هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
زمستان - حیاط - کبود - هاگرید - برف - هاگوارتز - هری - طلسم - هدویگ - نردبان

یکروز زمستان که برف می بارید؛ هاگرید و هدویگ در رینگ کشتی کج حیاط هاگوارتز گرم مبارزه بودند و هری هم آن وسط داوری می کرد که یکهو داملبدور از بالای قلعه خودش را انداخت وسط که: آقا منم بازی!
هر چی گفتند بابا! پدرت خوب! مادرت خوب! مسابقه ی فیناله. به جاهای حساسش رسیده. تماشاگرنما بازی درنیار، بذار بازیمون رو بکنیم، بعد. باریکلا پسر!... به خرجش نرفت.

خلاصه؛
هری دوتا طلسم اکسپلیارموس بهش زد! از رو نرفت...
هدویگ یه نردبان تو حلقش کرد! از رو نرفت...
هاگرید زیر مشت و لگد، سیاه و کبودش کرد! بازم از رو نرفت...

سه نفری ریختن سرش و اونقدر ریشش رو کشیدن تا کنده شد. بالاخره دامبلدور از رو رفت. ریش کنده شده اش را برداشت. رینگ کشتی کج رو جمع کرد.بعدش برگشت و در حالیکه لنگ لنگان به طرف دیوار قلعه می رفت و ریشش روی برف ها کشیده می شد، هق هق کنان گفت: اگه از این به بعد... هق!... گذاشتم از امکانات ورزشی مدرسه... هق!... استفاده کنین! تازشم! (قورت آب دهان) فردا هم به باباهاتون بگین بیان مدرسه... هق!... بی نزاکتا!

بنده نظر خاصی که یک نظر خیلی خاص باشه ندارم فقط مسئولان مربوطه لطفا بی ربطی کلمات رو بیش ترش کنن. با تشکر.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۰

parastu


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۳۸ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
زمستان - حیاط - کبود - هاگرید - برف - هاگوارتز - هری - طلسم - هدویگ - نردبان

هاگرید در حیاط هاگوارتزکه از برف سغید شده بود یک جن کوتوله را دید که فرار می کرد طلسمیو به سمتش پرتاب کرد اماعوض اینکه به جن بخوره به هری که فقط چند فوت با اون فاصله داشت برخورد کرد. هاگرید شتابزده هری را پیش مادام پامفری بردو ماجرا را برای اون شرح داد. فردای اون روزهری مرخص شد و پیش هدویگ که با بقیه همنوعاش بود رفت. اونجا جینی رو دید که از نردبان بالا رفته بود و تقلا می کرد که جغدش را بگیرد.وقتی جینی هری را کبود و دست و پا شکسته دید از ترس رنگش سفید شده بود. چیزی نمونده بود از نردبون بیفته اما تعادلش رو حفظ کرد. بعد از کلی دل وقلوه گرفتن بالاخره هری از جینی خداحافظی کرد و به خوابگاهش پیش رون و هرمیون رفت.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید یا رسید وخدا میدونه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به سلامتی همه رفقا

یه لبخند خشگل بزن مشتی!

نظر بدیناااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!



ویرایش شده توسط parastu در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۱۳ ۱۲:۴۱:۱۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۵۹ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
در حال حاضر برای ورود به ایفای نقش فقط پست زدن در تاپیک معرفی شخصیت کفایت میکنه و نیاز به بازی با کلمات نیست اما برای کسانی که به این تاپیک علاقه دارند کلمات جدید میذارم. اگه دوست دارید نظر ما رو در مورد پستتون بدونید در پستتون قید کنید که ما نظرمونو بگیم در غیر اینصورت پستتون دست نخورده میمونه.

کلمات جدید:

زمستان - حیاط - کبود - هاگرید - برف - هاگوارتز - هری - طلسم - هدویگ - نردبان


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۹۰

parastu


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۳۸ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
پروفسور - ماگل - جاروي پرنده - سرسرا - ويكتور كرام - چپ چپ -متحير - جشن - هيس - شومينه

در حالی که در سرسرا جشن با شکوهی برپاست، پروفسور دامبلدور روی صندلی مخصوصش کنار شومینه تکیه داده و چپ چپ و متحیرانه به آتش برافروخته آن خیره و در افکارش غرق شده و پروفسور مک گونگال هم با گفتن یک هیس به هری مانع از پرت شدن حواس دامبلدور شد. در همان حال ویکتور کرام هنگام مانور دادن با جاروی پرنده اش ناگهانی توسط یک ماگل دیده شد.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰

parastu


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۳۸ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
در حالی که در سرسرا جشن با شکوهی برپاست، پروفسور دامبلدور روی صندلی مخصوصش کنار شومینه تکیه داده و چپ چپ و متحیرانه به آتش برافروخته آن خیره و در افکارش غرق شده و پروفسور مک گونگال هم با گفتن یک هیس به هری مانع از پرت شدن حواس دامبلدور شد. در همان حال ویکتور کرام هنگام مانور دادن با جاروی پرنده اش ناگهانی توسط یک ماگل دیده شد.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰

رابستن لسترنجRabastan, Lestrange


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۴:۳۷ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
رابستن:اه از این آزکابان خراب شده بدم میاد اسمشو نبرم که نمیاد کمک
ولدمرت:اه رابستن کمی تهمل نداری بلاتریکس لسترنج هم باید ازاد کنیم مرگخواران هاهاهاها بیاید
رابستن:لرد کبیر شما آزکابان رو خراب کردین شما از کجا وارد شدین من متحیر شدم تازه میفهمم چرا بهتون میگن اسمشو نبر
ولدمرت(اسمشونبر):نمیدونم خدا چرا انقدر صدا بهت داده که سراسر آزکابان صدات رو میشنون هیس ساکت من از شومینه ی پشتی اومدم ناسلامتی من استاد تونم نه مثل پروفسور های دیگه که درس پرواز با جادوی پرنده میدن مرگخواران باید خودشون همه چی یاد بگیرن
رابستن:ههههههههه پس باید یه جشن به سلامتی لرد کبیر یعنی جادوگر بزرگ شما وتمام مرگخواران بگیریم به سلامتی :pint:


