هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
#6

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
تاریخ: -
عنوان: سر پیری و مرگخوار گیری!

گرمای تابستون! بدون شرح اضافه!
خونه ی خودم چش بود مگه؟ دامبلدور اصرار داشت که بعد قضیه ی هاگوارتز و اون پسره ی لعنتی که چشم جادئیمو با کاسه ی چشم نافرمش اوراق کرد، بیامو اینجا ساکن شم.

چندسالی هست که از اون ماجرا می گذره و دلم تنگ شده برا آرامشی که قبلا داشتم. الان کافیه تا دشمن یابمو روشن کنم تا تا با وجود جیمز تو کمتر از صد متریش سر همه مونو ببره!

پیر شدم. مشنگای پیر شب تا صب دندون مصنوعیشونو میندازن تو لیوان آب و من چشم جادوئیمو! دامبلدورم که نیست تا حس کنم از منم پیرتر هست!

خلاصه اینکه، اصل مطلب! ای آیندگانی که منو می خونی! اینجانب الستور مودی درسال هزار و چونصد و چند، دوباره دست به کار شدم! ایگور کارکاروف و کلی مرگخوارو انداختم گوشه ی آزکابان! ایوان روزیه، گیبون و کلی مرگخوار دیگه رو هم به درک نازل کردم! ولی بعد از اینکه بارتیموس جونیور لعنتی منو یه سال تحصیلی تموم تو کمد هفت طبقه ی خودم زندونی کرد (گفته باشم! شاهکار نکرده بود، از پشت خنجر زدن بین سیاها هم نامردیه!) حس کردم که باید ننگشو پاک کنم.

اتاق خون حاصل هفته ها خرد جمعی خودم بود! (همر!) حالا دیگه دامبلدور نیست، حداقل مطمئنم اگه منم برم راهم ادامه داره! خشونت چیز خوبی نیست، اما هر قانونی استثنائی داره. من میگم میشه خشونت رو علیه خشونت بکار برد.

نور بی تاریکی و سفیدی بی سیاهی معنایی نداره! بهشت بی جهنم و آرامش بی دغدغه مزخرفه! تنها چیزی که همیشه مهمه، فقط و فقط یه چیزه، یه چیز! تنها چیزی که خوبه؛

هشیاری مداومه!

بازم خواهم نوشت، نقاط عطف، پستی و بلندی! به امید اینکه به سفیدی بی معنا برسیم!

امضاء، الستور مودی چشم باباقوری.


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
#5

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۷ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۸:۱۶
از دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 165
آفلاین
تغییر روند تاپیک‏:

تاپیک از این به بعد به صورت پست های رول تکی ادامه پیدا میکند،‏ جدی و طنز و بیناموسی و ‏...‏ ‏.


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


Re: دفتر خاطرات محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۰
#4

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
2002/5/22

دیر دایری!

احساس سرخوردگی میکنم! فکر میکنم دیگه گلرت دوسم نداره! حالا درسته که پشمک شدم و ریشمو دور کمرم میبندم ، اما بازم همون آلبوس ِ قدیمم...هی روزگار! میخوام برم قرص برنج بخورم ، دیگه امیدی به زندگی ندارم ! گلرت منو به آلپچ فروخت!

امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!


2002/5/23


امروز یه نقشه ی شوم توی مغزم شکل گرفته! تصمیم دارم برم سراغ آل پاچینو و یه کاریش کنم که گلرت با دیدنش از زندگی سیر بشه واسه همین صبح خیلی زود ، پرواز کردم خونه آل پاچونینا و همونطور که در تخت خواب با یکی از معشوقه هاش در حال ِ بی ناموسی بود ، یهو چوب دستیمو گرفتم رو چهره ی نحسش و گفتم :" فورنان کالاس"
یهو داد زد و از جاش پرید و کلی جوش چرکین رو صورتش سر دراورد...هاهاهاها...به هدفم رسیدم!

امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!



