برام بخرین ! قسطی ! »
امریک هم پس از توافق عله همانند فرزندی سرافراز و متین به ریگولوس اروجینال ملحق میشه و به اتفاق به پشت عله میرن و در صندلی های موافقان عله می نشینند.
اما این بار قبل از عله، حاج آقا دارک بود که دروازه کلام را گشود:
«ما خریدنی نیستیم ! ما خردیدنی ای نیستیم ! من کودتا می کنم عله ! من کود تا می کنم ! تو شناسه آرشام را گشودی و به ما نسل دایناسوری خیانت نمودی ! هم اکنون آرشام راست راست داره میگرده برای خودش و قدرتشو بیشتر می کنه! هم اکنون امپراطوری خویش را دوباره بر علیه تو و اون آرشام برقرار می کنم ! آستاکبار ما مردنی نیست ! هیعیعیعیعیعی هااا !
»
به دنبال نعره حاجی دارک، ملت هورا کشان فریاد زدند و از وی حمایت نمودند. در این حین بر اثر اوج اتحاد و هماهنگی و از این حرفا، کفتری ققی نام از روی شانه حاجی بال گشوده و به سمت عله رفته و در عملیات خاموش کردن آتش آتشفشان، موادی سیفید میفید رو عله می ریزد و و در میان آن جمعیت، عله مجبور به آپارات کردن به منوی خوش دست مدیریتش می شود تا چاره یابد...