برادر رودلفوس لسترنج که در شکنجه بزرگ لانگ باتم ها شرکت کرده بود و برای همین به حبس ابد درآزکابان محکوم شد بله من رابتسن لسترنج قات هستم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۰

رابستن لسترنجRabastan, Lestrange


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۴:۳۷ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
رابستن:اه از این آزکابان خراب شده بدم میاد اسمشو نبرم که نمیاد کمک
ولدمرد:اه رابستن کمی تهمل نداری بلاتریکس لسترنج هم باید ازاد کنیم مرگخواران هاهاهاها
رابستن:لرد کبیر شما آزکابان رو خراب کردین شما از کجا وارد شدین من متحیر شدم تازه میفهمم چرا بهتون میگن اسمشو نبر
ولدمرد(اسمشونبر):نمیدونم خدا چرا انقدر صدا بهت داده که سراسر آزکابان صدات رو میشنون هیس ساکت من از شومینه ی پشتی اومدم ناسلامتی من استاد تونم نه مثل پروفسور های هاگوارتز که درس پرواز با جادوی پرنده میدن مرگخواران باید خودشون همه چی یاد بگیرن
رابستن:ههههههههه پس باید یه جشن به سلامتی لرد کبیر یعنی جادوگر بزرگ شما وتمام مرگخواران بگیریم به سلامتی :pint: :pint: :pint: :pint: :pint: :pint:



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ شنبه ۷ آبان ۱۳۹۰

مادام پامفری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۲ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۳۶ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
هزارتو - معما - چمن - جرقه - ابوالهول - جام - ویکتور - طلسم - رمزتاز - هری
با صدای یک جرقه از خواب پرید . سراسیمه
ازخواب پرید و فهمید باز هم خواب دیده . به سمت میز کوچکش رفت
ونگاهی به آن انداخت . طبق معمول میز پر از انواع خوراکی بود.
درمیان غذا ها یک معجون به رنگ چمن هم وجود داشت مشغول خوردن غذا شد و با خودگفت /دستپخت این جن های خونگی همیشع خوب بوده.ناگهان شخصی به در ضربه زد. پاپی
باصدای بلند گفت/بله ؟/ صدای دامبلدور گفت منم پاپی با عجله
چوبدستی اش را تکان داد ودر باصدای خفیفی بازشد دامبلدور با لبخند گفت پاپی باید اماده شی

سر جای خود نشته بود ودایم غر میزدتا ان هنگام ویکتور و فلور
را به بیرون از هزارتو اورده بودند و ان ها را مداوا کرده بود باخود گفت همش به خاطر این جام
لعنی نکنه گیر ابولهول افتاده باشند
هریپاتر که درست بلد نیست طلسم کنه ناگهان صدای ضعیفی امد
گویا کسی با رمز تاز خودش را ظاهر کند
وسپس نگاهش به جسد دیگوری افتاد


درود بر سایت جادوگران


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۴۰ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۰

بارتیموس کراوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۲ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۴۶ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۰
از ل مزل زوزوله ، گاو حسن سوسوله!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 28
آفلاین
هزارتو - معما - چمن - جرقه - ابوالهول - جام - ویکتور - طلسم - رمزتاز - هری


چشمانش باز شدند و کل منطقه 2×بی نهایت را از نظر گذراند، پرچین هایی که تا چشم کار میکرد دسترسی اورا به دنیای بیرون قطع می کردند.. بوی چمن سرد! هزارتوی مرگ!

ضعف عجیبی تمام بدنش را فرا گرفته بود.. چوبدستی اش چند قدم آنطرفتر افتاده بود.. به زحمت خود را روی زانو کشید، عینکش را تمیز کرد و چوبدستیش را برداشت..

زیاد از او دور نشده بود، همین چند دقیقه پیش بود که بوسیله ویکتور کرام از پشت طلسم خلع سلاح و خشک شده بود! ویکتوری که فلور را از دور مسابقه خارج نمود .. ویکتوری نه ابوالهول را سد راه سدریک انداخته بود؛ و الان هم در یک قدمی ناکجا آباد به دنبال جام میگشت!

روی پاهایش بلند شد و شروع به دویدن کرد، بعد از دومین پیچ جام را دید، همینطور ویکتور که به سمت آن می دوید، چوبدستیش را به سمت او گرفت و ..

- اِکسپلیآرمِس .. جرقه ای سرخ رنگ از سر چوبدستی هری خارج و به مخاطب برخورد کرد. ویکتور با صورت به زمین خورد و هری در یک قدمی جام را چسبید!

جام طلسم شده مانند یک رمزتاز اورا به قبرستانی برد که لرد ولدمورت انتظارش را می کشید..

به محض ظهور هری ..

- آوادا کــ.. !

هری از خواب بیدار شد..!



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
هزارتو - معما - چمن - جرقه - ابوالهول - جام - ویکتور - طلسم - رمزتاز - هری

یکروز هری روی چمن ها هزارتومن پیدا کرد و رفت که از ویکتور یک ابوالهولِ معماساز بخرد و در قفس بیندازد که برایش معما بخواند و تخم کند. همینطور که داشت می رفت چوبدستیش جرقه زد و یک طلسم به هری زد که او را تبدیل به رمزتاز کرد و به اوگاندا فرستاد و تنها چیزی که از او به جاماند همان هزارتومن بود.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.