2002/5/24

امروز گلرت با گریه اومد تو خونه و یه راست رفت تو بغل ریموس! هی تف! انگار من این وسط بوقم...! بعدش در حالی که هق هق میکرد ، گفت آلپچ وحشتناک شده! امروز رفتم واسه جواب تست و دیدم که نیستش ، از دیگران پرسیدم ، گفتند بیمارستان بستریه ...بدو بدو رفتم بیمارستان مشنگا و دیدم وحشتناک شده...خیلی زشت شده! دیگه دوسش ندارم ، دیگه نمی خوام بازیگر بشم، یهو بغضش ترکید و های های گریه کرد...
خیلی خوشحال شدم! به هدفم رسیدم ، حالا باز گلرت میاد پیش خودم، هورا...

همینطور که داشتم یواشکی میخندیدم ؛ یهو یکی با ملاقه زد تو سرم ، سرم داره گیج میره ، مثه موش و گربه سرم باد کرده ... مالی ویزلی با اون هیکل چاقش ، دست به کمر ایستاده و داره بدبیننانه نگام میکنه ... یهو گفت: تو یه ریگی ته کفشته آلبوس!

بدبخت شدیم رفت...

امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!


2002/5/25

بالاخره مالی ویزلی از زیر زبونم کشید...آبروم جلو بروبچز محفل رفته... هر کی رد میشه یه متلکی بارم میکنه... ریموس امروز رفت بیمارستان موگلا و قیافه ی اون آلپچ بوقیو درست کرد! گلرت دوباره میخواد بازیگر شه! میخوام برم دنبال هری... شاید پذیرفتم ...اگه قبولم نکرد ، میرم قرص برنج میخورم...هی...

امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!


ویرایش شده توسط آرگوس فیلچ در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۴ ۲۳:۳۲:۰۳
ویرایش شده توسط آرگوس فیلچ در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۴ ۲۳:۳۴:۳۵

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: دفتر خاطرات محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ جمعه ۲۲ مهر ۱۳۹۰
#3

کندرا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۴ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
2002/5/1

امروز دکتر ها برای بار هزارم جوابم کردن، هر چی شکنجش کردم، هر چی گریه کردم جواب نداد، جواب دکتر همین بود که نمی تونه برای من مو بکاره، سرخورده تر از همیشه به خونه برگشتم...کلی تو بغل بلا گریه کردم، یعنی هیچ راهی نیست من مو داشته باشم؟

انگشت لرد سیاه(به دلیل نداشتن سواد انگشت می زنیم، بلا دفترچمو برام می نویسه)

2002/5/10

امروز تلویزیون داشت یه چیز جالب نشون می داد، یه مستند بوقی تو منو تو...داشت نشون می داد چه جوری بازیگر ها رو گریم می کنن، خیلی جذب شدم....منم می تونم بازیگر بشم برام از مو هاشون بذارن؟اینجوری میتونم کلی جلو آلبوس پز بدم و اون دیگه منو مسخره نکنه!!!

انگشت، لرد سیاه

2002/5/15

امروز خیلی به بازیگری فک کردم، اینقدر که داشتم افسردگی می گرفتم من چه جوری با این قیافه کپک زدم می تونستم بازیگر بشم؟ هویج امروز کلی منو دلداری داد ولی مسمر ثمر واقع نشد.:mama:

بش گفتم هر جوری هست باید منو وارد هالیوود کنه، حالا هالیوود نشد بالیوود، اون نشد همین سینمای داغون ایران خودمون، اتفاقا بلا بم می گفت فیت این فیلم طنزای ایرانی هستم، مکمل بهنوش بختیاری ام...

انگشت لرد سیاه

2002/5/20

وای وای
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
امروز لینی برام یه روزنامه اورد توش نوشته بود ثبت نام کلاس بازیگری البته قبلش یه تست هست، شاید قبول نشم ولی همه تلاشمو می کنم.

بالاخره برام مو می ذارن، من عاشق این لحظه های رمانتیکم...البته بلا مشکوک می زد ها...

انگشت لرد سیاه

2002/5/21

باورتون می شه امروز تست دادم؟
خیلی خوشحالم به نظر میومد داورا حال کرده بودن، آل پاچینو می گفت جنس صدا دوست دارم
منم پشت سر هم میگفتم من متعلق به همه هستم، تا اینکه این محفلی ها سر و کلشون پیدا شد.

مـــــــــــــــامـــــــــــــــــان...دیگه خسته شدم من هر کاری می خوام بکنم اینا زودتر انجام میدم، اگه اونا ببرن چی؟
یه حس غریبی در گوشم می گفت:« ولدی کپک ضایع شد.»
گفتن باهامون تماس می گیرن باید برم لحاف دشکم رو بغل تلفن پهن کنم!!!



Re: دفتر خاطرات محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۰
#2

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
سوژه ی جدید



2002/5/19

وای امروز با بروبچز محفلی رفته بودیم سینما. عجب فیلم با حالی بودا. یارو از زندان فرار کرد، تا چند ساعت بعدش هیچ کسی نفهمید.
من چقدر حال کردم با بازی این یارو.
از اون سیاه پوسته هم خیلی خوشم اومد.
خداییش این بازیگرا چه حالی می کنن. خدایا یعنی میشه منم بازیگر بشم؟
از آلبوس هم که پرسیدم گفت اونم خیلی دوست داره بازیگر بشه، ولی به نظر من دیگه خیلی پیر شده. اصلاً نقشی نمی تونن بهش بدن.
به هر حال امروز توی خونه ی 12 گریمولد همه رفتن تو تریپ هنری.

امضا، گلرت

2002/5/20

وااااااااای باورتون نمیشه.
امروز گودریک یه روزنامه اورد تو خونه و با شوق و ذوق به همه نشون داد.
اگه بدونین چی بود.
یه آگهی بود برای کلاس بازیگری. البته قبلش یه تست هم داشت. ولی ما که همه می دونستیم قبولیم.
قرار شد با بچه های محفل فردا صبح اول وقت بریم تست بدیم ببینیم قبول میشیم یای نه.
امیدوارم قبول بشم.
خدایا یعنی میشه من با دی کاپریو هم بازی بشم؟ ()

امضا، گلرت

2002/5/21

خدای من.
حدس بزنین امروز چی شد.
امروز صبح اول وقت ما رفته بودیم که تست بازیگری بدیم.
اول از همه که عشق من، آل پاچینو اومد تا ازمون تست بگیره.
منو میگی، اصلاً داشتم غش می کردم.
بعد آلبوس اومد در گوش من گفت:
- گلرت، ببین اون که اونجا وایساده شبیه تام نیست؟
- بابا ولمون کن. تو که همه رو تام می بینی. آلپچ رو بچسب.

ولی شاید باورتون نشه.
آلبوس درست دیده بود. ولدمورت و مرگخواراش هم اومده بود که تست بازیگری بدن.
ولی معلومه قبول نمیشن. هویج (ایوان نه ها، هویج واقعی.) از اونا بیشتر استعداد بازیگری داره.
بعدش همه تست بازیگری دادیم و بهمون گفتن باهاتون تماس می گیریم و نتیجه رو بهتون می گیم.
ولی من می دونم با این قیافه ی فتوژنیکم حتماً قبول می شم.

امضا، گلرت

-------------------------------------------
خب رفقا.
فکر کنم دیگه فهمیدین قضیه از چه قراره.
الان نفر بعدی می تونه از زبون محفلی ها یا مرگخوارا، ولدمورت و یا حتی دامبلدور هم بنویسه.
فقط حواستون به سوژه هم باشه که شهید نشه.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ یکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۰
#1

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
خب خب
این یه تاپیک جدیده که من تا حالا نمونه ش رو توی جادوگران ندیدم.
البته ایده ی این تاپیک مال خودم نیست و مال یکی از دوستانه که توی یه سایت دیگه اجرا کرده بود و به نظر من خیلی جالب بود.

حالا روند کار چطوره؟

ببینید. اول از همه من سوژه می دم و چند برگ از دفتر خاطرات یک کسی رو راجع به یه سوژه ی خاص می نویسم. بعد شخص بعدی که میاد میتونه هم از دفتر خاطرات اون کسی که من نوشتم بنویسه و هم از دفتر خاطرات کس دیگه ای که با این سوژه در ارتباط بوده.
باید بگم که رول ها ادامه دار هستن و سوژه ها هم طنز می تونن باشن و هم جدی.

ولی حواستون باشه که از زبون چند نفر توی یک پست ننویسین و ترجیحاً هم یه جوری معلوم کنین که کی داره حرف میزنه.
فکر کنم لازم نیست که بگم شخصیت داستان اول شخصه.

به زودی سوژه تزریق میشه.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۸ ۰:۱۷:۱۱

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.